وبلاگ‌ها

www.peiknet.com

   پيك نت

 
صفحه اول پیوندهای پیک بايگانی پيک  

infos@peiknet.com

 
 
 

به طمع بستن مطبوعات
اين بازی خطرناك
را حكومت باب كرد؟
و. فرهاد رجبعلی

 
 
 
 
 

تقريبا تمام ماه‌های اسفند و فروردين گذشته را در دادگاه‌ها اسير بودم. روزی به همراه ماموری كه پرونده‌ام نزدش بود با پدر و دايی پسری كرد زبان، روانه دادگاه جنائی تهران شديم. فرزند اين پدر كه بيست سال داشت، سال گذشته به همراه دوستانش برای اينكه تهران را از نزديك ببينند و چند روزی در پايتخت بگردند، به اين شهر شلوغ و بی‌رحم می‌آيند. از قضا معماری رند و بی شرف تيپ بچه‌ها را می‌زند و پيشنهاد كار در ساختمان نيمه‌كاره‌اش را به آنان می دهد. بچه‌ها كه پول زيادی با خود همراه نداشتند و تنها برای سه روز قصد سفر كرده بودند، از شوق اينكه روزهای بيشتری در پايتخت می‌مانند و پولی هم به خانه‌هايشان می‌برند، پيشنهاد را می‌پذيرند و بيست و يك روز در ساختمان اين معمار كار می‌كنند. سپس پسر جوان كه فكر می‌كند در اين مدت پول كافی جمع كرده، به صاحب كارش می‌گويد كه قصد دارد به روستايشان برگردد و به همين خاطر تسويه حساب می‌خواهد. معمار از خدا بی خبر هم چون از ابتدا نيت سوء داشته، نه تنها پول پسر را نمی‌دهد بلكه او را از محل كارش با لگد بيرون می‌كند و سرانجام پس از يك مشاجره لفظی شديد و به دنبالش درگيری فيزيكی، پسر را در حضور هم‌ولايتی‌هايش از بالای پلی در نزديكی كرج به رودخانه پرت می‌كند.
به گفته ماموران چهل و هشت ساعت طول ‌كشيد تا جسد اين پسر بی‌پناه را از داخل كانال آب بيرون بكشند. حال پدر يك سال دوندگی كرده بود و بعد از سه بار صدور حكم جلب قاتل، ماموران انتظامی حاضر به دستگيری معمار نبودند. از طرفی چون مقتول از روستاهای كردستان بود و از قشر ضعيف و بی‌پشتوانه جامعه، كسی به خانواده‌اش اهميت نمی‌داد. دستگاه قضايی اين بی‌اهميتی را تا آنجا پيش برد كه يك روز پدر و دايی مقتول با تجهيزات آمده بودند تا معمار و خانواده‌اش را به قتل برسانند. حتی نقشه قتل را هم كشيده بودند. آنقدر با آنها صحبت كردم و نزديكشان شدم كه قصدشان را گفتند. جان به لب شده بودند. يعنی جان به لب‌شان كرده بودند. معمار تمام كلانتری‌های منطقه را خريده بود. پدر بی‌چاره با وجود هشت شاهد نمی‌توانست قاتل را دستگير كند. در نهايت آنان نيز تصميم گرفته بودند خود عدالت را به اصطلاح خودشان اجرا كنند.
پدر خشمگين بابت بی‌عدالتی دستگاه‌ قضايی چنان از كنترل خارج شده بود و در واقع حيثيت خود را زير سئوال می‌ديد كه يك روز در حضور سرهنگ كلانتری و ماموران، آشكارا تهديد كرد كه اگر قاتل را دستگير نكنند، همان شب سر قاتل و خانواده‌اش را روی بدنشان می‌گذارد و به جد اين كار را می‌كرد. اصلا برای همين كار آماده شده بود همراه با دايی پسر. تقريبا نصف روز طول كشيد تا متقاعدشان كنم كه ان كار بسيار خطرناك است و خانواده‌هايشان نابود می‌شود. آنان بسيار يك كلام بودند. خود را از حكومت و قانون جدا می‌دانستند و استدلال‌شان هم اين بود كه چون دولت كردها را به هيچ نمی‌گيرد پس چرا آنها به قانون تن دهند. به قول خودش كردها اصلا در رسم‌شان نيست كه قاتل را به دست قانون بدهند و خود بايد طبق قانون خودشان قصاص كنند؛ اما می‌گفت كه به اصرار مادر مقتول حاضر به شكايت شد كه الان پشيمان است كه چرا به حرف زنش گوش كرده است. محتوای پرونده من با پروند آنها فرق داشت و در ادامه پرونده‌ام برای دادسرای ديگری دستور خورد و به همين خاطر نفهميدم كه سرانجام تهديد پدر به كجا رسيد. اما خوب، ماجرای آن پسر و قصد پدرش را نوشتم تا بر اين نكته تاكيد كنم كه با تمام اين تفاصيل، هرگز رفتارهای خودسرانه و از كاه كوه ساختن برای بك‌گراندهايی كه بابت ظلم‌ها داريم را نمی‌پسندم. شايد به همان اندازه كه به آن كرد ظلم شده به من تهرانی هم در آينده در پرونده شكايتم ظلم شود كه دور ذهن هم نيست و ممكن است دادگاه حكم ناعادلانه‌ای صادر كند. حكومت تقريبا در سه دهه، اعتراضات اكثريت اقوام ايرانی را در نطفه خفه كرده است (وقايع دو- سه سال اخير كردستان و خوزستان كه يادتان نرفته است؟) اما حال چطور شد كه سيمای جمهوری اسلامی به يكباره در تمام بخش‌های خبری خود درباره اعتراضات مردمی و موضعگيری نمايندگان آذری گزارشات مشروحی پخش كرد؟!
(احتمالا با هدف تدارك تشديد سانسور و بستن بسياری از روزنامه ها- پيك نت) كلی مصاحبه و بيانيه، از دادستان تهران گرفته تا نمايندگان و رئيس مجلس!روشن است كه دولت در اين باره كاملا مقطعی برخورد كرد برای انحراف افكار عمومی. آنها شعور درك اين مهم را ندارند كه تحريك اقوام داخل ايران بيشتر به ضرر خودشان خواهد بود و شورش و اعتراضات قومی اگر فراگير شود، آنقدر خطرناك و غيرقابل كنترل است كه اداره كشور را از يكپارچگی خارج ساخته و به سمت تجزيه‌طلبی می‌برد. چيزی كه گرگان تجزيه طلب داخلی انتظارش را می‌كشند.متاسفانه دولت بر سر اين كاريكاتور كه به نظرم قابل اغماض هم بود و می‌توانست در حد تذكر جدی به خاطيان باشد، بابی را باز كرد كه ضررش را در آينده ابتدا خودش كه بانی‌اش بود، خواهد ديد. به واقع حكومت با دستهای خودش درب ظرف تحمل قوم‌ها را بست.