پيک هفته

   

پيک نت

پيوندهای پيک بايگانی پيک

hafteh@peiknet.com

 

    hafteh@peiknet.com


 

 

 
 

 
خاطرات تاج الملوک
جنگ ملکه‌ها
در خانه ای که
ازپای بست درحال ویرانی بود

لیلی امیرارجمند می‌گفت: آدم‌ها اگردرحضورهم معاشقه ومغازله و زناشوئی کنند لذتش دو صد چندان می‌شود. محمدرضا هم ازپس این زن برنمی آمد ودربرابراو تسلیم بود!
 درمورد فرح هم ما می‌دانستیم که با فریدون جوادی قاطی شده، اما نه تا اين حد كه او را به کاخ بیاورد!

اوایل که فرح زن محمد رضا شده بود هنوزبه من ملکه پهلوی می‌گفتند، اما فرح با تحریک مادرش زیرپای محمدرضا نشست وعقل او را ضایع کرد. محمدرضا آمد پیش من و گفت مادرجان! حالا این زن ملکه است و باید یک فکری برای شما بکنیم! اگراجازه بدهید منبعد به شما ملکه مادربگویند و به فرح ملکه پهلوی.

گفتم پسرجان ازنظرمن پهلوی یعنی شوهرمرحومم رضا
)  شاه( او پهلوی بود و من هم زن او، یعنی ملکه پهلوی! دست آخر قرارشد به فرح فقط گفته شود علیاحضرت ملکه!

فرح محمدرضا را وادار کرد او را نایب السلطنه کند. او ازاین موقعیت جدید استفاده کرد و شروع به مداخلات جدی درامور مملکتی نمود. حتی کاربه جایی رسید که به واشنگتن رفت و با کارترمذاکرات سیاسی نمود.

ما آنقدربدبخت شده بودیم که رضا قطبی هم درکارهای مملکت مداخله می‌کرد. رفت وآمدهای فرح به واشنگتن و دوستی و رفاقتی که با روزالین کارتر زن رئیس جمهور بهم زده بود باعث شد خودش را درجایگاه شاه مملکت احساس کند. می‌خواست ادای انگلستان وهلند را دربیاورد وخودش به عنوان ملکه فرح پادشاه ایران بشود.

 

 

فرح متاسفانه رعایت آبرو و پنهان کاری را نمی کرد وعمدا وعالما کاری می‌کرد که به محمدرضا لطمه بخورد. یک روزآقای صاحب اختیار که از زمان پدر خدا بیامرزش درکاخ بزرگ شده و پدرش هم خادم ما بود و با من صمیمیت داشت پیش من آمد ومن دیدم خیلی این پا و آن پا می‌کند و مثل این است که می‌خواهد چیزی بگوید ولی نمی تواند!

بالاخره زیر زبانش را کشیدم و با ترس و لرز و خجالت و هزاراما و اگر و ببخشید و جایی نگوئید و اینگونه مقدمات گفت: قربانت گردم. آیا این درست است که شهبانوی مملکت دوست پسرداشته باشد و او را با خود به داخل کاخ بیآورد؟

البته ما می‌دانستیم که فرح با فریدون جوادی قاطی شده اما نه اینکه او را به کاخ بیاورد!

خوب چکارمی توانستم بکنم؟ اگرمی خواستم به محمدرضا بگویم درست نبود و پسرم ناراحت می‌شد. این بود که خودم فرح را خواستم و به او نهیب زدم که زنیکه ... خجالت نمی کشی این قبیل کارها را درجلوی چشم کارکنان دربار انجام می‌دهی؟ فرح گفت درست گفته اند شاه می‌بخشد، شیخ علیخان نمی بخشد! خود محمدرضا مرا آزاد گذاشته، آنوقت باید به تو حساب پس بدهم؟ من آزاد هستم و اختیار پایین تنه ام را دارم!

خلاصه خیلی‌بی‌حیایی کرد و من هم بکلی با او قطع رابطه کردم و تا امروز که به خارج از کشورآمده ام بیشتراز5 سال است یک کلمه با اوحرف نزده ام. من شخصا لیلی جهان آرا )امیرارجمند( را درشلوغ کاری‌های فرح مقصر می‌دانم. این زن یک افکارمخصوصی داشت که درهیچ آدمی نبود. مثلا می‌گفت آدم‌ها اگردرحضورهم معاشقه ومغازله و زناشوئی کنند لذتش دو صد چندان می‌شود و خودش همیشه مجالس چندنفره راه می‌انداخت و گاهی که مرد کم می‌آوردند ازهمین خدمه دربارصدا می‌کردند و می‌بردند به داخل محفل خودشان!

اعتقاد زن وشوهررا خلاف عادت انسان و یک عمل خرافی و نشانه عقب ماندگی می‌دانست ومی گفت وقتی مردها می‌توانند چند زن و چند معشوقه داشته باشند چرا ما زن‌ها نتوانیم؟!

من ازاول با این زن مخالف بودم وخیلی به محمدرضا می‌گفتم که او را به کاخ راه ندهد اما نمی دانم چه دلیلی داشت ) شاید به علت کمرویی ذاتی محمد رضا بود(  که محمدرضا هم ازپس این زن برنمی آمد ودربرابر او تسلیم بود! 

 

جمشید آموزگار

 محمدرضا تحت فشارآمریکائی‌ها جمشید آموزگار را نخست وزیرکرد. زن جمشید آموزگارآلمانی بود و خود آموزگارهم تبعه آمریکا بود. یعنی اینکه هم تبعه ایران بود وهم تبعه آمریکا ) دوملیتی(  و پاسپورآمریکائی هم داشت.

ازآن قدیم که پست وزارت داشت هروقت پیش محمدرضا صحبت می‌شد سفارش آمریکا را می‌کرد و به محمدرضا می‌گفت انگلستان دیگردردنیا وزنه ای به حساب نمی رود وآمریکایی‌ها آقای دنیا هستند. آموزگارمی گفت آمریکا مثل یک شیراست که شکارمی کند ومی خورد و انگلستان و فرانسه و آلمان هم شغالهای وکفتارهایی هستند که اطراف اوپرسه می‌زنند تا ازبازمانده غذایش بهره ای بگیرند واستخوانی نصیبشان شود!

با محافل اقتصادی عمده دنیا هم ارتباطات صمیمانه داشت و اینطورکه محمد رضا می‌گفت صندوق بین المللی پول و بانک جهانی به محمدرضا توصیه کرده بودند برای بهبود وضع اقتصادی مملکت جمشید آموزگاررا که یک نفر اقتصاددان است درراس دولت قراربدهد.

ازآن طرف هم کارتررئیس جمهورشده بود و درمورد حقوق بشربه ایران فشار می‌آورد و محمدرضا با رعایت این مسایل بهتردید جمشید آموزگاررا که یک نفرآمریکائی ایرانی تبار به حساب می‌آمد درپست نخست وزیری بگمارد که مطابق قانون اساسی اول نفرمملکت بود. یادم هست وقتی کارتر رئیس جمهورشد همین آقای ژیسکاردستن رئیس جمهورفرانسه که اززمان‌های قدیم، یعنی از آن موقعی که یک کارمند ساده وزارت خارجه فرانسه بود با ما آشنائی داشت به محمدرضا گفته بود مواظب این کارترباشید که یک بلا و مخاطره حتمی است!

اصلا این دمکرات‌های آمریکا ازقدیم الایام با ما بد بودند و شما دیدید که در زمان جان کندی هم اوضاع ایران را بهم ریختند.

اشتباه نکنید ازبحث خودمان دورنیفتادم. حالا می‌خواهم برگردم به همان مسایل داخل کاخ ودربار.

ازوقتی که آموزگارنخست وزیرشد هویدا شروع به تحریکات کرد تا هرطور که هست دولت آموزگار را تضعیف کند و نگذارد آموزگارخودش را نشان بدهد.

سیزده سال تمام هویدا آدم‌های خودش را داخل دستگاهای مختلف نفوذ داده بود وهمچنان در ادارات ودستگاه‌های مملکت صاحب اقتداربود. آموزگارهر روزمی آمد و از وضعیت موجود و مقاومت‌هایی که دربرابرش می‌شد گله و شکایت می‌کرد.

دراینجا محمدرضا بزرگترین اشتباه عمرش را کرد و چون حوصله این قبیل گله گذاری‌ها را نداشت به فرح ماموریت داد تا به مشکلات آموزگار رسیدگی کند. حقیقت این است که محمدرضا دربرابرهویدا یک نوع ملاحظاتی داشت و نمی خواست بطورجدی با او برخورد کند.

فرح ازاین موقعیت جدید استفاده کرد و شروع به مداخلات جدی درامور مملکتی نمود و اعوان و انصارخودش را هم درتصمیم گیری‌های عمده وارد کرد. حتی کاربه جایی رسید که به واشنگتن رفت و با کارترمذاکرات سیاسی نمود.

ما آنقدربدبخت شده بودیم که رضا قطبی هم درکارهای مملکت مداخله می‌کرد. رفت وآمدهای فرح به واشنگتن ودوستی ورفاقتی که با روزالین کارتر زن رئیس جمهور بهم زده بود باعث شد خودش را درجایگاه شاه مملکت احساس کند ودراموری که اصلا به اومربوط نمی شد مداخله نماید. من از سال 1356 به محمدرضا هشداردادم که مادرجان مواظب زنت باش. حالا خدمت شما عرض می‌کنم که حتما بنویسید تا مردم بدانند فرح محمدرضا را وادار کرد او را نایب السلطنه کند. بهانه فرح این بود که اگراتفاقی برای محمدرضا بیفتد چون سن رضا ) نوه عزیزم ( قانونی نیست مملکت بدون پادشاه می‌ماند.

اما می‌خواست ادای انگلستان وهلند را دربیاورد وخودش به عنوان ملکه فرح پادشاه ایران بشود ومن حتی بعید نمی دانستم که محمدرضا را چیزخور کند وخودش شاه بشود. من گاهی اوقات یاد ایام سلطنت وشوکت شوهر مرحومم می‌افتادم که درآن موقع محیط کاخ سعدآباد وصاحبقرانیه وکاخ شهری، و کلا" محیط خانواده سلطنتی حرمت داشت وهرکس وناکسی نمی توانست وارد آن شود. یادم هست یکباررضا با چوب دستی دنبال ارنست پرون کرد و او را کتک زد! چرا؟ برای اینکه وارد محدوده کاخ اختصاصی رضا شده بود.

حالا می‌دیدیم هرآدم‌بی‌سروپایی به صرف آنکه درپاریس همکلاسی و دوستان فرح بوده است و یا اینکه جز و فامیل دیبا است آزادانه وارد محیط کاخ‌ها و زندگی ما می‌شود!

همین آقای کریم پاشا بهادری که من سخت مخالف او بودم توسط فرح حمایت می‌شد وفرح اورا آورده ومدتها رئیس دفتر و دستک خود کرده بود، چون کریم پاشا درپاریس همکلاسی فرح بوده است. هوشنگ نهاوندی هم  ازاین قماش دوستان فرح  بود. ده‌ها وصدها نفر از این آدمها را فرح آورد وحمایت کرد وبه پست ونان وآب وثروت رساند.

همین دخالت‌ها باعث شد که کم کم پسرم ) محمدرضا( خودش را درمحاصره یک مشت سوسول‌های تازه از پاریس آمده ببیند.

اینطورکه اشرف می‌گوید این پسره قرتی(رضا قطبی) نطق نوشته و داده محمدرضا در تلویزیون بخواند(پیام "صدای انقلاب شما را شنیدم") و همین نطق باعث سقوط محمدرضا شده! امیدوارم نوه‌های عزیزم ازاین صراحت لهجه من ناراحت  نشوند.

 

 

 عكس‌ها: ليلی اميرارجمند با فرح - شاه و جمشيد آموزگار