هنر و انديشه

پيك

                         

 
سومين هزاره جنايت
شعري از جواد مجابي

روز از وقاحت سياست آشامان، نيرو گرفته
تا جرات كند چنين گستاخ و خونين
بر شهرهای جنگ و بر مصيبت انسان گذر كند.ا
اين جا ديدن بگو به چه كاری می‌آمد؟
از مويه و سرود چه سود؟
كودكان مجروح، اشباح خونچكان
فراز گورهای كنده در باغچه به ناخن‌های مادران
و گورهای تاريك پيران، تاريخی عبث در روشنای موشك‌ها.ا
دستاورد يك سده را در سياهچال حماقت مدفون كرده‌اند
ديگر نمی‌توان بر سرزمين‌های شيميايی خفت و بيدار شد
جز با وحشت از تنفس آتش.ا
جنگ تنها خط خبر ماهواره نيست
شهرهای صلح و فردا فرو غلتيد در عمق نفرين و عذاب
از اولين پروازها و خبرها
بر پوست تن ما مرگ و دشمنی هر دم خالكوبی می‌شود
در چشمان يك ديگر چون گنه‌كاران تبه‌كار می‌نگريم
اين جا نشسته بودی نازنين‌ام در بی‌پناهی روزانه
اكنون مشت خاكستري
به باد رفته با خاكسترهای ديگر
هيچ‌ات نمی‌شناسد دنيا.ا
اقتدار جهان خوار
چنين جسور هيچ گاه به انهدام انسان بر نخاست
با توفان ليزرها و غرش جهنم
از ساقه گلی محزون به زير سقف فقر
چه می‌خواهد آخرين دستاورد دانش انهدام؟
حق حيات انسان
هدفی ثابت
برای شليك بمب افكن‌ها.ا
چه می‌جوييد
كه فردا را مرده به دنيا می‌كشانيد
بی‌نور صلح و اميد؟

  
 
                     بازگشت به صفحه اول
 

Internet
Explorer 5

 
 

ی