ايران

پيك

                         

لباس شخصی ها با آغاز اين دو فاجعه،
لباس های نظامی خود را خواهند پوشيد!

طراحان و مجريان
جنگ داخلی و كودتا درايران

"جريان سوم" قرار است از دل حوادثی كه در كشور پيش برده می شود بيرون بيآيد و با امريكا مستقيما وارد معامله شود. سهم سلطنت طلب ها در حاكميت جريان سوم، در اين معامله و مذاكرات تعيين خواهد شد!

 

 

 

حوادث روزها و هفته های اخيرايران، از يك سناريوی گسترده به راه اندازی جنگ داخلی پرده برداشت. در اين سناريو لباس شخصي‌های قوه قضائيه، تعدادی از فرماندهان سابق و فعلی سپاه، سلطنت طلب‌های خارج از كشور و نظاميان آمريكايی در هماهنگی باهم پيش مي‌روند.

نقش مركزی در اين سناريو در مرحله فعلی بعهده لباس شخصی ها گذاشته است. به همين دليل ضرورت دارد مشخص شود لباس شخصی ها كيستند؟

آنچه از آن بعنوان لباس شخصی و گاه چماقدار نام برده می شود، در واقع از سه جريان مختلف تشكيل شده است: انصار حزب‌الله ، بسيج سپاه پاسداران و بالاخره بخش غيرقانونی و لباس شخصی قوه قضائيه.

انصار حزب الله بخشی است كه از آن می‌توان چماقدار به مفهوم كلاسيك و تاريخی كلمه نام برد. اينان دستجات فاشيستی هستند كه برای اهداف معين در لحظات معين مورد استفاده قرار می‌گيرند. ايدئولوژی اينان عمدتا حول مخالفت با دموكراسی شكل گرفته و از علل و دلايل معضلات اجتماعی نيز دركی سطحی و شعاری دارند. بدليل شرايط خاص شكل گيری انصار در ايران و وظيفه به اصطلاح دفاع از انقلاب كه گويا برعهده آنان گذاشته شده، ايدئولوژی انصار در درون خود با تضاد مواجه است و استفاده از انصار را با مشكلات و دشواريهای خاص خود روبرو می كند.

بخش بسيج سپاه پاسدران نيز جريانی ديگر است كه معمولا با چماقداران و لباس شخصی‌ها مخلوط می شود. اين بسيج البته ارتباطی به بسيج دوران جنگ ندارد، زيرا تقريبا همه اعضای اين بسيج در زمانی كه جنگ خاتمه يافت حداكثر هفت يا هشت ساله بوده اند. اما بسياری از آنان از خانواده قربانيان جنگ كه به نوعی تحت سيطره كميته امداد و بنياد شهيد و جانبازان قرار دارند برخاسته اند. اينان بنوعی خود را مدافع آرمانهای انقلاب ايران تصور می كنند، در حاليكه اساسا نمی دانند آن آرمان ها چه بوده است.

از بسيجيان معمولا در نمايش هايی كه جلوی رهبر داده می شود يا برای رژه های رزمی استفاده می شود.

بسيج، جريان ساده، احساساتی، كم اطلاع و ناهمگون ترين و از نظر حكومت غيرقابل‌اعتمادترين بخش كسانی است كه بعنوان شبه نظامی و گاه لباس شخصی می توانند در خدمت حكومت قرار بگيرند. در عين حال بسيج تنها بخش علنی شبه نظاميانی است كه اعضای آن در محلات و دانشگاه ها و محلات كار و معيشت شناخته شده هستند.

گروه سوم لباس شخصی ها كه در واقع طی اين شش سال هسته مركزی اين تشكل فاشيستی را تشكيل می دهد بخش لباس شخصی قوه قضائيه است. اين بخش هم بعضا چماق در دست دارد ولی چماقدار در مفهوم خاص كلمه نيست، بلكه تشكيلاتی كاملا منظم و دارای سازماندهی مشخص، رده های تشكيلاتی و فرماندهی، ابزارها و ادوات نظامی و انتظامی است و فرماندهی آن  در رهبری قوه قضاييه لانه كرده و پياده نظام آنست.

خود اين بخش از لباس شخصی ها از دو واحد تشكيل شده. 
اول
سازمان امنيت موازی 
دوم
نيروی انتظامی موازی

اين واحد دوم، در واقع بازوی اجرايی سازمان امنيت موازی نيز محسوب می شود. آن دولت در دولتی كه خاتمی از آن نام می برد، در اصل همين سازمان امنيت و بازوی اجرايی آن است. بديسنان اينان اكنون هم نيروهای اجرايی دارند مانند لباس شخصی هايی كه در كنار نيروهای انتظامی عمل می كنند و هم تيم های اطلاعاتی و ترور و آدم ربايی و خانه های امن و زندان و غيره كه در همين روزها عمليات شكار دانشجويان و ربودنشان در خيابانها توسط آنان هدايت و اجرا می شود. همه اين لباس شخصی ها از داخل قوه قضاييه رهبری می شوند و درصورت لو رفتن عمليات، فرماندهی سازمان امنيت موازی از طريق دادستانها حكم صادر می كند و به عمليات آنان ظاهر قانونی می دهد. احيای دادسراها نه با هدف خدمت به مردم يا قانونمند كردن امور بلكه با هدف ايجاد تمركز در كار سازمان امنيت موازی انجام شد. اكنون همه دادستانی ها در سطح كشور مستقيما توسط عوامل سازمان امنيت موازی و زير نظر آنان فعاليت می كنند.

اين بخش از لباس شخصي‌ها افرادی هستند از قماش سعيد عسگر كه مانند آب خوردن آدم می‌كشند و ترور می‌كنند، يا حكم اعدام صادر می كنند و فتوای قتل می دهند. شقي‌ترين و خونخوارترين افراد در اينجا جمع شده‌اند. برايشان مهم نيست كه سعيد حجاريان را ترور می كنند يا داريوش فروهر را. بسيجی را می كشند يا ملی مذهبی يا اصلاح طلب يا مخالف اصلاحات را. حمله شبانه به خوابگاه دانشجويان و شكستن در و پنجره و چاقو و قمه زدن به جوانان وحشت‌زده‌ای كه در خواب هستند و از پشت بام پرت كردن آنان به پايين و فحاشی و هتاكی های آنان از عهده هيچ فرد عادی و بسيجی و حتی انصار حزب‌الله هم ساخت نيست، جزاز آنها كه مانند نيروی انتظامی موازی در كنار سازمان امنيت و نيروی انتظامی قانونی فعاليت می كنند.

نام بسيج و انصار حزب‌الله، در واقع پوششی است برای پنهان كردن سازمان امنيت و نيروی انتظامی موازی در قوه قضاييه. البته بخش لباس شخصی قوه قضائيه كادرهای خود را بندرت از درون همين بسيج و عمدتا از درون انصار انتخاب می كند و خطرناك ترين و بيمارترين اعضای آنان را در خود جذب می كند. از اين طريق ضمنا كسانی كه در درون لباس‌شخصی های قوه قضائيه جمع شده اند از وضعيت و تركيب بسيج و انصار و ديدگاههای سياسی و خصايل فردی و شخصی انان آگاه می شوند و اين برای شكار و تصفيه‌های بعدی لازم و ضروری است.

 سازمان امنيت موازی و اين نيروی انتظامی موازی يا باصطلاح لباس شخصی برای چه تشكيل شده اند؟ 
ساده پنداری است كه فكر كنيم يك چنين تشكيلاتی به راه افتاده تا تظاهرات مثلا پانصد دانشجو را در فلان خوابگاه مهار كند. اين كاررا نيروی انتظامی هم می تواند انجام دهد و اتفاقا راحت‌ تر و با دردسر و خشونتی كمتر و بدون آنكه معضلی برای كل حكومت ايجاد كند ميشود انجام داد. توجه به نقش لباس شخصي‌های قوه قضاييه در حوادث اخير نشان می دهد كه اينان اصولا با هدف كاستن از درگيري‌ها و خشونت‌ها پا به ميدان نمی گذارند، بلكه برعكس برای گسترش خشونت و درگيريست كه از اين نيروها استفاده می شود.

قوه قضاييه از گسترش خشونت چه سودی ميبرد؟ 
همه شواهد و قطعه‌های پازلی كه در هفته های اخير در كنار هم بتدريج چيده می شود نشان می‌دهد كه در واقع سازمان امنيت و نيروی انتظامی موازی در قوه قضاييه گسترش خشونت را وسيله‌ای می داند به منظور زمينه سازی به راه انداختن كشتار و جنگ داخلی تا از درون اين جنگ و كشتار يك دولت نظامی بيرون آيد و بساط اصلاحات را به بهانه مقابله با تندروهای اصلاح طلب و نيز مخالفان اصلاحات را برچيند و پروژه "جريان سوم" را تحقق بخشد. همان جريان سومی كه محسن رضائی بارها مطرح كرده و حتی در گفتگو با امريكائی ها در آتن هم بعنوان استراتژی مناسبات با امريكا بدان اشاره كرده است.

برای برپاكردن يك دولت نظامی چه نيازی به راه انداختن ترور و جنگ داخلی است و چرا مستقيما اين كار انجام نشود؟ 
به چند دليل در شرايط كنوني پروژه كودتای نظامی بطور مستقيم در ايران قابل اجرا نيست. 

نخست
بدليل وجود اصلاح طلبان در حكومت كه مانع بزرگ برسر راه هر عمليات نظامی است.
دوم آن كه در شرايط بين المللی و داخلی كنونی، حتی يك دولت نظامی هم نمی تواند ديكتاتوری خالص باشد و به كشت و كشتار دست بزند. بنابراين لازم است قبلا يك جنگ داخلی به راه افتاده و كشتارها شده باشد، تا دولت نظامی برای حفظ نظم و درظاهر برای دفاع از دمكراسی و آزادی و امنيت و جان افراد وارد ميدان شود.

اما مسئله اصلی، اكنون در جايی ديگر است و آن ضعف بزرگ نظاميان در هر عمليات نظامی است و اين ضعف فقدان نيروست. 
سپاه نمی تواند در يك عمليات گسترده نظامی روی اعضای خود حساب كند، زيرا از يكسو اكثريت آنان در انتخابات اخير به محمد خاتمی رای داده اند و معلوم شده قابل اعتماد نيستند و از سوی ديگر اعضای سپاه بدليل سوابق و آشنايی خود از عمق فساد سياسی، اقتصادی و اخلاقی رهبری كنونی سپاه آگاه است. برای اين عمليات همچنين نمی شود فقط روی بخش لباس شخصی قوه قضاييه و انصار حزب الله حساب كرد. تنها نيرويی كه رهبری سپاه ميتواند از نظر تعداد برای يك عمليات نظامی گسترده روی آن حساب كند بسيج است. اما مشكل بسيج ناهمگونی آن است و از سوی ديگر بسيج از جوانان و افراد ساده ای تشكيل شده كه برای يك عمليات گسترده نظامی و كشتار مردم عادی نه دليلی دارند و نه انگيزه ای. اينان در واقع فرق چندانی با سربازهای عادی ندارند.

تمام پروژه جنگ داخلی و كودتای نظامی كه اكنون پيش برده می شود بر روی اين محور قرار گرفته است كه چگونه بسيج را پاكسازی و تصفيه كرده و پشت سر فرماندهان نظامی برای كشتار جمعی مردم قرار داد.

از اينجاست كه بخش لباس شخصی قوه قضاييه وظيفه دارد از يكسو خود را پشت بسيج پنهان كند و مردم را عليه بسيج تحريك كند و از سوی ديگر با شكار بسيجی ها و انداختن آن به گردن مخالفان به خشم و كينه درون بسيج دامن زند و آنان را برای پشتيبانی از قتل عام و كشتار آماده كند. اخبار مربوط به شكار بسيجی‌ها در 10 روز گذشته كه روزنامه های دست راستی جمهوری اسلامی نيز آن را با آب و تاب پخش می كنند همين سناريو را دنبال می كند.

سناريوی جنگ داخلی بدين شكل است: 
بخش لباس شخصی قوه قضايیه يعنی سازمان امنيت موازی تعدادی از بسيجی ها را ترور می‌كند يا به اشكال مختلف به قتل می رساند. بخش رسمی قوه قضاييه كه يعنی دادستانی و دادگاه‌ها كه از قبل با اين برنامه هماهنگ است عده ای و از جمله بخشي از زندانيان خود را بعنوان عاملين و مسئولين اين كشتارها و ترورها فورا و تحت پوشش غليان خشم و انتقام جويی اعدام می‌كند. متقابلا عده ای ديگر ظاهرا به خونخواهی اعدام شدگان بلند می شوند و يك ترور و كشتار وسيع از درون بسيج، انصار حزب‌الله و روحانيون جناح راست به راه می افتد. بعنوان تلافی اين ترورها، حمله به اصلاح طلب‌ها و انجمن‌های دانشجويی اصلاح‌ طلب و اپوزيسيون داخلی آغاز می شود و بخشی از آنان به قتل می رسند. بسيج برای دفاع از خود متشكل می‌شود و پشت رهبری سپاه قرار می گيرد و كنترل خيابانها و محلات را به دست می گيرد.

به اين ترتيب فضا نظامی شده و نيروهای نظامی تحت پوشش ضرورت حفظ نظم و جلوگيری از كشتار و  خونريزی وارد ميدان می‌شوند. تصور بر اينست كه پس ازطی اين مسير و عمليات، هم باقيمانده اصلاح طلبان، هم بقايای مخالفان اصلاحات و هم مردم بناگزير از اين اقدام استقبال می كنند. بدين ترتيب، نظاميان به هدف خود می رسند و تعيين كننده صحنه سياسی ايران می‌شوند و مذاكراتی را كه با آمريكا آغاز كرده اند اين بار بدون مانع و بنام كل حكومت ادامه می‌دهند. اين سناريو اگر مانعی دربرابر آن نباشد ميتواند بسته به مورد چند هفته بطول انجامد يا اينكه چند روزه خاتمه يابد بطوريكه اصلا كار به اينكه سازمانهای بين المللی و ديگر كشورها بخواهند دخالتی كنند يا نكنند نكشد.

واقعيت و نه تخيل!
اينها تخيل نيست. اين استراتژی را می توان با برگماری فردی مانند قاضی مرتضوی بعنوان دادستان تهران، بستن سايت‌های سياسی اينترنتی كه همگی مقدمه تحركات 10 روز اخير بوده، دنبال كرد و اكنون گزارش‌های دو روز اخير سايت های امنيتی مثل بازتاب و گويای جعلی- كه خود هر كدام يك سر اين پروژه هستند-  كه در همه آنها شرح مفصلی از زخمی شدن بسيجيان توسط مردم در تظاهرات روزهای گذشته منتشر می كنند و يا خبر سايت امنيتی دريچه كه مشروح گزارش باصطلاح له كردن يك بسيجی در ميان دو كاميون را منتشر ساخته، نشان ميدهد كه اجرای اين سناريو آغاز شده و در صورتيكه مانعی در برابر آن قرا نگيرد با قدرت نيز دنبال خواهد شد. با نگهداشتن چند هزار نفر از دستگير شدگان روزهای اخير در زندانها، زمينه اين خشم و كينه را می سنجند.

اول اينكه بسيجی ها بدليل اينكه افراد ساده و غيرحرفه ای و مردم عادی هستند، بالطبع در محلات زندگی و كار شناخته شده اند.

دوم اينكه رهبران سپاه در سالهای اخير با انداختن ضمنی حركات چماقداران به گردن بسيج و وانمود كردن اينكه بسيج مخالف اصلاحات و آماده كشتار مردم است نوعی احساس خشم را عليه بسيج در بخشی از جوانان ايجاد كرده اند. كافيست در اين مورد به گزارشي كه همين امروز سايت بازتاب از تجمع بسيجيان در جلوي دانشگاه منتشر كرده توجه كنيم كه چگونه مردم را برضد بسيج تحريك ميكند.

 سوم اينكه خود بسيجی‌ها نيز قادر به درك آنچه دارد در اطرافشان ميگذرد و برنامه ای كه برای قتل عام آنان چيده‌اند نيستند و تحت تاثير احساسات يا خودنمايی می‌توانند به راحتی بازيچه قرار گيرند.

 

نقش و منافع سلطنت طلبها و آمريكا در اين پروژه چيست؟

شواهد و قرائن نشان ميدهد كه سلطنت‌طلب‌ها نيز در اين سناريو مشاركت دارند و حمايت امريكايی‌ها برای آن جلب شده است. تفسيرهای راديو های بی بی سی و فردا در حوادث اخير كه يكصدا از استعفای خاتمی و عبور مردم از اصلاح طلبان سخن می گويند آشكارا در خدمت اجرای اين سناريوست. زيرا حذف اصلاح طلبان هم شرط و هم هدف اين سناريوست و از سوي ديگر در فقدان رهبری، اعتراضات مردم بناگزير جنبه شورش كور بخود می گيرد كه بنوبه خود فضا را برای كشتار و كودتا آماده می كند. يورش سراسري سلطنت طلبان به محمد خاتمی نيز در اين اواخر جنبه جنون آميزی بخود گرفته كه از طريق تلويزيونهای آنان به راحتی قابل مشاهده است.

حملات روزهای اخير سلطنت طلبان به انجمن‌های اسلامی دانشجويی تحت عنوان اينكه اينان نفوذی حكومت هستند و نمی خواهند هيجدهم تير در خيابانها برگزار شود و می خواهند آن را به تحصن آرام تبديل كنند و دستگيری اعضای انجمن های اسلامی از سوی قوه قضاييه و سازمان امنيت موازی در واقع نشان ميدهد كه اين هر دو جريان داخل و خارج كشور پروژه مشتركی را  پيش می برند. اين دو، هر دو نمی خواهند حتی كار به انتخابات مجلس هفتم بكشد و ظاهرا می‌خواهند اين سناريو را قبل از اين انتخابات به اجرا بگذارند. اينكه اكثريت مجلس نمی خواهد مجلس در روزهای آينده تعطيل شود نشان از عمق بحران و خطر دارد.

چه انگيزه ها و محاسباتی اين دو جريان داخلی و خارجی را اينگونه متحدا در كنار يكديگر قرار داده است؟

هم سلطنت طلبان، هم نظاميان آمريكايی و هم قوه قضاييه و نظاميان ايرانی و بخشی از جناح راست هم اكنون منافعشان در برقراری يك جريان نظامی درايران هماهنگ شده است. از نظر آنان در روند گسترش خشونت و جنگ داخلی هم نيروی اصلاحات و اصلاح طلبان و اپوزيسيون داخلی نظام حذف می شود، هم بخشی از بسيج و سپاه و كسانی كه هنوز خود را وفادار به انقلاب می دانند و هم بخشی از جناح راست و روحانيونی كه به هر حال دورانشان به پايان رسيده و هر سيستمی درآينده ايران بايد آنان را از قدرت كنار بزند تا رضايت مردم را جلب كند.

در واقع همه آن نيروهايی كه بنوعی با انقلاب ايران وارد صحنه سياسی شده‌اند و به هر شكل وامدار آن انقلاب هستند بايد قبل از يك كودتای نظامی قتل عام و يا آنقدر ضعيف شوند كه بعدا بتوان به راحتی آنان را از صحنه حذف كرد.

از اين مرحله به بعد صف‌ها جدا می شود. نظاميان داخلی كه خود را جريان سوم می نامند، تصور می كنند، با ملقب ساختن خود بنام "محافظه كاران نوين" (به تقليد از همين نام در امريكا) و تامين منافع آمريكا و پذيرش سلطه آن بر منطقه و ايران می توانند برسر قدرت بمانند. در حاليكه سلطنت طلبان فكر می كنند كه آنان نمی توانند بمانند و آمريكا با نيروی نظامی برتری كه در منطقه و جهان دارد می تواند آنان را ناگزير به پذيرش كناره گيری بسود برقراری سلطنت كند. از نظر امريكاييان نيز تفاوتی نمی‌كند و در هر حال آنان تعيين كننده خواهند بود كه چه كسانی بهتر و بيشتر به منافعشان خدمت خواهند كرد و سر فرصت تصميم خواهند گرفت. ضمن آنكه جدال آنها مربوط به آينده بعد از آغاز جنگ داخلی در ايران است. آينده ای كه می توان مصالحه ای نيز ميان آنها بوجود آورد و از هر دو مجموعه يك حكومت تشكيل داد!!

  
 
                      بازگشت به صفحه اول
Internet
Explorer 5

 

ی