ايران

پيك

                         
هراندازه موقعيت داخلی و خارجی جبهه ضد اصلاحات
 ضعيف تر می شود، توطئه ها نيز شدت می گيرد
سه سناريوئی كه برای تحميل
استعفا به خاتمی به اجرا گذاشته شده
 

 

راه پيمايی بسيج دانشجويی در هماهنگی با فرماندهان سپاه كه به بهانه ساختگی خصوصی سازی دانشگاه ها و با شعار "خاتمی استعفا" اغاز شد ، پرده از عزم جبهه مخالف اصلاحات برای بركناری و استعفای خاتمی برداشت. بدنبال اين راه پيمايی سه سناريو كودتايی كه همه انان بايد به بركناری خاتمی تحت عنوان استعفا بيانجامد از پرده بيرون افتاد. برای ايجاد اين سه سناريو سه جريان و نيروی سياسی نيز با يكديگر اگر نه متحد كه همسو شده اند و همه انان راه حل را در پايان كار خاتمی ميدانند.

 1- سناريوی نخست استعفای خاتمی در شبهای اول ماجرای اخير كوی آزمايش شد. يعنی با يك ماجرای ساختگی و به ظاهر اصلاح خواهانه فضای عمومی جامعه را متشنج كرد و به اين بهانه دست به بازداشت و دستگيری های وسيع زد و مسئوليت آن را متوجه خاتمی كرد. نه از اين بابت كه نقشی در اين بازداشت ها داشته، بلكه از اين جهت كه ناتوان از توقف آن است.

براساس اين سناريو، تصور ميشود كه به صرف بازداشت بی دليل مردم، دانشجويان و همراهان خاتمی و ناتوانی او در مقابله با آن، فشار برای خواست استعفای خاتمی از درون جبهه طرفداران اصلاحات بالا می گيرد و كار سرانجام بجايی ميرسد كه خاتمی خودبخود استعفا دهد و مشكل مافيای ضداصلاحات حل گردد.

اين سناريو معلوم نيست كه الزاما فشار كافی را برای استعفا به خاتمی وارد آورد، در نتيجه سناريوی دومی در كنار و ادامه آن اجرا می شود و آن سناريوی " قيام ملت و رهبر" است.

2- سناريوی استعفای خاتمی بعنوان قيام ملت و رهبر در ادامه طرح بالاست. يعنی پس از آنكه خواست استعفای خاتمی از درون اصلاح طلبان مطرح گرديد و مرز ميان كودتاچی و اصلاح طلب برهم ريخته شد، ميتوان عده ای را تحت پوشش اصلاح طلب با شعار استعفای خاتمی به خيابان ها آورد و بخشی از ناراضيان را نيز خودبخود با آنها همراه كرد و سپاه و بسيج و لباس شخصی ها هم راه را بر آنها باز كنند. در اين شرايط يا خاتمی از ترس خونريزی خود استعفا ميدهد يا جبهه ضداصلاحات نيروهايش را تحت عنوان دفاع از رهبر اما با همان خواست استعفای خاتمی به خيابان می كشد. نتيجه نيز استعفای خاتمی تحت عنوان " قيام ملت و رهبر" است. به همان شكل كه شاه بيست و پنج سال كودتای بيست و هشتم مرداد را قيام شاه و مردم ناميده بود.

3- برای پيش بينی ناموفق ماندن اين دو سناريو، سناريوی سومی نيز در روزهای اخير آزمايش شد و آن هم سناريو پنج بكس و كوكتل مولوتف و سپس تصفيه سپاه و بسيج و بكارگيری تانك و مسلسل است. اين سناريو نيز مستقل يا در ادامه دو سناريوی قبلی و در صورت عدم موفقيت آن به اجرا در می آيد و در آن فضای جنگ داخلی ايجاد و نيروهای بسيج و سپاه و بخشی از حكومت تصفيه و پاكسازی می شود و ماجرا بنام مخالفان نوشته می شود.

موجی از ترور و كشتار به راه می افتد كه بايد بخشی از هواداران اصلاحات و بخشی از روحانيت جناح راست قربانی آن شوند. گناه ترور و جنگ داخلی نيز باز به گردن خاتمی می افتد كه نتوانسته جلوی آن را بگيرد و پايان اين سناريو نيز استعفای خاتمی است.

نكته مركزی در هر سه اين سناريوها تبديل كردن استعفای خاتمی به خواسته ای است كه ظاهرا از جانب بخشی از اصلاح طلبان دنبال می شود و مردم هوادار آن هستند. بعبارت ديگر جبهه ضداصلاحات می خواهد و ناگزير است كودتای خود عليه مردم را قيام مردم عليه خاتمی جا بزند. تمام ماجرای گرانی سازی ها و فشار اقتصادی سهمگينی كه بنگاه های اقتصادی انتصابی به دولت و مردم مياورند و جنجال و هياهويی كه برسر نارضايتی مردم از گرانی ها به راه انداخته شد نيز جزيی از اين برنامه است.

 

برای تحقق اين سه سناريو سه نيرو و جريان نيز به وحدت رسيده اند يا همسو شده اند.

نيروی نخست جبهه مخالف اصلاحات است كه ديگر زمان را از دست رفته و خود را در انتهای راه می بيند و حتی ترجيح ميدهد كار به برگزاری انتخابات مجلس هفتم هم نيانجامد. خودداری آمريكا از مذاكره و موضع بخشی از هيئت حاكمه امريكا در حمايت از خاتمی همه اميدهای آنان را نقش بر آب كرده و به اين نتيجه رسانده كه هر چه سريعتر بايد تكليف خاتمی را يكسره كرد و خود را بعنوان تنها نيروی موجود و عملی به آمريكا تحميل كرد.

جريان دوم جناح وزارت دفاع در هيات حاكمه آمريكا و طرفداران مداخله نظامی در ايران است. كافيست نگاهی به رسانه های گروهی آمريكايی و برون مرزی آن كه تحت سيطره اين جناح است بياندازيم تا ببينيم با چه شور و شوقی از بی پايگاه شدن خاتمی و ضرورت استعفای او سخن می گويند. دشواری های آمريكا در عراق از يكسو و چشم انداز كاهش اعتبار جمهوريخواهان در انتخابات آينده آمريكا آنان را نيازمند يك ماجراجويی تازه و حل هر چه سريعتر مسئله ايران و به تبع آن عراق كرده است و وجود خاتمی را بزرگترين مانع دربرابر مداخله نظامی در ايران می بينند.

گروه سوم شامل كسانی می شود كه با خواست بركناری خاتمی همراه شده اند اما داعيه طرفداری از اصلاحات نيز دارند. اين گروه هم تحت عنوان دفاع از اصلاحات يا پايان يافتن عمر حكومت، خواستار استعفای خاتمی است ولی تركيب آن متنوع و نيازمند بررسی دقيق تر دارد.

بطور عمده دو دسته اصلی در اين گروه جای می گيرند.

دسته اول كسانی هستند كه در صف اصلاحات داخل شده اند يا در جريان دستگيری ها و بازداشت ها همكاری با جناح راست را پذيرفته اند. مثلا امروز ديگر همه ميدانند كه در سالهای اخير جبهه مخالف اصلاحات كسانی را به دانشگاه ها وارد كرده و تحت عنوان اصلاح طلب به درون انجمن های اسلامی فرستاده است. همين ها بودند كه در جريان تظاهرات اخير به اسم دانشجو و انجمن‌های اسلامی عليه خاتمی شعار ميدادند و اكنون نيز هم اينان قرار است در كنار تعدادی ديگر كه تحت شكنجه و فشار هستند عليه برخی از نمايندگان مجلس و طرفداران اصلاحات شهادت دهند. آنان را در ظاهرا در زندان و بدون ملاقات نگه داشته اند تا شايعه اينكه سخنان اينان زير شكنجه است را در جامعه پخش كنند و سپس انان را در جلوی خبرنگاران آورده تا حرفهای خود را كاملا آزادانه و بدون شكنجه بيان كنند، در حاليكه اينان در واقع نفوذی و اجراكننده دستورات و بخشی از سناريوی قبلی هستند.

به اين دسته اضافه ميشود كسانی كه در دوران پس از دوم خرداد بازداشت شده اند و با قول همكاری با جناح راست از زندان آزاد شده اند. اشاره فاطمه حقيقت جو به قضيه بازداشت قبلی يكی از دانشجويان و احتمال همكاری وی با دستگاه قضايی پس از آن بازداشت به همين واقعيت اشاره دارد.

بخش عمده دوم از كسانی را كه تحت عنوان اصلاح طلب خواهان استعفای خاتمی هستند آنانی تشكيل ميدهند كه واقعا طرفدار اصلاحات هستند ولی خود و جامعه را در بن بست ميبينند و جز استعفای خاتمی راهی ديگر نميشناسند.

استدلال هر دو اين گروهها هم براين قرار دارد كه هيچ كار مثبتی از خاتمی برنيامده و برنميايد و او به هيچ دردی نخورده و نميخورد و نميتواند جلوی هجوم مخالفان اصلاحات را بگيرد و به همين دليل مردم خواهان استعفای او هستند. اما از اين نقطه كه خاتمی هيچ نيست ناگهان صد و هشتاد درجه تغيير جهت ميدهند و مدعی هستند همه اين حكومت اصلا برروی سرانگشت آبروی خاتمی است كه برقرار است و كافيست خاتمی استعفا هد تا اين آبرو بريزد و اين آبرو آنقدر اهميت دارد كه با ريختن آن تكليف مردم با حكومت روشن می شود. در حاليكه اگر خاتمی هيچ كار مثبتی نكرده و نمی كند و از عهده او برنمی آيد و همه مردم طرفدار استعفای او هستند، ديگر چنين آدمی چه آبرويی دارد كه بخواهد بواسطه آن حكومت را نگه دارد يا به چه دليل مردم منتظر استعفای او نشسته اند تا تكليفشان را با حكومت روشن كنند.

آبروی خاتمی كه آنان بدان اشاره می كنند و آن را پايه ادامه حكومت می دانند يعنی در واقع اعتماد مردم به خاتمی و اگر اين اعتماد آنچنان زياد است كه تصور می شود بدون فرو ريختن آن هيچ حركتی امكانپذير نيست، درآنصورت چرا همه مردم بايد ضمنا خواهان استعفای او باشند. آن هم در شرايطی كه اكثريت مردم آلترناتيو استعفای خاتمی را مداخله خارجی و جنگ داخلی می‌داند.

  
 
                      بازگشت به صفحه اول
Internet
Explorer 5

 

ی