ايران

پيك

                         
   

خواب آسوده مخالفان آزادی بزودی پريشان تر خواهد شد

سانسور ناممكن اينترنت

پس از بی نياز شدن ازخط تلفن

راه اندازی راديو و تلويزيون خصوصی نيز

مرزهای زمينی را طی خواهد كرد و از سد سانسور می گذرد

 
 

اين ماجرای اينترنت و وب لاگ ها را انگار داريم خيلی ساده وارد روابط و زندگيمان می كنيم. مثل خيلی چيزهای ديگر كه بر ما حادث شد و انتخابش نكرديم لاجرم سال ها می گذرد و كاربرد واقعی اش هنوز در ما يافت می نشود و آرزويش می كنيم.


مرور می كنم در خيال. وقتی انقلاب گوتنبرگ شد. به نشانه ماشينی كه در كليسای اصفهان بود، كشيشان خبرش را خيلی زود به فلات ايران آوردند، اما قدرت های حاكم در آن خطرها ديدند ديانت و سلطنت را و مانع از آمدنش و نشر و تكثير شدند تا سال های سال بعد كه عباس ميرزا كس فرستاد كه از فرنگيان چاپ بياموزد و در تبريز ابتدا قرآن و بعد دعاها چاپ شد كه مردم جز اين نمی خواستند. روزنامه، سال های سال بود كه در فرنگستان به كار مردم افتاده بود كه به ايران آمد اما در چند نسخه كه دربار و دولت می نوشتند و می خواندند در شرح زندگی سلاطين و اشاره به علوم جهان. تلگراف و مورس هم. راديو و تلفن هم. اين ها هر كدام را دنيا به ضرورت با خبری مردم از مردم ساخت و در جوامعی چون ما در دست قدرت ها ماند تا گاه عليه مردم به كارش آورند. تلگراف سال های سال فقط خبر از حكام به تهران می آورد و رعيت را با آن كار نبود و مخابرات مركز اطلاعات حكومت بود و نه در كار مردم. هنوز كه هنوز است از روزنامه چيزی جز فرمانبری نمی جويند و جز اين وظيفه برايش نمی شناسند و بيش تر آن چه منتشر می شود به فرمان است و وظيفه شان هم از همان محل صدور فرمان می رسد. راديو و تلويزيون را جهان ساخت و از آن صدای مردم به مردم رسيد اما باز در ما منحصرست به رساندن صدای حكومت. حتی با فتوكپی ،فكس و ويدئو، با ضبط صوت رفتند تا همين كنند و در كنترل و انحصارش آورند. چرا كه در همه شان بيم تكثير نظر بود. بيم بازكردن چشم و گوش ها. با ماهواره ها هم هنوز درگيرند. اما اينتنرنت درست است كه هنوز بر خط تلفن سوارست و تلفن در انحصارست و قابل كنترل. درست است كه همين هفته گفتند كه هشتاد شركت خدمات تلفن و اينترنت كامپيوتری را بسته اند. درست است كه دستگاه خريده اند تا بتوانند سايت هائی را ببندند، نامه های الكترونيكی را ميان راه بربايند و بخوانند. و خلاصه هزينه ای برده است چشم و گوش های بايد بسته ما ايرانی ها برای حكومتگرانمان. اما اين داستان اخير كه مربوط به اينترنت و وب لاگ ها باشد داستانی ديگرست. درست است كه نفرها نشانده اند تا سايت ها را بخوانند و از لابلای كلماتش به رمز و راز نويسنده اش را پيدا كنند... اما انگار سرعت گسترش اين رسانه كه
چيزی نمانده كه به خط های تلفن هم بی نياز شود. چيزی نمانده كه بر دوش خود سوار شود و كنترلش دشوار گردد، دارد تجربه ای تازه می آفريند كه چه بسا به طفيل آن آزادی مطبوعات و تاسيس راديو و تلويزيون های خصوصی هم ميسر شود... (بخشی از آخرين نوشته مسعود بهنود( روزنامه نگار ايراني) در وبلاگ شخصی اش)

  
 
                      بازگشت به صفحه اول
Internet
Explorer 5

 

ی