ايران

www.peiknet.com

   پيك نت

 
صفحه اول پیوندهای پیک بايگانی پيک  

infos@peiknet.com

 
 
     
 
 
 

نامه دردانگیز مهدی امینی زاده

"سپاه" با این فجایع

از اعتبار ملی ساقط شد

 

این نامه در مهرماه ۱٣٨۲ پس از آزادی از زندان خطاب به آقای خاتمی رئیس جمهور وقت نوشته شد و اکنون پس از گذشت بیش از سه سال واعلام حکم دادگاه جهت اطلاع افکار عمومی و روشن شدن پاره ای از واقعیات منتشر می گردد.

مهدی امینی زاده عضو شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت را سرانجام محاکمه و به دو سال زندان محکوم کردند. وی پس از اعلام  این حکم متن نامه ای را که در زمان دستگیری، بازجوئی و اعتراف گیری در سال 1382 نوشته بود را منتشر کرد. دادگاه از این نامه و دفاعیات امینی زاده مطلع است و بی اعتناء به این فجایع حکم را در ادامه همان بازجوئی ها و اعتراف گیری ها صادر کرده است. بنابراین، انتشار این نامه تنها بیان مظلومیتی است که حتی اگر فریاد هم شود، فعلا گوش کسی درایران بدان بدهکار نیست. بقول شاعر

« گوش اگر گوش تو و ناله اگر ناله من

آنچه البته به جائی نرسد فریاد است»

 

مخاطب آن نامه سال 82 محمد خاتمی رئیس جمهور است و امینی زاده در آن از مراحل بازجوئی هایش می نویسد و بیان می کند:

 

سه ماه در بازداشتگاه ٣۲۵ سپاه پاسداران واقع در زندان اوین بازداشت بودم و نهایتاً در تاریخ ۲۵/۶/٨۲ پس از آنکه تحت شکنجه و به شیوه‌های مختلف بازجویان مجبور به پذیرش سناریوی القایی آنان و شرکت در مصاحبه تلویزیونی حاشیه اولین جلسه دادگاه گردیدم از زندان آزاد شدم. و اکنون وظیفه خود می‌دانم بویژه با توجه به اینکه دوستان و اساتید گرانقدرم آقایان رضا علیجانی، هدی صابر و تقی رحمانی همچنان در دیوارهای تنگ سلول‌های انفرادی بازداشت می‌باشند و احتمال می‌دهم آنچه در کیفرخواست من بویژه در مورد نقش این بزرگواران در ناآرامی‌های خردادماه سال جاری مطرح شده است سبب ایجاد ابهام و سوال در اذهان گردیده باشد نکات ذیل را مطرح نمایم.

 

نخست می‌کوشم با شرح آنچه که در مدت این سه ماه بر من گذشته است روند بازجویی‌هایی که منجر به آنچه نماینده دادستان اعترافات تکان‌دهنده من می‌خواند، شده است را توضیح دهم و سپس اطلاعات، دیده‌ها و شنیده‌های خود را از آقایان علیجانی، رحمانی و صابر در مورد اتهاماتی که به آنها نسبت داده شده است به اطلاع جنابعالی برسانم.

پیشاپیش تأکید می‌کنم که شاهد من در مورد مطالبی که بیان می‌کنم فقط خداست و به دلیل قرار داشتن در زندان انفرادی هیچ شاهدی جز خداوند متعال برای اثبات درستی مطالبی که می‌گویم ندارم و امیدوارم که در دادگاه عدل الهی سرافکنده نباشم.

 

● نحوه بازداشت:

در تاریخ ۲۹/٣/٨۲ پس از مراسم شهادت دکتر شریعتی در حالی که به همراه همسر و چند نفر از دوستانم به سمت منزل در حرکت بودم عده‌ای بدون ارائه هیچ مدرک قانونی دال بر بازداشت، با ایجاد رعب و وحشت برای من و همراهانم و با استفاده از اسپری‌های اشک‌آور من را ربوده و پس از بازرسی منزل با چشمان بسته به مکانی که بعدها فهمیدم بند امنیتی ٣۲۵ سپاه واقع در محوطه زندان اوین می‌باشد منتقل نمودند و بازجویی از من آغاز شد.

● مرحله اول بازجویی: این مرحله از بازجویی که مدت ۲ هفته طول کشید رو به دیوار و همراه با ضرب و شتم بود و در تمام مدت بازجویی با ضربات دست بازجو به سر و صورتم مورد شکنجه قرار می‌گرفتم و یک مورد هم من را مجبور کرد که نزدیک ۲ ساعت سرپا بایستم و پس از آن هم به کمک فرد دیگری با مشت و لگد به شدت من را مورد ضرب و شتم قرار داد.

بازجو به کرات تهدید می‌کرد که حتی در صورت آزادی مرا در بیرون زندان به قتل می‌رساند. همچنین تهدید بازجو مبنی بر بازداشت خواهرم در این دوره فشار روحی زیادی را به من وارد می‌کرد و از این لحاظ به شدت تحت فشار بودم.

بیشترین سوالات بازجویی در این دوره حول محور فعالیت‌های دفتر تحکیم وحدت و نقش من در دفتر تحکیم وحدت و ارتباطات من با فعالین جریان ملی ـ مذهبی بویژه آقایان صابر، علیجانی و رحمانی بود.

● مرحله دوم بازجویی:

 در این مرحله از بازجویی من که ۱۷ روز طول کشید روند بازجویی بهتر شد و من به لحاظ جسمی آزار و اذیتی نشدم، اما تهدیدهای بازجو مبنی بر بازداشت همسرم فشار روانی زیادی را به من وارد می‌کرد. بیشترین حجم بازجویی در این مدت در مورد فعالیت‌ها و اطلاعیه‌ها و بیانیه‌های دفتر تحکیم وحدت و همینطور ارتباطات دفتر تحکیم با نیروهای ملی ـ مذهبی، جبهه مشارکت، نمایندگان مجلس بویژه نمایندگان جنبش دانشجویی و همینطور وزارت علوم و تحقیقات بود و بازجو تلاش زیادی می‌کرد که من بپذیرم نمایندگان مجلس و نیروهای ملی ـ مذهبی و جبهه مشارکت در راه‌اندازی ناآرامی‌های خرداد ماه نقش داشته‌اند. به نظر من تا اواسط این دوره علیرغم فشارهای جسمی و روحی زیادی که به من وارد می‌شد بازجویان به دنبال فهم واقعیت‌ها بودند اما به مرور از اواسط این دوره روند بازجویی به سمت سناریوسازی برای نیروهای ملی ـ مذهبی، نمایندگان مجلس و جبهه مشارکت سوق پیدا کرد.

در جلسات آخر بازجویی‌های این مرحله بازجو تلاش زیادی کرد که مرا به سمت پذیرش سناریوی دخالت نیروهای ملی‌ ـ مذهبی بویژه آقایان علیجانی، رحمانی و صابر و به طور کلی NGO سپهر اندیشه نوین در ناآرامی‌های خردادماه سوق دهد و زمانی که من این سناریو را نپذیرفتم در آخرین جلسه بازجویی‌های این مرحله بازجو تهدید کرد که در صورت ادامه مقاومت، تیم بازجویی من تغییر خواهد کرد و افراد بعدی از آزار و اذیت جسمی و بویژه بیدارخوابی برای اعتراف‌گرفتن استفاده خواهند نمود و می‌گفت که بهتر است در همین مرحله من خواسته‌های او را بپذیرم وگرنه به سرنوشت ... دچار خواهم شد.

● مرحله سوم بازجویی:

این مرحله بازجویی که ۴ روز طول کشید بیشترین فشار جسمی برای پذیرش سناریوی دخالت NGO سپهر اندیشه نوین و آقایان علیجانی، صابر و رحمانی در ناآرامی‌های خرداد ماه به من وارد شد. روز ٣۰ تیر ماه فردی که خود را بازجوی جدید من معرفی می‌کرد با سوال‌هایی از قبیل اینکه «آیا مراحل شکنجه را هرگز در ذهن خود تصور کرده‌ای؟» بازجویی از من را آغاز کرد و به مدت ۵۴ ساعت متوالی مرا مجبور به سرپا ایستادن نمودن و هر چند ساعت یک بار هم مرا مجبور می‌کرد که در حالت‌های نامتعادل مثلاً با دست‌های باز و زانوهای خم شده بایستم و یا «بنشین و پاشو» بروم و از غروب دومین روزی که سرپا بودم، یعنی ٣۱ تیرماه بازجو شروع به ضرب و شتم من نمود و سراسر شب صورت من را خیس می‌کرد و به من سیلی می‌زد و می‌گفت «از قاتل به این شیوه اعتراف می‌گیرند». نیمه‌های شب اول مرداد ماه هم بازجو مرا از اتاق بازجویی به حیاط زندان برد و با قرار دادن من مقابل دیوار صحنه اعدام را برای من ایجاد کرد و بعد هم با تهدید من به مسائل جنسی و قتل گفت: «اینجا زندان اوین است و چند صد متر آن طرف‌تر بند جوانان زندان اوین است. آیا.... خاطراتش از بند جوانان را برایت تعریف کرده است؟» و ادامه داد که «می‌فرستمت به بند جوانان تا کاری باهات بکنند که یک شب به اندازه ده سال پیر شوی و بعد هم به یک اوباش می‌گویم که از سقف آویزانت کند وآن وقت من که تو را نکشته‌ام یک اوباش تو را کشته است.» ظهر اول مرداد ماه بعد از اینکه به شدت به دلیل بی‌خوابی‌های دوشبانه‌روز قبل از آن و ضرب و شتم شب پیش ناتوان بودم فردی که ادعا می‌کرد از مقامات بلندپایه قوه قضاییه است با من صحبت کرد و از من می‌خواست که اعتراف کنم در سازماندهی ناآرامی‌های ۲۰ خردادماه مشارکت کرده‌ام و در غیر این صورت بیدارخوابی‌ من ادامه پیدا می‌کند و بعد هم مرا اینقدر در انفرادی رها می‌کنند که التماس کنم از من بازجویی کنند و برای اعتراف‌ ۲۴ ساعت به من فرصت داد و بعد از گذشت ۲۴ ساعت زمانی که من با تکرار مجدد واقعیت‌ها و نپذیرفتن سناریوی آنان به مواضع قبلی خود پافشاری کردم بازجوی مرحله دوم من به سراغم آمد و گفت که یک تیم از جلادهای اینجا را بالای سرت گذاشته‌اند و اینها خردت می‌کنند. او می‌گفت که «ما به کسی پاسخگو نیستیم و هر کاری که بخواهیم انجام می‌دهیم». «ما همانهایی هستیم که به آن محفل سعید امامی می‌ گویند». «هدی صابر را اعدام می‌کنیم، رحمانی را ابد می‌دهیم و تصمیم گرفته‌ایم تو را در یک دادگاه محرمانه به ۱۵ سال زندان محکوم نماییم» و بعد هم گفت منتظر باش تا بازجویانت و به قول او «جلادها» بیایند و می‌گفت که این بار باید سه شبانه‌روز سرپا بایستی و در این مدت تنها می‌توانی یک بار از دستشویی استفاده نمایی و بعد مرا به سلولم منتقل کردند و گفتند منتظر بازجوهایم بمانم که من از ترس اینکه تا سه شبانه‌روز نمی‌توانم به دستشویی بروم جرئت نکردم که غذا بخورم اما خوشبختانه دیگر این بازجوها به سراغ من نیامدند.

● مرحله چهارم بازجویی:

این مرحله از ۲ مرداد ماه آغاز شد و تا پایان مرداد ماه ادامه پیدا کرد و همانطور که مقام بلندپایه قوه قضاییه هم گفته بود مرا در انفرادی رها کردند و هر هفته چند دقیقه افرادی به سراغ من می‌آمدند و تلاش می‌کردند که من سناریوی دخالت NGO سپهر اندیشه نوین و آقایان علیجانی، رحمانی و صابر در ناآرامی‌های خردادماه را بپذیرم و زمانی که با پاسخ منفی من روبرو می‌شدند مرا برای یک هفته دیگر، در انفرادی رها می‌کردند. در تمام این مدت من تنها یک بار موفق به ملاقات خانواده‌ام شدم و بجز این ملاقات، به هیچ وجه حتی امکان تماس تلفنی با منزل را نیز پیدا نکردم.

● مرحله پنجم بازجویی:

اواخر مردادماه و پس از تمدید قرار بازداشت بازجوی مرحله اول من به سراغم آمد و دستخط و نوار ضبط شده دوستان من که اعتراف به گناهان نکرده خود در ناآرامی‌های خردادماه کرده بودند را به من ارائه نمود و از من خواست که اعتراف کنم NGO سپهر اندیشه نوین ستاد اغتشاش بوده است در حالی که این   NGO در وزارت کشور به ثبت رسیده بود و اهداف آن نیز به کلی فرهنگی و در چارچوب تفکر جریان ملی ـ مذهبی بود و هیچ فعالیت سیاسی جز پاره‌ای مطالعات سیاسی ـ اجتماعی نداشت. اگر چه من در جلسات اول از پذیرفتن این سناریو سرباز زدم اما بعد از چندین جلسه به دلیل اینکه بیش از ۷۰ روز بود که در زندان انفرادی قرار داشتم و ارتباطم به طور کلی با خارج از زندان قطع بود و تنها ملاقاتی هم که با خانواده‌ام داشتم در حضور مامورین دادستانی صورت گرفته بود و اجازه پرسیدن هیچ سوالی بجز مسائل خانوادگی را نداشتم و نمایندگان مجلس هم که برای بازدید از زندان و گفتگو با دانشجویان زندانی آمده بودند اجازه ملاقات با من را پیدا نکرده بودند و به طور کلی در خلا کامل قرار داشتم و فضایی برای من ایجاد کرده بودند که احساس می‌کردم چاره‌ای جز پذیرش این سناریوی غیرواقعی ندارم و تلخ‌ترین تجربه زندگیم به من تحمیل شد. بعد از اینکه من مجبور به پذیرفتن این سناریو گردیدم تمامی بازجویی‌های هفتاد روز گذشته من به کناری نهاده شد و ۲۷ سوال که پاسخ‌های آن نیز از قبل مشخص بود و ثابت می‌کرد که آقایان صابر، علیجانی و رحمانی در جلسات NGO طرح ایجاد آشوب را مطرح کرده‌اند و از ما خواسته‌اند که در دانشگاه‌ها آشوب به راه بیندازیم به من ارائه گردید که در صورت بررسی اسناد و بازجویی‌های اعضای NGO سپهر اندیشه نوین و دقت در ۲۷ سوال و جواب مشابه بسیاری از حقایق روشن می‌گردد. از جنابعالی می‌خواهم که برای روشن شدن حقایق دستور دهید اسناد مربوط به بازجویی‌های اعضای NGO سپهر اندیشه نوین بررسی شود بویژه اینکه کیفرخواست مدعی‌العموم نیز تماماً بر اساس همین ۲۷ سوال تنظیم گردیده است و مستندات مدعی‌العموم مبنی بر دخالت NGO سپهر اندیشه نوین و آقایان علیجانی، رحمانی و صابر همین اقاریر تحت فشار و شکنجه و به طور کلی عاری از حقیقت می‌باشد.

من پیش از این نیز دو مورد بازداشت شده بودم و اینک که شرایط بازداشتگاه ٣۲۵ را با بازداشت قبلی‌ ام در بند ۲۰۹ اوین که توسط وزارت اطلاعات اداره می‌گردد مقایسه می‌نمایم حقایق تلخی را درمی‌یابم. شرایط در بازداشتگاه ٣۲۵ بسیار دشوار است. قرار گرفتن در سلول انفرادی برای مدت طولانی، طولانی شدن زمان بین ملاقات‌ها، تلفن به منزل و استفاده از این حقوق مسلم زندانی به عنوان اهرم اعمال فشار به متهم و عدم دسترسی به کتاب و روزنامه و بی‌خبری مطلق از شرایط بیرون زندان و تیره و تار نشان دادن وضعیت کشور برای زندانی، بی‌اعتنایی به نیاز زندانی به ابتدایی‌ترین حقوق انسانی‌اش بویژه حق استفاده از دستشویی برای زندانیانی که بیماریهایی مانند تکرر ادرار دارند همه و همه زمینه از بین رفتن شخصیت و هویت انسانی زندانی را فراهم می‌کند و فرد را به مرحله‌ای می‌رسانند که از تمام دلبستگی‌ها و علایق فکری و انسانی خود عبور نماید.
تمام هم و غم بازجویان بازداشتگاه ٣۲۵ سپاه بریدن و مأیوس شدن زندانی از همه چیز و همه کس می‌باشد و تنها در این وضعیت است که اعترافات فرد را صادقانه تشخیص می‌دهند. شخصاً دو مورد در بازداشتگاه ٣۲۵ از یک زندانی دانشجو و یک زندانی عادی شنیدم که با صدای بلند گفتند «خدا مرده است»، «اگر خدا وجود داشت اجازه این همه ظلم و ستم را نمی‌داد».لازم می‌دانم دیده‌ها و شنیده‌هایم از این بزرگواران که کاملاً خلاف این امر را نشان می‌دهد به اطلاع شما برسانم:

رونوشت:
جناب آقای کروبی ریاست محترم مجلس شورای اسلامی

جناب آقای یونسی وزیر محترم اطلاعات

جناب آقای انصاری راد ریاست محترم کمیسیون اصل نود مجلس شورای اسلامی

جناب آقای میردامادی ریاست محترم کمیسیون امنیت ملی مجلس شورای اسلامی