پيک هفته

   

پيک نت

پيوندهای پيک بايگانی پيک

hafteh@peiknet.com

 

    hafteh@peiknet.com

آمدی جانم به قربانت

شعر از شهريار - خواننده بنان
 
 

 
 

 

 


شهريار
ملك الشعرای
انقلاب 57 ايران
آسمان چون جمع مشتاقان پريشان می‌كند
درشگفتم من، نمی پاشد زهم دنيا چرا؟

 

سال 1286 . ايران آماده تكان‌های بزرگ سياسی است. زلزله‌های سياسی امپراطوری عثمانی و روسيه را نيز لرزانده است. ادبيات در هر دوی آنها به جنگ تحجر ارتدوكسی و اسلامی رفته است. درايران، پيش از هر هنری شعر پيشتاز است و می‌رود تا قالب نو كند. حتی پيش از آن كه قالب نو كند، مضمون و تركيب نو كرده است. شهريار در شهريور ماه همين سال در تبريز بدنبا آمد و بعدها بزرگترين غزلسرای معاصر شد. او تنها غزلسرا نبود، شاعر عصر خويش بود و متاثر از همان زمين لرزه سياسی كه از تبريز می‌گذشت و به گيلان و تهران می‌رسيد. ايران مشروطه می‌خواست و سلطان قاجار استبداد. مردم مجلس می‌خواستند و شاه حرمسرا. نان را مردم به نرخ آزادی می‌خواستند بخرند و شاه قدرت را به قيمت خون مردم. "آخ دد قورقوم" حيدربابا.

شهريار دوران كودكی را در روستای" قيش قورشان" و" خشكناب" پشت سر گذاشت. "حيدربابا" را آنجا ديد. نه آن كه ديد، نقش خيالش را كشيد.

بعدها برای تحصيل به تبريز باز گشت و در همين دوران مقدمات ادبيات عرب را خواند و سپس به سراغ زبان فرانسه و ادبيات اين كشور رفت. خوش نويسی را در كنار علوم دينی تمرين كرد.

 بهمن 1299 تهران را ديده بود و در سال 1300 وارد دارالفنون شد.

عشق حافظ در تار و پودش رخنه كرد.

غم غريبی و غربت، چو بر نمی تابم

روم به شهر خود و شهريار خود باشم

 

اين بيت از يك غزل حافظ شرح كاملی بود برای او كه از ديار كنده و درپايتخت منزل كرده بود. تخلص "شهريار" را از همين غزل گرفت و بعدها شهريار غزل معاصر ايران شد.

به خانه "ابوالحسن صبا" راه يافت و مشق سه تار را از او گرفت. همچنان كه رديف موسيقی ايرانی را نزد او ياد گرفت. تسلط به ادبيات عرب، فرانسه، موسيقی ايران و طبع آزادی خواه، عاشق و سركش و روستائی شهريار با  هم عجين شدند و او را از شعرای ماندگار عصر ما ساختند.

اما اين همه داستان و سرگذشت جوانی شهريار نيست. تمام وجود شهريار انرژی و خيز يادگيری بود.  در رشته پزشكی ثبت نام كرد و تا سال پنج پيش رفت. اگر عشق و ناكامی با هم به سراغ شهريار نيآمده بودند، او تحصيل پزشكی را تمام كرده بود. آن عشق سودائی شهريار را چون كمانی خميده كرد. سالها بعد، معشوق به خانه بخت رفته را ديد. به ديدار شهرياری كه رفت كه تهران و پزشكی را يكجا رها كرده و به تبريز بازگشته بود تا برای آن زخم عميق عشقی چاره‌ای بيابد. يكی از زيباترين غزل‌های شهريار در باره همين ديدار دوباره است. بعدها همين غزل جان مايه يكی از فراموش نشدنی ترين برنامه‌های گلهای راديو ايران شد و شادروان بنان نيز با درك كامل احساس شاعر اين غزل را چنان خواند كه هرگز فراموش نخواهد شد. در پیش درآمد این گل ها، او صدا را چنان با ارکستر بزرگ گلها ساز می کند و در آن صدا می انداز که تنها با چند بار گوش کردن و دقت کردن می توان متوجه این همراهی بدون کلام بنان با ارکستر شد. گوئی او خود یکی از سازهای مجموعه ارکستر است. این اعجاب چند ثانیه ای ادامه دارد و سپس ارکستر به کار خود ادامه میدهد و بنان منتظر می ماند تا نوبت او برای خواندن غزل شهریار برسد:

"آمدی، جانم به قربانت، ولی حالا چرا" (اين تركيب اعجاب انگيز كه در بوسليك ساخته شده و جواد معروفی و روح الله خالقی به همراه روشنگ و بنان در آن سهم دارند را می‌شنويد.)

 شهريار منظومه "حيدربابا يه سلام " را در همين دوران به زبان مادری خويش (آذربايجانی)  ساخت.

درسال 1350 بار ديگر به تهران بازگشت. اين بازگشت همراه شد با تجليل باشكوهی كه از او كردند. شاعری شكست خورده در عشق از تهران رفته بود و حالا در شمار شاعران بزرگ ايران به تهران باز گشته بود.

تا انقلاب 57 در تهران ماند و چند سال بعد به تبريز بازگشت. با انقلاب همراه شده بود اما از نامرادی‌ها و‌بی‌انصافی‌های حاكمان مكدر بود.

سال 1361 نامه‌ای از تبریز برای علی خامنه‌ای كه حالا رهبر جمهوری اسلامی شده بود و از سالهای پيش از انقلاب با وی مراوده داشت نوشت. كوتاه و غم انگيز: آقا! ... ديشب خواب ديده ام. ملائك در آسمان می‌گريستند...

حاصل اين نامه، نجات هوشنگ ابتهاج ( سايه) از زندانی بود كه 9 ماه در آن گذرانده و به چشم خود بسيار نامرادی‌ها و نامردمی‌ها در راهروهای زندان 3 هزار(كميته مشترك زمان شاه)  ديده و با گوش خود شنيده بود. پيرمردانی كه از اتاق شكنجه خونين و نيمه جان بيرون آورده و روی زمين می‌كشاندند تا به سلول‌ها منتقل كنند. بسياری از آنها را می‌شناخت، ديده بود و...

 شهريار، غزل را به سايه سپرده و خود عزم رفتن داشت. می‌دانست وقت رفتن رسيده است. سايه با ريشی انبوه از زندان بيرون آمد و آن را برای هميشه و به ياد شهريار و شهر "ياران" از چهره خويش كم نكرد.

شهریار در شهريور 1367 به بيمارستان مهرآباد تهران منتقل شد. می‌دانست؟ به او گفته بودند يك خاوران را آباد كردند؟

27 همان ماه برای هميشه چشم‌های خويش را به روی همه آنچه كه انتظار و تحمل ديدنش را نداشت بست. او ملك الشعرای انقلاب 57 بود.

"حيدر بابا يه سلام"ی شهريار به زبان‌های مختلف ترجمه و منتشر شده است. ديوان اشعار او نيز در پنج جلد منتشر شده كه شامل اشعار فارسی و آذری اوست.