ايران

www.peiknet.com

   پيك نت

 
صفحه اول پیوندهای پیک بايگانی پيک  

infos@peiknet.com

 
 
 

این گزارش برای انتشار دراختیار پیک نت قرار گرفته
پشت پرده انتخابات
صف بندی ها، به قیمت
مرگ و حیات سیاسی درجریان است
آبدارباشی های جاهل و بچه ها سال احمدی نژاد،
در ماه های اخیر دو قمه بر سر او کوبیدند:
1- حمله تند و بی پروا به آیت الله مهدوی کنی،
2- گشودن آتش کینه به روی سید حسن خمینی
کابینه احمدی نژاد، دولت مستعجل است و در انتخابات دوره دوم حذف می شود و کار را میدهند بدست همان چهره ای که از ابتدا رهبر می خواست جانشین خاتمی کند، یعنی قالیباف. تغییر ترکیب سازمانی و فرماندهی در سپاه و بسیج، از جمله بدلیل عدم توان فرماندهان این دو نیرو برای فهم گرایش و تمایل رهبر در انتخابات ریاست جمهوری و همراهی بسیج با احمدی نژاد بود. خانواده خمینی گفته اند با تمام نیرو می خواهند به میدان برگردند و یک شهید (سید احمد خمینی) کافی است. نظرسنجی های غیرعلنی که انجام داده اند نشان میدهد نفر اول تهران "علی اشراقی" (خمینی) است.

 
 
 
 
 

 

احمدی نژاد در انتخابات مجلس ششم با یک تیم تبلیغاتی- اجرایی وارد شد. حمایت راست سنتی را نداشت و رای بسیار پایینی آورد ( نفر56 ام تهران) اما بعد از انتخابات مجلس ششم همان تیم را حفظ کرد و کارش را ادامه داد. بخصوص تلاش داشت که با راه انداختن جریانات دانشجویی با مشی عدالت طلبانه عدم حمایت راست سنتی از خودش را جبران کند و پایگاهی در دانشگاه ها پیدا کند. همین تبلیغات و فعالیت انتخاباتی متمرکز را در انتخابات شورا ها ادامه داد و بر اثر حضور بسیار پائین مردم توانست ائتلاف آبادگران را به قدرت برساند. این اتفاق مورد تائید راست سنتی نبود و روزنامه کیهان هم کاریکاتوری کشید که مشتی گاو و گوسفند در حال ورود به شورا بودند.

بعد از انتخابات شورا حمایت بیشتری پیدا کرد. در اولین دانشگاهی که توانست پایگاهی در آن پیدا کند دانشگاه صنعتی شریف بود. مهرداد بذرپاش رئیس بسیج این دانشگاه را به شهرداری برد و پست مشاوره به او داد و بقیه فعالین بسیج شریف را هم در پروژه ها شریک کرد. در دانشگاه شریف یک شبه ورق به نفعش برگشت. همان زمان گروهی را در صنعتی شریف راه انداخت به نام جنبش عدالت خواه دانشجویی که به مرور در بقیه دانشگاه ها هم توانست نیرویی دست و پا کند. این جریان آبادگران به دلایل مختلف از جمله اینکه

 1- در مجلس هفتم اصلاح طلبان انتخابات را تحریم کرده بودند و نیاز به حضور مردم بود

 2- آبادگران مرکزیت روشنی نداشت و هنوز سمت و سوی نهایی آن مشخص نشده بود

 3- استراتژی آن ( پرهیز ظاهری از "سیاست بازی" و توجه به مسائل معیشتی مردم) توانسته بود در انتخابات شورا موفق شود.

از طرف مرکزیت راست سنتی مورد توجه قرار گرفت و در انتخابات مجلس هفتم توانست بخش عمده ای از مجلس را در دست بگیرد.

در روزهای ثبت نام کاندیداهای ریاست جمهوری نهم با مطرح شدن اسم احمدی نژاد خامنه ای برای او پیغامی داد که "ایشان در همان شهرداری بمانند بهتر است". بعد هم در یکی از سخنرانی هایش از قالیباف حمایت کرد و گفت که به کسی رای بدهید که هم اصولگرا باشد و هم اصلاح طلب.

تبلیغات قالیباف در انتخابات به هیچ وجه با سابقه راست سنتی شباهتی نداشت. با کت و شلوار گران قیمت و چشمان لنز گذاشته در کنار دختران عکس می گرفت، مبلغینش در خیابان ها دخترها بودند که با ماشین پاجرو و با حمایت پلیس خیابان را می بستند و تبلیغ می کردند. خلاصه قالیباف می خواست علاوه بر رای سازماندهی شده جناح راست، رای "بالای شهر"  را هم قبضه کند.

این ماجرا ادامه پیدا کرد تا اینکه نماینده بسیجیان استان های مختلف در یک جلسه غیر رسمی و غیر علنی در تهران کاندیداهای اصولگرایان را به انتخاب گذاشتند. نتیجه غیر قابل باور بود: بدنه بسیج به احمدی نژاد رای داد. "مرفه بی درد بودن قالیباف"، چشمهای سبزش و دختر های مبلغش برای بسیج قابل هضم نبود. تصمیم جلسه قطعی شد و حداقل در استان های بزرگ، از جمله تهران، اصفهان، مشهد، تبریز، قم و ... به اعضاء ابلاغ شد.

رهبر خیلی زود به این نتیجه رسید که چاره ای جز پذیرش احمدی نژاد ندارد (بسیاری معتقدند تغییرات سه سال اخیر در فرماندهی بسیج و سپاه و از جمله عزل صفوی جبران همین بی کفایتی او در همراه کردن بدنه سپاه و بسیج با تصمیم رهبر بود. این تغییرات اکنون تا حد سپردن فرماندهی کل بسیج به فرمانده کل و جدید سپاه "عزیزجعفری" پیش رفته است).

به هر حال رهبر تصمیم گرفت که احمدی نژاد را به عنوان کاندیدای راست بپذیرد. رضایی با اطلاع از آنچه رخ می داد استعفا داد. قالیباف اما همچنان امیدوار بود. ضربه آخر به قالیباف در روزهای نزدیک به انتخابات زده شد. وقتی که فیش های حقوق پرسنل نیروی انتظامی بیرون آمد و مطابق آن از همه پرسنل 50 هزار تومان کسر شده بود، بدون هیچ توضیحی. خیلی سریع این شایعه پخش شد که این مبلغ برای تبلیغات انتخاباتی قالیباف برداشته شده است. (بعد از انتخابات این مبلغ برگشت داده شد و گفتند اشتباه شده). در واحد های بسیج هم اگرچه مسئولان و روسا از بالا دستور می گرفتند، اما خیلی زود مشخص شد که اکثریت اعضا (که  از جنوب شهر تهران و از خانواده های فقیر هم بودند و هنوز به انقلاب پا برهنه ها باور داشتند) حامیان احمدی نژاد شدند. این ماجرا پیش رفت تا آنکه در شب دور اول انتخابات ریاست جمهوری آن اتفاقی افتاد که کروبی در نامه اش به رهبر نوشت. در همان شب 500 نفر از ناظران انتخاباتی هاشمی توسط بسیج بازداشت شدند. صبح روز بعد هاشمی در دیدار چند نفر از نزدیکانش گفت: "این ها شمشیر را از رو بستند". از هفته ها قبل از شروع انتخابات طیف احمدی نژاد دور دوم را برنامه ریزی کرده بود. روی دیوار بزرگراه های تهران این شعار ها به چشم می خورد:" هاشمی تنها خواهان عدالت اقتصادی"، "هاشمی پیشتاز مبارزه با فساد اقتصادی" که در واقع تخریب زیرکانه و غیر مستقیم هاشمی بود.

اما اینکه آیا احمدی نژاد راس جریانی بود که به قدرت رسید و اوضاع را قبضه کرد؟ مسلما نه. اگرچه خیلی لیاقت از خودش نشان داد و توانست مرحله به مرحله پیش بیاید اما بازی خیلی بزرگ تر از آن بود که بتواند خودش رهبری اش کند. درست پس از ریاست جمهوری قرار داد 12 میلیارد دلاری را بدون مناقصه به سپاه واگذار کرد و شیرینی ریاست جمهوری اش را داد!

چه کسانی از درون سپاه ( بین فرماندهان) حامی او بوده اند؟ واقعا پیدا کردن جواب این سوال سخت است. افرادی مثل ذوالقدر از مهره های علنی این جریان بوده اند، اما واقعا نمی توان فرمانده دیگری را اسم برد. یک سر دیگر این جریان هم به مصباح وصل است و مهره هایی مثل هاشمی ثمره و ... هم در آن هستند. اما به نظر می رسد که مثلا فیروز آبادی بیشتر تمایل دارد به "آقا" وصل باشد و ریسک نکند.

بعد از انتخابات وزرایی از طرف راست سنتی به احمدی نژاد تحمیل شدند. از جمله پورمحمدی و اژه ای. رهبر علی رغم اینکه احمدی نژاد را پذیرفته بود، اما اولا این پذیرفتن را موقتی می دانست و می داند و ثانیا سرپیچی نظامیان و بدنه سپاه برایش خیلی گران تمام شده بود و می خواست به هر قیمتی که شده وزاری کشور و اطلاعات را از نزدیکان خودش منصوب کند. این تصمیم اهمیت خودش را در انتخابات شورا نشان داد. وقتی بین ذوالقدر و هاشمی ثمره با پورمحمدی دعوای سختی درگرفت و در نهایت پورمحمدی از آراء حفاظت کرد و واقعا تقلب گسترده ای انجام نشد(طنز روزگار را ببین!). مساله دیگر خصومت دیرینه بین ذوالقدر و پورمحمدی بود که دلایلش به دوران فعالیت مشترک آنها برای توطئه علیه دولت خاتمی و اصلاحات و اختلاف سلیقه ها و یا رقابت ها بر می گردد. خیلی ها معتقدند که انتقال ذوالقدر به سپاه در واقع تصمیم خود احمدی نژاد بوده و دلیلش این بوده که احمدی نژاد از دستکاری در آراء با وجود پورمحمدی ناامید شده و تصمیم دارد به همان شیوه قدیم در مجلس هشتم و ریاست جمهوری بعدی انتخابات را از طریق سپاه و بسیج هدایت کند. به هر حال رهبر به هیچ وجه قصد ندارد که اجازه دو دوره ای شدن احمدی نژاد را بدهد و ظاهرا برای دور بعد ریاست جمهوری هم انتخابش همان قالیباف است. بین قالیباف و لاریجانی هم زد و بندی شده و مجلس و ریاست جمهوری را بین خودشان تقسیم کرده اند. دعوای بین حداد و لاریجانی (که هر دو از نزدیکان رهبر هستند) برای ریاست مجلس هم احتمالا خیلی دیدنی خواهد بود.

خیلی ها معتقدند اجرایی شدن حکم حکومتی برای اصل 44 هم از طرف رهبر کشیدن فرش "عدالت طلبی" از زیر پای احمدی نژاد بود. در واقع هاشمی و رهبر ترجیح داده اند این اتفاق به حساب احمدی نژاد نوشته شود و منافعش هم که البته برای همه است (هر که زورش بیشتر بچربد برای کندن گوشت قربانی جلوتر است!)

ماجرای هسته ای هم به عقیده خیلی ها وجه اشتراک همه جناح های راست بوده و همه بر سر این مساله توافق داشته اند. سران سپاه از فضای نظامی و امنیتی به شدت منفعت مالی می برند و با این بهانه "که کارها باید دست کسی باشد که در صورت تحریم بتواند جهادی عمل کند" پروژه های بزرگ را در دست خودشان می گیرند. از طرف دیگر رهبر به شدت از این مساله استفاده سیاسی می برد. رهبر در سال های اصلاحات در جواب درخواست اصلاح طلبان برای مذاکره با آمریکا (که به همان نامه کذایی به آمریکا منجر شد) جواب داده بود: "با مسئولیت خودتان بنویسید اما "حد یقف" آمریکا کجاست؟ مطمئن باشید حد یقف امریکا قبل از ولایت فقیه نخواهد بود" در واقع رهبر دیپلماسی اصلاح طلبان را در نهایت به ضرر خودش می دانست ومعتقد بود به حذف شدن اش می انجامد. در واقع مساله هسته ای و حذف اصلاح طلبان تنها مواردی بوده که آبادگران و راست سنتی برسر آن توافق داشته اند.

به طور کلی موقعیت احمدی نژاد به شدت متزلزل است. حمله "رایحه خوش خدمت" به مهدوی کنی ( که در واقع انتهای راست و از ستون های راست سنتی است) خیلی برایشان گران تمام شد و موضع گیری شجاعانه حسن خمینی ورق را برگرداند. بقول یکی از چهره های خانواده خمینی "آمده ایم که با قدرت در صحنه بمانیم. ما یک قربانی دادیم (سید احمد) کافی است و حالا تا آخر می مانیم".

آخرین نظر سنجی ها نشان می دهد "علی اشراقی" که بشدت می کوشند  رسانه ها از وابستگی او به خانواده امام سخنی نگویند در تهران نفر اول است. به هر حال موضع گیری سید حسن باعث شد ورق برگردد و نشان داد که این جوان خوش فکر، آتش زیر خاکستر بوده و خیلی ها از او می ترسند.