ايران

www.peiknet.com

   پيك نت

 
صفحه اول پیوندهای پیک بايگانی پيک  

infos@peiknet.com

 
 
     
 
 
 

با این سیاست، دیر یا زود حمله می شود

مردم ایران، در بی خبری

با مشکل معیشت درگیرند

عباس عبدی

 

قطار بحران هسته‌اي ايران كماكان در حال پيشروي است. گويي كه نه ترمزي دارد و نه دنده عقبي. از اين رو بسياري از افراد نگران آينده هستند و هر كس به فراخور نيز براي عبور از اين بحران پيشنهادي ارايه مي‌كند. اما اين پيشنهادها ره به جايي ندارد، چرا كه انطباقي با واقعيت سياسي و عملي ايران ندارد. بدين لحاظ مي‌كوشم چند گزاره را با هم در اين باره مرور كنيم. شايد درك عيني‌تري از موضوع حاصل شود.

1ـ درك طرفين بحران (ايران و غرب يا جامعه جهاني) از مسئله متفاوت است، اما در نهايت به يك نتیجه منجر مي‌شود. آمريكا و غرب معتقدند كه دسترسي ايران به غني‌سازي صنعتي، راه بازگشت‌ناپذير در دستيابي به بمب هسته‌اي است و با توجه به نگاه ايران به اوضاع منطقه و نظم جهاني حاكم، چنين رخدادي از نظر آنان به منزله اختلال جدي در نظم جهاني و بحران منطقه‌اي است.
از سوي ديگر ايران مدعي است كه غني‌سازي را براي اين هدف نمي‌خواهد، اما در هر حال نمي‌تواند اين نتيجه را رد كند كه دستيابي به غني‌سازي موجب مي‌شود كه ساخت بمب هسته‌اي، صرفاً در انتظار يك تصميم سياسي باشد. اصرار ايران بر حرام بودن ساخت چنين بمبي هم نه‌تنها رفع تشويش نمي‌كند كه آن ‌را افزايش هم مي‌دهد. با وجود اين، نگاه دولت ايران به قضيه فراتر از مسأله غني‌سازي است. همانطور كه رئيس دولت هم اخيراً آن ‌را صريحاً اعلام كرد. دولت ايران خواست و هدف غرب را معطوف به رد كليت حاكميت سياسي ايران مي‌داند.

اين كه برداشت دو طرف از اهداف يكديگر صحيح يا غلط باشد، مسأله چندان مهمي نيست. اگر هم غلط باشد، به دليل بي‌اعتمادي ميان طرفين راهي براي تصحيح(حداقل در کوتاه مدت) وجود ندارد، در نتيجه طرفين بر اساس برداشتهای موجود عمل مي‌كنند و همين نكته است كه در تقابل مستقيم ميان طرفين، راهي براي سازش و مفاهمه باقي نمي‌گذارد.

2ـ ويژگي ديگر بحران فعلي، صدور قطعنامه از سوي شوراي امنيت است. بسياري از آگاهان سياسي اصرار داشتند كه از رفتن پرونده به شوراي امنيت ممانعت به عمل آيد، زيرا در آنجا طرف قضيه آمريكا مي‌شود. بعد از آن هم كه رفت، اصرار شد كه مانع تصويب قطعنامه شوند، زيرا صدور قطعنامه، راه مذاكره و معامله را اگر مسدود نكند، بسيار مشكل مي‌كند، اما اين هم شد. لذا از اين مرحله به بعد ديگر راه چنداني براي تفاهم و سازش (بر فرض پذيرش آن از سوي ايران) باقي نمانده است. اگر تفاهم و سازش قبل از صدور قطعنامه در گرو تصميم ايران بود، اكنون در اختيار ايالات متحده است و روشن است كه ايالات متحده هم در شرايط فعلي جز با توقف غني‌سازي از سوي ايران كه شكستي جدي براي دولت ايران محسوب مي‌شود، مذاكره را نمي‌پذيرد. و با توقف غني‌سازي هم، موضوع چنداني براي مذاكره باقي نمي‌ماند. اکنون برخلاف قبل، اين توقف را نمي‌توان داوطلبانه هم ناميد، چون به دستور شوراي امنيت انجام شده است.

3ـ فارغ از دو مشكل فوق، دولت ايران نه مي‌خواهد و نه مي‌تواند وارد مذاكره‌اي جدي براي سازش شود. در دولت جديد هم تاكنون هرچه مذاكره كردند، به معناي دقيق كلمه مذاكره نبوده، بلكه هدف آن خريدن زمان بوده است. دلايل چنين مسأله‌اي را مي‌توان در تعبير ايدئولوژيك و كاريزماتيك از قدرت در ايران ديد، اما دليل ديگر، نداشتن ساختار و سازمان مذاكره‌گر است كه هر مذاكره‌كننده‌اي را از مذاكره به وحشت مي‌اندازد، زيرا در حالی که اساس مذاكره بده و بستان و دادن و گرفتن امتياز است، ولی در جامعه‌اي كه اجازه تكثر در حد مطلوب در ساخت سياسي و اجتماعي داده نمي‌شود و در عین حال هم شديدترين نوع تكثر را در ساخت اجرايي و حكومتي داريم که رقابت مخربي بر آن حاكم است، كسي را ياراي سخن گفتن از دادن امتياز نيست، چرا كه بلافاصله اتهام خيانت و سازش‌كاري نصيب او خواهد شد. اين اتهام از سوي همه از جمله گروه‌هاي سياسي درون و بيرون ساخت سياسي نثار مذاكره‌كننده خواهد شد. تاكنون دو گروه مذاكره‌كننده درباره آزادي گروگان‌ها و نيز پرونده هسته‌اي قبل از دولت اخير، تجربه روشني از اين واقعيت در ساخت سياسي ايران بوده است. البته مشاركت نداشتن تمامي گروه‌هاي نظام در تصميم‌گيري ها نيز موجب چنين وضعي مي‌شود. كسي كه قبل از دولت اخير مذاكره‌كنندگان را متهم مي‌كرد كه آب‌نبات مي‌گيرند و درّ غلتان مي‌دهند، امروز بايد در مخمصه چنين نگاهي به نحوي سخن بگويد كه خودش هم به سختي متوجه منظورش شود، چه رسد به طرف‌هاي مذاكره‌كننده!

4ـ فضاي داخلي كشور هم براي اقدام سياسي جهت تعديل مواضع متوليان امر چندان مناسب نيست. دليل اصلي هم اين است كه بسیاری از منتقدين فكر مي‌كنند كه بيان هر نوع انتقادي به تضعيف بيشتر موضع دولت ايران منجر مي‌شود و در اين باره درست هم فكر مي‌كنند، اما مشكل اينجاست كه اگر انتقاد نكنند و سياست رسمي به اين راه ادامه دهد، عوارض زيادي براي كشور دارد. لذا آنان دو گروه مي‌شوند؛ بخش مهمي پرهيز از انتقاد را پيشه مي‌كنند و بخش ديگر هم راه انتقاد را برمي‌گزينند.

گروه اول به دليل عدم انتقاد نقشي در امور پيدا نمي‌كنند و چه بسا با سیاست های جاری همراهي هم بنمایند. گروه دوم هم متهم به تضعيف نمودن حكومت يا مرعوب بودن وغيره مي‌شوند و در واكنش به اين گروه، حكومت بيش از پيش بر طبل سياست‌هاي خود مي‌زند. در هر حال هيچكدام نقش مؤثری که انتظار می‌رود را نمی‌توانند ایفا کنند، سهل است که هر دو آتش سیاست‌های رسمی را برافروخته‌تر می‌کنند.

البته به جز گروه‌های سیاسی، مردم و دیگر نهادها هم بالقوه احتمال واکنش دارند، اما در واقعیت جاری جامعه، احتمال به فعلیت تبدیل شدن این قوه مشهود نیست. مثلاً دانشگاه‌ها که یکی از مهم‌ترین نهادهایی اند که می‌توانند قدمی بردارند، چنان منفعل هستند که حتی به مسایل جاری و مهم خود نیز واکنش نشان نمی‌دهند. برای نمونه کافیست که بگویم اخیراً نامه‌ای را از سوی 4 نفر از اعضای هیأت علمی گروه فلفسه دانشگاه تربیت‌مدرس دیدم که به طور ضمنی و شاید روشن، خواهان اخراج دکتر کدیور(همکار دیگرشان در این گروه) از دانشگاه شده بودند! فضای دانشگاه چگونه است که چنین درخواستی به صورت مکتوب ارایه می‌شود؟ اگر دانشگاه فضایی زنده و شاداب داشت، آیا کسی به خود اجازه چنین کاری را می‌داد؟ اگر این فضا نسبت به مسایل جاری و مبرم دانشگاه بی‌تفاوت باشد، چگونه می‌خواهد در مسایل کلان کشور گامی بردارد؟

از سوی دیگر مردم هم دست به گریبان معیشت و زندگی روزمره خود هستند و به دلیل بسته بودن فضای اطلاع‌ رسانی، درک دقیقی از آنچه که در اطراف می‌گذرد نمی‌توانند داشته باشند. از این رو طبیعی است که اوضاع را به لحاظ روابط خارجی بحرانی تلقی نکنند.

5ـ نکته دیگر که اوضاع را پیچیده‌تر می‌کند، درک و ارزیابی از موفقیت کنونی ایران نزد دولت و حکومت ایران است. تصور حکومت این است که قدرت ایران در منطقه و جهان طی سال‌های پس از انقلاب هیچگاه تا این حد نبوده است و به دلیل همین تحلیل و تصور است که احساس می‌کنند خطری ایران را تهدید نمی‌کند و وضعیت بحرانی را به کلی منکر می‌شوند. به نظر من بخشی از این تحلیل واقع‌بینانه است. در سال‌های پس از انقلاب هیچگاه قدرت ایران در منطقه تا این حد گسترده نبوده است، اما این افزایش قدرت ماهیت طولی داشته و عرض آن نه‌تنها اضافه نشده، بلکه کمتر هم شده است و چون برجی است که هر روز ارتفاع آن بیشتر می‌شود اما سطح مقطع آن نه‌تنها به متناسب ارتفاع زیاد نمی‌شود، بلکه کم هم می‌شود. چنین رشدی در عین حال که چشمگیر و آشکار است و حکایت از قدرتمندی دارد، اما هم زمان بی‌ثباتی آن هم بیشتر می‌شود و در برابر لرزش‌های درونی یا بادهای بیرونی مقاومت کمتری از خود نشان می‌دهد. فراموش نکنیم که رژیم گذشته هم در سال‌های 54، 55 و 56 در اوج اقتدار و قدرت خود بود. فراموش نکرده‌ایم که رئیس جمهور آمریکا (کارتر) و ملک حسین و دیگران تعطیلات ژانویه سال 1978 را در تهران گذراندند و هیچ اقدام منطقه‌ای بدون نظر شاه انجام نمی‌شد و حتی با رژیم عراق هم طی قرارداد 1975 صلح کامل برقرار کرده بود و این دشمن دیرین را هم خنثی نموده بود، اما این ارتفاع در قدرت به دلیل محدودیت ظرفیت‌های پایه‌ای آن، موجب لرزان شدن آن حکومت شد. اکنون نیز باید توجه داشت که اگرچه شاهد چنین قدرتی هستیم، اما از یک سو بخش عمده‌ای از این قدرت محصول تحولات متغیرهای برونزاست (افزایش قیمت نفت و سقوط دو دشمن در شرق و غرب کشور به دست آمریکائی ها) و از سوی دیگر متکی به زیرساخت‌های سیاسی قابل اعتماد در داخل نیست و همین نکته، وضعیت را ناپایدار کرده است، مثل دکلی که هر چه بلند تر باشد به کابلهای استقرار دهنده بیشتری نیاز دارد و در غیاب آنها اگر از وضع تعادل منحرف شود سقوطش حتمی است و کسی را توان جلوگیری از سقوط نیست.
این که اعلام شود وضعیت ایران بحرانی نیست وقتی می‌تواند صحیح و کامل باشد که مبتنی بر ارزیابی از متغیرهای درون‌ زا باشد، اما چگونه می‌توان درباره متغیرهای برون ‌زا (مثل اقدام احتمالی ایالات متحده) چنین گزاره‌ای را بیان کرد؟ اختیار آن متغیرها در دستان ایران نیست و باید بر حسب ارزیابی و نگاه طرف مقابل اظهارنظر کرد. ما که نمی‌توانیم از سوی خود اعلام کنیم که آمریکا مرتکب اقدامی نمی‌شود. فراموش نکنیم که قبلا هم فکر نمی کردیم که عراق جرات حمله به ایران را داشته باشد و به همین خاطر در زمان حمله غافلگیر شدیم و البته اگر چنین تحلیلی در آن زمان داشتیم رفتارهای دیگری می کردیم.

6ـ این ارزیابی می‌تواند به موارد دیگری هم اشاره کند که فکر می‌کنم تکراری است و برای پرهیز از تکرار به مطالب و یادداشت‌های دیگر خود ذیل عنوان «هسته‌ای» ارجاع می‌دهم. اما اگر عنصر ثالثی وارد ماجرا نشود که ظاهراً نخواهد شد، تصور می‌کنم که بهترین و ممکن‌ترین راه برای خروج از بن‌بست فعلی، راهی است که بیشتر از راه‌های دیگر متناسب با ساختار موجود است، گرچه تصور نمی‌کنم که این راه قبل از صدرو قطعنامه بعدی قطعی شود:

«تعلیق اختیاری (بدون توجه به مفاد قطعنامه شورای امنیت) کلیه فعالیت‌های هسته‌ای و قطع کامل مذاکرات در این خصوص و خارج کردن موضوع هسته ای از محور سیاست‌های ایران تا مدتی که حکومت تشخیص می‌دهد». به نظر این ممکن‌ترین و بهترین راه برای ساختار موجود است، زیرا ادامه سیاست‌های فعلی، دیر یا زود به درگیری نظامی و از آن بدتر گسترش تحریم‌ها مواجه خواهد می‌شود. پذیرش قطعنامه و شروع مذاکره بویژه با ایالات متحده، در ساختار موجود ممکن نیست و عوارض بسیاری برای آنان دارد. بقای تحریم‌های موجود در حد قطعنامه 1737 با فرض توقف غنی‌سازی مشکلی نیست که نتوان آن‌را تحمل کرد. چنین راه‌حلی را می‌توان به پیشنهاد گروهی از سران کشورهای اسلامی (مثل پاکستان، عربستان، اندونزی، مالزی، نیجریه و...) و نه شورای امنیت سازمان ملل پذیرفت.

گرچه عنوان یادداشت من «خیالبافی نکنیم» است، اما امیدوارم که خودم مشمول این عنوان نشوم و خیالبافی نکرده باشم.