این از نادرترین عکس های باقی مانده از زندان قزل قلعه تهران
است. قلعه ای قديمی در خارج تهران در سالهای پیش از کودتای 28
مرداد، که بعدها که تهران گسترش یافت در قلب تهران جای گرفت و
تا اوائل دهه 1350 نیز از آن برای بازجوئی و شکنجه زندانیان
سیاسی استفاده می شد. این قلعه در زمان سلطنت قاجاریه برای
انبار مهمات ساخته شده بود و تا زمان رضا شاه نيز انبار مهمات
بود. در زمان محمد رضا شاه چون ارتش نيازی به انبار مهمات در
داخل شهر نداشت آن را انبار اشيای كهنه مثل ميز و صندلی كردند.
قزل قلعه یا "قزل قلعه" در
يكی از كوچه های امير آباد تهران
در منطقه عباس آباد قرار داشت. ارتش اين ساختمان و قلعه
را دراختيار تشكيلات بختیار قرار داد. حتی تا مدتی پس از جشن
های تاج گذاری محمدرضاشاه نیز از آن برای به زندان افکندن
سیاسیون استفاده کردند. رئیس داخلی آن گروهبان ساقی(معروف ترین
زندانبان ایران طی 3 دهه) بود و رئیس آن تا پایان عمر خونین
این قلعه با سرهنگ عصار بود. سرهنگی از خانواده ای مذهبی که در
جوانی، وقتی هنوز سروان ارتش بود با حکم دستگیری آیت الله
خمینی به قم رفت و او را به تهران آورد و زمانی که او را برای
تبعید به ترکیه می فرستادند این سروان عصار بود که آیت الله
خمینی را تا پلکان هواپیما بدرقه کرد. نام این همراهی بدرقه
نبود. بعدها آیت الله خمینی در یکی از اولین سخنرانی های بعد
از انقلابش، در ارتباط با اعدام وی، اشاره به این بدرقه
تحقیرآمیز کرد و گفت: "آن فرد(عصار) یک فضولی کرده بود.) آن
فضولی عملی اوباش گرانه بود. پس از این عمل اوباشگرانه و
دراشاره به سرکوب شورش 15 خرداد، عصار از آیت الله پرسیده بود:
پس کجا هستند حالا یارانت! و خمینی پاسخی تاریخی به وی داده
بود: "آنها در گهواره اند"! 15 سال بعد همین یاران در گهواره
بزرگترین نقش را درانقلاب 57 ایفاء کردند و سرهنگ عصار را نیز
همان ها دستگیر کردند.
آنچه دراين قلعه و حمامش
اتفاق افتاد يكی از شرم آورترين گوشه های تاريخ بشريت است. بيش
از 6 هزار نفر در اين زندان و
زير شكنجه ها جان دادند و بيش از 60
هزار نفر نيز در طول عمر اين زندان درآن شكنجه و زندانی شدند.
حمام اين قلعه كه اتاق شكنجه بود و به حمام نيز معروف بود تا
پایان بوی خون می داد.
قصه تلخ و خونین اختناق و استبداد، سرکوب و دیکتاتوری فصول و
گوشه هائی از این دست کم ندارد و آنها که پشت بند 209 سپاه و
وزارت اطلاعات و امنیت جمهوری اسلامی در زندان اوین سنگر گرفته
اند یا از این تاریخ و سرانجام آن بی خبرند و یا می دانند و
تصور می کنند سرنوشت اختناق با نقاب مذهب ابدی است و یا پایان
آن اینگونه نیست. سرنوشت زندان قزل قلعه همان بود که سرنوشت
زندان اوین خواهد شد. بر رئیس و فرمانده داخلی و خارجی اوین
نیز همان خواهد رفت که بر رئیس و فرمانده قزل قلعه رفت. شاهرخ
مسکوب شاهنامه را در همین زندان به زندانیان آموخت، مرتضی
کیوان از همین زندان به میدان تیرباران برده شد، هوشنگ تیزابی
نیز از همین قلعه سرخ عبور کرد. حتی شادروان فروهر و به آذین
نیز آن را دیدند و در آن بسر بردند. خسرو روزبه نیز درهمین
زندان با گروهبان ساقی چهره به چهره شد!
در ابتدای دهه 1350 شاه فرمان تخریب این زندان و تبدیل آن به
میدان تره بار را صادر کرد تا این بخش از تاریخ خونین سلطنت او
از برابر دیدگان حذف شود. قزل قلعه را کوبیدند و آن را برای
مدتی تبدیل به میدان تره بار هم کردند، اما قزل قلعه، برخلاف
تصور شاه از ذهن تاریخ استبداد و دیکتاتوری حذف نشد و می بینید
که امروز، پس از 30 سال و برای نسل جدید ایران که در پی تاریخ
سیاسی- مبارزاتی ایران است، شرح پر نکبت این زندان ادامه دارد
تا امروزی ها بدانند، بر دیروزی ها چه گذشت. پس از فرمان درهم
کوبی قزل قلعه توسط شاه، مطبوعات اجازه یافتند از محوطه بیرونی
قزل قلعه خالی، ساعاتی قبل از درهم کوبی آن عکس بگیرند و خبر
تبدیل آن به میدان تره بار را منتشر کنند. تا آن زمان هیچ عکسی
از قزل قلعه نگرفته بود زیرا مانند حریمی امنیتی که امروز برای
زندان اوین تعیین کرده اند، در آن دوران نیز برای زندان قزل
قلعه تعیین کرده بودند. اگر شخصی و یا عکاسی می خواست با جان
خود بازی کند، هوس عکس از قزل قلعه به سرش می زد. دراینصورت بر
او همان می رفت که بر زهرا کاظمی خبرنگار عکاس بین المللی
هنگام گرفتن عکس از زندان اوین رفت.
درباره شرح این زندان می توانید مراجعه کنید به یادداشت های
"افسانه ما" و یا "مهمان این آقایان" که بصورت دنباله دار در
راه توده منتشر می شود.
نقل از سایت راه توده |