ايران

www.peiknet.com

   پيك نت

 
صفحه اول پیوندهای پیک بايگانی پيک  

infos@peiknet.com

 
 
 
گفتگوی اكبر بياتی با محسن آرمين
نشانه های انفجاری
آراء مرحله دوم انتخابات
اصلاح‌طلبان در اين دوره نبايد تبليغات خود را صرفا
روی بخش نخبه و جامعه‌ روشنفكری متمركز می‌كردند
.

شعارهای انتخاباتی دكتر معين، كه كاملا بر حوزه‌ی سياسی و آزادي‌های شهروندی متمركز بود، نمي‌توانست برای بخش‌های محروم جامعه ملموس باشد؛ اصلاح‌طلبان پيشرو نتوانستند شعار اقتصادی جذابی را برای بخش‌های محروم طرح كند.
در دور دوم انتخابات، بخش عظيمی از نخبگان، فرهيختگان، احزاب و گروه‌های بسياری، علي‌رغم گرايش‌های فكری متفاوت و بعضا متضاد با هدف جلوگيری از حاكميت تفكرات افراطی و اقتدارگرا از هاشمی حمايت كردند. به تعبيری يك جبهه و اتحاد ملی ضدافراطي‌گری، شكل گرفت. در حاميان آقای هاشمی در دور دوم، طيف متنوعی از آقای ”سپانلو” تا “آيت‌الله جوادی آملی" را مي‌توان ديد.
برخی محافل كه دارای گرايش‌ها و حساسيت‌های ضدروشنفكری و ضدحزبی هستند و جامعه را توده‌وار مي‌خواهند، اين روزها اين‌گونه تبليغ مي‌كنند كه مردم برای نخبگان، فرهيختگان و روشنفكران و احزاب ارزشی قائل نيستند و آنها پايگاه و نفوذی در مردم ندارند. به نظر من، اهانتی بزرگتر از اين نمي‌تواند به يك ملت كرد. واقعيت اين است كه تمام اين حمايت‌ها(از هاشمی) تنها طی دو روز پيش از انتخابات صورت گرفت و نخبگان، نه زمان كافی و نه رسانه‌ی كافی در اختيار نداشتند كه بتوانند دلايل و تحليل و تصميم خود را به مردم برسانند و مردم در سراسر كشور نه از اين حمايت‌ها مطلع شدند و نه از دلايل آن؛ وگرنه مطمئن باشيد كه نتيجه اين‌چنين نمي‌شد. بنابراين، چنين اجماعی فرصت نيافت كه به توده‌ها تسری يابد. اين تحليل كه برخی از بزرگان مي‌گويند: مردم به نخبگان پشت كردند، بسيار ساده‌لوحانه است. بخش قابل توجهی از جامعه، آقای هاشمی را نماد حاكميت يافتند و آقای احمدي‌نژاد را نماد تغيير و به تعبير خود او،" خارج از منطقه ممنوعه قدرت و مخالف رانت‌خواری و فساد" تلقی كردند كه آمده است بساط قدرتمندان فاسد را برچيند. بخش مهمی از جامعه با ده ميليون رای شامل اكثر طبقه‌ی متوسط و تقريبا تمامی روشنفكران و نخبگان حضور آقای هاشمی را تضمين‌كننده‌ی تداوم اصلاحات يا حداقل، حفظ حيات اصلاحات ديدند. در واقع هر دو بخش به تغيير وضع موجود معتقد هستند، آن را نمي‌پسندند و در نارضايتی از وضع موجود، اجماع مركب دارند. از اين رو معتقدم پيروزی محافل قدرت در هدايت انتخابات به سوی نتيجه‌ی مطلوب، صرفا يك پيروزی تاكتيكی است.

 
 
 
 

 

اكبربياتی خبرنگار ايسنا با محسن آرمين سخنگوی سازمان مجاهدين انقلاب اسلامی، پيرامون نتايج و نحوه برگزاری انتخابات اخير رياست جمهوری مصاحبه كرده است. اين مصاحبه را در زير می‌خوانيد:

آرمين در گفت‌و‌گوی يك ساعته‌اش با خبرنگار خبرگزاری دانشجويان ايران(ايسنا)، در آغاز، مرحله‌ی اول و دوم را از هم جدا و هر يك را مستقل بررسی مي‌كند؛ چرا كه به نظر وی، «دلالت‌هايی كه آرای مرحله‌ی اول دارد، با مرحله‌ی دوم متفاوت است و اگر اين امر را در نظر نگيريم، در تحليل نتيجه‌ی آرا و روند انتخابات به خطا مي‌رويم.»

عضو ارشد سازمان مجاهدين انقلاب اسلامی ايران با بيان اين‌كه در مرحله‌ی اول انتخابات، رقابت خيلی فشرده، متنوع و طبعا آرا به هم نزديك‌تر بود و نظرسنجي‌ها نيز همين را نشان مي‌داد،اما در چند روز به انتخابات مانده، با دخالت آشكار يك ساز و كار - كاملا- غيرانتخاباتی، آن شرايط دموكراتيك، دگرگون شد. ورود نهادی با سازمانی گسترده و تشكيلاتی سراسری، اين روند را - كاملا - مختل كرد و كسی كه تا روزهای پايانی رقابت، در تمام نظرسنجي‌ها، آرای پايينی داشت، ناگهان به رتبه‌ی دوم بالا كشيده شد.

وضعيت آقای احمدي‌نژاد به گونه‌ای بود كه حتی هم‌فكرانش هم او را شكست‌خورده مي‌دانستند. اما، در چند روز پايانی رقابت، لحن‌ها تغيير و نشانه‌هايی دال بر وقوع اتفاقاتی در روزهای بعد بروز كرد. البته خود آقای احمدي‌نژاد هم پيش‌تر پالس‌هايی داده بود كه سرانجام در روزهای آينده، اتفاقاتی خواهد افتاد كه شرايط دگرگون خواهد شد.

دخالت حزب پادگانی، با يك تشكيلات نيمه‌پنهان و رفتاری امنيتی و با دستور، علاوه بر ايجاد اجماع در سطح رأي‌دهندگان، در شهرهای كوچك و روستاها كه احزاب سياسی حضور ندارند، آرا را به سمت يك كانديدا هدايت كرد و همين امر محاسبات اصلاح‌طلبان مبنی بر عدم امكان اجتماع جناح راست را به هم ريخت. تصورمان اين بود كه جناح راست به اجماع نمي‌رسد و بر روی آن حساب باز كرده بوديم. فكر می‌كرديم با اين حساب، هيچ كدام از اصول‌گرايان به مرحله‌ی دوم راه نمي‌يابند؛ اما با وضعيتی كه در چند روز پايانی رقابت‌ها پيش آمد، صحنه‌ی رقابت - كاملا - به هم خورد.

تا پيش از روزهای پايانی رقابت‌ها، چهار نامزد اصول‌گرا، رقابت تنگاتنگی داشتند،‌ در جريان راست، آرا متفرق شده بود. همه‌ی آنها با دلايل و توجيهاتی - به نظر خودشان - منطقی اين توقع و اميد را داشتند كه رهبری جريان اصول‌گرا را به حمايت خود قانع سازند. يكی از آن‌ها در صدا و سيما با محدودكردن رسانه‌يی اصلاح‌طلبان، بيش‌ترين خدمت را كرده بود. قاليباف، مديريت‌اش را در نيروی انتظامی نشان داده بود و با توجه به نزديكي‌اش به كانون‌های قدرت و هم‌چنين جذب آرای خاكستری جامعه - با تبليغات ويژه‌ - و محسن رضايی به دليل سابقه‌اش در اداره‌ی جنگ، هر يك، انتظار چنين عنايت و لطفی را داشتند.

در اين ميان، تنها احمدي‌نژاد بود كه هيچ يك از جريان‌های اصول‌گرا از وی حمايت نمي‌كردند و آرای او نيز پايين بود. اما، اتفاقات روزهای پايانی رقابت‌ها در دور اول، شرايط را به هم ريخت.

محسن رضايی كه از تصميمات و دستور‌های ويژه  زودتر آگاه شده بود، خيلی سريع انصراف داد و از دور انتخابات كنار كشيد؛ اما، ديگران در صحنه ماندند.

نتيجه‌ی انتخابات و تركيب آرای نامزدها - به جز كروبی و احمدي‌نژاد - نشان داد كه نظرسنجي‌ها درست بود. كروبی و احمدي‌نژاد در نظرسنجي‌ها آرای بالايی نداشتند. كروبی آرای بخش‌هايی را جذب كرده بود كه از حوزه‌ی جامعه‌ی نمونه آماری نظرسنجي‌ها خارج بود و بدان دسترسی نداشتند؛ زيرا - معمولا - نظرسنجي‌ها در مراكز استان‌ها انجام می‌شود، به همين دليل نيز، آرای كروبی در نظرسنجي‌ها نمود نيافته بود.

ناموفق بودن نظرسنجي‌ها در تشخيص آرای احمدي‌نژاد - با توجه به اين كه هيچ حزب، گروه و قشری در مرحله‌ی اول از وی حمايت نكرده بود - با تشخيص ندادن آرای كروبی در نظرسنجي‌ها متفاوت است. زيرا، احمدي‌نژاد آرای دوره‌ی اول خود را مرهون حمايت يك تشكيلات و تصميم‌گيري‌ها در برخی از سطوح قدرت است.

اما، آرای هاشمی در دور اول: «هاشمی توانسته بود آرای بخش تكنوكرات جامعه را به خود اختصاص دهد و كسانی كه معتقد بودند زيرساخت‌ها برای يك تحول اقتصادی آماده است، رونق اقتصادی را بر توسعه‌ی سياسی ترجيح مي‌دادند و يا هاشمی را شخصيتی مي‌ديدند كه توان مقابله با اقتدارگرايان را دارد، به هاشمی گرايش داشتند.

مشكل اصلاح‌طلبان پيشرو كه از معين حمايت كرده بودند، آن‌جا بود كه: «آنان روی روشنفكران و نخبگان سرمايه‌گذاری كرده بودند، به آن اميد كه روشنفكران و نخبگان قانع شوند و توده‌های مردم را به سوی معين متمايل سازند. ولی آنها - كاملا - قانع نشدند، و مردم را هم قانع نكردند.

در اين دوره، بخش دانشجويی، انسجام و انگيزه‌ی گذشته را نداشت و آن‌ها فقط توانستند بخش‌هايی از دانشجويان و روشنفكران را به شركت در انتخابات قانع كنند، اما نتوانستند آنها را به حركت وادارند؛ در نتيجه، شعارهايشان كه قرار بود با واسطه‌ی آنها به توده‌ها برسد، برای مردم نامفهوم ماند. شعارهای انتخاباتی دكتر معين، كه كاملا بر حوزه‌ی سياسی و آزادي‌های شهروندی متمركز بود، نمي‌توانست برای بخش‌های محروم جامعه ملموس باشد؛ هر چند برنامه‌ی اقتصادی دكتر معين برنامه‌ی فنی و كارشناسی شده‌ای بود، اما اصلاح‌طلبان پيشرو نتوانسته بودند شعار اقتصادی جذابی را برای بخش‌های محروم طراحی كنند. معين از حذف يارانه‌ها به عنوان شعار اقتصادی مي‌گفت - كه حساسيت منفی ايجاد می‌كند - در حالی كه رقيبان از يارانه‌ی مستقيم و يا «بردن پول نفت به سر سفره‌ها» داد سخن مي‌دادند. در چنين شرايطی طبيعی است كه شعارهای معين نتواند با بخش‌های پايين جامعه ارتباط برقرار كند و در محافل روشنفكری باقی بماند.

بر اين مجموعه‌، مسأله تقلب‌ها را بيفزاييد كه در مرحله‌ی اول به علت نزديكی رقابت‌ها نقش تعيين‌كننده‌ای ايفا كرده است.

 

مرحله‌ی دوم

 

آرای ده ميليونی هاشمی در مرحله‌ی دوم، با منطق آگاهانه‌ی «مخالفت با افراطي‌گری و تندروي» به‌دست آمد، كه اين آرا، مجموعه‌ای از آرای معين، آرای پيشين هاشمی و آرای كسانی بود كه در دور دوم با انگيزه‌ی جلوگيری از «حاكميت جريان افراطي» به صحنه آمده بودند.

اما در آرای 17 ميليونی احمدي‌نژاد، 9 ميليون، همان حداكثر پايگاه اجتماعی جريان راست است كه به صورت كاملا ايدئولوژيك و آگاهانه به صندوق‌ها ريخته شد،‌ حدود 3 ميليون آرای مخالفان سنتی هاشمی بود و محصول حساسيت ويژه‌ای كه در جامعه نسبت به آقای هاشمی وجود دارد و تبليغات سنگينی كه توسط همان حزب پادگانی در اين دوره عليه ايشان صورت گرفت. 5 ميليون باقي‌مانده‌ی آرا، از آن توده‌های حاشيه‌ی شهر و كسانی بود كه فقط و فقط مسأله‌ی ‌اصلي‌شان نان است.

بر خلاف برخی كه در اين روزها، آرای احمدي‌نژاد را « حاشيه عليه متن » و يا « خطر بروز يك جريان پوپوليستی و يا فاشيستی » مي‌دانند، آرای تفكيك‌شده‌ی وی، فاقد مفهوم يك جنبش و تحول اجتماعی است.

برخی مي‌گويند كه اين انتخابات « انقلاب حاشيه عليه متن » و يا « حركت به سوی يك جامعه‌ی پوپوليستی » و يا « بي‌معياری توده‌ها و بروز يك جنبش فاشيستی برآمده از طبقه‌ی محرومان » است. من اين را نمي‌پذيرم. با توجه به تفكيك آرای احمدي‌نژاد، 5 ميليون آرای محرومان در برابر جمعيت 70 ميليونی كه تشكيلات گسترده و سراسری آن حزب پادگانی نقش مهمی در هدايت آن داشت، نشان‌دهنده‌ی ايجاد يك جنبش و يا تحول خاصی در لايه‌های زيرين جامعه نيست.

كافی بود ما اشتباهاتی را مرتكب نمي‌شديم يا تشكيلاتی پشت سر آقای احمدي‌نژاد نمي‌آمد؛ نتيجه‌ی انتخابات به‌گونه‌ی ديگری بود. اگر در محاسبه خطا نمي‌كرديم، يا شعارهای مناسب‌تری مي‌داديم، اكنون انتخابات نتايج ديگری را در برداشت و ما اكنون درباره‌ی دلايل و علل پيروزی سخن مي‌گفتيم. به همين دليل، می‌خواهم بگويم كه نتيجه‌ی انتخابات در هر دو مرحله، از نظر تحولات اجتماعی حاوی هيچ دلالت خاصی نيست و نمي‌توانيم تحول زيربنايی و يا يك جنبش اجتماعی را از آن برداشت كنيم. اين انتخابات اصولا جنبه‌ی پوپوليستی نداشت و نمي‌تواند بيانگر آغاز جنبشی فاشيستی باشد. محرومان، هيچ جنبشی را در كشور آغاز نكرده‌اند.

اين كه بخش قابل توجهی از جامعه زير خط فقر هستند، يك واقعيت است؛ اما به شهادت آمار و شاخص‌های اقتصادی، اوضاع جامعه نسبت به هشت سال پيش از اين جهت تفاوت معني‌داری نكرده است. با توجه به اين امر و دلايلی كه عرض كردم، ما با « جنبش محرومان » يا « انقلاب حاشيه عليه متن » روبه‌رو نيستيم؛ اگر به اين واقعيت نيز توجه كنيم كه جمعيت زير خط فقر بيش از 4 ، 5 ميليون است، آن‌گاه خواهيم پذيرفت كه بخش مهمی از محرومان جامعه تنها با نگاه به سفره‌ی خالي‌شان رأی نداده‌اند؛ بلكه بسياری از آنها، در كنار مشكلات معيشتی، محدوديت سياسی و اجتماعی را هم احساس می‌كنند.

مي‌دانيم كه در دور دوم، بخش عظيمی از نخبگان، فرهيختگان، احزاب و گروه‌های بسياری، علي‌رغم گرايش‌های فكری متفاوت و بعضا متضاد با هدف جلوگيری از حاكميت تفكرات افراطی و اقتدارگرا از آقای هاشمی حمايت كردند. به تعبيری يك جبهه و اتحاد ملی ضدافراطي‌گری، شكل گرفت. در حاميان آقای هاشمی در دور دوم، طيف متنوعی از آقای ”سپانلو” تا “آيت‌الله جوادی آملی" را مي‌توان ديد. برخی محافل كه دارای گرايش‌ها و حساسيت‌های ضدروشنفكری و ضدحزبی هستند و جامعه را توده‌وار مي‌خواهند، اين روزها اين‌گونه تبليغ مي‌كنند كه مردم برای نخبگان، فرهيختگان و روشنفكران و احزاب ارزشی قائل نيستند و آنها پايگاه و نفوذی در مردم ندارند. به نظر من، اهانتی بزرگتر از اين نمي‌تواند به يك ملت كرد، كه تمام نخبگان و فرهيختگان و عالمان و روشنفكران و احزابش را بي‌ارزش تلقی مي‌كند. واقعيت اين است كه تمام اين حمايت‌ها تنها طی دو روز پيش از انتخابات صورت گرفت و نخبگان، نه زمان كافی و نه رسانه‌ی كافی در اختيار نداشتند كه بتوانند دلايل و تحليل و تصميم خود را به مردم برسانند و مردم در سراسر كشور نه از اين حمايت‌ها مطلع شدند و نه از دلايل آن؛ وگرنه مطمئن باشيد كه نتيجه اين‌چنين نمي‌شد. بنابراين، چنين اجماعی فرصت نيافت كه به توده‌ها تسری يابد. اين تحليل كه برخی از بزرگان مي‌گويند: مردم به نخبگان پشت كردند، بسيار ساده‌لوحانه است.

ما دراين انتخابات با آرای سازماندهی شده‌ای روبرو بوديم كه به نظر برخی، سازمان‌دهندگان‌شان در انتخابات سال 76 هم قصد سازماندهی آن را داشتند؛ ولی، به علت‌هايی موفق نشدند. دو مقطع « 2 خرداد 76 » با « 27 خرداد 84 » باهم متفاوت اند. تفاوت اول، در اين است كه سازمان‌هايی در اين انتخابات فعال شدند كه از نظر سازمانی در امكانات و آموزش‌هايی كه به اعضايشان داده بودند، با سال 76 تفاوت‌های بسياری پيدا كرد‌ه‌ بودند. اين نهادها با بودجه‌های كلان در دوره دولت اصلاحات، متحول شدند و بسياری از اعضايشان را در اين سال‌ها تصفيه يا بازنشسته كردند و در تمام شهرها با امكاناتی گسترده، با تشكيل نهادهايی مانند هيأت‌های مذهبی در برخی از تشكيلات ديگر، سازماندهی كردند و آموزش‌های عقيدتی سياسی دادند.

تفاوت دوم در اين است كه در « 2 خرداد 76 » جامعه احساس كرد كه حاكميت مي‌خواهد كسی را به آنها تحميل كند و واكنش نشان داد. اما، در اين انتخابات به دليل تجربه و عملكرد پيچيده همان نهادها، مردم چنين استنباطی نداشتند و حاكميت ظاهرا رفتاری نداشت كه چنين برداشتی شود. برعكس، برخی در داخل و حتی خارج احساس كردند كه هاشمی نماينده‌ی حاكميت است. البته رفتار احمدي‌نژاد به‌گونه‌ای بود كه مردم احساس كنند او مظلوم انتخابات است.

دليل سوم، اين است كه بخش مهمی از مردم از تنش‌های سياسی خسته بودند و فكر مي‌كردند كه حضور معين به معنای تداوم تنش‌هاست. از سويی ديگر، گروهی از مردم به علت تبليغات گسترده و مستمر به ويژه رسانه‌ی ملی، طی 8 سال گذشته به اين نتيجه رسيدند كه اصلاحات 8 ساله، دستاوردی نداشته است؛ هر چند كه به نظر ما اين احساس با واقعيات منطبق نبود؛ ولی، چنين احساسی وجود داشت. بنابراين، مردم با ذهنيت دوم خرداد در اين انتخابات شركت نكردند.

من با اين تحليل موافق نيستم كه نتايج انتخابات حاصل عملكرد بد اصلاح‌طلبان طی هشت سال گذشته است؛ البته ذهنيت‌ مردم نسبت به اصلاحات در اين هشت سال، تغيير كرده است.

يكی از مشكلات اصلاح‌طلبان عدم امكان نقد دولت و بخش‌هايی است كه در افكار عمومی عملكردشان به پای اصلاح‌طلبان نوشته مي‌شد.

اصلاح‌طلبان نمي‌توانستند نسبت به وضع موجود، حداقل در آن بخش كه به دولت مربوط بود، منتقد باشند. ما حتی مجبور بوديم مسؤوليت ضعف‌های دولت را كه نقشی هم در آن نداشتيم به دوش بكشيم. معين هم كه نامزد ما بود، هيچ گاه جدا از اصلاح‌طلبان محسوب نشد.

بزرگ‌ترين مشكل اصلاح‌طلبان ضربه خوردن از پايگاه‌های رسانه‌ای، قطع كانال‌های ارتباطی با مردم و محروم‌بودن از رسانه‌ی ملی و در نتيجه، ضعف در اطلاع‌رسانی و تبليغات بود. مجموعه‌ی تبليغات عليه اصلاح‌طلبان در رسانه‌ی ملی - كه ضعف‌ها را پررنگ و نقاط مثبت و موفقيت‌ها را كوچك جلوه داد - در افكار عمومی اين تصور را ايجاد كرد كه اصلاحات موفق نبود؛ در حالی كه دولت اصلاحات موفقيت‌هايی داشت كه هر كدام شايد مي‌توانست زمينه‌ی يك جشن ملی باشد. خودكفايی در گندم، افزايش رشد اقتصادی، اشتغال‌زايی بيشتر، اجرای پروژه‌های بزرگ و جلب سرمايه‌های عظيم خارجی كه تنها در عسلويه به 27 ميليارد دلار بالغ مي‌شود. در حالی كه تا پيش از دوره‌ی اصلاحات ميزان جذب سرمايه‌ی خارجی به پانصد ميليون دلار هم نمي‌رسيد. هر كدام يك پيروزی بزرگ است؛ اما، رسانه‌ی ملی نه تنها آنها را تبليغ و ترويج نكرد، بلكه دنبال آن بود كه مثلا از ميان سی و چند هزار شورا شهر و روستا مشكل شورای شهر تهران را عمده كند و يا اگر اگر شورای شهر اصلاح‌طلب است ، يك جوی آب گرفته شده، بر اثر بارندگی و يا ساير مشكلات شهری را بزرگ نشان دهد. عملكرد اصلاح‌طلبان در مجلس بسيار موفق بود. مجلس ششم با هيچ مجلسی قابل مقايسه نيست. اما، افكار عمومی اين ذهنيت را - به دليل تبليغات منفی - پيدا نكرد.

نمايندگان تهران و شهرهای بزرگ معمولا در مجلس نگاهی ملی و فرابخشی دارند و در مقابل، نمايندگان شهرستان‌های كوچك، بخشي‌نگرند. ممكن است بگوييد ما به كارهای مقطعی كه می‌توانست برای مردم ملموس باشد، نپرداختيم. مثلا خاتمی مي‌توانست عوام‌فريبی كند و هر سال چند ميليارد دلار پول نفت و سرمايه‌ی ملی را به جای تشكيل صندوق ذخيره‌ی ارزی، صرف خريد كالا و اجناس و به جامعه تزريق كند. در عين حال با اين انتقاد كه در مجلس ، نمايندگان به مشكلات ملموس و عاجل مردم نپرداختند، موافق نيستم. مجلس ششم از اين نظر، با ساير مجالس فرقی نداشت. اما مجلس هفتم در تاكيد بر مسائل و مشكلات روزمره و غفلت از كارهای اساسی يك استثناء است.

در مجلس ششم، در مناطق حاشيه‌يی يا در مناطق محروم، اصلاح‌طلبان آرای خوبی داشتند؛ مثلا پايگاه ما، در اسلام‌شهر خيلی خوب بود. اما در اين انتخابات در جنوب شهر رأی كمتری داشتيم. در دوره‌های قبل اصلاح‌طلبان توانسته بودند رأی هر دو بخش را جذب كنند؛ به خصوص پايگاه چپ‌های اصلاح‌طلب در اقشار متوسط و محروم جامعه بسيار قوی بود. اصلاح‌طلبان متاسفانه در اين دوره از اين بخش غفلت و تبليغات خود را بر بخش نخبه و جامعه‌ی روشنفكری متمركز كردند.

اگر شرايط خارج از اراده را كنار بگذاريم، اشتباهاتی در محاسبه و استراتژی تبليغاتی داشتيم، كه بايد پذيرفت. اشتباه ما اين بود كه روی عدم اجماع محافظه‌كاران حساب باز كرده بوديم و از تحرك و توان حزب پادگانی غافل بوديم، ما اشتباه محاسباتی ديگری هم داشتيم؛ فكر می‌كرديم تنوع و تكثر نامزدها به نفع ماست و مي‌تواند جلوی برخی از تخلفات در انتخابات را بگيرد. در حالی كه اگر حساب عامل تشكيلاتی سراسری را مي‌كرديم، شايد به‌گونه‌ای ديگر تصميم‌ مي‌گرفتيم.

از سويی در انتخاب شعار، با بخش‌های محروم جامعه ارتباطی برقرار نكرديم. نهضت سخنرانی ما، هشتاد درصد در محيط های دانشگاهی بود. در تهران به اسلام‌شهر و بخش‌های محروم كمتر توجه كرديم. فكر مي‌كرديم بخش نخبه پل ارتباطی ما با بخش‌های محروم جامعه خواهد بود؛ ولی، اين اتفاق نيفتاد.

در حالی كه اگر در كنار شعارهايمان شعارهای ملموس‌تر و با صبغه‌ی روشنفكری كمتری نيز انتخاب مي‌كرديم، شايد شرايط تغيير مي‌كرد. البته ما شعار عوام‌فريبانه‌ای مثل "نان را سر سفره‌ی مردم مي‌بريم" نمي‌توانستيم بدهيم؛ ولی بايد مي‌پذيرفتيم كه شعاری نظير “شهروند مقتدر“ برای عموم مردم قابل درك نيست و فقط نخبگان آن را درك می‌كنند. ما با شعارهای صرفا روشنفكرانه بخشی از مخاطبان خود را هم از دست داديم.

ماهيت ايدئولوژيك و اعتقادی و سياسی اصلاح‌طلبان به ويژه اصلاح‌طلبان چپ، ايجاب مي‌كرد كه به بخش‌های مذهبی جامعه توجه كنند . بخش مهمی از مخاطبان ما مذهبي‌های خوش‌فكر، اصلاح‌طلب و مخالف حركت‌های افراطی بودند؛ اما اين‌ها را در نظر نگرفتيم و اصلاح‌طلبان پيشرو از آنان غافل ماندند.

در مقايسه با تمام جريان‌های سياسی و نامزدها ، جريان اصلاح‌طلبان پيشرو از نظر نوع كار و فعاليت انتخاباتی، اصول و پرنسيپ‌های اخلاقی و سياسی را حفظ كردند و يك رقابت سالم نزديك به استاندارد را به نمايش گذاشتند و هزينه‌های تبليغاتي‌شان كم‌تر از يك دهم هزينه‌های هر كدام از رقيبان بود. همه بدون استثنا بيش از ده ميليارد هزينه كردند. ما نخواستيم با تبليغات رأی بخريم. مي‌توان تفاوت هزينه‌ها را به نسبت نصب تابلوهای تبليغاتی و پوسترهای نامزدها، اقلام گران‌قيمت تبليغاتی و تعداد ستادها و حقوق پرسنل با هم مقايسه كرد.

ما، در شعارهاي‌مان اشتباه كرديم، ولی هيچ گاه عوام‌فريبانه رفتار نكرديم و نخواستيم با مردم معامله كنيم؛ در حالی كه تقريبا تمام رقيبان اين كار را كردند و سطح فعاليت سياسی را به خريدن رای و وعده‌های غيرعملی به ويژه در بخش‌های اقتصادی تنزل دادند. چهار ميليون رأی ما بي‌فريب، با نگاه روشن و تحليل دقيق ‌بود.

اين انتخابات به ويژه آرای مرحله‌ی دوم حامل علائم و نشانه‌های نگران‌كننده‌ و مهمی است كه به ويژه مسوولان عالی نظام بايد آن را درك و فهم كنند.

در مرحله‌ی دوم بخش قابل توجهی از جامعه، آقای هاشمی را نماد حاكميت يافتند و آقای احمدي‌نژاد را نماد تغيير و به تعبير خود او، خارج از منطقه ممنوعه قدرت و مخالف رانت‌خواری و فساد تلقی كردند كه آمده است بساط قدرتمندان فاسد را برچيند. متقابلا بخش مهمی از جامعه با ده ميليون رای شامل اكثر طبقه‌ی متوسط و تقريبا تمامی روشنفكران و نخبگان حضور آقای هاشمی را تضمين‌كننده‌ی تداوم اصلاحات يا حداقل، حفظ حيات اصلاحات می‌ديدند. در واقع هر دو بخش به تغيير وضع موجود معتقد هستند، آن را نمي‌پسندند و در نارضايتی از وضع موجود، اجماع مركب دارند. چنين وضعيتی البته نمي‌تواند مطلوب باشد. از اين رو معتقدم پيروزی محافل قدرت در هدايت انتخابات به سوی نتيجه‌ی مطلوب، صرفا يك پيروزی تاكتيكی است. از اين پس به ويژه با يكدست شدن حاكميت همه جامعه چه آنها كه به هاشمی رای دادند و چه آنها كه به احمدي‌نژاد رای دادند، يك قدرت را مسوول كاستي‌ها و مشكلات جامعه خواهند ديد. آيا اقتدارگرايان، دانش، بينش و توان حل مشكلات جامعه را خواهند داشت؟ تجربه‌ی گذشته و اكنون پاسخ مثبتی به اين سوال نمي‌دهد.