ايران

پيك

                         
   
 

مصاحبه عليرضا رجائي

مرزبندی خودی و غير خودي

زودتر ازاينها بايد برداشته ميشد

 
 

عليرضا رضائی از بنيانگذاران "ائتلاف ملی مذهبی” كه در جريان انتخابات مجلس ششم به مجلس راه يافته بود اما جنتی آراء او را باطل كرد و بجای وی حداد عادل را به مجلس فرستاد، در يك مصاحبه نقطه نظراتی را در باره گذشته اصلاحات و آينده آن مطرح كرده است كه فشرده آن را در زير می خوانيد:


« اصلاحات به مثابه يك جنبش و از منظر خصلت جنبشى آن تقريباً به پايان راه خود رسيده است. جنبش اصلاحات در ايران مثل هر جنبش ديگرى كه نقطه سقوط و نزول و عمر مشخصى دارد چنين واقعيتى را پشت سر گذاشت. اما خطرى كه جنبش هاى اجتماعى را تهديد مى كند گويا در ايران وجهه عملى پيدا كرد يعنى جنبش اصلاحات در حالى بيش از حد طولانى شد كه در چارچوب نهادهاى حزبى و تشكيلاتى منسجم نشد و از همين منظر نيز ناكام ماند. اما اين بدان مفهوم نيست كه جامعه ايران در آينده وارد فاز جديدى از يك جنبش اجتماعى _ سياسى ديگر نخواهد شد ولى به هر حال ديگر چيزى به نام جنبش دوم خرداد وجود خارجى ندارد تا بتوان بر موج آن سوار شد و براى آن دستورالعمل سياسى صادر كرد. به هر حال حركت دموكراسى سازى در ايران متوقف نشده است و از اين به بعد اين حركت در اشكال ديگرى ادامه پيدا خواهد كرد. ضرورتاً نيز دموكراسى خواهى و دموكراسى سازى از طريق حركت جنبشى صورت نمى گيرد و مى تواند به صورت نهادى هم دنبال شود. ولى اكنون مى دانيم كه جامعه ايران ديگر قابل مديريت از طريق شيوه هاى قبل از دوم خردادى نيست و بنابراين اصلاحات دموكراتيك در ايران تاثيراتى را نيز از خود به جاى گذاشته است.


 آقاى خاتمى به دنبال اصلاحات از بالا بود و بعضى تلاش هاى ايشان نيز در همين راستا قابل تحليل است. برخى اتفاقات همچون تحصن نمايندگان حاكى از برخى تحولات و اصلاحات در بالا است اما نمى توان اين مسئله را ناديده گرفت كه اين اصلاحات صورت گرفته در بالا برخلاف اصلاحات اجتماعى كاملاً برگشت پذير است. به نظر مى رسد كه اگر راه هاى ديگرى دنبال مى شد اصلاحات از بالا نتيجه بخشى بيشترى مى داشت و نتيجه آن نيز ملموس تر بود. اما اين بحث ما تنها يك بحث ذهنى و منطقى است و نه عينى و عملى و چون اتفاق نيفتاده نيز نمى توان با دقت زياد درباره آن بحث كرد.

شما به برگشت پذيرى اصلاحات از بالا اشاره كرديد و از اين منظر نقدى بر اصلاح طلبان وارد كرديد و با اين حال معتقديد كه نقدتان پايه محكمى ندارد چون مورد آزمون قرار نگرفته است، اما آيا نمى توان مدعى شد اگر اصلاحات از بالا با سرعت و شتاب بيشترى صورت مى گرفت، امكان برگشت پذيرى منتفى به نظر مى رسيد؟

- نقد شما در سطح ساختارهاى سياسى و اصلاحات از بالا وارد و قابل قبول است اما بضاعت ساخت سياسى هم همين بوده است. اگرچه شايد آقاى خاتمى با اتكا به آراى مردمى اش مى توانست قدم هاى بلندترى بردارد اما مجموعه بضاعت ساختارهاى سياسى در ايران و شخصيت هاى فعالش به همين اندازه بوده است و نه بيشتر. پراكندگى نيروهاى اصلاح طلب و عدم كشش پذيرى آنها واقعيتى بوده است كه ما بايد بر آن وقوف مى داشتيم. بر اين مسئله وقوف نداشتيم و بنابراين غيرمنصفانه تمام مشكلات را به نام آقاى خاتمى و در كارنامه ايشان ثبت كرديم.
ولى اگر ما بگوييم كه ظرفيت ساختارها و نيروهاى سياسى در ايران به همين اندازه بود به هيچ وجه نمى توان نقدى را بر عملكرد اصلاح طلبان وارد كرد.

بله و به همين جهت هم گفتم كه بحث ما صورتى منطقى دارد و نه عينى. ما مى توانيم بگوييم كه به لحاظ منطقى برخى راه حل ها مى توانست سرعت اصلاحات را در بالا سريع تر كند و آن را به حوزه هاى برگشت ناپذير سوق بدهد اما اين مسئله به لحاظ عينى مورد آزمون قرار نگرفت تا امكان سنجش آن موجود باشد. چرا كه ظرفيت و بضاعت نيرو هاى اصلاح طلب ما نيز فراتر از رخداد هاى موجود نبود و امكان عملياتى كردن بسيارى از نقد هاى وارده وجود نداشت.

البته حركت اصلاح طلبان حركتى سينوسى بود. آنها در ماجرايى همچون قتل هاى زنجيره اى از شتاب حركت خود نكاستند و شايد اگر با حفظ چنين شتابى قدرت چانه زنى خود را بالا مى بردند، مى شد امكان بيشترى براى پيشروى اصلاحات متصور شد. اين در حالى است كه اصلاح طلبان بسيارى از نظرات و نگاه هاى مرسوم و مطرح را راديكالى خواندند و از همين روى عملياتى شدن افراطى اعتدال به برگشت پذيرى اصلاحات و مرگ جنبش اصلاح طلبى منجر شد.

- بله، اما شما مى گوييد كه اصلاح طلبان بايد به سمت جلو با سرعت بيشترى حركت مى كردند. در حالى كه اين سئوال هميشه وجود داشت كه اصلاح طلبان تا كجا بايد جلو بروند. در مورد قتل هاى زنجيره اى برخى معتقد بودند كه اين داستان بايد تا انتها دنبال شود. ولى اين انتها كجاست. اگر قرار باشد ما به آن نقطه انتهايى برسيم آيا چيزى از چارچوب هاى نظام سياسى موجود باقى مى ماند يا نه؟ به نظر من اين بحث به شدت ما را به خود درگير كرده بود. درحالى كه پاسخ درستى هم براى آن نداشتيم. اصلاح طلبان تمايل شان بر اين بود كه در چارچوب و منطق قانون اساسى اصلاحات را به انجام برسانند و جنبش اجتماعى حد و رسم مشخصى را براى خود به رسميت نمى شناخت. اين تناقض وجود داشت و از درون آن سركوب اصلاحات ممكن شد.

و البته شايد اين تناقض اصلى ترين مانع در حركت اصلاحات بوده باشد.

- بله به همين خاطر بود كه حركت اصلاحات عقيم ماند.

 ولى مى توان يك عامل ديگر را در تحليل اصلاحات و آسيب شناسى عملكرد اصلاح طلبان مطرح كرد و آن هم نداشتن تحليل و راهكار مطابق با زمان است. اصلاح طلبان بسيارى از شيوه هاى اصلاحى را آزمودند اما زمانى كه ديگر دير شده بود. چرا بايد امروز كه اصلاحات از حركت بازمانده عده اى اين تصميم را بگيرند كه دايره خودى و غير خودى كمرنگ تر شود و در يك بازنگرى تشكيلاتى برخى نيرو هاى محافظه كارتر جاى خود را به نيرو هاى تازه نفس و تحول خواه تر بدهند؟ اين نقدى بود كه در سال هاى پيش هم بر اصلاح طلبان وارد مى شد ولى آنها نمى پذيرفتند. مهم اين است كه هزينه در زمانى پرداخت شود كه به فايده بينجامد.

اين بحث خيلى مطرح بوده و من هم گفتم كه ميان نقد منطقى و واقعى تفاوت بگذاريد. وقتى يك نيروى سياسى كهنه كار در هسته اساسى اصلاحات قرار مى گيرد و بنا بر جايگاه گذشته اش خود، مبدع نگاه «خودى و غيرخودى» است شما ديگر نمى توانيد عملكرد او را مورد نقد منطقى قرار دهيد و از او توقع بيشترى داشته باشيد. اگر اين فرد امروز در نگره هاى خود بازنگرى هم كرده باشد، اين بازنگرى در يك فرآيند سياسى و مطابق يك تحليل سياسى و نشات گرفته از بلوغ سياسى اوست. در بين نيرو هاى اصلاح طلب برخى روشنفكران از ابتدا همين نكته اى را كه شما گفتيد متصور مى شدند و مى گفتند. ولى هيچ گاه نتوانستند اين نگاه را حاكم كنند چرا كه موقعيت آن فراهم نشده بود. تا زمانى كه يك نيروى سياسى به ميزانى از ساختار قدرت رانده نشود، ضريب آزاديخواهى او هم افزايش پيدا نمى كند.

بدين ترتيب شما مى خواهيد بگوييد كه بلوغ سياسى اصلاح طلبان از ميانگين مناسبى برخوردار نبوده است.

- و البته فراتر از اصلاح طلبان بلوغ سياسى نيرو هاى سياسى در ايران چنين مشكلى را دارد و ما بايد اين را بپذيريم و حتى بلوغ سياسى نيرو هاى خارج از كشور هم چنين واقعيتى را به نمايش مى گذارد. نقد واقعى شايد آن باشد كه امروز ما نشان دهيم چه شعار هايى با جايگاه اين نيرو ها تناقض داشته و كدام اهداف با واقعيت سياسى اين افراد تناسب نداشته است.

پس اگر نقد اساسى را از اين نظر بخواهيم مطرح كنيم آيا مى توانيم بگوييم كه جبهه مشاركت از آنجايى كه با شعار ايران براى همه ايرانيان و با خصلت جبهه اى ادعاى نمايندگى حركت اصلاحى را در سطح جامعه كرد با اين نقد همراه است كه چرا اين شعار ها را در كنار نگاه مرز بندى شده و واقعى خود قرار داد.

  
 
                      بازگشت به صفحه اول
Internet
Explorer 5

 

ی