ايران

www.peiknet.com

   پيك نت

 
صفحه اول پیوندهای پیک بايگانی پيک  

infos@peiknet.com

 
 
 

بهزاد نبوی
با اين انتخابات
همه فهميدند مشكل كشور كجاست
!
احمدی نژاد با اين حرف‌ها از مردم رای گرفت
نه با آن تعبيرهائی كه مصباح يزدی می‌كند:

پول نفت را به سر سفره‌ها می‌بريم. می‌خواهم نگذارم عده‌ای آقازاده و مديران 27 ساله پول نفت را بخورند. همه عليه من برخاسته اند. مگر من چقدر قدرت دارم؟ حتی برق را قطع كرده‌اند كه سخنرانی من شنيده نشود(دروغ آشكار)

 
 
 
 

هاشمی رفسنجانی- در دور دوم انتخابات گرايش ملی به سمت يك كانديدا (هاشمی)ايجاد شد و اين در حالی بود كه واقعيت غير از برداشت توده‌ها بود، يعنی در اين دوره، كمترين ارتباط را‌هاشمی با قدرت داشت و تلاش‌های گسترده و سازمان يافته برای تخريب و حتی تضييع آرای وی از سوی برخی تشكل‌ها صورت گرفت و به طور مستمر از سوی آن‌ها كه در شكل‌دهی و حتی افزايش يا كاهش شمارش آرای مردم تأثيرگذار بودند، حمايت می‌شدند. دراين انتخابات دو اتفاق افتاد كه برای ما مثبت و نوعی پيروزی است. اول همفكری گسترده‌ای بين نخبگان اين كشور، علی‌رغم طيف بسيار گسترده‌ای كه بين آنها وجود دارد، دوم اينكه همه فهميدند مشكل در كشور چيست!

 

 

 

آنچه را می‌خوانيد تحليل بهزاد نبودی عضو ارشد سازمان مجاهدين انقلاب درباره انتخابات رياست جمهوری و دليل اجماع اصلاح طلبان در مرحله دوم اين انتخابات بر سر‌هاشمی رفسنجانی است. نبوی در اين تحليل دلائل رای مردم به احمدی نژاد را نيز بر می‌شمارد.

 

«مردم در اين انتخابات نشان دادند كه به دنبال "تغيير و اصلاح وضع موجود" هستند. اكثريت رأی دهندگان به احمدی نژاد كه من در آناليز تركيب شان تصور می‌كنم بيشتر اقشار و طبقات محروم‌تر و حاشيه‌نشين شهرها، ساكنين روستاها و توده‌های مردم بودند، در واقع تغيير و اصلاح را در انتخاب يك چهره‌ی ناشناخته‌ی بدون اتكاء به قدرت و نقد كننده‌ مديريت 27 ساله و بالاخره احمدی‌نژاد را فردی از جنس خودشان ديدند.

عده‌ای هم كه مثل ما اصلاح‌طلبان فكر می‌كردند تغيير و اصلاح كشور را در گرو تداوم اصلاحات دانستند و بر اين باور بودند كه در سايه‌ی حفظ حداقل آزادی و مردم‌سالاری اين امر تحقق خواهد يافت و لذا به‌هاشمی رأی دادند. اين افراد غالبا طبقه‌ی متوسط و روشنفكران جامعه را تشكيل می‌دادند.
به آرای مردم تهران نگاه كنيد،‌ خيلی دقيق است. از خط خيابان انقلاب به بالا، در دوره‌ی اول، رأی دكتر معين و در دور دوم رأی‌هاشمی حائز اكثريت شد و از اين خط هر چه به پايين‌تر می‌رويم رأی آقای احمدی‌نژاد بيشتر می‌شود.

دسته‌ی اول حتی حمايت‌های نخبگان و طيف وسيعی از جريانات سياسی از‌هاشمی را حمايت قدرت از وی تلقی كردند و مظلوميت آقای احمدی‌نژاد برايشان بيشتر نمود پيدا كرد. فضا برای اين دسته به گونه‌ای ترسيم شده بود كه ديگر برايشان مهم نبود آيا اين‌ حاميان،‌ وابسته به مراكز قدرت هستند يا خود از كتك خورده‌ها يا محذوفين و مظلومين جامعه؟! و تصور می‌كردند احمدی‌نژاد تنهاست و از او حمايت می‌كردند.

مردم پيام نخبگان و گروه‌های سياسی در حمايت از‌هاشمی را به مفهوم حمايت حاكميت و مديريت 27 ساله از وی تلقی كردند و چون خواهان تغيير و اصلاح وضع موجود بودند، به آن توجهی نكردند.
حداقل در اين هشت سال، مخاطب اصلی اصلاح‌طلبان، طبقات متوسط و روشنفكران جامعه بودند و آن قشر بزرگی كه در اين انتخابات به سراغ احمدی‌نژاد رفت طرف مخاطب اصلی اصلاح‌طلبان نبود، اين قشر در 2 خرداد 76 همراه طبقات روشنفكر و متوسط بود و آن زمان هم به دنبال يك تغيير می‌گشت. اما به نظر می‌رسد در اين انتخابات راه خود را جدا كرد.

ما قبل از دوم خرداد 76 در رقابت چپ و راست آن زمان معمولا همين آرايش سياسی را داشتيم. چپ آرای خيابان انقلاب به بالا را داشت و از انقلاب به پايين بيشتر آرا به نفع راست بود. در دوره‌ی اصلاحات اين مرزبندی به هم خورد، جنوب شهر و شمال شهر متفقا به سراغ اصلاحات آمد و طبقه‌ی متوسط و روشنفكر در كنار توده‌ی مردم پشت سر اصلاحات قرار گرفت. اما امروز به نظر می‌رسد اين دو از هم جدا شده‌اند و نتيجه‌ی انتخابات محصول اين جدايی است. اين مسأله قابل مطالعه و بررسی است.

در دوره‌ی اصلاحات وضع مردم نسبت به دوره‌ها‌ی قبل به شهادت شاخص‌های كلان، بهتر و قدرت خريدشان بيشتر شده است، اما آنچه كه اين تصور را ايجاد كرد؛ اولا تبليغات گسترده و 8 ساله‌ی راديو و تلويزيون و يك جناح خاص و القای اين نكته بود كه دولت اصلاحی اصلا به فكر معيشت و گرسنگی مردم نيست و تنها اهداف سياسی را دنبال می‌كند. ثانيا معلوم است كه كاركرد شعارهايی نظير “پول نفت را به سر سفره‌ها می‌بريم“ در ميان توده‌های مردم، از كاركرد شعار “سرمايه‌گذاری با درآمد نفت“ به مراتب بيشتر خواهد بود. اين‌ آقايان از چند ماه پيش وعده دادند كه سرمايه‌گذاری بس است و بايد پول نفت سر سفره‌ی مردم ديده شود. اين نوع شعارها كه عمدتا عوامفريبانه است در ميان مردمی كه سفره‌هايشان خالی است ، تأثيرگذار است. آنها هم نمی پرسند كه چگونه اين پول سر سفره می‌آيد و آيا اساسا درست هست كه ثروت ملی به اين شكل هزينه شود؟ مردم در كوتاه مدت متوجه نمی‌شوند اجرايی كردن اين شعارها مانند اين است كه خانواده‌ای برای رنگين كردن سفره‌اش ، خانه و فرش و ديگر وسايل زندگی خود را بفروشد.

طبيعی است كه شعار “می‌خواهيم نگذاريم عده‌ای آقازاده و مديران 27 ساله پول نفت را بخورند“ . اين شعارها به نظر من توهين به مردم است و در واقع نوعی خريدن رأی مردم است.

سياست‌های اقتصادی اين ادوار تأثير چندانی در كاهش محروميت‌ها و تهيدستی‌ها نداشته است، و الا شكل‌گيری طبقه‌ی محروم نه تنها محصول اين دوره، حتی محصول انقلاب نيست، مع الوصف به سياست‌های اقتصادی كشور انتقادات زيادی وارد است و من از كسانی بودم كه هيچ وقت با سياست تعديل و افزايش قيمت‌ها و حذف سوبسيدها، پيش از بهبود وضع اقتصادی و افزايش چشمگير قدرت خريد مردم، موافق نبودم.

معتقد هستم كه تفاوت ديدگاه ما با ديدگاهی كه در اين 16 سال حاكم بود اين است كه ما معتقديم تا وقتی يك رشد مستمر و پايدار اقتصادی با درصد بالا نداشته باشيم، نبايد سخن از افزايش قيمت‌ و حذف سوبسيدها كه به مردم كم‌درآمد فشار می‌آورد، به ميان بياوريم. بلكه اول اقتصاد بيمار كشور را معالجه كنيم و بعد، از شفاف كردن قيمت‌ها و حذف سوبسيد و حتی هدفمند كردن يارانه‌ها سخن بگوييم.

چين حدود 20 سال است كه رشد بالايی را تجربه می‌كند و اين همه سرمايه‌گذاری و توسعه دارد. اما هنوز سهميه بندی و قيمت‌های سوبسيدی را حفظ كرده است. چون می‌خواهد اول توسعه را پايدار كند و درآمد ملی و سرانه را افزايش كافی بدهد و بعد كه مردم بيشتر دستشان به دهنشان رسيد، به شفاف شدن قيمت‌ها فكر كند.

فرق من با جماعت جديد اين است كه معتقدم اگر پول نفت را مستقيما سر سفره‌ها ببريم، در آينده كشور دچار بحران خواهد شد و منابع سرمايه‌گذاری را از دست خواهد داد.

دوستان طرفدار تعديل می‌گويند اگر ما سوبسيد را حذف نكنيم امكان سرمايه‌گذاری نداريم. اين در تئوری درست است اما در عمل واقعيت ندارد، بخش مهمی از جهش اقتصادی ما در اثر سرمايه‌گذاری خارجی صورت می‌گيرد كه ربطی به منابع ما ندارد. بخش مهم ديگر بايد توسط بخش خصوصی صورت گيرد كه آن هم ربطی به اين كه ما قيمت را كم يا زياد كنيم ندارد. ما نمی خواهيم بخش خصوصی در بخش‌هايی كه ما سوبسيد می‌دهيم سرمايه‌گذاری كند، دايره سرمايه‌گذاری‌ها آنقدر وسيع است كه نيازی به بخش‌های مذكور نيست.

اين ايراد فقط در مورد سرمايه‌گذاری دولت وارد است كه نبايد روی آن حساب زيادی باز كنيم. دولت چيزی برای سرمايه‌گذاری ندارد. متأسفانه هزينه‌های جاری ،‌آن هم نه تنها به خاطر پرداخت سوبسيد، آنقدر زياد شده كه تقريبا بخش مهمی صرف درآمدهای جاری می‌شود و بودجه‌های عمرانی خيلی كم بوده است.

حالا برگرديم به انتخابات. چطور شد كسی كه تا يك هفته قبل از دور اول انتخابات، نفر ششم، در نظرسنجی‌ها بود، در مرحله‌ی اول دوم و در مرحله دوم اول شد؟

« دوپينگ» را بايد به عجايب هفت‌گانه اضافه كرد. كسی با يك دوپينگ سياسی - شبه نظامی روز سه شنبه‌ی قبل از مرحله‌ی اول از پايين جدول به رديف دوم ارتقا يافت. حركت سازمانی هدايت شده‌ای كه سه شنبه قبل از انتخابات دور اول شروع شد و جمعه به نتيجه رسيد.

به نظر من استفاده از يك تشكيلات با شرح وظايف مشخص كه از بودجه‌ی دولت و بيت‌المال تغذيه می‌شود، به عنوان يك حزب سياسی، خيانت بزرگ و نابخشودنی به كشور، نظام و ملت است.
اما در دور دوم اتفاق ديگری افتاد. دوپينگ پيروزی مرحله‌ی اول نمی‌توانست رأی 5 ميليونی را به 17 ميليون برساند. بلكه در مرحله‌ی دوم در ميان مردم نااميد از اصلاحات اين تصور ايجاد شد كه كسی از جنس خودشان آمده است و اين فرد تبديل به نماد مظلوميت شد كه همه عليه او برخاسته‌اند. در يكی از برنامه‌ها گفتند «مگر من چقدر قدرت دارم كه همه عليه من برخاسته‌اند»، يا در جايی گفتند كه «حتی برق را قطع كرده‌اند كه سخنرانی من شنيده نشود»، كه بعدا معلوم شد چنين نبوده است و تلويزيون هم علی‌رغم مصوبه‌ی دولت از اعلام اين كه برق در جايی قطع نشده بود، در برنامه‌ی گفت‌و‌گوی ويژه‌ خودداری نمود.

بدين ترتيب حمايت‌كنندگان‌هاشمی تبديل به مافيايی شدند كه عليه يك مظلوم كه هيچ كس از او حمايت نمی كند، بپا خاسته‌اند؟! او شد يك فردی كه هيچ ربطی به قدرت ندارد و به خاطر ورود به منطقه‌ی ممنوعه‌ی قدرت مورد تهاجم قرار گرفته است. به طوری كه حتی اجازه نمی دهند برنامه‌اش از صدا و سيما پخش شود.

اين احساس در ميان مردم محروم ايجاد شد كه اين همان است كه ما به دنبال او می‌گشتيم و طرف مقابل هم به نماد مديريت 27 ساله‌ی كشور تبديل شد كه حق مردم را خورده و نگذاشته درآمد نفت، سفره‌ها را رنگين كند و درعين حال بر مبنای تخريب‌های سازمان‌يافته با پول بيت‌المال ، مظهر فساد، رانت‌خواری و ... است.

در دور دوم گرايش ملی به سمت يك كانديدا ايجاد شد و اين در حالی بود كه واقعيت غير از برداشت توده‌ها بود در اين دوره، كمترين ارتباط را‌هاشمی با قدرت داشت و تلاش‌های گسترده و سازمان يافته برای تخريب و حتی تضييع آرای وی از سوی برخی تشكيلات‌ها صورت گرفت و طرف مقابل به طور مستمر از سوی آن‌ها كه در شكل‌دهی و حتی افزايش يا كاهش شمارش آرای مردم تأثيرگذار بودند، حمايت می‌شد.

به عنوان مثال بعد از ظهر سه شنبه 31 خرداد 84 (يعنی سه روز پيش از انتخابات مرحله‌ی دوم) با حكم قضايی اوراق تبليغاتی حمايت حاميان معين از‌هاشمی را توقيف و ادامه‌ی چاپ آن را متوقف كردند و وقتی آنها را آزاد كردند كه ديگر زمان چاپ و توزيع عملا از دست رفته بود. تمام تابلوهای تبليغاتی الصاقی حاميان معين برای‌هاشمی را با وجود اين كه در آن از كسی اسم نبرده بوديم ، به شكل سازمان‌يافته و به همراه داربست‌ها باز كرده و می‌بردند.

اتفاقا اگر قرار بود در اين انتخابات، كسی مظلوم تلقی شود اين طرف بود، نه آن طرف. برخی از افرادی كه تبليغ می‌كردند دستگير شدند.

بايد از همه‌ی مردم به خاطر اين حضور و از ده ميليونی كه علی‌رغم توفان و گرد و غباری كه تشخيص حق و باطل و تصميم‌گيری را بسيار دشوار كرده بود، آگاهانه به پای صندوق‌ها آمدند و به حفظ جمهوريت رأی دادند، صميمانه سپاسگزاری كرد.

در اين انتخابات دو اتفاق افتاد كه برای ما مثبت و نوعی پيروزی است. اول همفكری گسترده‌ای بين نخبگان اين كشور علی‌رغم طيف بسيار گسترده‌ای كه بين آنها وجود دارد، ايجاد شد و همه فهميدند مشكل در كشور چيست. يكی از همين عزيزان، كه ما را تندرو می‌دانست اما می‌گفت در انتخابات دور نهم به اين نتيجه رسيده است كه حق با ما بوده است. دوم نتيجه‌ی مثبت اين بود كه آنچه امروز به وضوح روشن شده، اين است كه همه‌ی اختيارات و قدرت‌ها متمركز شده و اين كانون بايد همه‌ی مسؤوليت‌ها را پذيرفته و در مقابل ملت پاسخگو باشد. ديگر نمی‌شود مشكلات را به گردن ديگران انداخت و راه حلی برای آنها ارايه نداد و در قبال آنها پاسخگو نبود.

به نظر من زمينه برای ايجاد جبهه‌ها و تشكل‌ها خيلی بيشتر از گذشته است و بايد از اين شرايط حداكثر بهره را برد و اين كار را كرد. جريان‌های سياسی موجود جامعه حداقل برای دفع خطر مشترك به هم نزديك‌تر خواهند شد.

البته اگر آن تفكری كه در نوك پيكان اين جريان وجود داشته حاكم شود، نگرانی‌های جدی وجود خواهد داشت، ولی شايد آن تفكر به آن شدت و حدتی كه چنگ و دندان نشان می‌داد نتواند حاكم گردد و تا حدودی كنترل شود. به نظر من قدرت برای حفظ خود ملاحظاتی خواهد داشت. و به آن شدت و حدت عمل نخواهد كرد. اما بايد صبر كرد و ديد.

البته روندی كه سه روز قبل از انتخابات، يك نامزد را از رأس جدول به پايين بكشد و يك فرد را بالا ببرد، كار را خيلی سخت می‌كند. يعنی اگر ما حتی بتوانيم ميرحسين موسوی را راضی كنيم كه وارد صحنه شود، همين اراده امكان پيروز كردن هر كسی را در مقابل وی، خواهد داشت.

ضعف بازوی رسانه‌ای اصلاح‌طلبان ، آنها را به شدت آزار می‌دهد. همين كه پيام خود را در مرحله‌ی دوم نتوانستيم به مردم برسانيم، و حتی بيلبوردهای ما كنده می‌شدند تا مردم صدای ما را نشنوند و متوجه آدرس عوضی نشوند، نشانه‌ی آن ضعف است، اما به هر حال چاره‌ای جز تلاش نداريم. حتی همين نهاد مسجد كه تصور می‌شود می‌تواند ارتباط منظم و مستمر با مردم برقرار كند، اگر خلاف نظر مراكز قدرت رفتار كند، با او برخورد می‌كنند، شما ببينيد آقای توسلی وقتی آنچه آنها می‌گويند را نگويد، جلوی حرف زدنش گرفته می‌شود و البته به ظاهر از سوی توده‌ی مردم مورد برخورد قرار می‌گيرد.

البته من خيلی افق را نامطلوب نمی بينم. يعنی فكر می‌كنم آينده از هر جهت روشن است ، اين‌هايی كه قدرت را به دست گرفتند يا همان طور كه يك سال و نيم قبل پيش‌بينی كرديم سراغ الگوی چينی خواهند رفت.

دولت در زندگی اجتماعی مردم دخالت نكرده، در روابط خارجی انعطاف بيشتری نشان داده و به توسعه‌ی اقتصادی خواهد پرداخت. يا سياست برخورد با مردم، بحران در روابط خارجی و توزيع پول نفت برای حفظ حمايت مردم را پيش خواهند گرفت كه در آن صورت به زودی كشور دچار بحران خواهد شد.

فكر نمی كنم از نظر اقتصادی توان حل مشكلات ساختاری را داشته باشند، ممكن است دو سال همه‌ی درآمد نفت را به سر سفره‌ی مردم ببرند، اما اين نمی تواند ادامه يابد..

فكرمی كنند كه اگر مسايل را از كوچه و بازار جمع كنند، راحت می‌شود مسايل را حل كرد. در دوره‌ی اول شوراها مسايل داخل شورای شهر تهران بر سر هر كوچه و برزن شنيده و گفته می‌شد، اما در شورای فعلی شهر تهران، هيچ كس از مسايل درونی آن خبری ندارد.»