هنر و انديشه

پيك

                         

 

هاتفی

گل پرپر


مطبوعات ايران

بازديد كننده ای، همراه با قطعه ای شعر، از راه دور نوشته است: عنوانی كه برای اين ستون انتخاب كرده ايد، سه دهه پيش عنوان صفحه پرخواننده ای در روزنامه كيهان بود: هنر و انديشه!

شب های جمعه اين صفحه منتشر می شد و ما كه در آن سال ها شورجوانی را با تاتر و شعر و داستان آغاز كرده و در جستجوی تعهد بوديم، نام های آشنا را يكی پس از ديگری در اين صفحه می يافتيم: منشی زاده، گلسرخی، حاج سيد جوادی، اسماعيل خوئی، نصرت رحمانی، يلفانی، تنكابنی، عزت الله انتظامی، نادر نادرپور، محمد علی كشاورز، جهانگيرافكاری، كريم كشاورز، باقر مومنی، سعيد سلطانپور و دهها نام ديگر كه در ميان همه آنها، پيوسته نام بزرگانی چون به آذين (در جمع مترجمين نامدار ايران) و سياوش كسرائی (از جمع سرايندگان شعر اميد) خالی بود.

بسياری از آنها از كتاب هفته ( مجموعه ارزنده ای كه به همت پرفسورهشترودی در موسسه كيهان منتشر شد) آمده بودند و جای خالی نويسندگان و مترجمين ثابت كتاب هفته را كه چشم برجهان فروبسته بودند، نسل تازه ای پركرده بود كه بسياری شكفتند اما زود پرپر شدند: گلسرخی، سلطانپور و... بنبانگذار صفحه هنر و انديشه كيهان شب جمعه: رحمان هاتفی.

انديشه ورز جوانی كه زبان بزرگان را می دانست و با سلوك تندخويان آشنا بود. صفحه هنر وانديشه كيهان شب های جمعه پرطرفدار ترين صفحه كيهان در ميان دو نسل روشنفكران پيش و پس از كودتای 28 مرداد بود.

هرگاه كف دست های خوئی در تحريريه كيهان غرق عرق می شد، آهسته دستمال در ميان دو دستش می گذاشت و به شوخی می گفت: خوئی دستهايش گريه می كند، چشمهايش می خندد!

گلسرخی كه به جان می آمد و عصيانی می شد، به گوشه ای دعوتش می كرد و وعده ديدار شبانه را می گذاشت.

سالهائی كه قلب سلطانپور وطنش بود و قلبش زندانی. ليست جديد ممنوع القلم ها كه ابلاغ شد، حلقه سانسور تنگ تر شد، چنان تنگ كه هر طرحی اردشير محصص، آن كم حرف ترين و محجوب ترين طراح و كاريكاتوريست ايران برای صفحه هنر و انديشه كيهان كشيد با اما و اگر چاپ شد. تدين و سرهنگ فردوس ( ماموران كنترل مطبوعات در وزارت اطلاعات و ساواك) در هر طرح اردشير محصص گوشه ای از جمال آريامهر را كشف می كردند و زبان به اعتراض می گشودند. چنان كه منوچهر محجوبی نيز نتوانست چند خط به طنز بنويسد: شاهنشاه مگر چه شكلی است، كه هرچه محصص می كشد شكل اوست؟

داستان كهنه ای كه حالا در جمهوری اسلامی نو شده است. جای سرهنگ فردوس و تدين را قاضی مرتضوی گرفته و چاپ طرح 60 سال پيش در روزنامه حيات نو به تعبير و بهانه آقايان شبيه آيت الله خمينی از آب در آمد تا حيات نو بسته شود!

قدر اين نامی كه برای ستون ادبی خود انتخاب كرده ايد بدانيد. بنيانگذارش گل پرپری است كه قاسم مطبوعات دهه 50 بود. تازه داماد مطبوعات بود. آه از آن خاك كه در خاوران تهران، چه چهره هائی را در پناه خود گرفته است. ظهيرالدوله گردشگاه ما بود و ميعادگاهمان با فروغ و ايرج و پروين و صبا و خاوران وعده گاه ما. می آئيم، می آئيم. هر كدام  يك  كاج ويك شمعدانی سرخ در دست تا باغ را آباد كنيم. ريشه ها از جان شما مايه خواهند گرفت. هنر آذين شده به انديشه از آن ماست.


اشتباه و يقين

به خاطره تابناك رحمان هاتفي(حيدر مهرگان)ا
و واپسين سرودش  " راه همان است كه من رفتم"ا

 
 
                     بازگشت به صفحه اول
 

Internet
Explorer 5

 
 

ی