هنر و انديشه

پيك

                         

روشنك

شمع تمام سوخته

گلهای جاودان

 

 

فن بيان خوانده بود يا نه؟ كسی نمی داند؛ اما شعر و نثر منظوم را هنوز كسی به فصاحت و دلنشينی او نخوانده است. خيلی زود به راديوايران فراخوانده شد، چه كسی و كجا او را يافت و به راديو معرفی كرد؟ بازهم كسی نمی داند و يا اگر می داند هنوز نگفته و يا گفته و نوشته اما ما نمی دانيم.

"روشنك" نام مستعارش بود و يا نام واقعی اش؟ اين را هم شايد كسانی بدانند، ما نيافتيم. سنگين ترين و وزين ترين برنامه گلها كه "گل های جاودان" نام داشت و همت وابتكار تاريخی "پيرنيا" پشتوانه آن بود، با صدای روشنك تهيه شد. حضور طولانی او دركنار عبدالعلی وزيری، ابوالحسن صبا، حسين ياحقی، بنان و با خواندن دشوارترين اشعار عرفانی ايران وزن و اعتباری به روشنگ بخشيد كه خود به ماندگاری نام وی انجاميد.

هرشاعری شعر خود را خوب نمی خواند، حتی بندرت خوب می خواند كه شاملو و فروغ در  شمار اين اندك بودند. شايد اين نيز از جمله دلائل اصرار رهی معيری و ابوالحسن ورزی برای خواندن اشعار آنها در گلها با صدای روشنك بود. حتی در سالهائی كه هنوز پژمان بختيار درحيات بود و سايه سنگينش برسرگل های جاودان، اشعار گل ها را می دادند بدست روشنك تا حق شعر را ادا كند.

 درتلويزيون ظاهر نشد، با مطبوعات هم مصاحبه نكرد، عكسی از او زينت بخش مجلات نشد، سايه ای بود با پوستی تيره بر صورتی با گونه های برجسته و ديگر هيچ.

به چه كار آيدت زگل طبقي

از گلستان من ببر ورقي

گل همين چند روز و شش باشد

وين گلستان هميشه خوش باشد

ورق گل های جاويدان را روشنك با اين ابيات از گلستان سعدی ورق زد و در هر برگ آن نام برجسته ترين اساتيد وقت موسيقی ايران را ثبت كرد. مرتضی خان محجوبی، مجد، جليل شهناز، حسين تهرانی، ناصر افتتاح، ورزنده، كسائی و...آه

شايد در روزهای تب و تاب انقلاب، نام آورانی از آن دست كه بر شمرديم و هنوز چشم برجهان نبسته بودند، از بيم آنچه نگران بودند بر سر موسيقی ايران تا سال ها خواهد آمد، خطاب به مردم ايران و در دل خويش می خواندند:

"چنين كه دست تطاول به خود گشوده، منم"

روشنگ پاورچين پاورچين از ميان گل های جاودان رفت. گفتند بيماری ريوی داشت. بازهم كسی نگفت سر انجام آنكه درهای يك گلستان را با حافظ و مولوی و سعدی گشوده بود چه شد!؟ همانگونه كه كس ندانست بر سر "فرح" و صدای روح انگيزش چه رفت!

اين دو پيش از گل های جاودان، با هم به راديو آمده بودند و تار سرخوش به استقبالشان رفته بود. سرنوشت گل های جاودان، سرنوشت خواندنی بخشی از تاريخ موسيقی ايران است و روشنك از اين تاريخ جدا نشدنی. صدای او در لابلای زخمه های هر تاری است كه استادانه نواخته شود، هر آرشه ای كه برويلن صبا كشيده شود و هر ضربه ای كه تكمه های سياه و سفيد پيانوی محجوبی را فروبرد.

او شمع تمام سوخته گل های جاوان شد.

  
 
                      بازگشت به صفحه اول
Internet
Explorer 5

 

ی