ايران

www.peiknet.com

   پيك نت

 
صفحه اول پیوندهای پیک بايگانی پيک  

infos@peiknet.com

 
 
     
 
 
 

گفتگوئی سیاسی و بی ارتباط با طنز

ابراهیم نبوی و رضا سلیمانی

بالاخره همه باید بفهمیم

که نباید توی دهن بازنده و اقلیت زد

 

گاهی اوقات هیات مذاکره نقش پستچی هایی را دارد که قرار است فقط یک پیام را برساند. به نظر من آدمی مثل جواد لاریجانی یک دیپلمات کاملا حرفه ای و باهوش است، صادق خرازی هم همین طور، علی لاریجانی هم آنقدر باهوش است که مطمئنم هر کاری را خوب و درست انجام می دهد. اما مطمئن باشید که این نابغه ها وقتی در هیات مذاکره ای جمع می شوند که تمام حاصل زحمات شان با یک سخنرانی نابود می شود، از هوش و نبوغ این افراد کاری برنمی آید. این نمی شود که شما ده تا نابغه را مامور کنید تا مواظب باشند که یک بچه شیطان و شلوغ در عرض یک روز همه چیز را به هم بریزد. مشکل ما در سیاست خارجی این است که سفیر ما و وزیر خارجه و هیات مذاکره در همان حدود خودش هم اختیار ندارد. گمان می کنم مجلس و دستگاه سیاست خارجی تعلیق را بپذیرد و به آن تن دهد. این به معنی حفظ منافع ماست. نفع کشور ما در این است که تشنج زدایی کنیم و با جهان، به معنی رسمی آن که شامل سازمان ملل و شورای امنیت و سازمان های بین المللی است کنار بیاییم. متوقف شدن پروژه تعلیق در هفته گذشته به ما نوید می دهد که این تعقل ممکن است سیاست خارجی ما را در این شرایط خطرناک منطقی کند. 

 

 

رضا سلیمانی گفتگوئی کرده است با ابراهیم نبوی. این گفتگو یا برای سایت انتخاب انجام شده و یا سایت انتخاب اقدام به انتشار آن کرده است. در هر دو صورت و به استناد آنچه می خوانید، حرف های سیاسی و جدی ابراهیم نبوی در این مصاحبه نه تنها از حرف های جدی برخی همفکران و همکاران سابق او در ایران جدی تر است، بلکه از طنزهائی که خود او می نویسد هم خواندنی تر! شاید خودش این عقیده را نداشته باشد و طنزش را بیشتر بپسندد، اما انگیزه ما برای باز انتشار این مصاحبه همان سلیقه ایست که داریم و نوشتیم. و از آن مهم تر آنکه به استناد همین مصاحبه، نبض او در مهاجرت نیز با نبض ایران می زند و این یگانه راه نجات برای دوران دوری روزنامه نگار وسیاستمدار از محیط است. درست مانند زنگی ماهی در آب، گرچه به دور از دریا و در حوض خانه و یا تنُگ آب کنار سفره هفت سین!

این مصاحبه را، تا چند خط به پایان آن که باز می گردد به اعلام جنایت پیشه بودن صدام و یا شرایطی روزنامه نگاری در داخل کشور، در ادامه این مقدمه می خوانید:

 

انتخاب: جناب آقای نبوی انتخابات برگزار شد و مثل همیشه عده ای شاکی از روند برگزاری و شمارش آراء ، منتها اینبار از منتها الیه راستی ها گرفته تا چپی ها معترض بودند، به نظر شما دولت و وزارت کشور عملکرد صحیحی داشت و آیا می توان به آن نمره ی قبولی داد؟
نبوی: خوشبختانه عملکرد وزارت کشور و ستاد انتخابات کشور چنان مورد تردید بود که مخالفت من چندان چیز عجیبی به نظر نخواهد رسید. وزارت کشور به نظر می رسید که یک روز قبل تصمیم به برگزاری انتخابات گرفته است، تا یک هفته بعد از انتخابات هم وزارت کشور نمی دانست که آرای مردم را باید با دست بشمرد، با چرتکه بشمرد یا با رایانه هایی که روزی شش بار غش می کردند و هنگ می کردندمحاسبه کند. آقای ثمره هاشمی حتی بعد از اعلام نتایج مجلس تهران و پس از اینکه اداره خودش اعلام کرد که غفوری فرد و جلودارزاده در تهران انتخاب شدند، اصرار داشتند که آقای بادامچیان انتخاب شده و معاون ایشان توضیح داد که نه، خانم جلودارزاده انتخاب شده. از طرف دیگر فهرستی که خود شما از شمارش آرای خبرگان تهران منتشر کردید نشان می داد که بعضی از نامزدها هرچه صندوق بیشتری می شمارند، به جای اینکه آرای شان اضافه شود کم می شود. گاهی مسوولان وزارت کشور چنان در جریان آرای مردم نبودند و خبر نداشتند که خودشان چه کردند که آدم خدای ناکرده فکر می کرد که نکند تقلبی صورت نگرفته و مسوولان مربوطه اصلا خبر ندارند که چه می گذرد. به نظر من انتخابات امسال مصداق بارز هرج و مرج و بلاتکلیفی در اداره امور روزمره سیاسی کشور بود. خوشبختانه چنان تشتتی در گروههای سیاسی کشور بود که کسانی که می خواستند تخلف کنند نمی دانستند به نفع چه کسی باید تخلف کنند. طبیعتا بعد از انتخابات همه گروهها اعلام کردند که گروه شان در انتخابات پیروز شده است، به نظر من اصولگرایان و اصلاح طلبان هر دو می توانستند چنین ادعایی کنند و جالب بود که وقتی از این طرف نگاه می کردی معلوم می شد که هم اصلاح طلبان اکثریت را به دست آوردند و هم اصولگرایان، ولی در دو چیز نمی شود تردید کرد، نخست اینکه وزارت کشور و ستاد انتخابات نشان دادند که نه تنها این وزارتخانه دو انتخابات همزمان را نمی تواند برگزار کند، بلکه دو وزارت کشور هم اگر دست این افراد باشد، یک انتخابات معمولی را نمی تواند برگزار کند. این یک نتیجه اخلاقی انتخابات بود و دیگر اینکه حامیان دولت و ائتلاف رایحه خوش خدمت موفق نشد که حتی ده درصد آرای شرکت کنندگان در انتخابات را هم به دست بیاورد. به نظرم آمد که حتی اعضای ائتلاف رایحه هم به خودشان رای ندادند.

انتخاب: به نظر می رسد طبق آمار فاتحان انتخابات اصلاح طلبان اصولگرا یا بلعکس باشند، شما چه فکر می کنید؟

نبوی: اگر فرض کنیم که اصلاح طلبان اصولگرا یا بالعکس ممکن است وجود داشته باشد، حتما پیروز انتخابات همانها هستند. اما من فکر می کنم اصولگرا یعنی کسی که چندان از اصلاحات خوشش نمی آید و وقتی نوبت اصلاح خودش می شود، کافه را به هم می ریزد، و از طرف دیگر اصلاح طلبان هم نمی توانند وقتی به اصول شان می رسند، یک دفعه ترمز کنند و ادامه تاریخ را به بعد موکول کنند. بگذریم، من فکر می کنم در این انتخابات اصولگرایانی که صف شان را از دولت جدا کرده بودند در مجموع بیش از اصلاح طلبان یا در همین حدود رای بیاورند. اصلاح طلبان که به قول استاد بادامچیان مرحوم شده بودند، بین 30 تا 35 درصد آرا را به دست آوردند و ائتلاف طرفداران دولت هم بین 5 تا 10 درصد آرا را به دست آورد. اما در این انتخابات میانه روهای اصولگرا و اصلاح طلب پیروز شدند و تندروهای اصولگرا و اصلاح طلب شکست خوردند. بخش تندرو دولت و تحریم کنندگان حرفه ای انتخابات خوشبختانه شکست خوردند. به نظر من آنچه در این انتخابات پیروز شد رفتار سیاسی حرفه ای در مقابل رفتار سیاسی آنارشیستی بود.

انتخاب: مرحوم مصدق در خاطرات خود می نویسد وقتی می خواهند روی ملتی تحصیل اطلاعات کنند نگاه می کنند آن ملت چه میزان در مقدرات خودش شرکت دارد، به نظر شما آیا مشارکت گسترده ی مردم به معنای نه به دولت بود یا آنکه اصولا جامعه دیگر با فرهنگ صندوق رأی آشنا و آمیخته شده، جناب آقای مسعود بهنود پیر قلم و روزنامه نگاری معتقد است آینده ی ما از همین سوراخ صندوق های رأی رقم می خورد، شما چه فکر می کنید؟

نبوی: من خوشحالم که آقای بهنود و مرحوم مصدق هم مثل من فکر می کنند. به نظرم این موضوع کاملا درست است. ملتی می تواند سرنوشت خودش را تعیین کند که نسبت به سرنوشت خودش حساس باشد. متاسفانه مردم ایران با یک مویز گرمی شان می کند و با یک غوره سردی شان می کند. به محض اینکه یک گروه در انتخابات پیروز می شود به جای اینکه رقیب شکست خورده را آرام او را عصبانی می کند و تا سه سال به او لقب شکست خورده را می دهد. یادمان می رود که وقتی با پنجاه و سه درصد آرا پیروز شدیم، معنی اش این است که 47 درصد به ما رای ندادند و باید به حقوق آنها احترام بگذاریم. وقتی خاتمی 24 میلیون رای آورد، همه ماها که طرفدارش بودیم یادمان رفت که 21 میلیون به خاتمی رای ندادند. وقتی هم که آقای احمدی نژاد به هر شکل 17 میلیون رای آورد، طرفدارانش یادشان رفت که 29 میلیون به ایشان رای ندادند. این اخلاق ملی ماست، به محض اینکه تصادفا در یک انتخابات پیروز می شویم اولین چیزی که به نظرمان می رسد این است که کاری کنیم که انتخابات را تعطیل کنیم. ما ملت ایران بارها و بارها با یک شکست فورا می رویم توی خانه و شروع می کنیم به سرودن اشعار غم انگیز در مورد زمستان و پژمردن گلها و یخ زدن درختان، بعد که در اثر یک حادثه به خیابان می آئیم و موفق می شویم قدرت مان را نشان بدهیم، چنان از این کارمان خوشمان می آید که ترجیح می دهیم تا ابد در خیابان زندگی کنیم. نگاه کنید به کودتای 28 مرداد، من فکر می کنم تعداد کسانی که در مورد کودتای 28 مرداد کتاب نوشتند، از تعداد کسانی که به خیابان آمدند و کودتا کردند بیشتر بود. مرحوم فاطمی هنوز یک ساعت از رفتن شاه نگذشته بود که تصمیم گرفت حکومت را تغییر دهد. اصلا قرار نبود که چنین بشود. من خوشحالم که در این انتخابات مردم دارند یاد می گیرند که باید نسبت به سرنوشت شان حساس باشند. این باعث خوشنودی است، اما گمان می کنم که با وجود این باز هم نمی توانیم یقین داشته باشیم که یک سال بعد هم این رفتار ادامه پیدا می کند. گاهی اوقات سیاستمداران ما از اینکه ملت ایران معجزه می کنند و رفتاری انجام می دهند که غیرقابل پیش بینی است، خوشحال می شوند. در حالی که این نشانه بلاتکلیفی ماست. تکلیف نداریم که رفتارمان قابل پیش بینی نیست. من فکر می کنم ما داریم یاد می گیریم که باید بر اساس مصلحت مان رفتار کنیم نه بر اساس لجاجت با رقیب یا زدن توی دهان رقیب. از نظر من آن ده میلیون اصلاح طلب و میانه رویی که در انتخابات ریاست جمهوری تیر ماه  به آقای هاشمی رای دادند قابل اعتمادترند تا آن 24 میلیونی که به خاتمی در دوره دوم رای دادند. حداقل نیمی از آن ده میلیون نفر می دانستند که دارند چه می کنند، در حالی که وقتی رای یک نامزد انتخابات در عرض پنج روز سه برابر می شود اصلا به این رای نمی شود اعتماد کرد. به نظر من در انتخابات آذر 85 طرفداران آقای احمدی نژاد دچار توهم شدند، و هر کسی که در سیاست دچار توهم شود بازنده اشتباهات خودش می شود.

انتخاب: اگر موافق باشید مسائل داخلی را به پایان برسانیم و به صحنه ی سیاست خارجی بالاخص تنش هسته ای ایران بپردازیم. هرچند مقایسه ی نابجا وناصوابی به نظر برسد ولی تیم سیاسی مذاکره کننده ی ایرانی را از نظر کیفیت هم عرضهمان تیمی به نظر می رسد که در جامعه ی بین المللی بحث ملی شدن نفت را به ریاست دکتر مصدق پیگیری می کرد [هرچند شکست خوردند، اما در نتیجه بیش از 3سال رویارویی و سیاست ورزی تقریبا موفق، مراد از این مقایسه اختلاط بحث نفت و غنی سازی نیست، همچنانکه می دانید در صورت غنی سازس در حد صنعتی تا راه اندازی نیروگاه بوشهر نمی توانیم از آن بهره ای ببریم، اما نفت چه آنروزها و چه امروز حرف اول معیشت کشور را می زند]  در حوزه ی سیاست مذاکرات و بحث هسته ای چه در دوره آقای روحانی و چه در دوره ی دکتر لاریجانی بد عمل نکرده ایم.ارزیابی شما چیست آیا بر نظر فوق صحه می گذارید، هرچند در این روزها مسؤلان سیاست خارجی با شکست مواجه شدند، اما با پتانسیل گروه فوق الذکر در گلوگاه ها نشان داده اند به نظرمی توانند اقدامات دیگری در جهت منافع ایران معمول داشت آیا اینطور نیست؟
نبوی: مشکل ما در مورد مذاکرات سیاسی ربطی به هیات مذاکره ندارد. گاهی اوقات هیات مذاکره نقش پستچی هایی را دارد که قرار است فقط یک پیام را برساند. به نظر من آدمی مثل جواد لاریجانی یک دیپلمات کاملا حرفه ای و باهوش است، صادق خرازی هم همین طور، علی لاریجانی هم آنقدر باهوش است که مطمئنم هر کاری را خوب و درست انجام می دهد. از یکی از استادان جواد لاریجانی شنیدم که استادان بزرگ ریاضیات دانشگاه برکلی از نبوغ جواد لاریجانی شگفت زده شده بودند. همانطور که می دانید که محمد علی نجفی هم از نابغه های ریاضی است. اما مطمئن باشید که این نابغه ها وقتی در هیات مذاکره ای جمع می شوند که تمام حاصل زحمات شان با یک سخنرانی نابود می شود، از هوش و نبوغ این افراد کاری برنمی آید. برخلاف دوره آقای ولایتی که دیپلمات های ما شانزده سال گاف می دادند، الآن دستگاه دیپلماسی ما نیست که در سیاست خارجی مشکل دارد. مشکل در کسانی است که از هیات مذاکره برای صافکاری اشتباهات مسوولان کشور می خواهند استفاده کنند. این نمی شود که شما ده تا نابغه را مامور کنید تا مواظب باشند که یک بچه شیطان و شلوغ در عرض یک روز همه چیز را به هم بریزد. مشکل ما در سیاست خارجی این است که سفیر ما و وزیر خارجه و هیات مذاکره در همان حدود خودش هم اختیار ندارد. به همین دلیل علیرغم ظرافت آقای ظریف و کمال و صداقت آقایان خرازی آنها هیچ کاره سیاست خارجی می شوند. از طرف دیگر ما در سیاست خارجی استاد از دست دادن فرصت هستیم. زمانی که باید معامله کنیم نمی کنیم و زمانی که نباید کوتاه بیاییم از همه حقوق و منافع مان صرف نظر می کنیم. ما همیشه دو سیستم خارجی داریم، یکی معقول است و زحمت می کشد و آرام آرام منافع کشور را حفظ می کند، بعد سیستم دوم در یک روز با یک سخنرانی و یا اقدام اشتباه همه چیز را به هم می ریزد. ما در مذاکرات هسته ای چیزی که به دست آوردیم این بود که به جهان ثابت کردیم که بر سر حرف مان هستیم، چیزی را که از دست دادیم این بود که دولت های جهان حتی در حق استفاده صلح آمیز از انرژی هسته ای ایران هم تردید کرده اند. بخشی از این مشکل از آنجا ناشی می شود که ما از سیاست خارجی برای حل مشکلات داخلی استفاده می کنیم، نه برای حفظ منافع مان. فرض کنید الآن مصلحت ما بر این قرار بگیرد که بخاطر آینده کشورمان در مورد انرژی هسته ای کوتاه بیاییم، مطمئنم که بخاطر پافشاری بر شعارهایی که دادیم نمی توانیم منافع مان را در نظر بگیریم و به مردم بگوئیم که بخاطر خطراتی که پیش روی کشور است، از شعارهای مان صرف نظر می کنیم. ما نمی توانیم با فریاد زدن و شعار دادن و زنجیره انسانی ساختن حق مسلم مان را به دست بیاوریم. این اتفاق باید در یک روند دیپلماتیک، با ایجاد اعتماد متقابل به دست بیاید. اگر قرار است با لجاجت و پافشاری و شعار دادن حقوق مان را به دست بیاوریم، این کار نیازی به آقای علی لاریجانی ندارد، ما زمانی هیات مذاکره لازم داریم که بخواهیم معامله کنیم، اگر معامله نمی خواهیم بکنیم چرا وارد بازار می شویم؟ گفته می شود که ما بر سر حقوق مسلم مان معامله نمی کنیم. اگر معامله نمی کنیم پس چرا حرف می زنیم؟ این نمی شود که ما نه با آمریکا معامله کنیم، نه با اروپا کنار بیاییم، نه با کشورهای اسلامی معامله کنیم، نه حرف روسیه و چین را گوش کنیم. اگر واقعا همه چیز را می دانیم و همه حق با ماست، بالاخره یک دولت در دنیا باید باشد که حرف ما را قبول کند. متاسفانه ما جر می زنیم، وقتی بحث سیاست خارجی می شود، می گوئیم که ملت های دنیا طرفدار ما هستند، وقتی بحث برسر سیاست داخلی می شود می گوئیم دولت ما حق دارد. من معتقدم که ما در داستان هولوکاست یک اشتباه بزرگ در سیاست خارجی کردیم، در ترجیح روسیه و چین بر اروپا یک اشتباه بزرگ کردیم، در سیاست انرژی هسته ای اشتباه کردیم و به جای اینکه حق مسلم مان را به دست بیاوریم، همان چیزی را هم که داشتیم از دست دادیم. این مشکل هیات مذاکره نبود و نیست، مشکل جهت گیری سیاست خارجی ماست.
انتخاب: یکی از ایرادات وارده به نهاد سیاست خارجی انتخاب دوستان ایران بوده ،عملا حجم گسترده ی معاملات با چینی ها ، بحث  نیروگاه بوشهر با روسیه و سرمایه گذاری 25 میلیاری دلاری فرانسه در ایران، گرچه در ابتدا بخشهایی از غرب را دچار انشقاق کرد،ولی در نهایت آنها قواعد جهانی را رعایت کردند، همچنانکه به تحریم ضعیف شده علیه ایران رأی مثبت دادند ، چرا؟؟؟ آیا باید به دنبال رد پاهای آمریکایی بگردیم  یا آنکه ما در انتخاب دوستان اشتباه کرده ایم؟؟؟
نبوی: ما دوستان خوبی مانند اروپایی ها در دوران آقای خاتمی پیدا کرده بودیم، آنها جز اینکه تا حدی پایبند اصول خودشان و اصول بین المللی بودند، در مراودات اقتصادی نیز شرکای مطمئنی برای ایران به شمار می آمدند. منتهی بعد از روی کار آمدن دولت جدید، سیاست خارجی ما نیز دچار پوپولیسم و ساده دلی شدیم، فکر کردیم که چون چین یک میلیارد جمعیت دارد و روسیه زمانی منافع متضاد با آمریکا داشته می تواند دوست خوبی برای ما به شمار بیاید. همین اشتباه را هم در مورد هند کردیم. فکر کردیم برای گریز از غرب می توانیم سیاست رو به شرق را در پیش بگیریم. در حالی که روسیه یکی از بدترین تکیه گاهها در دنیای معاصر است، روسیه خودش گرفتار مافیای فاسدی است که سرتاپای این کشور را فرا گرفته. ما چگونه می توانیم با دولتی که به دوستان قدیمی خودش وفا نمی کند، عهد دوستی ببندیم؟ روسیه پوتین هزار بار فاسدتر از همه کشورهای اتحادیه اروپاست. متاسفانه دوستان فکر کردند همین که روسیه و چین مخالف حقوق بشر هستند، برای رفاقت با ما کفایت می کند. اصولا بازی متکی کردن سیاست خارجی بر روابط اقتصادی عمل غلطی بود. روسیه سالهاست که به هیچ رفیقی وفا نکرده، من نمی دانم آقایان چگونه دست شان را در دست پوتین گذاشتند، شما هروقت با روس ها دست دادید باید انگشتان تان را بشمرید که چیزی از آنها را کف نرفته باشند. ما اشتباه کردیم. کشورهای محترم و اهل گفتگو و منطقی و قدرتمندی مانند اتحادیه اروپا را رها کردیم و دنبال یک لات بی سروپا مثل پوتین افتادیم. آنها هم تا می توانستند از ما امتیاز گرفتند و آخرش هم فریب خورده و رها شده، بغل خیابان ول مان کردند. ساده لوحی است که شما فکر کنید چین که حجم معاملاتش با آمریکا و اروپا در سال دهها برابر ایران است، آنها را رها می کند و بخاطر ما با آنها درگیر می شود. حتی حماس که مورد حمایت مالی ایران است، حاضر نمی شود بخاطر ایران از منافع خودش صرف نظر کند. پیدا کردن دیوانه ای مثل چاوز که نه منافع مشترکی با ما دارد و نه اصول مشترکی با ایران می تواند داشته باشد، و دل بستن به رفتارهای غیرمعقول او فقط ناشی از ساده لوحی می تواند باشد. چه کسی به دولت هشدار نداد که روی رفاقت با روسیه و چین و هند حساب نکند؟ همه گفتند. حالا و بعد از رای آنان علیه ایران در شورای امنیت تهدیدشان می کنیم که در روابط مان تجدید نظر می کنیم. و اعلام می کنیم که این ها بازیچه آمریکا شدند. مقصر آنها نیستند، آنها همین هستند که بودند، اشکال از ماست که فکر کردیم می توانیم سر روسیه و چین را کلاه بگذاریم. آدم خوش خیال هم باید دائما بابت خیالپردازی های بیهوده اش هزینه بدهد. من که چشمم آب نمی خورد که با اتکا به این دوستان بتوانیم کاری بکنیم. ما یک سال قبل مثل روستائیانی که تازه وارد بازار شده اند، یک گونی پول روی دوش مان بود و به جای اینکه سراغ فروشگاههای معتبر و تمیز که فروش شان را ضمانت می کنند، رفتیم سراغ یک مشت دستفروش قاچاقچی، آنها هم آدم ساده گیر آوردند و تا می توانستند غارت مان کردند. آنها بی وفا نبودند، ما سراغ آدم های با پرنسیپی نرفتیم.

●  انتخاب: به اتفاق آراء تحریم شدیم و عملا به سراشیبی تنظیم و تصویب قطعنامه های دیگر افتاده ایم، همانطور که می دانید ما تا 50روز آینده تعلیق نخواهیم کرد، به نظر شما پاسخ ایران چه باید باشد.آیا می توان گفت تعلیق آن هم با قید زمان راه گشاست، یا آنکه به همین رویارویی باید ادامه داد؟

نبوی: گمان می کنم مجلس و دستگاه سیاست خارجی تعلیق را بپذیرد و به آن تن دهد. این به معنی حفظ منافع ماست. نفع کشور ما در این است که تشنج زدایی کنیم و با جهان، به معنی رسمی آن که شامل سازمان ملل و شورای امنیت و سازمان های بین المللی است کنار بیاییم. متوقف شدن پروژه تعلیق در هفته گذشته به ما نوید می دهد که این تعقل ممکن است سیاست خارجی ما را در این شرایط خطرناک منطقی کند. اگر به مجادله با قطعنامه ادامه دهیم، بی تردید روزهای سختی در آینده نزدیک منتظر ماست. اگر به رویارویی با قطعنامه ادامه دهیم بی تردید شرایط سخت تر می شود.

انتخاب: به گمانم می رسد که در این شرایطی تعلیق را نپذیریم ، و پس از چند ماه چه به اجبار و چه به دلخواه دوباره به میز مذاکره باز خواهیم گشت، منتها نکته مهم آنست که در آن شرایط هزینه هایی بر ایران تحمیل شده که دیگر قابل جبران نخواهد بود.

نبوی: من با شما شرط می بندم که تعلیق را می پذیریم، و می گویم که ایران وارد درگیری بیشتر نمی شود. دعا می کنم که چنین شود. اما اگر چنین نشود و ایران در موضع سخت سری بماند، جدول زمان بندی آمریکا و اروپا در برخورد با ایران چنان که در سال گذشته بود، نخواهد ماند. آنها اولا به سرعت با ایران برخورد می کنند و ثانیا همانطور که گفتید هرچه بشود، زیانهای جبران ناپذیر خواهد داشت.

انتخاب: صحبتهایی مبنی بر خروج از رژیم منع گسترش سلاحهای هسته ای در جریان است، تا چه اندازه برای آن اهمیت قائل هستید. آیا اصولا ایران به آن سمت می رود یا دوباره به هیجان سازی دست زده ایم؟

نبوی: اقای خاتمی، آقای هاشمی رفسنجانی، بخش وسیعی از نمایندگان مجلس، کسانی مثل آقای ظریف و موسویان دارند هشدار می دهند که قطعنامه 1737 قطعنامه خطرناکی است و مثل طاس لغزنده ای ما را دائما به شرایط بحرانی تر می برد. ایران تا امروز هم فرصت های زیادی را در این یک سال از دست داده است، مدتی دل مان را به پوتین خوش کردیم و مدتی فکر کردیم چین و هند حاضرند در بحران ما شریک شوند. این نهایت ساده دلی است. هیچ کشوری منافع ما را بر منافع خودش ترجیح نمی دهد. تجربه بازی با روس ها تجربه تلخی بود. به این بازی های ساده دل خوش نکنیم. ما مجبوریم صادقانه و روراست به مردم بگوئیم که اگرچه انرژی هسته ای حق مسلم ماست، اما برای به دست آوردن آن نمی خواهیم بقیه حقوق مان را هم از دست بدهیم. درهای اروپا ممکن است تا یک هفته دیگر باز نباشد. ما در شرایطی نیستیم که باز هم بازی کنیم. ما در سال گذشته با صدای بلند تمام رازهای مان را در تهدیدات سیاسی نظامی اعلام کردیم. و حالا همه می دانند که ما چه اسلحه هایی داریم و چه کارهایی می خواهیم بکنیم. گول ساده لوحی بوش را هم نباید بخوریم، آمریکا را بوش اداره نمی کند، اگرچه این کشور در چند سال گذشته اشتباهات بسیاری کرده، اما الآن دقیقا آمریکا در شرایطی است که فقط رفتار منطقی و حساب شده می کند و این که دشمن آدم عاقلانه رفتار کند اصلا نشانه خوبی نیست. متاسفانه ما همیشه فکر می کنیم در آینده دشمنان ما بزرگترین اشتباهات شان را می کنند و ما درست ترین کارهای مان را می کنیم، در حالی که بر این بنای خیالی نمی توان چیزی را مبنی گذاشت. من معتقدم مجلس و مسوولان کشور و آقای لاریجانی باید جلوی پیشرفت بحران را بگیرند، اگر چنین نکنیم فردا دیر است.

انتخاب: قطعا هیچکدام از کارشناسان، نظر دیگری غیر از کاغذپاره بودن برگه های صادره ی سازمان ملل به دلیل عدم ضمانت اجرایی ندارند، اما توان برگه های صادره و ضمانتش در اقبال عمومی جوامع متمدن غرب برای واکنش حاکمان بر علیه متخاصمان و منضم نمودن پیوست های دیگر است . از جهت دیگر نیز نمی توان به سخنان دکتر احمدی نژاد مبتنی بر پشیمانی آتی صادر کنندگان امیدوار بود، همانچه که توانایی ایران است یعنی نفت و گاز، کشورهای منطقه نیز از آن بهره مندند و بارها نیز تکرار کرده اند که در مواقع بحرانی جایگزینی برای ایران خواهند بود؟پیامد این قطعنامه چه خواهد بود؟

● ● نبوی: من هنوز نمی فهمم معنی ورق پاره چیست؟ اگر ناراحتی این است که قطعنامه های شورای امنیت را روی کاغذ می نویسند و ما اگر آن کاغذ را داشته باشیم، می توانیم پاره اش کنیم، بنا براین این قطعنامه ها اعتبار ندارد، باید برای تان بگویم که حکم اعدام را هم روی کاغذ می نویسند، اما با همان کاغذ پاره آدم را آویزان می کنند و جانش را می گیرند. اصولا این واکنش به اسناد رسمی سازمان ملل کار درستی نیست. روابط انسانی در جهان براساس همین توافق ها اداره می شود. من مطمئنم که اگر اعضای شورای امنیت به نفع ایران رای داده بودند، نه تنها این قطعنامه کاغذ پاره خوانده نمی شد، بلکه همان کاغذ را هم قاب طلا می گرفتیم و روزی سه بار با آن می زدیم توی سر آمریکا. اگر این قطعنامه ها ارزشی ندارد، ما چرا برای رای روسیه و چین، این همه به آنها امتیاز دادیم؟ و اگر این قطعنامه و تصمیمات شورای امنیت و سازمان ملل اعتباری ندارد، پس چرا اصلا عضو جامعه بین المللی هستیم. چرا کاغذپاره های غیرمتعهدها اعتبار دارد و کاغذپاره های سازمان ملل ندارد؟ من فکر می کنم چنین برخوردی مثل فحش دادن آدم کتک خورده است. آنها در نیویورک شما را محکوم می کنند، شما هم آزاد هستید که بروید به پشتکوه و هرچقدر دلتان می خواهد به آنها فحاشی کنید، ولی یادتان باشد که این قطعنامه اجرا می شود. ما یک سال وقت داشتیم که نگذاریم کار به اینجا برسد، ولی با خوش خیالی و با ساده دلی فرصت ها را سوزاندیم، حالا هم مثل همیشه به جای اینکه خودمان را نقد کنیم به طرف بد و بیراه می گوئیم. داستان پشیمانی سازمان ملل هم داستان دیگری است که نشان می دهد ما شب ها خواب های خوب می بینیم و آنچه را که دوست داریم اتفاق بیفتد، به عنوان آنچه اتفاق خواهد افتاد فرض می کنیم. در این یک سال که اروپا و آمریکا دائما به ایران فرصت دادند، برای مشکلات بعد از تحریم ایران فکر کردند. آنها نفت جایگزین و راه کنترل بحران را بلدند، اگر بلد نبودند تا امروز کارشان ادامه پیدا نمی کرد و روز به روز قدرتمند تر نمی شدند. گاهی می شنوم که یکی از آقایان گفته است که غرب در آستانه نابودی است. بیست سال است که ما با این خیال از خواب بیدار می شویم، در این بیست سال آنها هر روز قدرتمندتر شدند و ما هر روز فقیر تر و نابسامان تر.

انتخاب: اگر توجه داشته باشید ما آنچنان که شعار می دهیم، قدرتی برای پاسخ های دندان شکن نداریم، شاید به جای بستن مرزهای کشور بروی صنایع خارجی از قبیل ماشین آلات و صنایع سنگین و جلوگیری از واردات مورد لزوم همچون دارو و خوارکی ها و اقلام پائین دست بهتر بود مرزهای خویش را بروی واردات بنزین و مشتقات آن می بستیم، چه پاسخ دندان شکنانه ای می توانیم بدهیم در حالی که بیش از 40% بنزین را از خارج وارد می کنیم در حالی که همگی به نقش مؤثر این فراورده در روزمرگی جامعه صحه می گذارند،. به نظر می رسد کشورهای غربی در مراحل بعدی به دنبال بستن لوله های نفتی و جلوگیری از صادرات ایران هستند، در نتیجه ی عدم صادرات با اقتصادی که عملا با نفت آغشته شده و به هیچ وجه نمی توان از آن چشم پوشید، چه راه چاره ایی را در این گلوگاه ناجی ایران خواهد بود

● ● نبوی: نمی دانم در این مورد چه می شود کرد. ما سالهاست که پول احداث ده پالایشگاه را هزینه رفتارهای غلط و اشتباهات مان کردیم. و نمی دانم چرا کشوری که یکی از مهم ترین منابع تولید نفت و گاز است، نباید بیشترین بهره را در استفاده از این منابع ببرد؟ در حال حاضر بیش از آن که جهان نیازمند نفت و گاز ما باشد، ما نیازمند نفت و بنزین هستیم. و متاسفانه در کشور ما هیچ برنامه ای برای تولید، پالایش، توزیع درست و مصرف انرژی وجود ندارد. ما با فروش ارزان انرژی داریم تمام ثروت فرزندان مان را نابود می کنیم. من هرچه فکر می کنم نمی فهمم این دیوانگی استفاده از انرژی ارزان که باعث هدر رفتن انرژی است چه معنی دارد؟ در تمام دنیا مردم یک سفر می خواهند بروند اول قیمت بنزین را محاسبه می کنند و بعد از مدتی تصمیم می گیرند، ما اول از مسافرت برمی گردیم و بعد فکر می کنیم که به سفر برویم یا نه. ما انرژی را هدر می دهیم، انرژی را ارزان می فروشیم، پولی را که باید در پالایش نفت و گاز توی جیب خودمان برود، می ریزیم توی جیب دیگران و بعد از اتلاف این همه انرژی تازه می خواهیم یک انرژی تازه هم تولید کنیم. من فکر می کنم تحریم نفت و بنزین به معنی ایجاد بحران در کشور است. البته مردم می توانند این بحران را طاقت بیاورند و گرانی را تحمل کنند و قطع برق و گاز را تحمل کنند... حتما می توانند، ولی قطعا از خودشان سووال خواهند کرد که قرار بود آقای احمدی نژاد بیاید که مشکلات اقتصادی ما حل شود، نه اینکه ما دچار مشکلات اقتصادی شویم.

انتخاب: برخی گمانه زنی ها احتمال حمله ی نظامی به ایران را غیر ممکن می دانند، اما نظر شما در اینباره چیست؟ آیا چنین پتانسیلی در غرب وجود دارد

نبوی: من بعید می دانم که حمله نظامی آمریکا به ایران اتفاق بیفتد، نه به این خاطر که آمریکا توانایی آن را ندارد، به این خاطر که هم آمریکا توانایی برخورد با ایران را دارد و هم افکار عمومی جهان تا حد زیادی علیه ما تجهیز شده است. به همین دلیل فکر می کنم حمله نظامی اتفاق نخواهد افتاد، چون حکومت جمهوری اسلامی به استقبال چنین حمله ای نخواهد رفت. الآن شرایط با شش ماه قبل خیلی فرق کرده است. در حال حاضر نه دنیای اسلام پشت سر ایران است و نه اقبال عمومی به حمایت از دولت آقای احمدی نژاد وجود دارد و نه اختلاف در جهان صنعتی مانند شش ماه قبل عمیق و جدی است.

انتخاب: برگردیم به ماجرای اعدام صد دام، به جنجال خبری این روزها ، جناب نبوی صدام به دار آویخته شد، آنهم نه به نحوی که در خور یک بشر قرن 21 باشد! ضمن آنکه صد دام به گونه ای از صحنه ی تاریخ حذف گشت که تا به حال هیچ یک از دیکتاتور های عالم بدان گرفتار نشده بود؟ نتایج این اقدام در دنیا چه خواهد بود؟ و آیا عراق روی آرامش خواهد دید؟
به نظر شما چه دستهایی بر اعدام هرچه سریعتر صد دام در حالی که هنوز پرونده های سنگین تری از او به جریان نیافتاده بود ، در کار بود...

نبوی: جریان اعدام صدام یکی از عجیب ترین وقایعی بود که در تمام عمرم دیده بودم. قبل از اعدام در عراق شایع بود که آمریکایی ها صدام را اعدام می کنند، بعدا معلوم شد که آمریکایی ها اصرار داشتند که بعد از سال 2007 صدام اعدام شود. اما بعضی از مسوولین عراقی گفتند که چون احتمال می دادند که آمریکایی ها صدام را بدزدند، تصمیم گرفتند او را سریعا اعدام کنند. صبح گفته شد که صدام تا یک ماه دیگر اعدام می شود، ظهر گفتند که صدام تا 48 ساعت دیگر اعدام می شود، ساعت 12 شب گفتند که صدام تا فردا صبح اعدام می شود. و بعد همه چیز به شکل عجیبی اتفاق افتاد. در حالی که هنوز پنج دقیقه از اعدام صدام نگذشته بود، سی ان ان اعلام کرد که اعدام کنندگان صدام بعد از اعدام وی پای جسد رقصیدند. معلوم نبود چنین خبری چطور با این سرعت درز کرده؟ جالب اینکه مجری سی ان ان با اطمینان اعلام کرد که برزان برادر صدام و عواد البندر هم اعدام شدند. چند ساعت پس از مرگ صدام فیلمی روی اینترنت گذاشته شد که نشان می داد که اعدام کنندگان با صدام مجادله می کنند و به نفع مقتدی صدر شعار می دهند. تا دیروز که نگاه کردم فقط در یک جا، بیش از 4 میلیون نفر از این فیلم بازدید کردند. نتیجه این که در عرض 24 ساعت موضوع عراق و آمریکا تبدیل به موضوع جنگ اعراب و ایران و شیعه و سنی شد. چرا که در همین یکی دو روز معلوم شد که نه آمریکایی ها و نه جلال طالبانی در اعدام نقش نداشتند. و قضیه تبدیل شد به اینکه طرفداران ایران، صدام حسین را کشته اند. من نمی گویم این بازی حساب شده ای از طرف آمریکایی ها بود، چرا که تردید دارم که در این بلبشوی عراق، جریانهای تندرو این کار را کرده باشند و از اشتباه بزرگ آنها استفاده شده باشد.