پيک هفته

   

پيک نت

پيوندهای پيک بايگانی پيک

hafteh@peiknet.com

 

    hafteh@peiknet.com

 

پيک هفته

در رابطه با پيک هفته


 

 

 
 


انتشارخاطرات
مهندس ميثمی
 سربازجوی اوين به ميثمی:
"اصفهونی به اين خری من تا حالا نديده بودم"
علی مزروعي

  با روزهای ماه مبارك رمضان توفيق يافتم جلد دوم خاطرات لطف‌الله ميثمی را با عنوان «آنها كه رفتند»، برگرفته از آخرين عبارات معروف مرحوم دكتر شريعتی در سخنرانی «پس از شهادت» يعنی «آنها كه رفتند كاری حسينی كردند، و آنها كه ماندند بايد كاری زينبی كنند، وگرنه يزيدی‌اند»، مطالعه كنم.

 برای نسل امثال بنده خواندن اينگونه خاطرات به نوعی بازخوانی زندگی خود و جان‌سختی‌مان در برابر حوادث وقايع چهار دهه اخير محسوب می‌شود. نسلی كه به گونه‌ای معجزه آسا زنده مانده است تا شاهد فراز و فرودهای بسيار در همه عرصه‌ها از جمله مباحث فكری و سياسی باشند. اما يقينا برای نسل بعد از ما انباشتی از تجربه برای آموزش و عبرت آموزی است. متاسفانه به دليل سابقه ديرين استبداد مطلقه در اين سرزمين و تداوم ساختار سياسی اجتماعی برآمده از آن، همچنانكه در عرصه اقتصاد اصلی‌ترين مشكل ايران عدم «انباشت سرمايه» متناسب با نيازهای توسعه‌ای كشور است، در زمينه مباحث فكری و سياسی نيز جامعه ما به شدت از مسئله عدم «انباشت تجربه» رنج می‌برد.

 «جوانمرگی» پديده‌ای رايج در همه عرصه‌های جامعه‌ماست. فقدان نهادهای مدنی و جوانمرگی آنها از يكسو، و بی‌توجهی به «انباشت تجربه» در نهادهای حكومتی از سوی ديگر، و همچنين غلبه نگرش‌های كوته‌بينانه و اكنون نگر، وضعيت غالب ما ايرانيان را به گونه‌ای رقم زده است كه درباره هر موضوعی يا كاری بايد حتما خودمان آن را آزمون كنيم تا دريابيم نتيجه می‌دهد يا نه؟ و اينگونه است كه بيش از يكصد سال است برای دستيابی به حاكميت قانون، آزادی؛ عدالت، مردمسالاری و ... مبارزه و تلاش می‌كنيم و هنوز اندرخم يك كوچه‌ايم، و عجيب اينكه حاضريم برای اختراع هزار باره چرخ هر هزينه‌ای را بپردازيم!

 از سر صدق و صفا و انباشت تجربه به همه جوانانی كه علاقه‌مند به كار سياسی در اين سرزمينند توصيه می‌كنم از مطالعه اينگونه خاطرات غفلت نكنند. برای من كه در جريان و متن حوادث و وقايع سه دهه اخير حضور داشته‌ام خواندن اين كتاب بسيار عبرت‌آموز و راهگشا بود، قطعا برای نسل بعد از ما بهره‌مندی بيشتر در بر دارد.

 با خواندن اين خاطرات با نسلی آشنا می‌شويم كه غالبشان تحصيلكرده و نخبه و تحول‌خواه و در اوج «آرمانگرايی» بودند. برای دستيابی به عدالت و آزادی و ... آماده مرگ و شهادت بودند و به جنگ چريكی كاملا نابرابر با رژيمی تا دندان مسلح و مورد حمايت كشورهای قدرتمند غرب برخواسته بودند و با اينكه هيچ كورسويی از موفقيت و پيروزی نمی‌ديدند با ايمانی راسخ و اميد به آينده همه سختی‌ها و ناملايمات و شكنجه و زندان و مرگ را پذيرا می‌شدند. فكر می‌كنم اين فراز از خاطرات به خوبی اين وضعيت را تصوير می‌كند:

 «يك بار هم (موسی) با قاشق غذاخوری منظره‌ای را روی ديوار(سلول) حك كرد، منظره اين بود كه مجاهدی به چوبه‌دار آويزان شده و عده‌ای نشسته‌اند و او را تير باران می‌كنند. خون اين شهيد به زمين ريخته است و فرو می‌رود و اين خونهای فرو رفته، در فاصله‌ای دورتر و در پشت سر تير اندازان جوشيده است و بالا می‌آيد. خون‌های جوشيده تبديل به آدم‌هايی می‌شود كه هركدام سلاحی در دست گرفته‌اند به صورت يك كاروان راه شهيد را ادامه می‌دهند.» و خاطره نويس ادامه می‌دهد: «وقتی انقلاب پيروز شد كتابی به نام ويژگی‌های انقلاب چاپ كرديم و همين را به عنوان طرح روی جلد آن انتخاب كرديم، منتهی به جای يك نفر، عكس سه نفر بنيان‌گذاران سازمان يعنی حنيف نژاد و سعيد محسن و بديع‌زادگان را گذاشتيم كه خون آنها از زمين جوشيده بود و تبديل می‌شد به يكی از صحنه‌های انقلاب كه همه از زن و مرد چوب و اسلحه به دست گرفته و در حال تظاهرات و قيام هستند.»(صفحه 96)

 در انتهای كتاب فهرستی از اسامی شهدای سازمان مجاهدين خلق ايران از بدو تشكيل تا اول شهريورماه 1353 ارائه شده كه در برگيرنده 22 نفر است. هم نسلان من می‌دانند كه نام و آوازه شهادت اينان و سازمان در آن روزگاران چه غوغايی در فضای سياسی و مبارزاتی عليه رژيم ستمگر پهلوی براه انداخته بود. حتی قلت اين افراد و اثرگذاری آنان امروز نيز برای من عجيب و معجزه آساست و يقينا آنرا بايد به ايمان و اخلاص و ايثار اينان نسبت داد و ياد و نامشان را گرامی داشت، هرچند كه روند حوادث و سرنوشت تلخ و دردناكی را برای سازمان مجاهدين پس از سال 53 رقم زد و در مجموع تجربه‌ای بسيار پرهزينه و گرانبار را برای تاريخ معاصر ايران بر جای گذاشت.

 از آنجا كه بنده هم اصفهانی و همشهری آقای ميثمی هستم بد نمی‌دانم كه آخرين فراز خاطراتش را نقل كنم تا با نوع خاصی از اصفهانی‌ها آشنا شويد:‌«يك روز ديگر، رضا عطارپور(حسين زاده) سربازجوی ساواك ضمن اينكه پاسپورت‌های مرا ورق زد كه به چه كشورهايی سفر كرده‌ام، پرسيد: «چقدر حقوق می‌گرفتی؟» گفتم: «آخرين حقوق من در تهران، شركت مهندسی جوان، نه هزار تومان بود و اگر به مناطق جنوب می‌رفتم، دو برابر يا بيشتر هم می‌شد.» از دريافتی من در شركت نفت لاوان پرسيد. آن روزها قيمت پيكان هفده‌هزار تومان بود، كمی مكث كرد و گفت: «اصفهونی به اين خری من تا حالا نديده بودم.»(صفحه 455)

 آخر اينكه امثال بنده در آن روزگاران از مبارزه مسلحانه دفاع می‌كرديم، اما با گذشت روزگار به غايت دريافتم كه حاكميت قانون، آزادی و دمكراسی و ... از لوله تفنگ در نمی‌آيد و جز در پناه راهبرد اصلاحات نمی‌توان به آينده بهتر برای ايران طی طريق كرد. درعين حال فكر می‌كنم خواندن اينگونه كتاب‌ها به حاكمان و دولتمردان ما می‌آموزد كه با بگير و ببند و شكنجه و زندان و ... نمی‌توان حكومت كرد و مخالفان را از بين برد همچنانكه رژيم شاه نتوانست.

 متاسفانه در ايران حاكمان و قدرتمندان كمتر از تاريخ و گذشته عبرت می‌گيرند و از اين رو در چرخه‌ای باطل گرفتار می‌شوند. قطعا اگر حكومتی در جلب رضايت عامه مردم ناموفق بود و به گونه‌ای عمل كند كه بجای كاهش دامنه تاريخی شكاف حاكميت – ملت بر آن بيفزايد و در اين مسير بجای درك مخالفان به سركوب آنها روی آورد سرنوشت محتوم‌اش سقوط است. بهترين راه حكومت‌داری حاكميت بر دلهاست و نه حاكميت بر تن‌ها، و البته طی اين‌راه سختی‌ها و الزامات و مقتضيات خاص خود را دارد كه اميدواريم حاكمان و دولتمردان ما بدانها روشن و عامل گردند