هنر و انديشه

پيك

                         

گل آقا

خوش صحبتی كه اهل مصاحبه نبود

دليل را از زبان خودش بخوانيد

 

 

هنگامی كه قرار شد صحبت‌های كيومرث صابری ”گل‌آقا“ در آن جلسه را در اين شماره آخر هفته به چاپ برسانيم تصميم گرفتم هيچ تغييری در جملات او ندهم و فقط به بازگويی سخنان او بپردازم.

جلسه صحبت با ”گل آقا“ با اين سؤال آغاز شد!

- چرا طی اين همه سال شما اكثرا ساكت هستيد و هيچ چيزی در مورد شهيد رجايی نمي‌گوييد اين در حالی است كه شما سال‌ها يكی از نزديكترين مشاوران او بوديد.

- تربيت معلمی در انسان يك انزوای ايجاد مي‌كند كه اگر مسائل شخصی هم با آن قاطی شود انسان تبديل به موجودی مي‌شود كه در جوامع كمتر ظاهر مي‌شود. من برای اين كه وقت شما را زياد نگيرم دلايل شخصی، حرفه‌ای و فنی زيادی دارم. به عقيده من بعد از قوه جاذبه بيشترين نيرو در اين ضبط صوت‌ها و ميكروفون‌ها است كه همه مي‌خواهند هر چه ممكن است به آن نزديك شوند اما من دلم مي‌خواهد كه از آن دور بمانم و عمر زمينی را به عنوان يك معلم تمام كنم.
- اما شما يكی از بزرگ‌ترين مشاوران او بوديد. به همين دليل بايد خاطرات زيادی از شهيد رجايی داشته باشيد.

- من 17 سال است كه در مورد شهيد رجايی حرف نزده‌ام در حالی كه دست كم يكی از نزديكترين مشاورانش بودم . آخرين باری كه گير افتادم و در مورد رجايی صحبت كردم مصاحبه‌ای بود كه در چهار شماره روزنامه اطلاعات در سال 61 به چاپ رسيد. تيتر آن گفت‌وگو اين بود: ”رجايی دلسوخته جوانان بود.“

انگار آن مرد برای سوختن آفريده شده بود. اشك‌هايش را پاك كرد و گفت: حالا فهميديد چرا راجع به شهيد رجايی صحبت نمي‌كنم! چندی پيش با خاتمی صحبت مي‌كردم و او گفت هنگامی كه از خيابان زاگرس عبور مي‌كردم، مي‌خواستم سر زده بيايم و تو را ببينم ولی ديدم كامم تلخ است و گفتم اگر بروم كام كسانی را كه سعی مي‌كنند كام مردم ايران را شيرين كنند، تلخ خواهم كرد. (از اين كه كاممان را تلخ كرده بود، عذرخواست!)

- پس شهيد رجايی نيز يكی از كسانی بود كه برای جوانان تلاش مي‌كرد؟ وی در آن زمان چه فعاليت‌هايی توانست برای جوانان انجام دهد؟

- كسانی كه مخاطب ما در آن زمان بودند، تا ما آمديم با آنها سلام عليك كنيم پوتين پوشيدند و به ميدان‌های جنگ رفتند و به علت فشارهايی كه در اوايل انقلاب وجود داشت فقط ما شعار داديم. البته ناگفته نماند كه در آن زمان حجم بيش‌تر شعارهای ما برای پسران و مردان بود اما طی اين چند ساله دختران حجم زيادی از شعارها را به خود اختصاص داده‌اند.

فكر مي‌كنيد چه قدر برای يك معلم و هم‌گام شهيد رجايی دردناك باشد، در ايامی كه همه شعارها درباره جوانان است بشنود جوانان جمع شده‌اند كاری انجام دهند ولی جايی ندارند. انقلاب ما مانند يك درخت زنده است به راحتی مي‌تواند خود را ترميم كند. اگر انسان نقشی در اين ترميم داشته باشد در نسل ما حتما نيست و در نسل بعد از ما تا چشم به هم بزنند دوره‌اشان تمام شده است و اين بار سنگين بر روی دوش جوانان است.

شما نيز تا چشم به هم بگذاريد دورانتان تمام شده است و مسئوليت روی دوش ديگران است. بگذاريد من اسير جاذبه ميكروفون نشوم سكوت كنم و شما صحبت كنيد.

- اما ما آمده‌ايم كه شما صحبت كنيد.

- من حدود پنج هزار مقاله نوشته‌ام. سخنور نيستم و برای سوژه خاصی نيامده‌ام. تا روزی كه مي‌توانستم تدريس كردم. قيافه شماها اصلا برای من ناشناس نيست. من شما را سالها است كه مي‌بينم. اين مجله‌ای كه منتشر مي‌كنم ادامه كار معلمی من است. هستند كسانی كه هميشه انبانی پر از رهنمود داشته باشند من آن‌گونه نيستم. شماها راه را پيدا كرده‌ايد پس با وقار طی كنيد. من چه كاری مي‌توانم برای شما بكنم. اينجا يك بخش خصوصی وابسته به نظام است. نمي‌گويم دولت و نگفتم حكومت. متعلق به نظام است چون روی يك اصولی راه مي‌رود. من در اوج انتخابات كه آن جمله معروف را ساختم ”بنويسيد خاتمی بخوانيد ناطق نوری” در آن موج هم دانه‌ای به تيراژ مجله اضافه نكردم. شما در معرض طوفان قرار داريد و حفظ خودتان كار ساده‌ای نيست. نسل من يا ضدانقلاب هستند يا انقلابی آرمانی. اما شما با واقعيت‌های زندگی انقلاب را معنی مي‌كنيد.
من روشنفكر فوكل كرواتی زمان گذشته‌ام و اين انقلاب من را به اينجا رساند. حتی زمانی كه شهيد رجايی در رژيم گذشته جيره روزانه شكنجه داشت، من باز با او فاصله داشتم. من كاری نمي‌توانم بكنم. قدرت در دست شماست، آينده هم. شما توانستيد سی ميليون نفر را مجبور به شركت در انتخابات كنيد حتی آنها كه نمي‌خواستند رای بدهند، شما به زور بيرونشان آورديد. اين يك واقعيت غافلگير كننده بود. شايد ديگر پيش نيايد اما اميدوارم شما باز هم اين واقعيت را تكرار كنيد.
- چرا شما سال‌ها است كه از كار سياسی كنار كشيده‌ايد؟

- آذرماه سال 1362 از كار سياسی كنار كشيدم و در سال 63 به عنوان مشاور افتخاری دوباره به كار برگشتم. در آن زمان يك نفر پيش من آمد و گفت شما بياييد در وزارت ارشاد (وزير وقت آن زمان آقای خاتمی بود) ولی من قبول نكردم. رفت و از آقای خاتمی ابلاغ گرفت و آمد و من مشاور ايشان شدم. آن مرد سيدمصطفی تاج‌زاده بود. در نتيجه من تا روزی كه آقای خاتمی استعفا نكرده‌ بود آنجا ماندم. ايشان كه استعفا كرد من آمدم بيرون. ضمن اين كه از دو سال قبل از آن تاريخ من اين مجله را منتشر كرده بودم. چون از همان زمان مشخص بود كه روزی خاتمی از كار كنار مي‌كشد. هنگامی كه خاتمی مي‌گويد من يك راه دارم و آن استعفا است، ولی من استعفا نمي‌دهم من كاملا مي‌فهمم كه منظورش چيست. از آبان ماه 69 كاملاً مشخص بود كه خاتمی ماندنی نيست. ديديد كه 71 خاتمی از وزارت ارشاد رفت. در مراسمی كه برای توديع خاتمی گرفتند از من خواستند سخنرانی كنم ولی من قبول نكردم. به خاطر اين كه مجبور به سخنرانی نشوم سه ربع ساعت ديرتر به محل توديع كه در تالار وحدت بود رفتم. يك نفر منتظر من بود، من كه رفتم آمد و گفت: بيا برويم جايت را به تونشان دهم از در كه وارد شدم، ديدم كه پشت ميكروفون هستم و هزار نفر جلوی من نشسته‌اند. آن مرد سيد مصطفی تاج‌زاده بود.
من مجبور شدم صحبت كنم ولی بيشتر از دو دقيقه صحبت نكردم. آقای لاريجانی، وزير بعدی ارشاد آنجا نشسته بود. لاريجانی در دوران دبيرستان شاگرد من بود. من گفتم آقای لاريجانی شما دو عكس خودتان را به من بدهيد كه ما بتوانيم كاريكاتور شما را بكشيم، كاريكاتور وزير قبلی را به دليل روحانی بودن نتوانستيم بكشيم. دوم اينكه همان‌طور برويد كه اين مرد دارد مي‌رود. والسلام و از پشت ميكروفون پايين آمدم. بعداز آن ديگر كار سياسی نكردم.
- شما در رژيم قبل در مجله توفيق كار مي‌كرديد كه همان زمان توقيف شد. به نظر شما اگر آن مجله الان هم فعاليت مي‌كرد، تعطيل مي‌شد؟

- من عضو تحريريه و معاون سردبير مجله توفيق بودم. ستونی كه مي‌نوشتم هشت روز هفته نام داشت. مجله گل آقا را با اعضای تحريريه توفيق شروع كردم. من جواب شما را نمي‌دهم اما جواب اولين سردبيرم را در سال 69 به اين سوال يك خبرنگار مي‌دهم. ”ما با حكومتی مواجه هستيم كه سعه صدر بيشتری دارد.“ در تحليل كار من خيلی چيزها گفته‌اند: ”اين با نظام است“. ”حسن نيتش را به نظام نشان داده است“ و ... ولی بعد از ما اين نشريه (گل آقا) را ورق خواهند زد.
بسياری از افراد تحريريه هنگامی كه شماره‌های گذشته را ورق مي‌زنند،‌از من ايراد مي‌گيرند كه ما در گذشته بسيار تندتر بوده‌ايم. من مي‌گويم وقتی موج تند مي‌شود، من فتيله‌ را پايين مي‌كشم.
طنز گل آقا طنز عريان نيست. من هنوز برای خودم خط قرمز دارم. البته هستند كسانی كه خط قرمزها را مي‌شكنند و البته بهايش را هم مي‌پردازند. اگر ديگران خط قرمزها را بالا ببرند من مي‌گويم خوش آمديد. ولی من در يك نقطه مطمئن مي‌ايستم. مردم ايران بايد بدانند اين يك نشريه‌ای است كه خط قرمز را خودش تعريف مي‌كند. دلم مي‌خواهد فرياد بزنم. تند نرويد نقطه‌ای كه من ايستاده‌ام ضريب امنيت بيشتری دارد. شهرت را يك دفعه نخواهيد. من از 20 سالگی طنز نويس شدم تازه 40 سالگی گل آقا شدم. بعدها در تاريخ ادبيات يك گل آقا خواهيد داشت شايد شبيه ملا نصرالدين.

- شما بالاخره برای ما خاطره‌ای از شهيد رجايی تعريف نكرديد؟

- سر كلاس درس بودم. به من خبر دادند كه شهيد رجايی زندانی شد. تو به دانش‌آموزان بگو. فضا خيلی سنگين بود و نمي‌شد به راحتی صحبت كرد. مدرسه يك سرايدار داشت كه آقا سيد صدايش مي‌كردند. من گفتم آقا سيد يك ليوان آب بده، شانس من يك ليوان آب خيلی خنگ آورد.
اين در حالی بود كه اگر آب سرد بود تمام ذهن من باطل مي‌شد. با اين وجود من گفتم اين چه آب گرمی بود كه به من دادی. خوش به حال آقای رجايی كه الان آب خنك مي‌خورد. وقتی اين جمله را گفتم همه در خيابان سمنگان ريختند و ماجراهای بعد.

يك خاطره ديگر هم اين است كه با آقای رجايی بيرون رفته بوديم. در ميان مردم يك دفعه ديدم كه رجايی داد مي‌زند صابری كمكم كن. نگاه كردم ديدم از اين طرف مردم دست آقای رجايی را مي‌كشند و مي‌گويند رجايی حمايتت مي‌كنيم از آن طرف هم عده‌‌ای ديگر دست رجايی را مي‌كشند و مي‌گويند حمايتت مي‌كنيم. من به پاسدارها گفتم شده مردم را بزنيد ولی رجايی را نجات دهيد.

(به نقل از فرهنگ آشتی، 17/2/1382)

  
 
                      بازگشت به صفحه اول
Internet
Explorer 5

 

ی