وبلاگ‌ها

www.peiknet.com

   پيك نت

 
صفحه اول پیوندهای پیک بايگانی پيک  

infos@peiknet.com

 
 
 

اكبر گنجی
جان بی قراری كه شايد
دوباره بايد او را شناخت!
و. هنوز

 
 
 
 
 

 

تقريبا همه نوشته های گنجی را پيگيری كرده ام . نوشته هايش سرشار از جان بی تابی است كه تشنه آموختن است و آمادگی بی قيد و شرط برای تحول و تغيير دارد . لازم نيست اكبر گنجی را بشناسی تا نشانه های اين تغيير و تحول را ببينی ، بلكه كافی است نوشته هايش را خوانده باشی . او به راحتی می تواند در برابر معرفت پيشين خود قرار بگيرد و بنای معرفتی تازه ای در ذهنش برپا كند، برخلاف خيلی ها كه به راحتی ايده ها و آموخته هايشان را به ايدئولوژی های متصلب تبديل می كنند. اين نه تنها درباره آدم های سياسی كه درباره دانشگاهی ها و اهل فكر هم صادق است و از اين آغوش هميشه گشوده در برابر تغيير و تحول خبری نيست. (همين جا اين نكته بسيار بديهی را توضيح بدهم كه حساب موضع گيری ها و تغيير های فرصت طلبانه را بايد جدا كرد و اصلا نمی خواهم هر نوع تغيير و تحولی را لزوما تاييد كنم.) اكبر گنجی تغييرش را توضيح می دهد و برای تغييرپشتوانه نظری دارد و اين چيزی است كه به كار ما می آيد . می توانيم درباره اش حرف بزنيم ، نقدش كنيم ، ردش كنيم يا بپذيريم و به تجربه های انباشته مان اضافه كنيم .

راستش وقتی نامه های تند و تيز زندانش منتشر می شد ، نگران بودم ، نگران اين كه آن جان بی تاب و جست و جوگر جايی متوقف شده باشد و به كاری ناگزير شده باشد كه هر آدم تند و تيزو شجاع ديگری از انجام آن بر می آيد. اين كه از آن همه تجربه و آموزه و سواد و جست و جو گری و روحيه و شجاعت فقط شجاعتش به حساب آمده باشد به نظرم نگران كننده بود و ظلمی آشكار به آن جان بی تاب . در اين كوره البته كسانی می دميدند كه آرزو های دور و درازشان با توانايی محدود و بی عملی شان تناسبی نداشت و خيال می كردند كه گنجی بايد به آن همه آرزو رنگ واقعيت بزند و هم چون رهبری شجاع پرچم مبارزه را بردارد و(بقيه اش آشكار است .... )

ديشب كه رفته بوديم ديدن گنجی به لطف دوستان وبلاگ نويس به خصوص حنيف كه زحمت هماهنگی اش را كشيده بود ، همه اش دلم می خواست بحث به اين جا كشيده شود . گنجی همان آدم تند و تيز و با هوشی بود كه بود . تند حرف می زد و آميخته به هيجانی ملايم و همان اول سوال حدس می زد كه می خواهی بحث را به كجا بكشانی و از همان اول می خواست كه جواب سوال آخر را هم بدهد .( پرستو درباره حال و هوای ديدار به خوبی نوشته و احتمالا بقيه هم خواهند نوشت ) و بالاخره بحث به اين جا هم رسيد و گنجی گفت بعضی ها درباره من توهماتی داشتند كه اصلا دنبالش نيستم و تاكيد كرد كه من فقط روزنامه نگارم !

البته بحث های ديگری هم شد و گنجی از اين روزها گلايه كرد كه آن قدر وقتش گرفته می شود كه فرصت مطالعه ندارد و بلافاصله اضافه كرد كه در اين مدت عقب مانده ام و بايد مطالعه كنم و خودم را آماده كنم . به ديدار هايش با آقای منتظری و صانعی هم اشاره كرد و بحث مفصلی در گرفت درباره دين در جامعه ما كه اگرچه بحث هايی كه مطرح می كرد ، تازگی نداشت و او در سال های قبل هم مطرح كرده بود ، اما اين نكته اش مهم بود كه با ناديده گرفتن نقش دين در ايران نمی توان كاری از پيش برد . همچنين درباره سختی انتقال پيام در دوره قبل از انقلاب گفت و از كپی كردن اعلاميه ها در آن دوره به دشواری و از آسان و سريع شدن انتقال پيام ها در دوره كنونی و نقش اين پديده در تحولات ، اما به نظرم اين راحتی و سرعت انتقال پيام ها لزوما به معنی تاثير گذارتر بودن آن ها در تحولات نيست و اين را گفتم و اضافه كردم كه همين پديده باعث تنوع و فراوانی پيام ها از يك سو و غير قابل اعتماد شدن آن ها از سويی شده و به اندازه همان پيام هايی كه به سختی كپی می شدند و دست به دست می چرخيدند ، تاثير ندارند كه او هم موافق بود، يا حداقل رسم مهمان نوازی اش اقتضا می كرد كه به صراحت نظرم را رد نكند و سری به تاييد تكان بدهد.

از ديدن گنجی خوشحال شدم و از اين كه تصور قبلی ام تغيير كرد خوشحال تر، اما اين نكته كماكان مهم است كه تصوير های ما از افراد چگونه ساخته می شود ؟ اين تصويری كه از گنجی در وبلاگ ها و سايت ها و ماهواره ها ساخته شده است، چه قدر به آن گنجی واقعی شباهت دارد؟ من هميشه خيال می كنم مظلومان و مبارزانی كه خود را توضيح نمی دهند يا امكان توضيح از آنان گرفته می شود ، بيش تر در معرض تصوير سازی های كژ و كوژ قرار می گيرند و ديگران بر مبنای آمال و آرزو های خود تصوير آنان را می سازند . از اين به بعد گنجی خود تصويرش را خواهد ساخت با نوشته هايش و آغوش گشوده اش در برابر تغيير ها كه نتيجه گفت و گو و خواندن و گفتن و شنيدن و نقد شدن است .