هنر و انديشه

پيك

                         
دم تكان دادند
اما با اعدام
مرتضي كيوان
چرا ؟
مسعود بهنود
 

 

...دوست داشتم شب شنبه در پاريس بروم به سخنرانی شاهرخ مسكوب كه در جائی خواندم همان شب است. من شاهرخ مسكوب را از جمله مفاخر ايران می دانم. به نثرش حسرت می برم گاه و به احساسی كه می تواند در نثر ريخت، پنجاه سال كار پرثمر و كم ادعا و اثرگزار. و همين دو هفته پيش كتابی را كه درباره مرتضی كيوان تهيه كرده است علی نازنين داد الهام برايم آورد و خواندم و نمی گويم به چه حالی. شب در كتابچه ام نوشتم « آخ بالاخره يكی همت كرد و نامی را موضوع كتابی قرار داد كه تمام زندگی ما را پر كرده بود و آنقدر از سايه و شاملو و كسرائی و انجوی شيرازی و ديگران درباره مرتضی شنيده بوديم و آن قدر در بانوی محترم پوری سلطانی نگريسته بوديم كه دلمان لك زده بود برای مجموعه ای درباره او. يك آدم در فرصتی به اين كوتاهی در سال های كند ولی پر جوشش دهه بيست چنين سرشار از زندگی و چنين آدمی و چنين مهربان و چنين موثر. واقعا ننگتان باد كه ترديد نكرديد در اعدام چنين كسی كه قلب روشنفكری ايران بود . دلم می خواست كه تيمور بختيار و شاه و نمی دانم چه كسانی ولی آن ها كه در آن زمان تصميم به اعدام كيوان گرفتند بنشينند نه جلو بازجوهای آن چنانی بلكه جلو قاضی عادلی و بگويند كه اصلا به اين موضوع فكر كردند كه دارند چه می كنند. خيلی خوب حزب توده بود، شما آن ها را خطر استقلال می ديديد و كودتا شده بود و بالاخره بايد در مقابل آمريكائی ها دمی می حنبانديد و نشان می داديد كه چه خطر بزرگی را از سر كشور دور كرده ايد . تا با بزرگ نمائی شما ماليات دهندگان آمريكائی و انگليسی و بگويند دولت هايمان چه كار خوبی كردند كه كودتا كردند وگرنه ايران به دامان شوروی می افتاد و وصيت نامه پطر كبير به اجرا در می آمد و سربازان ارتش سرح به آب های گرم می رسيدند و وای به حال عالم می شد. خيلی خب، ولی در همان گروه اول نظاميان يك غير نظامی دست چين كرديد و آن هم مرتضی كيوان. چرا»
  
 
                      بازگشت به صفحه اول
Internet
Explorer 5

 

ی