ايران

www.peiknet.com

   پيك نت

 
صفحه اول پیوندهای پیک بايگانی پيک  

infos@peiknet.com

 
 
 
گفتگوئی خواندنی با محسن امين زاده معاون وزارت خارجه دولت خاتمی
خواب غفلت
در سنگر جنگ سرد جهانی
بحرانی ترين دوران برای جمهوری اسلامی

فراز و فرودهای مکرر و دور و نزديک شدن های فصلی در روابطه 28 ساله امريکا و جمهوری اسلامی. فرصت های بزرگ از دست رفته جمهوری اسلامی در سالهای پس از اتحادی شوروی، سقوط طالبان در افغانستان و صدام حسين در عراق. 48 ساعت بحث پشت صحنه حکومتی برای يافتن رابطه ترور احمد شاه مسعود و حادثه 11 سپتامبر و ساعت های مهم تصميم گيری برای اعلام موضع حکومت در برابر ماجرای 11 سپتامبر.

 
 
 
 

 

روزنامه اعتمادملی مصاحبه ای جالب با محسن امين زاده معاون وزارت خارجه جمهوری اسلامی در دولت خاتمی انجام داده است. اين مصاحبه را "سرگه بارسقيان" انجام داده است. مصاحبه کننده در مقدمه ای که بر مصاحبه خود نوشته، ياد آور می شود:

محسن امين زاده روزگاری معاون مطبوعاتی وزير فرهنگ و ارشاد اسلا‌می در دوره وزارت خاتمی بود و در دوره 8 ساله اصلا‌حات معاون آسيا، اقيانوسيه و مشترك المنافع وزارت امور خارجه. مهندس معدن از دانشگاه اميركبير است و دكترای علوم سياسی از دانشگاه تهران.

 

- منحنی روابط ايران و آمريكا در مختصات تحولا‌ت بين‌الملل با نقطه عطف 11 سپتامبر 2001 روبروست كه فضای منجمد مناسبات تهران-واشنگتن را به دو فصل قبل و بعد از انفجار برج‌های دوقلوی نيويورك تقسيم می‌كند. اين تقسيم بندی در دوره شناسی روابط ايران و ايالا‌ت متحده تا چه ميزان با واقعيات عينی منطبق است؟

 

- واقعه 11 سپتامبر 2001 مرحله بسيار مهمی در روابط جمهوری اسلا‌می ايران و آمريكاست اما اگر بخواهيم يك نقطه عطف در اين روابط پيدا كنيم بدون شك اين نقطه عطف فروپاشی اتحاد شوروی است. يعنی برای ريشه يابی تغييرات بنيادين در سير مناسبات دو كشور بايد به چند سال پيشتر بازگرديم. فروپاشی اتحاد جماهير شوروی مرز دو دنيای متفاوت چه در عرصه بين‌الملل و چه در صفحه روابط ايران و آمريكا است. پديده‌های پيش از فروپاشی اتحاد شوروی همچون تسخير لا‌نه جاسوسی و گروگانگيری ديپلمات‌های آمريكايی از يك سو و ماجرای تماس‌های پنهان آمريكائيان با ايران از طريق مك فارلين و تمايل آمريكا به برقراری روابط با ايران از سوی ديگر همه يك وجه مشترك دارند. پديده‌هايی مربوط به دوران جنگ سرد هستند و در آن فضای سياسی و بين‌المللی قابل توجيه هستند. اشغال سفارت آمريكا يك حركت اعتراضی البته تند از جنس حركت‌های انقلا‌بی دوران جنگ سرد است و ماجرای مك فارلين در بستر سياست خارجی آمريكا در دوران جنگ سرد و بردباری آمريكا در روابط با ايران و تمايل آن كشور به يافتن راه حل ديپلماتيك برای حل مشكلا‌تش با ايران شكل می‌گيرند. در اين دوره خط قرمز سياست خارجی آمريكا جلوگيری از نزديك شدن كشورها به رقيب اصلی آمريكا يعنی اتحاد شوروی بود و آمريكا با انعطاف تلا‌ش می‌كرد كه به رغم همه مشكلا‌تی كه ايران برايش داشت از نزديك شدن بيشتر اين كشور به رقيب دوره جنگ سردش يعنی اتحاد شوروی جلوگيری كند و كشورهايی مانند ايران در چنين فضايی در سايه چتر موازنه دو ابرقدرت در دوره جنگ سرد فرصت تحرك داشتند و اقدام تحقيركننده‌ای مانند اشغال سفارت آمريكا نيز نمی‌توانست باعث فعاليت و اقدامات نامحدود آمريكا عليه ايران گردد و يا بسيج و اجماع جامعه جهانی عليه ايران را درپی داشته باشد. ‌

اما پس از فروپاشی بلوك شرق شرايط متفاوتی حكمفرما شد. با فروپاشی اتحاد شوروی خطوط قرمز آمريكا نيز فروريخت و تغيير كرد. هرچند فروپاشی ابرقدرت همسايه ايران فرصت‌های بزرگی برای ايران به همراه داشت اما پس از اين تحول عظيم، استراتژی‌ها و تاكتيك‌های دوران جنگ سرد جوابگو نبود و ايران بايد مانند ساير كشورها شيوه كار خود را تغيير می‌داد. ايران چنين نكرد و خسارات زيادی را متحمل شد و فرصت‌های مهمی را از دست داد. حمله صدام به كويت و وقوع جنگ خليج فارس هم فرصت مهم ديگری بود كه از يك سو برخورد با ايران را به تاخير انداخت و از سوی ديگر شرايط بسيار خوبی برای ايران فراهم كرد اما ايران نتوانست از اين فرصت هم به خوبی استفاده كند. سياست خارجی ايران بدون توجه به اين تحول بزرگ به شيوه دوره جنگ سرد ادامه يافت و نهايتا منجر به اوج گيری بحران تهران- واشنگتن در دوره كلينتون-‌هاشمی شد. ‌


در هر دو دوره، روابط ايران و آمريكا بر فراز مساله اشغال سفارت ايالا‌ت متحده تعريف می‌شود كه در حافظه تاريخی دو كشور رسوب كرده است؛عاملی كه به زعم تحليلگران آغازی بود بر دوره‌ای از بی اعتمادی و گسست روابط ديپلماتيك.

در تحليل روابط ايران و آمريكا اين اعتقاد مرسوم است كه ريشه يا نقطه آغاز تمام چالش‌های ميان ايران و آمريكا مساله اشغال سفارت آمريكا درتهران است؛ تحليلی كه مورد قبول من نيست؛ چرا كه ماجرای لا‌نه جاسوسی متعلق به دوران جنگ سرد و پديده‌ای مربوط به تاريخ و گذشته است و با لحاظ فضای جهان دوقطبی زمان خود قابل تحليل است، از جنس رفتاری مشابه جريان‌های انقلا‌بی ديگر درآن دوره است. با وجود آنكه اين حادثه در دنيای امروز قابل تكرار نيست و افكار عمومی درجهان امروز گروگانگيری را يك عمل جنايتكارانه و تروريستی محسوب می‌كند وبرعليه آن مواضع مشترك اتخاذ می‌كند اما در دوره وقوع آن چنين قضاوتی نسبت به آن صورت نگرفت بلكه برعكس، بسياری آنرا اعتراضی انقلا‌بی و قابل تامل نسبت به رفتار غيرقابل قبول آمريكا عليه ايران تلقی كردند. تحليل رفتار كشورهای مختلف، سازمانهای بين‌المللی و حتی خود آمريكا در آن دوره به خوبی نشان می‌دهد كه تا چه حد فضای بين‌المللی و واكنش جامعه جهانی نسبت به چنين پديده‌ای در اين دو دوره متفاوت بوده است. هرچند اشغال لا‌نه جاسوسی برای آمريكاييان بسيار گران آمده بود اما واكنش آمريكا رقيق و محدود بود و درجامعه فكری آمريكا بسياری آنرا واكنشی به تحقير‌ها و دخالت‌های آمريكا در ايران بخصوص در كودتای سال 1332 عليه دولت ملی دكتر مصدق تلقی كردند. جامعه بين‌المللی هم اين اقدام را در نهايت يك اعتراض تلقی كرد وآمريكا حتی نتوانست يك اجماع بين‌المللی برای محكوميت ايران شكل دهد و نه تنها قطعنامه و حتی يك بيانيه درمحكوميت ايران ازسوی شورای امنيت سازمان ملل صادر نشد. شاخص رفتاردولت آمريكا پس ازپايان بحران اشغال لا‌نه جاسوسی، ماجرای ارتباطات پنهان دولت آمريكا از طريق مك فارلين با دولت ايران است. يعنی در فاصله كوتاهی بعد از اين بحران دولت آمريكا تمايل نشان می‌دهد كه اختلا‌فات را كاهش دهد و راهی برای ارتباط با ايران باز كند. اين نشان می‌دهد كه دولت آمريكا رفتار ايران در ماجرای اشغال سفارت آمريكا را به هرحال به شكلی قابل توجيه و قابل تحمل تلقی می‌كرده و ترجيح می‌داده كه به فضای بحرانی روابط پايان دهد. اين اقدام ايران به آمريكا در افكار عمومی جهان لطمه زد،آمريكاييان احساس تحقيرو توهين كردند؛ در تاريخ روابط دوكشور هم دركنار دخالت‌های آمريكا و رفتار توهين آميز آمريكا عليه مردم ايران باقی خواهد ماند اما به دليل آنكه اين اقدام تند و افراطی از جنس زمانه خود بود برای ايران بحران جهانی نيافريد. شايد لطمه‌ای كه فاش شدن تماس‌های پنهان مك فارلين با دولت ايران و افشاگری‌های پيرامون آن، به روابط ايران و آمريكا زد از بعضی جهات بيشتر از اشغال سفارت آمريكا بود زيرا پديده اخير راه هرگونه تعامل مستقيم و غيرمستقيم آشكار و پنهان ميان دوكشور را برای سال‌های طولا‌نی بست و آمريكا را ازهرنوع ابتكار ديگری از اين دست منصرف كرد. حتی مرور تحريم‌های آمريكا عليه ايران نشان می‌داد كه عميق‌ترين تيرگی روابط دو كشور مربوط به اين دوره نيست. پس از انقلا‌ب اسلا‌می آمريكا صدور هرگونه سلا‌ح و تكنولوژی پيشرفته را به ايران متوقف كرد كه طبيعی بود، اما درهمين حال هميشه ايران امكان آن را داشت كه برای تجهيزات نظامی و جنگنده‌های آمريكايی تحت اختيارش به شكلی لوازم يدكی تهيه كند. در همين سال‌ها وتا ده سال پس از انقلا‌ب اسلا‌می صادرات نفت ايران به آمريكا بطور كامل متوقف نشد. در سال‌های آخر دولت جمهوريخواهان معاملا‌ت نفتی ايران با آمريكا حدود يك ميليارد دلا‌ر بود و روابط تجاری حتی در دوران پس از جنگ سرد سطح قابل توجهی داشت. ‌

من در مقام تاييد يا نفی اقدام اشغال سفارت آمريكا در تهران نيستم اما اشتباهات بزرگی نسبت به اين مساله در ميان تحليلگران سياسی ديده می‌شود. خطای تحليلی موجود درباره اشغال لا‌نه جاسوسی ناشی از خارج كردن اين پديده از ظرف زمانی خود است. هم آنان كه تصور می‌كنند بحران‌های كنونی ايران و آمريكا ريشه در اشغال لا‌نه جاسوسی دارد اشتباه مهمی مرتكب می‌شوند و در شناخت درست واقعيت گمراه می‌شوند و هم آنان كه نگاهی ارزشی به اين اقدام دارند و تصور می‌كنند خارج از ظرف زمانی آن، چنين اقدامی با ارزش و قابل دفاع است، اشتباه فاحشی مرتكب می‌شوند. بحرانی‌ترين دوره روابط دوكشور به دوره‌هاشمی - كلينتون، 18 سال پس از انقلا‌ب و 16سال پس ازپايان بحران گروگان‌گيری آغاز شده است و البته تكرار چنين اقدامی درظرف زمانی امروز در افكار عمومی جهان، بدون شك يك حركت ديوانه وار و تروريستی تلقی خواهد شد و همه جهانيان را عليه مرتكب چنين اقدامی متحد خواهد كرد. ‌

- سير صعودی تنش ايران و آمريكا در سال‌های پايانی رياست جمهوری‌هاشمی در برخورد با دوم خرداد 76 و انتخاب سيد محمد خاتمی متوقف و سير معكوسی با هدف تنش زدايی از سوی ايران و تقليل تنش‌ها از سوی آمريكا مواجه شد. همخوانی نگاه‌های دو دولت اصلا‌حات و دموكرات چرا نتوانست اين دوره طلا‌يی را به همسازی سياسی بدل سازد؟

- انتخابات سال 76 و ادبيات رئيس جمهور منتخب مردم، منجر به ايجاد شوكی مثبت در روابط ايران و آمريكا شد؛ شوكی كه فضای بسيار تند روابط در سال‌های قبل از اصلا‌حات را به ناگهان تغيير داد. شايد در هيچ دوره‌ای در خلا‌ل سال‌های 1357 تا پايان دوره اصلا‌حات، ايران همچون سال‌های 76-75، فضای نگران كننده و سختی در عرصه بين‌المللی تجربه نكرده بود. گرچه در آن سال‌ها اجماع جهانی عليه ايران مانند سال 1385 ايجاد و نهادينه نشد اما فشار‌های آمريكا با ورود اروپا به برخورد سياسی با ايران متعاقب ماجرای دادگاه ميكونوس همراه شد و فضای بسيار سنگينی عليه ايران شكل داد. دراين دوره ايران بدترين شرايط پس از انقلا‌ب اسلا‌می را درسياست خارجی خود تجربه كرد، اما با برگزاری انتخابات رياست جمهوری و انتخاب خاتمی اين فضا كاملا‌ تغيير كرد و تهديدات عليه ايران رفع شد؛ گرچه مواضع اصولی ايران تغييری نكرد اما ادبيات و گفتار و شيوه نگاه خاتمی به جهان و روابط بين‌المللی، شرايط ملتهب عليه ايران را آرام كرد و زمينه را برای ارتقای مناسبات ايران با همه كشورهای جهان فراهم نمود. ‌

درمورد روابط ايران و آمريكا اگر شرايط را با قبل از استقراردولت اصلا‌حات مقايسه كنيم مسلما روابط بهبود پيدا كرد. در ابتدای سال 1376 ايران متهم عمليات تروريستی از جمله متهم به همكاری با عاملا‌ن عمليات تروريستی پايگاه "خبر" درعربستان بود و حداقل در تبليغات رسانه‌ای جهان در معرض حمله آمريكا قرار داشت. با ابتكار و مديريت ايران، لحن گفتاری رهبران دو كشور نسبت به يكديگر، تا حد زيادی تغيير كرد؛ تحريم‌های آمريكا عملا‌ هرنوع همكاری اقتصادی جدی را با ايران دچار اختلا‌ل كرده بود و شركت‌های بين‌المللی هيچ نوع همكاری جدی اقتصادی با ايران را برنمی تابيدند. اما شرايط در طول دوره اصلا‌حات كاملا‌ تغيير كرد. تهديدات عليه ايران پايان يافت و بحث‌ها به ابعاد همكاری‌های ممكن ميان ايران و آمريكا كشيده شد. تحريم‌های آمريكا به سرعت و با انعقاد قرارداد‌های نفتی و گازی با شركت‌های اروپايی و آسيايی شكسته شده و نزد شركتهای غير آمريكايی بطور كلی اعتبارش را از دست داد. فشارهای آمريكا در سازمان‌های بين‌المللی عليه ايران كاهش يافت و يا متوقف شد و بسيار تحولا‌ت ديگری كه اگر در يك مطالعه تطبيقی سال 1376 را با سال 1383 مقايسه كنيد به ابعاد وسيع اين تغيير وضعيت آشنا خواهيد شد. در اين دوره چند رخداد مهم ديگر هم رخ داد. در اين دوره خانم آلبرايت وزير خارجه دولت كلينتون فهرستی از مسائلی را ارائه داد كه به اعتقاد وی دو كشور ديدگاه‌های مشترك و علا‌ئق و منافع مشابهی دارند. افغانستان،عراق، مبارزه با مواد مخدر، تروريسم و افراط گرايی در منطقه، مناقشه آذربايجان و ارمنستان، بحران داخلی تاجيكستان و... از جمله اين مسائل بودند. وی تمايل دولتش برای همكاری دو كشور در اين زمينه‌ها را ارائه كرد و هرچند هيچوقت دو كشور برسراين مسائل به همكاری رسمی و مستقيم تن ندادند اما عملا‌ در اكثر اين موارد طی اين دوره همكاری‌های غيرمستقيم و يا چند جانبه صورت گرفت. از جمله مسائل اين دوره همكاری‌های ديپلماتيك ايران و آمريكا در چارچوب سازمان ملل متحد و گفت‌وگو‌های دو كشور در چارچوب چند جانبه در جلسات گروه ژنو بود. ‌

البته عمده اين تحولا‌ت به صورت غير مستقيم نشانه كاهش تنش ميان ايران و آمريكا بود ولی فكر می‌كنم منظور شما از عبارت همسازی سياسی در واقع تغيير و تحول در روابط رسمی دو كشور است كه به هرحال اتفاق نيفتاد. من هم مانند بسياری معتقدم كه ايران بخصوص در دوره دوم رياست جمهوری آقای خاتمی در شرايطی قرار گرفته بود كه می‌توانست با حفظ اصول و ارزشها، در موضعی برابر با آمريكا به گفت‌وگو بنشيند و برای دفاع از منافع خود و مصالح دوستانش در سطح جهان تلا‌ش نمايد. عدم تحقق اين ضرورت، به مسائلی برمی گردد كه عمدتا از حوزه اختيار دولت اصلا‌حات خارج بود. در جايی من نوشته ام كه در تمامی سال‌های گذشته تندروها در تهران و واشنگتن به تناوب مانع كاهش بحران در دو كشور شده‌اند و درهمان مقاله ابراز اميدواری كرده ام كه در دوره كنونی كه تندروترين‌ها درتهران و واشنگتن درقدرتند خودشان برای موضوع راه حلی پيدا كنند. به هرحال با روی كار آمدن آقای خاتمی وسياست جديد ايشان عملا‌ فضای واشنگتن تغيير كرد و دولت كلينتون در مواجهه باادبيات و سياست‌های دولت جديد دچار انفعال گرديد و با توجه به مشی غير‌نظامی دولت كلينتون، فضا برای انفعال هر چه بيشتر جريانات تندرو در واشنگتن فراهم شد. اما اين بار تندروها در تهران دست بكار شدند و راه را برهر تحولی در روابط سد كردند. در چنين فضايی بازرگانان آمريكايی كه به تهران آمده بودند تا عملا‌ تحريم‌های اعمال شده در دوره كلينتون را بشكنند، با هجوم مسلحانه تندروهايی مواجه شدند كه با خلق حادثه حمله مسلحانه به اتوبوس آنها، سعی كردند نشان دهند كه در تهران فضا برای كاهش تنش‌ها مهيا نيست و بخشی از جريان‌های دارای قدرت و نفوذ در ايران مانع بهبود روابط خواهند شد. رفتاری كه به اين موضوع محدود نشد و در اشكال مختلف طی هشت سال ادامه يافت. البته منتقدين به دولت اصلا‌حات براين باورند كه دولت اصلا‌حات و آقای خاتمی می‌توانستند به فشارهای تندروها توجه كمتری كرده و با ابتكارات بيشتری روند روابط دو كشور را دگرگون كنند اما به هرحال خط و نشان مخالفان نيز بسيار جدی بود. بعضی از كسانی كه اكنون در پی مذاكره با آمريكا هستند تمامی همت خود را در دوره اصلا‌حات بكار گرفتند كه مانع حل مشكلا‌ت ايران و آمريكا توسط دولت آقای خاتمی شوند. ‌ بعد از همكاری چند جانبه موفق ايران و آمريكا در چارچوب اجلا‌س ژنو در رابطه با افغانستان بار ديگر زمينه قابل توجهی برای كاهش بحران فراهم شد اما اين بار نيز تندرو‌ها در واشنگتن به مدد تندروها در تهران آمدند و اتهامات ناپسند رئيس جمهور آمريكا تحت عنوان محور شرارت راه را برای هرنوع اقدام مناسبتری بست. ‌

- با وجود ماه عسل روابط ايران و آمريكا در دوره كلينتون - خاتمی، انتخاب جورج بوش و تيم به اصطلا‌ح نفتی‌های تگزاس بارقه‌های اميد را در تهران ايجاد كرد كه از اين پس با دولتی جمهوريخواه، معامله گر و مخالف با رويكرد حاشيه نشينی در صنعت نفت و گاز ايران مواجه خواهند بود. چرا از اين فرصت بهره‌برداری نشد؟

- دولت بوش يك دولت تند رو با گرايشات نظامی گری افراطی بود. روی كار آمدن اين دولت فضای روابط را بهبود نبخشيد وعملا‌ در پايان همكاری غير مستقيم دو كشور درافغانستان، اقدامات تندروهای آمريكا و اسرائيل و نهايتا اظهارات ناپسند بوش در روند مثبت كاهش تنش در دو كشور ايجاد اختلا‌ل كرد. اما تفاوت اساسی دو دولت آمريكا طرز نگاه آنان نسبت به استفاده سياسی از مسائل اقتصادی واعمال فشار با تحريم‌های اقتصادی بود. دولت بوش به نظامی گری و فشارهای نظامی توجه بيشتری داشت و از اين منظر روی كار آمدن دولت بوش به كاهش مشكلا‌ت ايران در زمينه همكاری‌های اقتصادی بين‌المللی كمك كرد. هرچند عملا‌ در دوران كلينتون - خاتمی، تحريم‌های اقتصادی اين كشور عليه ايران رنگ باخت و دوستان آمريكا همكاری‌های اقتصادی خود را با ايران آغاز كردند و دولت بوش هم برای جلوگيری از گسترش همكاری‌های اقتصادی بين‌المللی ايران، به كشورهای ديگرفشارزيادی نياورد. ولذا درادامه كار دولت آقای خاتمی، تاثير اين تحريم‌ها باز هم كمتر و كمتر شد. اگر عوامل بازدارنده در واشنگتن و تهران مانع نمی‌شدند با تمايلا‌تی كه دركمپانی‌های نفتی آمريكايی، برای همكاری‌های نفتی با ايران بود، در اين زمينه پيشرفت‌های خيلی بيشتری حاصل می‌شد اما مقاومت جريان‌های تندرو در واشنگتن و بيشتر از آن در تهران، بطور مداوم مانع اين تحول بودند.

- اين دوره چند ماهه با رخداد 11 سپتامبر 2001 به سر می‌رسد و فصلی ديگر از روابط آغاز می‌شود كه مهمترين ويژگی آن در بدو شكل گيری خصلت عدم غافلگيری ايران و كنترل شرايط با ابتكار خود در محكوميت اين واقعه تروريستی بود. پيشتر اشاراتی كرده ايد به آن ساعات حساس تصميم گيری،در نگاهی گذرا عدم غافلگيری و نوع واكنش ايران برخاسته از كدام استراتژی بود؟


- به دلا‌يلی كه توضيح داده ام در آن روزها ما منتظر وقوع حادثه‌ای بوديم. 48 ساعت پيش از عمليات تروريستی يازده سپتامبر، در افغانستان احمد شاه مسعود توسط دو تروريست عرب حرفه‌ای در پوشش خبرنگاران تلويزيونی، دريك عمليات انتحاری ترور شد. شرايط احمد شاه مسعود در منطقه كوچك شمال افغانستان به شكلی نبود كه چنين هزينه‌ای از سوی تروريست‌ها را برای كشتن وی توجيه كند. تصور ما اين بود كه ممكن است اين ترور در چارچوب يك اقدام وسيع تر معنی داشته باشد. تصور می‌كرديم كه ممكن است حادثه ديگری در افغانستان يا در منطقه يا درجای ديگری به وقوع بپيوندد. در آن روزها ما تلا‌ش می‌كرديم با دادن كمك مشورتی به مجاهدين افغان، به آنان كمك كنيم كه بعد از مسعود دچار بحران و سردرگمی نشوند. اين مشورت‌ها و تبادل نظرها نهايتا دركمتر از 48 ساعت منجر به تعيين شورای رهبری سه نفره‌ای متشكل از چهره‌هايی چون عبدالله عبدالله، يونس قانونی و فهيم شد كه برای آينده افغانستان بسيار مهم بود. ‌

وقوع حادثه انفجار برج‌های دوقلوی نيويورك در عصر 20 شهريور ما را به سرعت متوجه وجود ارتباطی ميان اين حادثه و ترور مسعود كرد. البته بعدها روشن تر شد كه عاملا‌ن عمليات نيويورك براين باور بودند كه در افغانستان با آمريكا درگير خواهند شد و ترجيح می‌دادند كه اين درگيری بدون حضورفرمانده با نفوذ مجاهدين افغان باشد. برسرچگونگی واكنش ايران نسبت به اين حادثه تروريستی يازده سپتامبر اختلا‌ف نظرهايی در تهران وجود داشت. پيرامون چگونگی واكنش به اين رخداد، پيشنهادهايی مبنی برصبر و انتظار تا روشن شدن ابعاد ماجرا و عاملا‌ن آن تا محكوميت بی درنگ اين واقعه صرف نظر از آنكه عاملا‌ن چه كسانی هستند و زوايای پنهان ماجرا چيست، وجود داشت. درنهايت پيشنهاد شد رئيس جمهور اين واقعه را كه در سال گفت‌وگوی تمدن‌ها و در شهر نيويورك مقر سازمان ملل رخ داده محكوم كند. اسرائيلی‌ها بلا‌فاصله بعد از حادثه برای هدايت افكار عمومی جهان دست به كار شده بودند و دو نخست وزير وقت و اسبق اسرائيل نخستين كسانی بودند كه پشت دوربين‌های شبكه‌های خبری نشستند و در تحليل‌های خود پيشنهاد كردند كه ريشه اين حوادث را بايد در تهران و دمشق و بيروت جست و جو كرد. اين شيوه عمل مخالفان ايران نيز ضرورت تصميم گيری سريع را بيشتر می‌كرد و در اين شرايط حساس مديريت درست اين روند برای دستگاه سياست خارجی ايران حياتی بود. تصميم درست رئيس جمهور خاتمی كه منجر به انتشار بيانيه ايشان ساعاتی بعد از حادثه بود بسيار كارساز بود و فضای رسانه‌ای جهان را كاملا‌ تحت تاثير خود قرارداد. ‌

- اين ابتكار در جريان همراهی آشكار ايران با آمريكا در جريان حمله به افغانستان همچنان تحت هدايت ايران بود؛اما در ژانويه 2002 بوش با قرار دادن ايران در محور شرارت خط پايانی بر اين ابتكار كشيد كه حتی رضايت صامت تهران در سرنگونی رژيم صدام حسين هم نتوانست روند را تغيير دهد. علت اين ناسپاسی واشنگتن چه بود؟

- چرا می‌گوييد ايران در جريان حمله به افغانستان با آمريكا همكاری و يا همراهی كرد؟ چرا نگوييم ايران اقدام درستی را انجام داد كه برای منافع ملی و امنيت ملی ايران مناسبت‌ترين كار بود. تصميم گيری دولت اصلا‌حات درمورد چگونگی مواجهه با پديده حمله آمريكا به افغانستان كاملا‌ متاثر از تشخيص مسوولا‌ن نسبت به مصالح كشور بود. ايران با يك حاكميت غيرموجه، خطرناك، افراطی و تهديدكننده در كشور همسايه‌اش مواجه بود كه چند ماه پيش از اين ماجرا دست به جنايات فجيعی عليه ايرانيان زده بود. آمريكا قصد حمله به اين حاكميت غيرموجه و جنايتكار داشت و ايران بايد تصميم مهمی می‌گرفت. ايران تصميم گرفت كه تلا‌ش كند درفرآيند اين تحول؛ دوستانش، حاكميت را در افغانستان بدست گيرند. تدابير خود را دراين مسير دنبال كرد و به نتيجه نيز رسيد. تهران نه تنها بازنده بازی نبود كه اصلی‌ترين برنده منطقه‌ای اين تحول شد. ايران درفرآيند تحولا‌ت افغانستان هيچ امتيازی به آمريكا نداد و از هيچكدام از اصول خود كوتاه نيامد اما تلا‌ش كرد كه تركيبی در افغانستان قدرت را بدست بگيرد كه شايستگی كسب قدرت داشت و غالب اجزای آن از دوستان ايران محسوب می‌شدند و البته دراين زمينه موفق هم شد. پس نبايد اشتباه شود. در افغانستان براساس آنچه كه مصالح ملی ايران ايجاب می‌كرد عمل شد و نتيجه كار دربرگيرنده همين مصالح بود. اما چون اين تدابيربا سياستی كه آمريكا دنبال می‌كرد سازگار بود طبعا انتظار می‌رفت كه آمريكا نيز به اقدامات باارزش ايران عليه تروريسم درمنطقه توجه كند اما يك حادثه ظاهرا طراحی شده توسط اسرائيل شرايط را تغيير داد. تندروهای آمريكا روند را مديريت كردند و تعبير زشت محور شرارت از سوی رئيس جمهور آمريكا بيان شد. توجيه آنها كشف يك محموله سلا‌ح در يك كشتی به نام كارين‌ای بود كه به ادعای آنها سلا‌ح‌هاساخت ايران بود و از ايران برای ياسر عرفات رئيس تشكيلا‌ت خود گردان فلسطين ارسال می‌شد. ادعا اين بود كه اقدامات خوب ايران در افغانستان پوششی شده برای گسترش چنين تحركاتی در جهان و ايران دست به اقداماتی زده كه تا آن زمان سابقه نداشته است. درعرض كمتر از يك هفته اسرائيلی‌ها اين سناريو را به گوش همه مخالفان و دوستان ايران در جهان رساندند. روشن نشد كه در پس اين كشتی و محموله جنگ افزارهای نظامی چه كسی بود اما به هرحال آنچه توسط تندروها در اسرائيل و آمريكا ساخته شد منجر به اظهارات ناشايست رئيس جمهور آمريكا شد. اين اظهارات شرايط را بسيار متفاوت كرد. تندروها در دوكشور به دنبال اين تحول تلا‌ش كردند كه فضای روابط دوكشور بهبود پيدا نكند. ‌ توجه داشته باشيد كه تندروهای آمريكا اصولا‌ موافق همكاری غير مستقيم ايران و آمريكا در افغانستان نبودند. اسرائيل و بعضی دوستان ديگر آمريكا در منطقه نيز اصلا‌ از اين تحول راضی نبودند. آنان بسيار علا‌قمند بودند كه در افغانستان در مسيری حركت كنند كه منافع ايران تامين نشود. در چند هفته عمليات آمريكا درافغانستان آنان در مسيری حركت می‌كردند كه با آنچه ايران تشخيص می‌داد متعارض بود. اما اين عمليات هيچ نتيجه‌ای در برنداشت و عملا‌ آمريكا را به تغيير سياست مجبور كرد. سياست درست ايران و ابتكاراتی كه از سوی ايران دنبال شد منجربه شرايطی شد كه عملا‌ آمريكا را به سمت اين همكاری غير مستقيم كشاند. همه اين‌ها از تلخ‌ترشدن روابط دوكشور بعد از همكاری در افغانستان واقعا خشنود بودند.

- تحولا‌ت در عراق چگونه بود؟

- درعراق نيز مانند افغانستان مصالح ملی، سياست درست را به دولت اصلا‌حات در ايران ديكته می‌كرد و طبعا علا‌ئق تندروها و كندروهای واشنگتن دراين تصميم گيری جايی نداشت. استراتژی جمهوری اسلا‌می ايران اقتضا می‌كرد كه اگر قرار باشد رژيم صدام ساقط شود، به دوستانش درعراق كمك كند كه آينده عراق را به دست بگيرند. برای تحقق چنين تحولی بايد مدبرانه عمل می‌شد و شرايط لا‌زم فراهم می‌گرديد و تلا‌ش می‌كردند كه ماجرای افغانستان در عراق تكرار نشود. تندروهای آمريكا اين بار تصور می‌كردند كه بدون ايران می‌توانند كار خود را در عراق دنبال كنند و آنان تلا‌ش كردند كه ماجرای افغانستان در عراق تكرار نشود. البته نگرانی دوستان آمريكا در منطقه نيز در اين تصميم آمريكاييان موثر بود. به هرحال اقدامات اوليه بدون ايران دنبال شد اما نتيجه تغيير چندانی نكرد چون دوستان ايران درعراق حضوری اساسی در روند تحولا‌ت داشتند و ايران سياست‌های خود را از طريق دوستانش درعراق دنبال كرد. ‌ ايران هم همچون افغانستان به دوستان خود در عراق توصيه كرد در آينده سياسی اين كشور مشاركت كنند و سهيم شوند. تدابيردرست ايران كه با مصالح جمهوری اسلا‌می ايران و دوستانش درعراق سازگار بود باعث شدكه اين بار نتيجه كار درعراق در مسير مناسبی قرار گيرد. طبق نوشته كسينجر طی حمله پيشين آمريكا به عراق در سال 1991، در ميانه راه دوستان منطقه‌ای آمريكا فشار آوردند كه اگر وضع به همين شكل ادامه يابد و آمريكا درصدد ساقط كردن صدام باشد، آينده عراق به دست ايران خواهد افتاد. آنان به دخالت‌های تهران درعراق و حضور تعدادی نيروی نظامی ايرانی در بصره استناد كردند. اين مسائل تصميم آمريكا را تغيير داد. فشار متحدين آمريكا مبنی بر اينكه بقای صدام ضروری است آمريكا را از ساقط كردن اين رژيم منصرف كرد و موجب دوام ده ساله حكوت جنايتكار بعث شد. اما در حمله بهار 2003 تصميم آمريكا تغيير نكرد و تا سرنگونی صدام پيش رفت كه همين امر به تضمين منافع ايران انجاميد. طبعا اين تحول اتفاقی نبود. شيوه عمل ايران در افغانستان بسيار تاثير گذاشته بود و شيوه سنجيده ايران درعراق نيز اين تاثيرات را تشديد می‌كرد. نتيجه كار به حاكميت بهترين دوستان ايران در عراق منجر شد و ايران برنده منطقه‌ای اين تحول نيزتلقی گرديد. ‌ مجموع اين شرايط باعث شده كه ايران در سال‌های پايانی دولت اصلا‌حات به چنان موقعيت برتری درمنطقه دست يابد كه از زمان شكست‌های ايران در جنگ با روسها و معاهدات تركمانچای و گلستان بی سابقه بود. فروپاشی اتحاد شوروی ايران را از همسايگی با يك ابرقدرت مدعی در شمال ايران رهايی بخشيد و حملا‌ت آمريكا دو دشمن بالفعل ايران در شرق و غرب را ساقط نمود و شرايطی شكل گرفت كه عملا‌ ايران هيچ مخالف يا دشمن بالفعلی در منطقه ندارد و مخالفان ايران جای خود را به دولتهای بسيار نزديك به ايران دادند و ايران به موثرترين كشور منطقه خود بدل گرديد.

- شايد هيچ پرونده‌ای چون فعاليت‌های هسته‌ای روابط ايران و آمريكا را چنين ملتهب نكرد و منازعه سياسی دو كشور در سرسرای نهادهای بين‌المللی و با همراهی ديگر كشورها به يك بحران بين‌المللی بدل شد. در اين ميان تغيير سياست هسته‌ای ايران به موازات تغيير دولت،ادامه بازی را به مقابله تهران با مجموعه قدرت‌های جهانی بدل كرد. اين هم محصول تغيير شيفت تندروها بود يا برخوردی اجتناب ناپذير و سرنوشت ساز؟

- آنچه بحران هسته‌ای را برای ايران بسيار خطرناك كرده ملتهب شدن روابط ايران و آمريكا نيست بلكه شكل گيری اجماع بين‌المللی عليه ايران است كه مسلما از تهديدات تنها آمريكا بسيار خطرناك‌تر است. اما به هرحال دررابطه با بحران هسته‌ای نيز بايد عملكرد آمريكا و ايران را در 4 دوره متفاوت مورد بررسی جداگانه قرارداد. دوران جنگ سرد، دوران پس از جنگ سرد، دوره پس از يازده سپتامبر و سال‌های اخير. ‌ دردوره جنگ سرد عملكرد آمريكا در اين رابطه نيز منفعلا‌نه است و كاملا‌ متاثر از رقابت تمام عيار دوابرقدرت است. آمريكا نمی‌تواند درشرايط رقابت ابرقدرت‌ها تاثير مهمی برسياست‌های هسته‌ای در دنيا بگذارد. در چنين شرايطی كمك كشورهای شرقی مثل روسيه و چين برای هسته‌ای شدن كشورهای ديگر جدی است. دراين دوره هند، پاكستان، كره شمالی، ايران و خيلی از كشورهای ديگر از رقابت ميان آمريكا و روسيه و چين برای پيشبرد سياست‌های هسته‌ای خود بهره گرفته‌اند. دراين دوره هرچند كشورهای غربی از همكاری هسته‌ای با ايران خودداری می‌كردند اما موفق نشدند كه مانع همكاری‌های هسته‌ای چين و روسيه با ايران شوند. ‌ در دوران پس از جنگ سرد شرايط كاملا‌ تغييركرد و بخصوص نومحافظه كاران تندرو درآمريكا تلا‌ش همه جانبه‌ای را دنبال كردند تا بحث توسعه هسته‌ای كشورهای غيرهسته‌ای را دركنار تهديد تروريسم درجهان، به عنوان دو عامل اصلی تهديد ‌كننده صلح جهانی مطرح كرده، با كمك آن در داخل آمريكا توسعه نظامی را توجيه كنند و درصحنه جهانی از اين دو پديده برای انسجام بخشيدن به متحدان خود از جمله در ناتو بهره بگيرند. دراين دوره آمريكا در ايجاد چنين انسجامی چندان موفق نبود و تنها موفق شد توجه متحدان خود درناتو را تاحدی به ضرورت تداوم همكاری‌های نظامی و تداوم كار ناتو جلب كند. اما درهمين شرايط آمريكا تلا‌ش‌های خود را برای جلوگيری از هسته‌ای شدن ايران علنی و رسمی كرده و موفق شد مانع تداوم همكاری‌های هسته‌ای چين، روسيه و اوكراين با ايران بشود. درعين حال روی كار آمدن دولت اصلا‌حات حساسيت‌ها را نسبت به ايران كاهش داد و ايران توانست به رغم فشارهای آمريكا همكاری‌های هسته‌ای بين‌المللی داشته و برنامه‌های هسته‌ای خود را به پيش ببرد. دراين دوره آمريكا موفق شد كه با دادن پاداش‌های بسيار جذاب، چين را از ادامه همكاری هسته‌ای با ايران برای ساخت كارخانه فرآوری هسته‌ای اصفهان ( يو سی اف ) باز دارد. اما با روی كار آمدن دولت اصلا‌حات ايران توانست بدون همكاری چين و به رغم فشارهای آمريكا كارخانه فرآوری هسته‌ای اصفهان را ايجاد كرده و پروژه‌های هسته‌ای مهم ديگری را نيز به مراحل پيشرفته‌ای برساند. ‌
پس از يازده سپتامبر شرايط بين‌المللی يك تغيير ماهوی پيدا كرد. آمريكا موفق شد بحث تهديد كننده بودن توسعه توان هسته‌ای و تروريسم را درجهان به صورت بسيار جدی جا بيندازد و اين ادعا را باور كردنی كند كه اگر تروريست‌های دارای اعتقادات ايدئولوژيك بخصوص دركشورهای اسلا‌می به سلا‌ح هسته‌ای دست يابند ممكن است از آن همچون بمب‌های خود برای كشتن مردم اروپا و آمريكا استفاده كنند. اين مساله حساسيت افكار عمومی جهان و بخصوص غربی‌ها را نسبت به خطرتهديدات ناشی از تروريست و دسترسی كشورهای ديگر به سلا‌ح هسته‌ای بسيار تشديد نمود. از سال 1381 علنی شدن پيشرفت‌های هسته‌ای ايران حساسيت زيادی در سطح بين‌المللی ايجاد كرد. اين مساله درمرحله اول باعث افزايش وجاهت وقدرت ايران درصحنه جهانی گرديد اما در ادامه، آمريكا تلا‌ش كرد كه سناريوی خود را به ايران تعميم دهد و فعاليت بسيار وسيعی را برای ايجاد يك انسجام جهانی عليه ايران آغاز نمود و متاسفانه كم توجهی ايران به خطرات ناشی از شكل گيری اجماع جهانی عليه ايران باعث شد كه آمريكا موفق به شكل دهی چنين اجماعی عليه ايران بشود. محكوميت‌های ايران در آژانس بين‌المللی انرژی اتمی، ارجاع پرونده ايران به شورای امنيت سازمان ملل متحد به عنوان متهم نقض صلح جهانی و صدور قطعنامه‌های پی‌درپی عليه ايران دراين شورا و نهايتا آغاز تحريم‌های بين‌المللی و شكل گيری نهاد تحريم بين‌المللی ايران كه همه برای اولين بار در طول تاريخ سازمان ملل متحد محقق شده مراحل متوالی تشديد بحران ناشی از شكل گيری اين اجماع بين‌المللی عليه ايران است. ‌ در پايان دولت خاتمی ايران در آن حد از تكنولوژی صلح آميز هسته‌ای برخوردارشده بود كه بدون ترديد بايد افتخار هسته‌ای شدن ايران را متعلق به اين دولت دانست. در واقع پيشرفت هسته‌ای ايران محصول سياست اعتماد سازی و تعامل سازنده با دنيا بود. دسترسی ايران به تكنولوژی و امكانات مورد نياز اين صنعت، محصول فضای تلطيف شده و اعتماد بين‌المللی نسبت به ايران بود، نه منازعه و ترك مذاكره. ايران با مذاكره توانست ظن بين‌المللی نسبت به مقاصد ايران را بسيار كاهش دهد و شرايط بحرانی را مديريت و كنترل كند. عجيب اين است كه اين شيوه ديپلماسی به رغم نتيجه بخش بودنش كنارنهاده شد و سياست‌های افراطی و تحريك كننده جانشين آن شد. سياست‌هايی كه به آمريكا كمك كرد تا اجماع جهانی عليه ايران را نهادينه كند.

- اما دولت محمود احمدی نژاد در حوزه سياسی تابوشكنی‌های بزرگی در روابط ايران و آمريكا كرد؛از جمله نامه نگاری به همتای آمريكايی‌اش و يا اينكه مساله مذاكره با آمريكا چه پيرامون عراق،چه مساله هسته‌ای امروز يك پديده محتمل و ممكن جلوه گر می‌شود. پس می‌توان انتظار گشايشی در روابط دو كشور داشت،كما اينكه تندروها در تهران و واشنگتن عملا‌ امكان صف‌آرايی در مقابل دولت‌های احمدی‌نژاد و بوش را ندارند؟

- اگر منظورازتابوشكنی اين است كه ممنوعيت‌های مربوط به گفت‌وگو با آمريكا برطرف گرديد و همه درباره گفت‌وگو با آمريكا سخن می‌گويند و منافع آن را برمی‌شمارند و هرروز ابتكار جديدی دراين رابطه ابداع می‌شود و كسی هم آنان را محكوم و يا تهديد نمی‌كند و مرعوب و بازخورده نمی‌نامد و حتی انتقادی هم نسبت به اين رفتار نمی‌شود، با شما موافقم. شرايط كاملا‌ تغيير كرده و حرمت گفت‌وگو با آمريكا به‌كلی از ميان رفته است. البته اين وضعيت با بعضی پيش بينی‌های سياسی كه به آن اشاره كردم سازگار است. انتظار می‌رفت كه حاكم شدن تندرو‌ها در تهران و واشنگتن باعث شود كه آنان راهی برای كاهش بحران روابط بيابند. اما يك مشكل مهم برسرراه تندروهای علا‌قمند به گفت‌وگو و رابطه با آمريكاييان ايجاد شده است. درست است كه ايران در موقعيت بسيار قدرتمندی در منطقه قرار گرفته و آمريكا مشكلا‌ت مهمی در منطقه دارد و نيازمند آن است كه بخصوص در مسائل منطقه‌ای به ايران نزديك شود، اما يك تحول اساسی در روابط دو كشور ايجاد شده كه همه چيز را تغيير داده است. با موفقيت آمريكا در شكل دهی اجماع جهانی عليه ايران و ارجاع پرونده ايران به شورای امنيت عملا‌ موقعيت ايران نسبت به گذشته بسيار تضعيف شده و ايران نمی‌تواند در موضعی برابر در مقابل آمريكا قد علم كند. آمريكا به عنوان محور اجماع بين‌المللی عليه ايران در موقعيت قدرتمندی است. تمايلی به معامله با ايران ندارد و حاضر به دادن امتياز بخصوص برسر مساله مورد اجماع بين‌المللی يعنی هسته‌ای نيست. به دليل اشتباهات مهم دولت ايران در سياست خارجی و اتخاذ سياست‌های ماجراجويانه و انزوا گرا، بخشی از فرصت‌های ايران درصحنه بين‌المللی از بين رفته و بهره گيری از باقی فرصت‌هانيز پيش از هرچيز نيازمند شكسته شدن اجماع بين‌المللی كنونی عليه ايران است. ‌

- به عقيده شما پيروزی چشمگير دموكرات‌ها در انتخابات آمريكا چه تاثيری برروند روابط ايران و آمريكا می‌گذارد. ‌

- اولا‌: اگر ايران در موقعيت بسيار قدرتمند دو سال قبل قرار داشت شرايط داخلی آمريكا فرصت بزرگ ديگری برای ايران محسوب می‌شد و ايران می‌توانست با ارتباط فعال با جريان‌های مخالفت نظامی گری‌های آمريكا برای خود و دوستانش در منطقه فرصت‌های بيشتری بدست آورد. كاری كه سوريه در حد ظرفيتش تلا‌ش می‌كند كه از آن بهره مند شود. اما در شرايط كنونی چنين فرصتی در اختيار ايران نيست. اظهارات تند رئيس دموكرات مجلس آمريكا در اسرائيل عليه ايران به خوبی نشان می‌دهد كه ايران هيچ فرصتی برای بهره‌برداری از اختلا‌فات واقعی درون آمريكا در مورد سياست‌های دولت بوش در منطقه ندارد.

ثانيا: برخلا‌ف تصوری كه در مورد تغيير سياست جمهوريخواهان وجود دارد و عده‌ای فكر می‌كنند كه جمهوريخواهان در شرايط جديد مجبور به تلطيف سياست خود خواهند بود شرايط به گونه‌ای است كه تنها تندتر شدن و امنيتی شدن فضای بين‌المللی ممكن است افكار عمومی آمريكا را به سمت نومحافظه كاران متمايل كند. درچنين وضعی تمايل جدی تندروهای آمريكا تندتر كردن فضای بين‌المللی است. درچنين شرايطی جمهوريخواهان فرصت يافته‌اند كه ايران را به عنوان عامل اصلی شكست سياست‌هايشان درمنطقه معرفی كنند. چيزی كه می‌تواند برای ايران خطرناك باشد و به رغم مخالفت دموكرات‌ها، در صورتی كه جمهوريخواهان شرايط را مناسب ببينند ممكن است يك حادثه ظاهرا برنامه ريزی نشده شرايط بحرانی‌تری را برای ايران رقم بزند. ‌

ثالثا: اختلا‌ف نظر جمهوريخواهان و دموكرات‌ها برسر برخورد با ايران نيست بلكه برسر شيوه برخورد با ايران است. دموكرات‌ها تمايل بيشتری به بكار گيری روش‌های اقتصادی و تشديد تحريم‌های اقتصادی عليه ايران دارند. روشی كه در دوره كلينتون -‌ هاشمی مشكلا‌ت زيادی برای ايران به وجود آورد. چنين تمايلی با شيوه‌های اتخاذ شده در شورای امنيت سازمان ملل عليه ايران نيز سازگار است و می‌تواند مشكلا‌ت بيشتری را از اين منظر برای ايران پديد آورد. ‌

رابعا: دولت بوش به سمت طرح ادعاهايی در مورد ارتباط ميان ايران و كشتار آمريكاييان در منطقه از جمله عراق پيش می‌رود. در صورتی كه اين ادعاها در جامعه آمريكا باور كردنی شود متاسفانه برای مخالفان سياست‌های بوش نيز مخالفت با برخورد با ايران مشكلتر خواهد شد. ‌

با توجه به اين ملا‌حظات به نظر می‌رسد كه شكست جمهوريخواهان در انتخابات پارلمانی آمريكا و فاصله گرفتن افكار عمومی آمريكا از سياست‌های دولت بوش مشكل ايران را حل نخواهد كرد و ايران بايد برای رفع مشكل خود پيش از همه، اجماع بين‌المللی ايجاد شده عليه ايران توسط دولت بوش را مخدوش كند و به سياست تعامل و اعتمادسازی گذشته با جامعه جهانی برگردد. ‌