ايران

www.peiknet.com

   پيك نت

 
صفحه اول پيوندهای پيک بايگانی پيک  

infos@peiknet.com

 
 
 
مرگ بر ضد ولايت "دوچه"
 عطاءالله مهاجراني                                                                          
 
 
 
 

سايت امروز و مكتوب- برای شركت در كنفرانس رسانه های آسيائي[ آ.ام.سي] عازم كوالالامپور هستم. با پرواز هواپيما۳۲۰ ارباس قرارست با يك خيز ۱۳ ساعته از لندن تا كوالالامپور پرواز كنم.
- صندلی شما كنار پنجره باشد؟

- حتما

در ذهنم گذشت خطی فرضی از ميان آسمان و زمين، كوه ها و دره ها، درياها و بيابان ها، عمق غرب و شرق را به هم می پيوندد. در ميانه راه اين خط از آسمان ايران می گذرد، كه به قول رنه گروسه چهارراه حوادث جهان است.

خط پيوند مشرق جان و مغرب تن آدمی كجاست.

كتاب ييگانه ای در پاريس نوشته اينالو كارلوينو را همراه دارم. اين سخن جان گاردنر به گمانم نشانی از حقيقت دارد كه كارلوينو از جمله قصه نويسان افسانه ای جهان است.

برای من افسانه، يعنی آن قصه ای، يا نكته ای كه يكباره بر همه وجود انسان چنگ می اندازد، سيطره پيدا می كند و تا گذار روزها و شب های بسيار او را رها نمی كند.

قصه ها و نيز يادداشت های روزانه كالوينو همين گونه اند. غرابتی خواستنی دارند. امری كه سهل و ممتنع می نماياند در نوشته او موچ می زند.

در اين كتاب در يادداشتی با عنوان "پرتره دوچه" [Hermet in Paris

صفحات ۲۰۷ تا ۲۲۱] ] نوشته است:

خواهيد گفت من دو دهه عمرم را با پرتره موسولينی سپری كرده ام. تصويری كه هميشه در برابر چشمانم بود، در تمام كلاس ها آويزان بود، در تمام ساختمان های عمومی و دولتی، در همه اداره ها و دفاتر. موسولينی می خواست همه در ايتاليا يكدست و يك شكل باشد، به سبك فاشيستی. در درست نقاشی بچه ها مجبور بودند خانه موسولينی را نقاشی كنند. خانه ای با پله های قوسی از بيرون و تالار بلند طبقه نخست ...

اما من در هيچ كدام از مناسبت هائی كه موسولينی در آن شركت می كرد و در سخنرانی ها نمی رفتم. فقط در جشن ها و اجتماعات. يك سخنرانی موسولينی را به ياد دارم كه می گفت فاشيست واقعی بايد دو تكيه گاه داشته باشد. تفنگ و كتاب. آنگاه كتابی را به دست می گرفت و فرياد می زد. راه هر گونه نقد و نظر، و گوشه و كنايه ای بسته بود و كسی نمی توانست بفهمد يا بپرسد كه آن كتابی كه در دست موسولينی است چه كتابی است!؟

روزگار درازی نگذشته بود كه مردم در ۲۵ جولاي۱۹۴۳ اين پرتره ها را با چنگ و دندان جر می دادند. يا اگر پلاستيكی و پارچه ای بود با نيش دشنه آن را می دريدند.

روزگاری كنايه و نقد و نظر ممنوع بود. حالا دست ها، دشنه ها و دندان ها با پرتره حرف می زدند و تصوير پاره و پوره دوچه در كف پياده روها لگدمال مردم بود. (عنوان از پيك نت و براساس برداشت از مضمون مطلب است)