ايران

پيك

                         
   
 

راست ج. ا به رويش نمی آورد

اما می داند كه "طاق" آورده

                                  مسعود بهنود

 
 

دوم خرداد شد. سرد است و چرا نباشد. آن ها كه بعد از دوم خرداد سال 76 از مردم رای گرفتند و به نام شدند اصلاح طلب، بيشترشان روحيه باخته اند. احساس بدی دارند.

به گمانشان به آن ها جفا و يا خيانت شده است. كسانی هم در داخل و هم در خارج، باور نداشتند كه به اين زودی از صحنه سياسی رانده می شوند، مردمی هم كه با آن شور به صحنه شان خوانده بودند چنين پشتشان را خالی می كنند كه كرده اند. اين احساس به نظر می رسد بيش از همه به آن ها دست داده است كه به راستی باور داشتند كه نظام بدون اصلاحاتی از درون به نفس تنگی می افتد و شرايط بين المللی خطرناك است. می پنداشتند كه چون در مقابل خطرات سينه سپر كرده اند از سوی متوليان تحمل خواهند شد. از سوئی بر اين باور بودند كه مردم هم با آن شيفتگی كه به اصلاحات سياسی نشان داده اند به اين سادگی دست بر نمی دارند. اما مساله مهم حال افراد نيست، اين سئوال جدی است كه آيا جنبش دوم خرداد چنان كه كيهان روز شنبه نوشت بايست فراموش شود و روزی بوده است مانند بقيه روزهای خدا. و آيا بايد اين روزها را به عنوان شكستی برای هواداران اصلاحات مسالمت آميز به حساب آورد يا نه؟

به باورم احساس شكست و نوميدی بايد به كسانی دست دهد كه از دوم خرداد طلبی بيش از آن كه در عهده داشت در ذهن داشتند. و حالا كه آن چه در خيال داشتند به نتيجه نرسيده، نوميد شده و يا از اصلاحات دل بريده اند. ورنه دوم خرداد به آن چه در اندازه و مقدارش بود دست يافته است تا همين جا بيش از اينش دستور نبود. و مردمی كه آن روز با اميد رای دادند حق دارند به خود ببالند چرا كه دو راه در مقابل آن ها بود، يكی همان رای كه دادند و ديگر دادن امكان آن كه نامزد حكومت و جريان راست انتخاب شود و با اين انتخاب مطمئن گرداندن تصميم سازان كشور به اين كه در مردم رضايت هست و نارضايتی نيست. اين پيام گمراه كننده كه اندازه تراكم درونی ديگ را معلوم نمی كرد، به حتم تصميم سازان را به خطا می انداخت و بر آن اساس كارها می كردند كه حاصلش به مراتب بدتر از آن بود كه حالا هست. اما حالا سخت جان ترين و تندروترين كسان در داخل حكومت خوب دريافته اند كه ماجرا چيست و بايد به مردم امتيازها داد تا بر سر پا ماند. گيرم به زحمتی صحنه را آرايش داده و زيور آراستند و ژست پيروز به خود گرفته اند، ولی در دل می دانند كه بايد چيزی را تغيير دهند.

مجموعه آن چه در هفت سال گذشته رخ داد، ذهن و زبان ها را باز كرد. الان به ويژه در بين جوانان و دانشجويان كشور چيزی پنهان نيست و بريدگی ها و پارگی ها عيان است. آن ها راز شعارهای تند را می دانند، نقطه های اصلی و گره های اساسی كار را می شناسند. صحنه سياسی شفاف شده است. امكان خطا برای همگان كم است. مردم در همين سازوكار تعيين كننده اند. از هم الان جناح راست به فكر افتاده است، چون نمی تواند با همان سازكار كه مجلس هفتم را تصاحب كرد در انتخابات رياست جمهوری پيروز شود. در يك سال مانده، برای جلوگيری از شكست بزرگ ناگزيرند به گونه ای بازی كنند كه شكاف ها و گسل های بين نظام و مردم هويدا نشود. بازی بسيار برايشان نفس گيرست و در انديشه ابتكارهای اساسی هستند. ناگزيرند با مردم تندی نكنند. نظير حكم اعدام آقاجری را در اين ربع قرن بارها انجام دادند بی نگرانی از هزينه آن. اما امروز تندروترينشان می نويسد اين حكم هديه دوست بود به دشمن. در مقابل كشورهای ديگر و نهادهای بين المللی گردن كشی كنار نهاده و تدبير و سياست گذاری پيشه كرده اند. اگر با انصاف به صحنه درونی ايران نگاه كنيد می بينيد حضرات در زبان نمی گويند ولی در عمل، به جز آزادی – از انواع آن – به ديگر لوازم زندگی مدرن كمابيش تن داده اند و يا آماده شده اند تا تن بدهند. اين ها همه از آن جاست كه مردم در دوم خرداد نشان دادند كه ارزش رای دادن و رای ندادن خود را می دانند. پس ديگر حكومت كردن به آن آسانی نيست كه بود. از اين پس به عهده مردم است كه نشان دهند تا چه حد اين برداشت درست بود كه می گفتيم اكثريت جامعه ايران آزادی و جامعه مدنی می خواهند.

در اين جا لازم است پرانتزی باز كنم. از زمان مشروطيت به بعد، همه آزادی خواهان و هواداران دموكراسی در ايران با اين معضل روبرو بودند كه معلومشان نبود جامعه و يا اكثريتی از جامعه آيا به راستی دموكراسی را با تمام لوازم آن طلب می كنند و يا نه آيا به راستی آماده اند تا با معيارهای دموكراسی زندگی كنند و خود را بهتر از آن اداره كنند كه با استبداد اداره می شدند، يا، مثلا وضعيت معيشت و زندگی روزمره برايشان چندان مهم است كه در بهايش آزادی را فراموش می كنند. همواره نوشتند و گفتند آن چه را دوست داشتند اما در عمل ثابتشان نشد و گاهی بر عكس آن به اثبات رسيد. راست ها و محافظه كاران و سنت پرستان، . همان ها كه هشت سال پيش به جد ايستاده بودند كه مردم برايشان معنويت مهم است و بايد نگران از دست رفتن ايمان آن ها بود، امروز به جد ايستاده اند كه برای مردم زندگی روزمره و معيشت مهم است. اگر از خود بپرسيم كه كدام از اين ها درست است. آسان است شعار دادن اما آسان نيست دانستن پاسخ اين سئوال، مگر در عمل. و همين يك سالی كه در پيش است به همه بازيگران نشان خواهد داد كه پاسخ نسبی اين سئوال مهم از سوی جامعه چيست. آن ها كه احساس پيروزی بهشان دست داده است در يك سال آينده كوشش خواهند كرد، در سياست خارجی روش های آرام و نرم در پيش گيرند و در ضمن دست به ذخيره های ارزی ببرند و به هر صورت شده به اوضاع اقتصادی، اگر شده صوری و موقت هم، سروسامانی بدهند و آن گاه به خرداد سال آينده بروند و چشم به رای مردم بدوزند. اين وضعيت فرصت مناسبی در اخيتار هواداران دموكراسی خواهد بود كه نظر مردم بدانند و وزن خود بيازمايند.

فايده بزرگ ديگری كه دوم خرداد داشت اين بود كه نقش سياست خارجی را بر احوال و زندگی ما روشن كرد. سال پيش در همين روزها، هم اوپوزيسيون نظام و هم بخشی از جامعه شهری را اين تصور پيدا شده بود كه ماجرای عراق چنان فشاری به ستون فقرات نظام و محافظه كاران وارد می كند كه يا بايد در مقابل خطر دخالت خارجی سينه سپر كنند و به خودكشی تن دهند و يا آن كه سر به زير بيندازند و امتيازهای بزرگ بدهند از جمله تمامی قواعد دموكراسی را بپذيرند. اما ديديدم كه چنين نشد و از ماجرای عراق و پی آمد حمله نيروهای تحت رهبری آمريكا، اتفاقا فرصت طلائی و كم نظيری نصيب محافظه كاران شد كه نشان داده بودند كه قدرت بيش تری دارند و آماده معامله و از جمله همكاری با آنان در آرام كردن عراق اند. حالا ديگر كسی را ترديدی نيست كه سياست سختی در درون و نرمش در بيرون كه سال گذشته هم درباره آن نوشته بودم بارها، نتيجه داده است و هم در ماجرای فعاليت های هسته ای ايران و هم در داستان حقوق بشر، بهانه گيری هائی مانند ارتباط با القاعده و مچ گيری هائی در زمينه شركت در تروريسم. اما با گذشت زمان فشارها تا اندازه زيادی كاهش پيدا كرده در حالی كه جز در مورد فعاليت های هسته ای نظام امتياز بزرگی نداده و تغييری – جز آغاز اصلاحاتی در قوه قضاييه – صورت نگرفته است. و با همين نحوه برخورد هم كه با اصلاحات و اصلاح طلب ها و انتخابات كرده اند، نه آشوبی در داخل كشور پديد آمده و نه خطر و تهديد خارجی افزونی يافته است. با كسانی كه می گويند اين وضعيت موقتی است و با حل ماجرای عراق، كار بر نظام جمهوری اسلامی سخت می شود، مخالفتی ندارم جز اين كه می گويم باور بايد كرد كه فعلا بحران از سر محافظه كاران مدافع جمهوری اسلامی حداكثری گذشت تا دوباره وقتی آغاز شد داستانی ديگر است و به قول شاعر در اگر نتوان نشست.


من از آن جمله هواداران اصلاحات سياسی و دموكراسی در كشورم كه معتقدم هر جنبش به همان اندازه جلو می رود كه مردم جا دارند و نمی توان گنجايش عمومی را به طور مصنوعی افزايش داد. اميد بستن به استفاده از شرايط جهانی در حقيقت نوعی جر زدن در بازی است. من نيز اعتقاد دارم كه ايران راهی جز تمكين به اصول دموكراسی و حقوق بشر و آزادی ها ندارد، اما در مورد زمان رسيدن به آرزوها اصرار دارم كه مصادف است با موقعی كه مردم ايران هم به اندازه روشنفكران و هواداران آزادی، اين تمنا در وجودشان بجوشد. اين كه به قول آقای فانی يزدي ما بگوئيم كه مردم اين می خواهند و آن ديگری بگويد مردم همان را می خواهند كه من می خواهم، صورت بندی دقيق مساله نيست. صورت بندی دقيق موقعی ممكن می شود كه جز حدس و گمان ما كه به ميزان زيادی به خواست هايمان متصل است، نشانه های واضح بروز كند.

درك و فهم اين وضعيت و لزوم كار كردن بر روی مردم و بالابردن آگاهی آن ها را همگان از دوم خرداد داريم و از تكانی كه در ذهن و زبان مردم انداخت و موجب شد. اين اول بار در تاريخ ماست كه هواداران آزادی و دموكراسی – كه در يك صد سال گذشته همواره بوده اند و جز حسرت نبرده اند – ناگزير شده اند جز تعريف آزادی و نفرين كردن بر استبداد، به مردم و گنجايش آنان و راه های نهادی كردن خواست های مدنی هم انديشه كنند.

در انتخاباتی كه گذشت در شهرهای دانشگاهی كمترين ميزان رای به صندوق ها ريخته شد. اين يعنی جوانان و ميليون ها دانشجوی ما كار خود كردند و بر محيط اطراف خود اثر گذاشتند. اما چرا تصور می كرديم اين تاثير چنان خواهد بود كه كار را به امتناع مثلا هشتاد در صد مردم از رای دادن می كشاند. نكشاند. تازه اين در حالی بود كه مخالفان دموكراسی و اصلاحات سياسی گاف های بزرگ هم كردند. از ماجرای زهرا كاظمی تا حكم اعدام آقاجری. تا بی آبروئی كه بر سر رد گسترده صلاحيت های اصلاح طلبان پديد آورند. از سوی ديگر نمايندگان اصلاح طلب مجلس با دو نامه ای كه به رهبر جمهوری اسلامی نوشتند و با تحصن در مجلس – كه هر دو آن ها برايشان هزينه ساز بود – كمك كردند كه خبر به گوش همگان برسد و وهن دخالت تحقيرآميز و قيم مابانه شورای نگهبان را به گوش مردم برسانند، با اين همه محافظه كاران با استفاده از ابزاری كه در اختيار داشتند توانستند نيمی از مردم كل كشور و نزديك سی در صد رای دهندگان شهرهای بزرگ را به پای صندوق ها بكشانند. اين هم شكست بزرگی بود برای آن ها كه تمام موجوديت و قدرت خود و دين را هزينه كردند و اين حداكثر توانشان بود و تازه نتيجه اش اين شد. اما از سوی ديگر درسی هم بود برای هواداران اصلاحات و دموكراسی كه نشان داد هنوز بايد بر جامعه كار كرد.

درس ديگر نهفته در تجربه اسفند ماه گذشته اين بود كه نشان داد عمده ای از آن پنجاه در صد كه رای ندادند به اين نتيجه رسيده اند كه به اين قانون اساسی ديگر نبايد دل بست. اين درست است كه حكومت هنوز راه ها دارد تا با اعمال قدرت از آشكار شدن نظر و رای كسانی كه اميد از اين قانون اساسی بريده اند جلوگيری كند. چنان كه همين حالا هم هزينه اعلام چنين نظری بسيار بالاست و به ويژه از فشاری كه بر بخشی از جنبش دانشجوئی وارد می آيد می توان هزينه اش را اندازه گرفت اما هيچ تضمينی وجود ندارد كه در شرايطی ويژه و بحرانی، ناگهان بی اميدی به حكومت و قانون اساسی اش آشكار نشود. از همين حالا می توان پی به نشانه هائی برد. از ماجرای تقسيم های استانی در خراسان و قزوين تا كمبود آب در اسلامشهر و شهرهای جنوب، از دستگيری دو زن خيابانی در شاهين شهر تا دستكاری مشهود نمايندگان شورای نگهبان در نتايج انتخابات فريدون كنار، و از استقبال از نمايش فيلم مارمولك تا ... می توان ديد كه برای آشكار شدن ميزان مخالفت ها، هر فرصت و بهانه ای می تواند به كار آيد. تا كی می توان اجتماعات ورزشی را محدود كرد، گروه های ضد شورش تقويت كرد و تعليم داد، يا لباس شخصی ها را به ميدان فرستاد و به دنيا گفت اين خود مردم اند كه به ميدان می آيند. در لحظاتی همه اين مال آنديشی ها خنثی می شود. هميشه هم اوضاع مطابق پيش بينی ها پيش نمی رود.

همين كه تصميم سازان مجبور شده اند آرايش تازه ای به خود بدهند و نام های مشهورشان را پنهان و از صحنه دور كنند. خود را آماده كنند كه دو تن غير روحانی – هر چقدر خودی را – برای رياست دو قوه از سه قوه كشور به جلو بفرستند، معنايش اين است كه پيام مردم در دوم خرداد به گوششان رسيده و با وجود فرياد ها كه می زنند تا واقعيت را پنهان كنند پيداست كه ديگر تندروی شان مبنائی ندارد و مانند تعويض نام خيابان خالد اسلامبولی است. حالا از ديد مردم آگاه تندی شعارها از ترس است. و مردم نگاه می كنند كه از رسانه های خارجی اخبار مربوط به نرمش در سياست خارجی كجا می رسد. آن را به عنوان سياست رسمی جمهوری اسامی می پذيرند نه فريادهای تبليغاتی را.

شايد از جای ديگر هم بتوان نشان داد كه از رای دوم خرداد چه ها آموخته اند. هم آلان در شهرهائی مانند قم، حالتی كمابيش مانند حكومت نظامی برپاست كه فقط طلاب و كسانی كه با آن ها سروكار دارند می دانند. درست است كه تا به حال توانسته اند به هزينه ای گران و به قيمت تاسيس بسيج طلاب و گماردن آن ها برسر طلابی كه قرارست آينده نظام را به دوش بكشند از آشكار شدن ماجرای پشت پرده حوزه های علميه جلوگيری كنند اما كاری كه نتوانسته اند و نمی توانند اين است كه روحانيون بزرگ و مراجع تقليد را به هواخواهی خود وادارند. اين گروه مدت هاست كه از صحنه غايبند و حتی در ماجراهائی مانند تظاهرات هفته گذشته عليه هتك حرمت از اماكن مقدس جنوب عراق هم ، با همه اهميتی كه برای روحانيون و شيعيان دارد نتوانستند از علمای بزرگ و صاحب نام حوزه اعلاميه هواداری و دعوت از مردم بگيرند چه رسد به اعلام جهاد كه بعضی از تندروها در نظر داشتند.

به زبان ديگر در هيچ زمينه ای به اندازه سياست خارجی موفقيت نداشته اند و آن هم به دليل شرايط بين المللی و ماجراهای عراق است و نه بيش تر و همه می دانند موقتی است. ورنه در صحنه داخلی در مقابل آن چه كه منظور اصلی از دوم خرداد بود كارنامه خشگ مغزان جز شكست ندارد. گيرم آن قدر هوش داشته اند كه با پذيرش اين شكست و تغيير آرايش، سفره را به طرف خود بكشند.

اين همه گفتم تا بگويم رائی كه مردم در دوم خرداد 76 دادند و همان رائی است كه در انتخابات اخير از هواداران جمهوری اسلامی به روايت موجود، دريغ داشتند، در هر دو روايت به هدر نرفته است. اثر خود را به تمامی گذاشته است. از آن سو، جريانی كه به نام دوم خرداد شهرت گرفته، بر خلاف جنبش های مشابه خود در تاريخ معاصر ايران كسانی را در هر دو سو دارد كه بررسی و وزن كشی اش كنند و از آن برای آينده تدبيرها بينديشند و تجربه ها بگيرند. پس ای دل غمين مباش كه آهت اثر گذاشت/ گيرم كه نيزه نيست كه بر استخوان رسد.

  
 
                      بازگشت به صفحه اول
Internet
Explorer 5

 

ی