پيک هفته

   

پيک نت

پيوندهای پيک بايگانی پيک

hafteh@peiknet.com

 

    hafteh@peiknet.com

 

 

 
 

 

تاج الملوک:
مردم عزادار و خشمگین شعار می‌دادند:
اگردرکربلا قزاق بودی -  حسین‌بی‌یاور و تنها نبودی!
رضاخان
روی شانه عزاداران خشمگین
از توهین به مرقد حضرت محمد
شاه و دیکتاتور شد

 

درایام عزاداری آن سال در تهران شایع گردید که وهابی‌های حجاز به مرقد )مطهرومقدس( حضرت محمد) ص( حمله وآنجا را ویران کرده اند. مردم خشمگین وعصبانی مشت‌های خود را رو به هوا تکان داده و مرتب فریاد می‌زدند یا محمدا، یا محمد!! مردم همانطورکه رضا را روی دست بلند کرده بودند به نفع قزاق‌ها شعارهای مختلف داده و تصورشان این بود که قزاق‌ها می‌توانند بروند حجاز(عربستان) ازمتجاوزین به حریم مرقد مبارک حضرت رسول)  ص( انتقام گرفته وآنها را گوشمالی بدهند. به همین جهت نوع شعارها عوض شد و جنبه حمایت ازقزاق‌ها وعلی الخصوص رضا را گرفت.
 

 

پیک نت: ایران چهار روز تعطیل است. می‌خواستیم تا شنبه کار را تعطیل کنیم و ما هم نفسی بکشیم. مخصوصا کار سنگین پیک هفته که خیلی وقت و حوصله می‌خواهد و از آن مهم تر، اینکه دنباله خاطرات تاج الملوک را باید می‌گرفتیم که پرخواننده ترین مطلب هر هفته است. آنچه به نقل از کتاب خاطرات تاج الملوک می‌خوانید پیش تر انتخاب کرده بودیم تا در موقعیت مناسبی که اشاره به بهره گیری از احساسات مذهبی مردم از سوی روحانیون و حکومتیان داشته باشد استفاده کنیم. بویژه رضاخان که ابتدا چهره مذهبی و حمایت از روحانیون را داشت و همین روحانیون او را از زیر فشار جامعه برای اعلام جمهوری بیرون کشیدند و کمکش کردند تا سلطنت پهلوی را درست کند. عوامل آشکار و پنهان انگلیس در میان روحانیون و سیاسیون وقت چقدر دراین زمینه نقش داشتند؟ خود بحث جداگانه ایست. آنچه قطعی است، اینکه رضاخان به کمک مذهب بر سر کار آمد. انگلیسی‌ها هم عمده نفوذشان در میان روحانیون بود و بموقع از آن استفاده کردند و از این در برای بستن دفتر مشروطه  وارد شدند. همان درب یگانه ای که پس از انقلاب و برای سالهای آینده و بازتولید نظام سلطنتی با نام  "ولایت فقیه " در مجلس خبرگان قانون اساسی و به کمک امثال دکترآیت انگلیسی باز کردند و آیت الله منتظری را هم فریب دادند. رضا خان که روی شانه مردم مذهبی و روحانیون به سلطنت رسید، بعدا دمار از روزگار هر دو در آورد. قتل آیت الله مدرس و اعدام "آقا اسدی" مرد شریفی که تولیت آستانقدس رضوی را داشت و گرفتن گلوی هر کس که بلند نفس می‌کشید حکایت همین دمار است. نامش را گذاشته اند دیکتاتوری مصلحانه. یعنی همان که اکنون علی خامنه ای تقلید آن را می‌کند و یک تنه تصمیم می‌گیرد جنگ اتمی را روی دست مردم بگذارد. همانگونه که رضا شاه یک تنه تصمیم گرفت با هیتلر در جنگ دوم متحد شود!

بهرحال قصد انتشار پیک هفته را نداشتیم، اما جنجال‌های چند روز اخیر بر سر کاریکاتور محمد و تشابه آن با توطئه ای مشابه همین ماجرا در آستانه شاه شدن رضاخان ما را بر آن داشت تا پیک هفته 59 را منتشر کنیم و تا یکشنبه شما را به خواندن مکرر آن و اندیشیدن پیرامون آنچه دراین روزها در چند کشور خاورمیانه و در راس آنها ایران می‌گذرد بیاندیشید.

تمام ماجرایی که ساخته شد و رهبر و دولتمردان جمهوری اسلامی تصور کرده اند قدرت اسلام به نمایش در آمده، بازی است از جمله همان بازی‌ها که از قول تاج الملوک دراین شماره می‌خوانید.

... سرانجام آمدن روی آسمان تهران. همانجا که همه این توطئه برای آنست. خودکامگی رهبر و زیر مجموعه اش، ‌بی‌خبری مردم و کار سازمان یافته شبکه‌های جاسوسی انگلیس و امریکا و اسرائیل در مغز دستگاه رهبری جمهوری اسلامی دست در دست هم به همان نتیجه‌ای ختم خواهد شد که امریکا و متحدانش خواهان آن هستند. سلطه کامل بر ایران!

خاطرات تاج الملوک را بخوانیم و بجای حیرت، به ماجرائی که او نقل می‌کند بیاندیشیم و مقایسه کنیم با حوادثی که این روزها در ایران می‌گذرد. ماجرای تکراری توهین به محمد و به میدان در آمدن مردم مذهبی و بقیه ماجرا....

 

تاجر الملوک:

رضا دراوایل آدم با دین وایمانی بود، اما کم کم تحت تاثیرچند نفراز درباری‌ها ذهنش کمی عوض شد و از تعصب مذهبی اش کم شد.

آن موقع درمحله سنگلج تهران یک نخل بزرگ نگهداری می‌شد که در روزهای عزاداری پنجاه- شصت نفر زیر آن می‌رفتند تا این نخل را بلند کنند و درتهران بگردانند!

تهران که می‌گویم هم سن وسالهای من می‌دانند یعنی چه. تهران متشکل بود ازچند محله ازقبیل سنگلج، بازارچه قوام، سیدنصرالدین، سرقبرآقا و بهارستان سروته تهران به بهارستان ودروازه قزوین ختم می‌شد. چند تا دروازه اطراف تهران بود و دورشهرهم خندق کشیده بودند.

شب‌ها پل‌های چوبی روی خندق‌ها را برمی داشتند تا کسی نتواند عبورو مرورنماید.

اگرهوا خشک بود گرد و خاک وغباردرشهرجریان داشت واگریک کمی باران می‌آمد تمام سطح شهررا گل ولای فرا می‌گرفت.

سرهرمحله و کوی و برزن هم عده ای داش مشتی و قداره بند که گردن کلفت محل بودند ایستاده بودند و ازکسبه واهالی محل باج می‌گرفتند.

روزهای تاسوعا وعاشورا هرمحله ای دسته سینه زن و زنجیرزن خودش را داشت و این دسته‌ها راه می‌افتادند و وقتی به هم می‌رسیدند برسر این که کدام دسته باید اول عبورکند زد وخورد می‌کردند و امکان نداشت درایام عزاداری بین دسته‌های سینه زن و زنجیرزن زد وخورد و نزاع نشود وعده ای لت و پار و مجروح و مقتول نشوند.

رضا هم دسته مخصوص خودش را داشت. ) البته این مربوط به قبل از سلطنتش است(.

رضا قزاق‌ها را که درعشرت آباد بودند با وضع آبرومندانه ای سامان می‌داد وخودش هم جلوی دسته درحالتی که گل به سرورویش مالیده بود با پای برهنه راه می‌افتاد وسینه می‌زد.

دسته قزاق‌ها خیلی تماشایی بودند، چون همراه خودشان یک دسته بالابانچی هم داشتند که مارش عزا می‌زدند، وقزاق‌ها نوحه‌های جالبی می‌خواندند. فی المثل می‌گفتند:

اگردرکربلا قزاق بودی               حسین‌بی‌یاوروتنها نبودی!

رضا با آن قدوقامت رشید درجلوی دسته وسایرقزاق‌ها به ترتیب درجه و منزلت نظامی درپشت سراو ردیف شده وسینه می‌زدند.

من همیشه خاطره دسته قزاق‌ها را درذهنم نگهداری کرده ام. درعشرت آباد یک عمارت کلاه فرنگی و یک باغ بزرگ اززمان ناصرالدین شاه باقی مانده بود که درزمان احمدشاه هنگ اسواران درآن محل مستقر بود.

دسته قزاق‌ها ازعشرت آباد )هنگ اسواران ( که در واقع خارج از شهر بود راه می‌افتاد ومی آمد به محل باغ ملی(میدان توپخانه) که در وسط آن یک میدان بزرگ مشق و رژه وجود داشت. گرد و خاک زیادی به هوا برمی خاست وخلاصه هنگامه ای دیدنی بود.

حالا می‌رسم به آن خاطره ای که بعد ازاین همه داستان گفتن می‌خواهم برایتان عرض کنم.

درحدود یک سال مانده به سلطنت رضا ) تاریخش درست یادم نیست( احمد شاه به فرنگ رفته و درپاریس سکنی گزیده بود.

درایام عزاداری آن سال در تهران شایع گردید که وهابی‌های حجاز به مرقد )مطهرومقدس( حضرت محمد) ص( حمله و آنجا را ویران کرده اند.

دراین موقع مردم تهران آن نخل بزرگ محله سنگلج را برداشته وحرکت کردند.

دستجات مردم ازگوشه وکنارشهرتهران حرکت کرده وبه طرف میدان توپخانه که دارای محوطه بزرگ و وسیعی بود سرازیرشدند.

دسته قزاق‌ها هم مثل سایردستجات راه افتاده وخود را به میدان توپخانه رسانده بود.

مردم خشمگین وعصبانی مشت‌های خود را رو به هوا تکان داده و مرتب فریاد می‌زدند یا محمدا، یا محمد!!

دراین اثنا عده ای ازمردم متوجه حضور رضا که در آن موقع فرمانده قزاق خانه بود می‌شوند و او را روی دست بلند می‌کنند. مردم همانطورکه رضا را روی دست بلند کرده بودند به نفع قزاق‌ها شعارهای مختلف داده و تصورشان این بود که قزاق‌ها می‌توانند بروند حجاز(عربستان) ازمتجاوزین به حریم مرقد مبارک حضرت رسول)  ص( انتقام گرفته وآنها را گوشمالی بدهند. به همین جهت نوع شعارها عوض شد و جنبه حمایت ازقزاق‌ها وعلی الخصوص رضا را گرفت.

درآن موقع وسایل فیلمبرداری وعکاسی پیشرفته و مجهز و مدرن مثل امروز وجود نداشت وفیلم‌ها صامت بود و خیلی عقب افتاده وابتدایی.

من چند حلقه ازاین فیلم‌های اولیه را که مربوط به جشن کشف حجاب، جشن افتتاح راه آهن سراسری ومراسم رژه درجلالیه وعروسی فوزیه می‌شود دارم.

خلاصه اینکه  حالا یا درمیان جمعیت بوده و یا روی پشت بام ساختمان‌های اطراف بوده و یا طوردیگری که من نمی دانم! یک نفرازسفارت انگلستان از این مراسم فیلم برداری می‌کند واین فیلم را می‌برند به پاریس و جلوی احمد شاه نمایش می‌دهند.

احمدشاه ملاحظه می‌کند مردم مشت‌هایشان را رو به هوا تکان می‌دهند و حرف‌هایی می‌زنند. البته چون فیلم صامت بوده چیزی ازمحتوی کلام مردم دستگیرش نمی شود.

ازافرادی که فیلم را برایش برده بودند می‌پرسد: « این مردم چه می‌گویند؟»

جواب می‌دهند که مردم علیه احمدشاه شعارداده و می‌گویند: « ما شاه را نمی خواهیم!»

بعد درهمان فیلم می‌بیند مردم رضا را روی دست بلند کرده اند.

مجددا می‌پرسد: « راجع به این بابا چه می‌گویند؟»

پاسخ می‌دهند: « مردم می‌گویند ما رضا خان را می‌خواهیم!!»

این داستان را بعدها یک نفرکه درموقع نمایش فیلم درحضوراحمدشاه بوده برای رضا تعریف کرد و من هم درآن مجلس بودم، با گوش خودم شنیدم.

شخص راوی می‌گفت: « وقتی احمدشاه این فیلم را دید چون نمی دانست در واقع مردم به خاطرجسارت وهابی‌ها به مرقد مطهرحضرت رسول )ص( خشمگین هستند خشم آنها را متوجه خودش دید و از آنجا که فوق العاده آدم ترسو وبزدلی بود گفت: « من دیگرهرگزپا به ایران نخواهم گذاشت تا یک مشت رعیت وحشی جان مرا بگیرند!» تاریخ آن را خوب به خاطرندارم اما مطمئن هستم که قبل ازکودتای حوت 1299 واعلام سردارسپه شدن رضا بود.

رضا این داستان را خیلی دوست داشت و تا روزی که درایران بود و ماجرای مربوط به ورود متفقین به ایران وتبعیدش به جزیره موریس پیش نیامده بود وقت وبی وقت به آن اشاره می‌کرد و معتقد بود که این حادثه، که هیچ ربطی به او نداشته، نقطه شروع موفقیت وحرکت او به طرف سلطنت ودستیابی به تاج وتخت پادشاهی بوده است!