ايران

www.peiknet.com

   پيك نت

 
صفحه اول پیوندهای پیک بايگانی پيک  

infos@peiknet.com

 
 
 

پاسخ اکبر گنجی به مهندس سحابی
به شهادت همه فعاليت هايم
با حمله به ايران مخالفم!

 
 
 
 

 

در پی انتشار گفتگوی روزنامه اعتماد با مهندس عزت الله سحابی که در آن اشاره به مواضع سياسی اکبر گنجی در دوران اصلاحات و پس از خروج از ايران کرده بود، اکبر گنجی نامه ای نوشته و دراختيار سايت امروز در داخل کشور گذاشت. فشرده ای از مصاحبه عزت الله سحابی در پيک نت انتشار يافت که همچنان در صفحه اول آن قابل دسترسی است، و اينک نامه گنجی خطاب به عزت الله سحابی.


جناب آقای مهندس عزت الله سحابی در مصاحبه با روزنامه اعتماد (چهارشنبه 4 مهر 1386) فرموده اند:

" شکست های مکرر، احساس نااميدی را در آحاد جامعه القا می کند، حتی به روشنفکران. اما روشنفکرانی که حدود 50 سال سابقه فعاليت دارند، شاه را ديده اند، انقلاب 57 را ديده اند، سال های 60 را ديده اند، نبايد در مقابل حوادث بلرزند. به عنوان مثال رهبران جريان اصلاح طلب، نهايتاً بين 50 تا 55 سال سن دارند. موفقيت های اوليه خيلی آنها را داغ کرده بود و شاد شده بودند. البته پيروزی بزرگی هم برای اصلاح طلب ها بود. به خاطر دارم در سال 78، ميزگردی در حسينيه ارشاد با حضور عباس عبدی، اکبر گنجی و آقای مرعشی و بنده برگزار شد. آقای گنجی در آن ميزگرد خيلی زود داغ شده بود. من منظورم اين نيست که آقای گنجی امروز از اصول خود عدول کرده بلکه منظورم اين است که جوان بودن آنها و نيز فقدان تجربه های عميق سياسی، آنان را زود دچار سرخوردگی می کند و ديديد که برخی از آنان چگونه از صحنه مبارزه ملی کنار رفتند. آقای گنجی و افشاری به راحتی از صحنه مبارزه ملی کنار رفتند و دخالت خارجی را يک راه حل جدی می دانند، در حالی که يک مبارز باتجربه ملی به سادگی به اين نتيجه نمی رسد."

جناب مهندس سحابی يکی از سرمايه های ملی ماست. وقتی فرد شريفی که خود سالها قربانی تهمت و بهتان بوده ، درد و رنج انواع اتهام ها را تحمل کرده ، دغدغه دين دارد و به منافع ملی می انديشد، ايراد و اشکالی را مطرح می کند، ناديده گرفتن نکات مورد عنايت وی ، دور از انصاف است. با توجه به اين مقدمه ، در خصوص فرمايشات ايشان ، توضيح چند نکته را ضروری می دانم:

اول:جناب سحابی بخوبی آگاهند که فرهنگ سياسی ما به شدت گرفتار بيماری "اتهام زنی بلادليل" و "وابسته به بيگانگان" خواندن يکديگر است. هرکس که با ما نيست ، حتماً آمريکايی يا اسرائيلی يا انگليسی و... است. روشن است که "مخالف" ، اگر به اتهام ارتباط با بيگانگان متهم شود ، ديگر مخالف نيست ، بلکه به يک سوژه ی امنيتی تبديل خواهد شد که دستگاههای اطلاعاتی امنيتی بايد در سلول انفرادی به اتهام او رسيدگی کنند. استفاده از اين شيوه نادرست ، برای حذف مخالفان،امری غريب نيست، اما به کارگيری اين شيوه ها از سوی مدافعان دموکراسی و آزادی و حقوق بشر ، درد ناک و باور نکردنی است . متأسفانه استفاده از اين روش های غير اخلاقی در ميان اپوزيسيون به رويه ای رايج (نه استثنايی) تبديل شده است. نيروهای مدافع دموکراسی اين پارادوکس را چگونه حل می کنند که از يک سو از اتهام زنی های بلادليل اقتدارگرايان شکوه و گلايه دارند ، و ازسوی ديگر رقبا و مخالفان فکری خود را به شيوه های غير اخلاقی متهم به اتهام های بلادليل می کنند؟ آيا به کارگيری اين شيوه ها از سوی ديگران ناپذيرفتني(مذموم) و از سوی ما پذيرفتني(ممدوح) است؟ افرادی که وقتی در قدرت نيستند از اين شيوه ها برای نابود کردن رقبا و مخالفانشان استفاده می کنند، اگر به قدرت برسند ، با مخالفانشان چه خواهند کرد؟ اتهام زنی بلا دليل ، يکی از نشانه های استبداد زدگی و استبداد پيشگی است. اگر اتهامی را نتوان در يک دادگاه منصفانه و عادلانه مطرح و اثبات کرد، بايد از طرح آنها در عرصه عمومی خوداری ورزيد. مهندس سحابی از جمله افرادی است که هميشه اين نکات را به همه ی ما تذکر و آموزش داه است.

آقای سحابی در مصاحبه اخير می فرمايند:" گنجی دخالت خارجی را يک راه حل جدی می داند". اين مدعا مبتنی بر کدام شاهد و مدرک است؟ مگر مسئوليت ارائه بينه بر عهده ی مدعی نيست؟ در فضای سياسی داخلی و بين المللی کنونی ، "دخالت خارجی"، يک معنا بيشتر ندارد : حمله نظامی آمريکا(يا اسرائيل) به ايران و تحريم گسترده ايران به تصويب شورای امنيت سازمان ملل. حال جناب آقای مهندس سحابی بفرمايند براساس چه شاهد و مدرکی مدعی اند که گنجی به "دخالت خارجی" معتقد است و از آن مهمتر آن را "راه حل جدی" حل مسائل ايران می داند؟ دخالت نظامی راه حل جدی کدام مسائل و مشکلات است؟ اگر کسی دخالت خارجی را حلال مشکلات و مسائل کشور می داند ، بايد نظر خود را در جايی نوشته يا با کسانی در ميان نهاده باشد. فرد بسيار ديندار،پرهيزگار و خدا ترسی چون مهندس سحابی در ماه مبارک رمضان چگونه مسلمانی که در هيچ نوشته يا گفته ای ( خصوصی يا علنی ) از دخالت خارجی دفاع نکرده و آن را راه حل غير جدی هم تلقی نکرده است را به چنين اتهام خطرناک و غير وطن دوستانه ای متهم می کند؟ آيا مهندس سحابی نگران آن نيست که ديگران براساس اين نوع سخنان بلادليل در وادی "پرونده سازی امنيتی" گام نهند.

در دفتر اول مانيفست جمهوری خواهی به صراحت توضيح دادم اگر کسی گمان می کند "دستی از غرب برون آيد و کاری بکند" ، انتظار بيهوده ای دارد و راه خطايی در پيش گرفته است. در تمام سخنرانی ها و نوشته های ماه های گذشته به صراحت تمام حمله نظامی به ايران و تصويب هرگونه تحريمی که به مردم ايران صدمه وارد آورد را محکوم کرده ام. طی مقاله ای در روزنامه نيويورک تايمز تصويب بودجه 75ميليون دلاری عليه ايران را محکوم نمودم. در مقاله ديگری در روزنامه واشنگتن پست هرگونه حمله نظامی به ايران را رد کردم. در سخنرانی در جمع هنرمندان هاليوود، برسردفاع از حقوق مردم فلسطين با يکی از مدافعان سرسخت دولت اسرائيل به چالش برخاستم که گزارش آن در روزنامه لس آنجلس تايمز و مجله تايم منتشر شد. در سخنرانی در پارلمان اروپا نه تنها حمله نظامی و تحريم را محکوم کردم ، بلکه دولت آمريکا و دولت انگليس را به دليل نقض حقوق بشر محکوم نمودم.در سخنرانی شورای روابط خارجی آمريکا به تفصيل در اين خصوص سخن گفته ام که چرا هر گونه دخالت خارجی يه زيان ملت ايران است و نه تنها به دموکراسی ختم نمی شود ،بلکه به رشد بنيادگرايی منتهی می شود.. مدتها وقت صرف کردم تا نام آورترين و بزرگترين روشنفکران جهان را متقاعد نمايم که بايد حمله نظامی به ايران و طرح های تجزيه طلبانه برخی از محافل غربی را به صراحت محکوم کرد. نامه محتوی اين نظرات را سيصد تن از روشنفکران نام آور جهان امضاء کردند. اين نامه را در روز سه شنبه 27 شهريور 1386 به معاون سياسی سازمان ملل متحد تحويل داده و سپس متن کامل آن را انتشار دادم( روزنامه ليبراسيون فراسه در دو صفحه تمام متن کامل اين نامه و امضاء ها را در 25 سپتامبر 2007منتشر کرد). مگر اولين گام در راه تشکيل جبهه ی ضد جنگ چيزی جز اين است که سرامدان فکری چهارگوشه ی جهان مشترکاً با حمله ی نظامی به ايران مخالفت کنند؟اين نوع فعاليت ها باعث آزردگی برخی از نو محافظه کاران ايالات متحده شده است.به عنوان نمونه، مايکل لد ين , در کتابی که نوشته است مرا متهم کرده که مرعوب جمهوری اسلامی شده ام . ناقدی کتاب وی را نقد و نظر وی درباره ی مرا رد کرده است. لدين در پاسخ به وی می نويسد گنجی "بجای فراخوان حمايت بين المللی برای کمک به آزادی در ايران , بيشتر وقت خود را به هشدار در برابر چنين اقداماتی می گذراند، اشاره به اين تغيير چشمگير در رفتار گنجی به هيچ وجه تهمت و بهتان نيست , و شايد برای آن است که گنجی می خواهد از زندان ديگری پرهيز کند"( نشناال ريويو آنلاين , دهم سپتامبر ۲۰۰۷). جناب مهندس سحابی در حالی مرا به اعتقاد جدی به مداخله ی خارجی متهم می کند که نومحافظه کاران آمريکايی به شدت از مواضع ضد جنگ، ضد تجزيه طلبی، ضد تحريم من ناراضی و سرخورده اند.برخی از نومحافظه کاران آمريکايی گمان باطل می برند که دفاع از حمله نظامی و اقدامات تجزيه طلبانه معيار آزاديخواهی نيروهای دموکرات ايران است.

جناب آقای سحابی، آيا در ميان دوستان و همفکران خود و اصلاح طلبان نمونه ای می توانيد معرفی نمائيد که به اندازه ی راقم اين سطور طی ماه های گذشته سياست های نظامی گرايانه دولت آمريکا در سراسر منطقه را محکوم کرده و نشان داده باشد که سياست های امنيتی – نظامی آمريکا در نيم قرن گذشته هميشه به زيان دموکراسی در ايران تمام شده است؟ با اين همه ، اگر مبارز خستگی ناپذير ، جناب مهندس سحابی ، حتی يک سخن از من درباره مداخله خارجی به عنوان راه حل جدی مسائل ايران ارائه نمايند، نه تنها مدعای خود را تأئيد کرده اند،بلکه چيزی جزء شرم و زبونی نصيب مدافع حمله نظامی به ايران نکرده اند؟
دوم: آقای مهندس سحابی می فرمايند:" گنجی به راحتی از صحنه مبارزه ملی کنار رفت". و در تعليل اين مسأله فرموده اند که جوان بودن و فقدان تجربه های عميق سياسی ،بسيار زود باعث سرخوردگی من و کنار رفتن از صحنه مبارزه ملی شده است. مشکل من آن است که نمی دانم "صحنه مبارزه ملی" واجد چه معنايی است؟ و کنار رفتن از اين صحنه چه معنايی دارد؟ برای اين مدعا چند وجه را می توان در نظر گرفت.

الف- صحنه مبارزه ملی يک مکان است : هر کس در ايران در حال مبارزه سياسی باشد ، در صحنه مبارزه ی ملی قرار دارد و هر کس در خارج از مرزهای ايران مشغول مبارزه ی سياسی باشد، صحنه ی مبارزه ی ملی را ترک گفته است.اين مدعا غير قابل دفاع است. اگر اين مدعا صحيح باشد، در آن صورت آقای خمينی در تمام سالهای اقامت در نجف و پاريس ، دوستان نهضت آزادی در سالهای اقامت در آمريکا و کليه فعالين کنفدراسيون و اعضای انجمن های اسلامی خارج از کشور، صحنه مبارزه ملی عليه شاه را ترک گفته بودند. اگر منظور جناب سحابی آن باشد که هر کس برای مدتی به خارج از کشور برود ، به راحتی صحنه مبارزه ملی را ترک گفته است ، بسياری از دوستان و همفکران ايشان بيش از بنده در خارج از کشور اقامت داشته اند. آيا وقتی مرحوم دکتر شريعتی ايران را در سال 1356به قصد اقامت در غرب ترک گفت ، از صحنه مبارزه ملی کنار رفت؟ آيا سالها اقامت دکتر ابراهيم يزدی در آمريکا را بايد به منزله ترک مبارزه ملی تلقی کرد؟ آيا مهندس عبدالعلی بازرگان که چند سالی است در ايالت کاليفرنيای آمريکا اقامت دارند، صحنه مبارزه ملی را ترک گفته اند؟ آيا محسن کديور در يک سالی که در آمريکا اقامت داشت صحنه مبارزه ملی را ترک گفته بود؟ آيا دکتر سروش که از سال 1375 تاکنون در خارج ايران اقامت دارد صحنه مبارزه ی ملی را تر گفته است؟

ب- هر مبارزه ای مبارزه ی ملی نيست :مدعا اين است که ملاک های خاصی برای تميز مبارزه ی ملی از ديگر اشکال مبارزه وجود دارد. در اين صورت بايد ملاک ها و معيارهای دقيق، و اجماعی، مبارزه ی ملی اعلام شود تا روشن شود چه کسانی در اين صحنه قرار دارند و چه کسانی خارج از اين صحنه مشغول مبارزه هستند؟ به عنوان مثال: آيا ارتباط با ديگر دول فقط حق دولت خودکامه است يا جنبش دموکراتيک هم حق دارد با ديگر دول ارتباط داشته باشد؟آيا ارتباط جنبش دموکراتيک با پارلمان ها ، از آن نظر که نمايندگان مردم هستند، مجاز است يا نامجاز؟آيا تماس با سازمان ملل مجاز است يا نامجاز؟ آيا ارتباط با جامعه مدنی جهانی بخشی از مبارزه ی ملی است يا ارتباط با جامعه مدنی جهانی هم دعوت به مداخله خارجی محسوب می شود؟ آيا استفاده ی از رسانه های خارجی بخشی از مبارزه ی ملی است يا عملی ضد ملی است؟ آيا با منابع مالی غربيان می توان رسانه هايی چون روز آن لاين و راديو زمانه به راه انداخت؟ آيا گفت و گو با اين رسانه ها مجاز است؟ آيا انتشار مقالات گردانندگان اين رسانه ها در رسانه های داخلی مجاز است؟ آيا ان .جی . او های داخلی مجازند از کمک های مالی نهادهای مدنی بين المللی استفاده کنند؟ و... در عصر جهانی شدن و کاهش قدرت دولت ملی مدرن، مفهوم "استقلال" و "ملی" را بايد از نو به گونه ای باز تعريف کرد که با ساختارهای جديد جهانی سازگار افتد.

ج – مصداق مبارزه ی ملی : مبارزه ی ملی يک مکان نيست ، اما وجو دارد و آنچنان گسترده است که می توان آن را صحنه ی مبارزه ملی ناميد و به مشاهده آن نشست. در اين صورت پرسش اين است که اين صحنه کجاست که ديده نمی شود؟ اين چه مبارزه ای است که همگان از رخوت و سکون و خاموشی و شکست آن سخن می گويند؟ آيا دعوت به بی عملی و آرامش و سکوت حاکی از تحرک است؟بايد چيزی وجود داشته باشد که کسی آن را ترک گفته باشد.

د- شرکت در انتخابات: برخی بر اين گمانند که تکليف همه چيز در سر صندوق های رأی روشن می شود. اين حکم کلی حتی در جوامع دموکراتيک صادق نمی باشد ، چه رسد به جوامع غير دموکراتيک. انتخابات آزاد ، رقابتی و منصفانه يکی از نهادهايی است که دموکراسی را می سازد. اتحاديه های گارگری يکی ديگر از نهادهايی است که جوامع دموکراتيک را می سازند. در جوامع دموکراتيک که مشروعيت نظام سياسی مورد تأئيد است ، "نافرمانی مدنی" برای نقض عملی قوانين ناعادلانه،ناحق و برخلاف وجدان ، يکی از اجزای دموکراسی را تشکيل می دهد. جوامع غير دموکراتيک فاقد ساختاردموکراتيک و نهادهای دموکراتيک اند. در اين جوامع چيزی به نام شبهه انتخابات ( غير آزاد، غير رقابتی ، غير منصفانه ، تقلبی ، غير موثر ) وجود دارد. اما تعطيل کردن تمام اشکال فعاليت سياسی ، و فروکاستن مبارزه به شرکت در انتخابات و انداختن يک برگ رأی در صندوق، راهگشای دموکراسی نيست. شايد منظور از "ترک کردن صحنه ی مبارزه ی ملی" ، تحريم انتخابات باشد. اگر شرکت در انتخابات و انداختن يک برگ بدون هزينه در صندوق رأی مصداق مبارزه ی ملی باشد، قطعاً تحريم انتخابات، که هزينه مند است ، يکی از اشکال مبارزه می باشد. بدينترتيب نمی توان تحريم کنندگان انتخابات را به ترک صحنه ی مبارزه ی ملی متهم کرد. اما متأسفانه هستند کسانی که به جز قدرت و ثروت به چيزی نمی انديشند،اينان،تحريم کنندگان انتخابات را متهم کرده اند که منتظر ورود سربازان آمريکايی با کوله پشتی اند تا برای آنها دموکراسی به ارمغان بياورند. فعلاً بحث بر سر درستی يا نادرستي( کارايی يا ناکارايی) تحريم يا شرکت درانتخابات نيست. مسئله اين است که آيا می توان تحريم کنندگان انتخابات را جاده صاف کن سربازان آمريکايي(حمله نظامی به ايران) ، تقديم کنندگان خاک ايران به آمريکائيان و ترک کنندگان صحنه ی مبارزه ی ملی ناميد؟ جناب سحابی از شما می پرسم : آيا می توان از يک سو خود را مدافع دموکراسی و حقوق بشر خواند، و از سوی ديگر تحريم کننده ی انتخابات را مدافع حمله ی نظامی آمريکا به ايران و تقديم کننده ی خاک ايران به بيگانه خواند؟ مگر اين بخشی از حقوق شهروندی نيست که فرد مجاز است انتخابات را تحريم يا در آن شرکت کند؟( اين اتهامات و پرونده سازی های اطلاعاتی امنيتی متأسفانه از سوی کسانی صورت می گيرد که امروزه ادعاهای عجيب دارند. اگر جناب مهندس مايل باشند، مقاله هايی را که چنين اتهاماتی در آن ها مطرح شده ، برايشان ارسال خواهم کرد).

سوم: جناب آقای مهندس سحابی فرموده اند گنجی در ميزگرد حسينيه ارشاد :" خيلی زود داغ شده بود". جناب مهندس سحابی به خوبی می دانند که سردی و داغی ملاک و معياری برای نقد سياسی نيست. بايد دقيقاً روشن کرد که من در آن ميزگرد چه گفته ام ، و شما با کدام بخش از سخنان من ، به چه دليلی ، مخالف هستيد؟ در آن ميزگرد سخنی نگفته ام که اکنون قادر به دفاع از آن نباشم؟ برخی براين گمانند که اصلاحات شکست خورد چون چند نفر "تندرو" با تندروی باعث شکست آن شدند، غافل از آنکه پديده های اجتماعی معلول دهها علل مختلف اند. اگر جامعه از اصلاح طلبان روی برگرداند، علت آن تندروی تعداد اندکی از افراد نبود، يکی از علل آن عدم ايستادگی بر سر وعده ها و آرمانها بود. جامعه شاهد عقب نشينی مداوم و حاصل اندک مبارزات بود. اينک هم برخی با تحليل نادرست شکست اصلاحات ، حتی از شعارهای دوم خرداد 76 دست کشيده و شعارهای دهه 60 را مطرح می کنند.

چهارم : جناب آقای مهندس سحابی که پنجاه سال مبارزه گرانبها و آموختنی را در پيشينه سياسی خود به يادگار دارند ، می فرمايند :"روشنفکرانی که حدود پنجاه سال سابقه فعاليت دارند ... به سادگی به اين نتيجه [افسردگی ، کنار رفتن از صحنه مبارزه ملی و تن دادن به دخالت خارجي] نمی رسند" . رهبران اصلاح طلب به دليل آنکه سن شان بين 50 تا 55 سال است، در اثر پيروزی موقتی داغ می کنند ، و در اثر شکست افسرده می شوند .
اين نکته بسيار ساده نياز به تاکيد ندارد که مخالفت با دخالت خارجی به پيشينه سياسی چندانی نيازمند نيست. هرکس ، حتی بدون يک روز مبارزه سياسی ، اگر به عراق و افغانستان و اروپای شرقی سابق بنگرد، با دخالت خارجی مخالفت خواهد کرد. در اين موارد، دخالت خارجی به آزادی و دموکراسی و توسعه منتهی نگرديد. مسأله و مشکل ما ، "استبداد ماندگار تاريخی و گذار به نظام دموکراتيک ملتزم به آزادی و حقوق بشر" است. انتظار نسل جوان و ديگران از فرد شايسته ای چون مهندس سحابی با نيم قرن سابقه مبارزه سياسی آن است که راه ها و شيوه های مبارزه مسالمت آميز گذار به دموکراسی را به آنها بياموزد. محل نزاع کنونی فعالين سياسی ، دخالت يا عدم دخالت خارجی ، تحرک يا بی تحرکی و افسردگی ، کنار رفتن يا کنار نرفتن از صحنه مبارزه ملی نمی باشد. مسأله اين است: برای گذار به دموکراسی چه بايد کرد؟برخی براين گمانند که چون سخن گفتن ديگر تاثيری ندارد، پس بايد شش ماه يا تا اطلاع ثانوی سکوت کرد. من با سکوت مخالف هستم. حرف زدن و بيان نظر ، قدرت نامحدودی ندارد. همانگونه که بارها تاکيد کرده ام ، اگر تا ابد در باره مفهوم آب سخن بگوئيم ، مفهوم آب رفع تشنگی نخواهد کرد. اگر تا ابد در باره مفهوم خانه سخن بگوئيم ، مفهوم خانه کسی را صاحب خانه نخواهد کرد. بر همين وجه ، اگر تا ابد درباره مفاهيم دموکراسی و آزادی و حقوق بشر سخن بگوئيم ، از دل اين مفاهيم ، دموکراسی و آزادی و حقوق بشر بيرون نخواهد آمد. همانطور که برای رفع تشنگی و صاحبخانه شدن بايد "کاری" کرد، برای گذار به دموکراسی هم بايد "کاری" کرد . در دهه ی ماقبل انقلاب، همه چيز به عمل و پراتيک فروکاسته می شد و نظر ورزی کاری بورژوايی خوانده و نفی می شد. مدتی است که هر گونه اقدام عملی نفی و فقط نظر ورزی و گفتن و نوشتن پيشيه ما شده است. اما اينک قرار است يک گام ديگر هم عقب نشينی صورت گيرد و سکوت ، مبارزه ملی ناميده شود. از جناب مهندس سحابی انتظار می رود که در اين خصوص اعلام نظر و ارشاد فرمايند.

برای اين امر بايد ابتدا نظر خود را درباره ی نظام سياسی دقيقاً روشن نمائيم، برای اينکه از نظام های سياسی متفاوت ، با روش های واحد نمی توان به دموکراسی گذار کرد. راههای گذار از نظام های غير دموکراتيک( رژيم های توتاليتر و فاشيستی ، ديکتاتوريهای نظامی و نظام های سلطانی ) به نظام های دموکراتيک متفاوت است. از اين جهت تعيين اينکه نظام جمهوری اسلامی ايران مصداق کدام يک از نظام های غير دموکرايتک است بسيار مهم است. در گام دوم بايد دقيقاً روشن نمائيم که هدف ما چيست؟ آيا خواهان يک نظام دموکراتيک ملتزم به آزادی و حقوق بشر ( که قعطاً يک نظام سکولار است ) هستيم؟ مرحوم مهندس بازرگان در اواخر عمر شريف خود نظريه دين فقط برای خداپرستی و آخرت را مطرح کرد. می دانم که بسياری از نيرو های ملی – مذهبی با اين نظر مخالف و بيشتر از نظرات مرحوم دکتر شريعتی دفاع می نمايند. اما مسأله اين است که دين در دولت مطلوب شما چه نقش و جايگاهی دارد؟آيا جدايی نهاد دين از نهاد دولت را می پذيريد و با هر گونه نظام سياسی دينی وداع می گوئيد؟ در گام سوم ، پس از روشن شدن هدف و تعيين نوع حکومت حاضر ، نوبت شيوه های عملی گذار به هدف فرا می رسد. من به نوبه ی خود ، به عنوان فردی که لااقل دغدغه دموکراسی دارد، می خواهم از مرد بزرگی چون سحابی با سابقه ی پنجاه سال فعاليت سياسی ، اين نکات اساسی را بياموزم.

اکبر گنجی

6مهرماه1386