ايران

www.peiknet.com

   پيك نت

 
صفحه اول پیوندهای پیک بايگانی پيک  

infos@peiknet.com

 
 
 

كودتاگران بعدها شدند آبادگران
و فاتح شورای شهر، مجلس هفتم و رياست جمهوری
كودتای 18 تير در 7 پرده
علی اصغر خداياری  

 
 
 
 
 

سی‌ام خرداد 1356 بود. خبر شهادت دكتر شريعتی در بين دانشجويان پخش شده بود. بعد از برگزاری نماز ظهر و عصر، تظاهراتی عليه رژيم شاه و در اعتراض به شهادت دكتر از محل مسجد دانشگاه تهران آغاز شد. دانشجويان ضمن سردادن شعارهای ضد رژيم به سمت درب شمالی دانشگاه حركت كرده و اقدام به خروج از دانشگاه نمودند. گارد مستقر در درب شمالی با باتوم به دانشجويان حمله كرد و تعدادی از آنان را مورد ضرب و شتم قرار داد، ولی با اين همه نتوانست مانع خروج دانشجويان از دانشگاه شود. من هم كه كتك مفصلی خورده بودم و همه بدنم به شدت درد می‌كرد، برای اين‌كه خانواده‌ام از اين ماجرا مطلع نشوند، پس از پايان تظاهرات خيابانی با يكی از دوستانم به خوابگاه رفتم. او ساكن ساختمان 16 بود، ساختمانی كه گارد دانشگاه يكی دو روز قبل به آن‌جا حمله كرده و ضمن ضرب و شتم دانشجويان حاضر در ساختمان، تعدادی از شيشه‌های ساختمان و برخی از وسايل ساكنين را خرد كرده بود. وضع اتاق‌ها هنوز به هم ريخته بود و دانشجويان ساكن از ترس حمله مجدد گارد احساس نا‌امنی می‌كردند. آن طوری كه می‌گفتند اين ساختمان تنها ساختمانی بود كه مورد يورش قرار گرفته بود، و بعد هم ديگر حمله‌ای به آن‌جا صورت نگرفت.

 

پرده دوم

حدود ساعت 6 صبح بود كه تلفن همراهم زنگ زد. آقای دكتر خليلی عراقی، رييس دانشگاه، پشت خط بود. از من خواست برای شركت در جلسه اضطراری هيأت رييسه به دانشگاه بروم. روز جمعه؟ ساعت 6 صبح؟ جلسه هيأت رييسه؟ چه اتفاقی می‌توانست افتاده باشد؟ خودم را به سرعت به دانشگاه رساندم، دفتر رييس دانشگاه شلوغ بود، همه مبهوت و مضطرب بودند. جسته و گريخته خبرهايی از وقايع شب گذشته كوی دانشگاه شنيده بودند، ولی گويا هيچكس آن‌ها را باور نمی‌‌‌كرد، كما اين‌كه برای من هم كه تازه داشتم می‌شنيدم، باوركردنی نبود. پس از جلسه‌ای كوتاه تقسيم كاری انجام گرفت و قرار شد من و يكی از معاونين دانشگاه علوم پزشكی تهران به كوی برويم و در آن‌جا مستقر شويم.

خيابان كارگر شمالی مثل خيان‌های شهرهای جنگ‌زده به نظر می‌رسيد. از طريق خوابگاه دانشجويان دانشگاه علوم پزشكی تهران، كه در شمال كوی دانشگاه قرار داشت، وارد كوی شديم. چيزهايی را كه می‌ديدم برايم باوركردنی نبود. خيابان اصلی كوی پر از سنگ و شيشه و چوب بود،  شيشه‌ها و در ورودی مسجد خوابگاه، كه در مجاورت درب اصلی كوی قرار داشت، كاملاً خرد شده بود، ساختمان‌های واقع در اطراف خيابان‌های اصلی كاملاً مخروبه به نظر می‌رسيدند. وارد ساختمان 16 كه شدم، خاطره سال 56 در ذهنم زنده شد، ولی چيزهايی كه الآن می‌ديدم با آن موقع قابل مقايسه نبود. به ديوارهای اتاق‌ها هم رحم نشده بود، درب اتاق‌های زيادی شكسته بود، در يكی از  ساختمان‌ها يكی از اتاق‌ها را آتش زده بودند. تقريباً هيچ ساختمانی از حمله مصون نمانده بود. بيشتر دانشجويان در محوطه كوی پراكنده بودند، عده‌ای از ساكنين را شبانه با لباس زير دستگير كرده و برده بودند، برخی از شدت خستگی در جای جای محوطه روی زمين ولو شده بودند، تا چهره آشنايی می‌ديدند از حوادث شب گذشته و رنج‌هايی كه كشيده بودند می‌گفتند و آنان را به تماشای خوابگاه مخروبه خود می‌بردند. بالای سردر اصلی كوی و در سمت داخلی آن جمله‌ای از حضرت امام در باره منزلت و اهميت دانشگاه نوشته شده بود، دو نفر از دانشجويان خسته و زخمی كه روی كف خيابان نشسته بودند و نای تكان خوردن نداشتند، خطاب به من، و با اشاره به آن نوشته، گفتند كه فلانی بين اين عمل با آن حرف‌ها چه رابطه‌ای وجود دارد، اين حرف‌ها را رها كنيد، و آن تابلوها را پايين بياوريد. ظهر جمعه داشت نزديك می‌شد. اوضاع هنوز غيرعادی بود و امكان تردد آزاد بين بيرون و داخل خوابگاه وجود نداشت.

 

پرده سوم

شايع بود كه ممكن است پس از پايان نماز جمعه برخی از نمازگزاران به سمت كوی بيايند و دوباره به دانشجويان حمله كنند. با دفتر رييس دانشگاه تماس گرفته درخواست پيگيری كرديم، گفتند اقدامات احتياطی لازم برای جلوگيری از انجام اين كار صورت گرفته و شورای امنيت كشور نيروی انتظامی را مؤظف كرده است كه جلو ورود اين‌گونه افراد و گروه‌ها را به خيابان كارگر شمالی بگيرد.

هنوز دقايق زيادی از اين تماس نگذشته بود كه از خيابان صدای الله‌اكبر به گوش رسيد. عده‌ای كه كاملاً متشكل و سازمان‌يافته به نظر می‌رسيدند، بالاتر از خيابان جلال‌آل‌احمد در حال نزديك شدن به كوی دانشگاه بودند. ظاهراً نيروی انتظامی به دليل عدم تمكين به مصوبات شورای امنيت كشور يا ناتوانی در مقابله با اين افراد، نخواسته يا نتوانسته بود جلو حركت آنان را بگيرد.

مهاجمين كه نوعاً جوانان كم سن وسال بودند و لباس مشكی به تن داشتند، با سنگ به دانشجويانی كه جلو درب كوی جمع شده بودند، حمله كرده و آنان را به درون كوی راندند و خود وارد محوطه شدند. با ورود اين افراد خشمگين به خوابگاه، من در گوشه‌ای كه به محوطه اصلی اشراف داشت، پنهان شدم. مهاجمين در حالی كه زنجيرهای يك شكل با روكش آبی رنگ را، كه به نظر می‌رسيد سلاح سازمانی آن‌ها باشد، در دست داشتند و دور سر خود می‌جرخاندند و شعار می‌دادند، تا ميدان وسط كوی پيش رفتند. يكی از شعارهای آن‌ها كه چند بار تكرار شد، شعار مرگ بر دانشگاه بود. شنيدم يكی از آن‌ها، كه به نظر می‌رسيد محصل دبيرستانی باشد، با صدای بلند دشنام‌های ركيك نثار دانشجويان می‌كرد و می‌گفت دانشگاه محل فساد است و او عمراً وارد دانشگاه نخواهد شد. تبادل سنگ بين ساكنين، كه خود را در پناه ساختمان‌ها پنهان كرده بودند، و مهاجمين كه در طول خيابان اصلی پراكنده بودند، ‌ادامه داشت. وقتی مهاجمين به سمت ساختمان 4 كه برخی از دانشجويان در آن پناه گرفته بودند، حمله كردند، شنيدم يك نفر از بين آن‌ها فرياد زد كه به اين ساختمان كاری نداشته باشيد، اين‌جا محل اسكان جانبازان است. پس از چند لحظه صدای تيری به گوش رسيد، سر كه برگرداندم فردی طپانچه به دست را ديدم كه اندكی مسن‌تر می‌نمود، و به نظر می‌رسيد فرمانده مهاجمين باشد. او كه در دست ديگر خود بی‌سيم داشت، در وسط محوطه ايستاده بود و تير هوايی شليك می‌كرد، به نظرم دو تير شليك كرد. بالاخره پس از كمتر از يك ساعت جنگ و گريز مهاجمين محوطه را ترك كردند، و دانشجويان مجدداً به خيابان اصلی و جلو درب ورودی بازگشتند.

 

پرده چهارم

آن روز هم مثل دو روز گذشته التهاب و نگرانی در فضای دانشگاه موج می‌زد. اساتيد دانشگاه اعلام كرده بودند كه در اعتراض به فجايع چند شب پيش كوی در مسجد دانشگاه تهران تجمعی خواهند داشت. نيروهای انتظامی و شبه نظامی كه در اطراف دانشگاه پراكنده بودند، به تدريج كاملاً دانشگاه را محاصره كردند. از اوايل عصر پرتاب سنگ از داخل، و پرتاب سنگ و شليك گاز اشك‌آور از بيرون آغاز شد. آفتاب كه داشت غروب می‌كرد محوطه دانشگاه تهران و خيابان‌های اطراف آن غرق دود و گاز اشك‌آور و آتش بود. مسجد دانشگاه به محل تيمار و مداوای مجروحين تبديل شده بود. افراد حاضر در محيط دانشگاه به تدريج از طريق درب شمالی دانشگاه، كه هنوز محاصره نشده بود، به سمت خارج هدايت شدند. اين كار تا نزديكی‌های نيمه‌شب ادامه داشت. حدود ساعت 12 نيمه‌شب كه محوطه  تقريباً تخليه شده بود، و فقط عده معدودی از مديران دانشگاه و جهاد دانشگاهی، دانشجويان، مجروحين، پزشكان، مسئول دفتر نهاد نمايندگی رهبری در دانشگاه و چند نفر از كاركنان آن دفتر  در مسجد حضور داشتند، خبر دادند كه يك نفر لباس شخصی كه بی‌سيم در دست دارد، به همراه چند نفر لباس شخصی ديگر وارد محوطه مسجد شده‌اند. به اين اعتبار كه من يكی از مديران دانشگاه هستم، او را پيش من راهنمايی كردند. تا او را ديدم شناختم، از بچه‌های سپاه بود كه در دهه 60 با او آشنايی داشتم و شنيده بودم كه معاون اطلاعات نيروی انتظامی شده است. جلو رفتم با اسم كوچك او را صدا زدم و با او خوش و بش كردم، احساس كردم از ديدن من جا خورده است. با عجله گفت اگر مشكلی وجود دارد می‌تواند كمك كند. پاسخ دادم مشكلی وجود ندارد فعلاً تنها مشكل موجود، ورود آن‌ها به حريم دانشگاه و حضور آن‌ها در داخل دانشگاه است، و از او خواستم دانشگاه را ترك كند و او به همراه نيروهايش از محوطه خارج شدند. پس از خروج آن‌ها ما هم به تدريج دانشگاه را ترك كرديم، بعدها شنيدم برای بعضی از افراد، از جمله مسئول دفتر نهاد نمايندگی، پس از خروج از دانشگاه در خيابان مزاحمت‌هايی را ايجاد كرده‌اند.

 

پرده پنجم

يكی دو روز بود كه رسانه ملی مردم را به شركت در راه‌پيمايی روز چهارشنبه 23 تير ماه فرا می‌خواند. چنين تبليغ می‌شد كه اين راه‌پيمايی يك تظاهرات ملی و برای پشتيبانی از كليت نظام است. برخی از فعالين جنبش دانشجويی نيز، كه معترضين اصلی حمله به كوی دانشگاه بودند، در مصاحبه با رسانه ملی مردم را به پيوستن به اين حركت فراخوانده بودند. من آن روز در دفتر كار خود در ساختمان مركزی دانشگاه بودم. آن طوری كه چند نفر از دوستان، بعداً خبر دادند موارد قابل‌توجهی از پاره شدن عكس‌های آقای خاتمی در راه‌پيمايی آن روز مشاهده شده، و حتی فرزند يكی از همكاران را، كه در مقابل اصرار بعضی افراد مبنی بر پايين آوردن عكس آقای خاتمی مقاومت كرده بود، كتك زده بودند.

در تجمع آن روز يك نفر به نمايندگی از دانشجويان و يك نفر به نمايندگی از اعضای هيأت علمی صحبت كردند. نماينده دانشجويان، كه دانشجوی دانشگاه علوم پزشكی تهران و مسئول بسيج دانشگاه تهران و علوم پزشكی تهران بود، بعدها مسئول بسيج دانشگاه‌های استان تهران شد، و در انتخابات مجلس هفتم در فهرست آبادگران قرار گرفت و به مجلس راه يافت. نماينده اساتيد نيز، كه عضو هيآت علمی دانشكده حقوق بود، ابتدا سخنگوی شورای نگهبان شد، و با روی كار آمدن دولت نهم به سخن‌گويی اين دولت برگزيده شد.

 

پرده ماقبل آخر

جلسات علنی دادگاه رسيدگی به شكايت دانشگاه تهران از نيروی انتظامی علی‌رغم اصرار دانشگاه بر احضار شاهدان جديد، به پايان رسيده بود. در جلسه‌ای كه پس از پايان جلسات علنی دادگاه، بنده به همراه وكيل دانشگاه، مديركل دفتر حقوقی، مديركل كوی و چند نفر ديگر از مديران دانشگاه با رييس دادگاه داشتيم، مجدداً برخواسته خود مبنی بر احضار شهود جديد پافشاری كرديم. ايشان ضمن اظهار هم‌دردی با دانشگاه و دانشجويان، اذعان داشتند كه موضوع ارتكاب جرم توسط عاملين حمله به كوی دانشگاه كاملاً روشن است و نيازی به شهود جديد نيست، و قول دادند، و اگر فراموش نكرده باشم سوگند خوردند كه به زودی و با استقلال كامل و بدون هيچ ملاحظه‌ای حكم منصفانه را انشا خواهند كرد. برداشت همه حاضرين در آن جلسه اين بود كه دادگاه حكم محكوميت سنگينی را برای متهمين صادر خواهد كرد.

 

پرده آخر

رأی محكمه مستقل منصف

 محكوميت يك درجه‌دار به جرم ربودن يك ريش‌تراش، و تبرئه بقيه شايد به پاس انجام وظيفه قانونی و شرعی.