|
علی معلم دامغانی نيز از نسل شاعرانی است كه در دوران جنگ با
عراق رشد كرد. پيش از جنگ، با سرود "اين بانگ آزادی است..."
آغاز كرده بود و گويا سرود "خمينی ای امام" را هم سروده بود.
او نيز می توانست مانند صفارهرندي(سردبيركيهان شريعتمداري) و
يا اميرمحبيان و ديگرانی كه در رسالت و جمهوری اسلامی و كيهان
قلم می زنند به ارتجاع و مافيای لفت و ليس در جمهوری اسلامی
بپيوندد. چنين نكرد و اكنون مانند "كاكاوند" نويسنده سابق
روزنامه رسالت كه دست به افشاگری عليه بنياد رسالت زده به
اينسو، يعنی به صف كاكاوند پيوسته است.
بيماراست و در خانه بستری. كمرش آسيب ديده است. خبرنگار ايسنا
به ديدارش رفته تا پای حرف هايش بنشيند. علی معلم می گويد:
جهان عوض شده و رسانهها نوعی دهكده
جهانی را برپا كرده اند. رسانه جمعی طبق تعريفی كه به ما داده
بودند،
قرار بود ديوارهايی چون مليت و بنيادگرايی را از ميان بردارد
كه اين اتفاق نيفتاده
است.
بنظر من، پديدههايی چون رسانه و اينترنت پديدههای مقدسی
هستند؛ به
شرط اينكه در جهت رهايی انسان مورد استفاده قرار گيرند. من
مخالف نظر كسانی هستم
كه از اصل، كاركرد رسانه و اينترنت را رد ميكنند.
بايد با مانيفيست
جديدی وارد دنيای امروز شد. اصلا، روشنفكری امروز عوض شده است
و اگر روشنفكر
ديروز به مسائل داخلی توجه ميكرد و به تبع آن مسائل خارجی را
ميديد، امروز بايد
نگاه اصلی متوجه جهان بيرون از چهار ديواری ايران باشد. البته،
نميتوان قدرتی مثل آمريكا را هم در
اين حاشيه ناديده گرفت.
به همين سينما نگاه كنيد. جای روشنفكری كه خودزنی می كند و
جايزه می گيرد را گرفته است. ببينيد چگونه همه گرفتار فيلم
مارمولك شدند،
غافل از اينكه همه جا و در همه حوزهها با مارمولكبازی
مواجهيم.
امروز رسانه دست هر كس باشد حكومت هم همانجاست، اما رسانه ای
كه در ميان مردم بُرد داشته باشد. از اين نظر شايد بتوان گفت
اينترنت
و تلويزيون دو پديده مقدس اند، مركبهايی هستند كه بعد از هزار
و اندی سال آمادهاند تا
ما برای سواركار شهسوارش قلاب بگيريم.
معلم كه در جمهوری اسلامی روی شعر عرب كار كرده است، در باره
شعر می گويد:
به عقيده من شعری كه با مردم
ارتباط نداشته باشد، شعر نيست. ترانه از اين هم ارتباطش بايد
نزديك تر باشد.
معلم در بخش ديگری از مصاحبه خود، برای ايجاد روزنه ای برای
گريز و گرفتار نيآمدن بخاطر آنچه گفته، می گويد:
درايران، شاعران تا آخرين
روز زندگيشان اگر شعر نگويند حداقل شاعرانه ميانديشند و
حرفهايشان عاقلانه
نيست.
معلم مدتی در صدا و سيما كار كرد
و حتی رئيس شورای شعر وموسيقی آن شد، چرا كه روی موسيقی هم كار
كرده است. می گويد: موسيقی همراه با كلام نياز عمده ماست.
هنوز درايران رسانه ها چنين قابليتی را پيدا نكرده اند.
حتی در برنامههای خبری تلويزيون
هم، اگر بخواهند تاثيرگذار باشند، بايد از عنصر موسيقي
كمك بگيرند.
معلم، ظاهرا بدليل تائيد برخی اشعار و ترانه ها برای پخش و
انتشار رسمی تحت فشار است، زيرا در همين رابطه می گويد:
پديدهها با اجازه ما زاييده نميشوند،
يكباره ميآيند و خود را تحميل ميكنند. با برخوردهای
ديكتاتورمآبانه هم كاری پيش نمی رود.
به همين موسيقی پاپ نگاه كنيد. پيش از آنكه موسيقی باشد يك
زبان است. شايد اصلا نتوان آن را موسيقی ناميد؛ به اين دليل كه
اصلا
برخی خوانندگانش صدای
خوبی ندارند و فقط دكلمه ميكنند .
در اين روزگاری كه مدارك دانشگاهی روی دست ميماند و جوانها
اميدی به آينده
ندارند،
خواندن با سبك پاپ، فرياد است؛
آوازی برای بيان زيبايی نيست، از سر درد است كه
از ته دل فرياد سر ميدهند.
جوان امروز با تمپو يا تكنويی كه از ماشينش به گوش ميرسد،
آرام ميشود و
اين بهدليل دردهای بينهايتش است. ترجيح ميدهد واقعيتها را
ملاك قرار دهد، بعد
نزديك شود و بگويد: سيب هست، پس پياز گنده را از دست بنه.
از بدبختی، آنان كه در موسيقی رديف كار ميكنند، كاملا
گذشتهگرا هستند، نميخواهند همزبانی كنند.
جوان امروز
تندترين ضرباهنگها و جنونآميزترين كلمات را كه شايد فقط
سايه معنا باشد،
ميپسندد
پاپ داخلی باعث شده تا آن طرفی ها هم در موسيقيشان به مسائل
اجتماعی و
ايران از زاويه ديگری توجه كنند.
اگر من كه چهره موجهی نزد بسياری هستم نميايستادم، لطمههای
خيلی سنگينی به موسيقی ميزدند. حالا
هم با خوشبينی به آينده، تصميم دارم حرفهايی را بهعنوان
گزارش به مسؤولان سازمان صدا و سيما
پس از تغيير و تحولات اخير ارايه دهم . |