ايران

پيك

                         

ريشه های مقاومت در برابر اصلاحات

به مناسباتی باز می گردد كه می خوانيد

از بيت رهبری تا شكنجه گاه ها

روحانيونی كه با جنايت به حاكميت رسيدند

عاملين شكنجه، اعدام، ترور و كشتار زندانيان سياسی از كجا برخاستند

 

 

نام نيك گلپايگان را، جنايتكارانی مانند مرتضی اشراقی كه در ماجرای فتوای كشتار زندانيان سياسی در سال شصت و هفت نقش مهمی داشت به نكبت آلوده كرده اند. او در كنار دو حجت الاسلام ديگر با نام های نيری و پورمحمدی اعدام های تابستان 67 را رهبری كرد.همچنان كه حجت الاسلامی بنام محمد رضا عقيقی ، بعنوان قاضی شرع قتل های زنجيره ای پوينده و مجيد شريف و فروهر ها و . . را پايمال كرد.

محمد ابراهيم نكونام ، معاون قضائی دادستان كل كشور و دادستان ويژه روحانيت كه دستش در توطئه های بسياری آلوده است.   حسينی عضو عالی رتبه اطلاعات،  غلامحسين محمدی معروف به اسدالله علم ! و مليجك بيت رهبری ؛ علی رضا بصيری هماهنگ كننده حراست های وزارت خانه ها با وزارت اطلاعات؛  سردار امير اشراقی معروف به امير سلاخ، همدم صادق مير حجازی منشی رهبرو از عناصر اصلی حفاظت و اطلاعات بيت رهبری ! 

مهدی كروبی رئيس مجلس نيز، در اصل گلپايگانی و از روستای " اختخون " است.  حشمت الله طبرزدی نيز كه اپوزيسيون بازی در می آورد و از درون زندان اوين عليه ولی فقيه اطلاعيه ميدهد گلپايگانی و از روستای در است.

گلپايگان ، شهری بازمانده از دوران سلسله كيانيان است كه دراصل ، " َورد ـ پادگان " ورت پادگان ، و سرزمين گل ُسرخ است.

علاوه بر خاورشناسان شوروی كه در تاريخ ايران ترجمه كريم كشاورز از اين شهر ياد كرده اند و جدا از جهانگردانی چون " اوشرا اورلی " - فن پوزر آلمانی ـ شيتيرنا ـ " ويدن گرن " خاور شناس سوئدی - ژان تونت فرانسوی ـ و . . . كه گذرشان به گلپايگان افتاده و در باره آن نوشته اند ، محمدابن جرير طبری ، حمدالله مستوفی ، مرتضی راوندی ، زين العابدين شيروانی ، ميرزامحمد تقی لسان الملك ـ محمدتقی خان حكيم ـ دكترغلامحسين مصاحب ـ دكتر عبدالحسين نوائی ـ اكرم بهرامی - ساطعی دبير جغرافيا  - عبدالحسين سعيديان ـ صادق هدايت (در كتاب سگ ولگرد و نيز داستان تاريك خانه ) سهراب سپهری ( در شرح زندگی اش )  به گلپايگان ، به سرزمين گلهای سرخ اشاره كرده اند . 

استاد فرج الله شريفی كه امثال و ِحكم علامه دهخدا را زنده كرده است ـ زنده ياد جواد غياثی در كتاب " فرهنگ عامه گلپايگان " اكبر افاضلی دركتاب " توشه ای از تاريخ و فرهنگ گلپايگان " و نيز " گلپايگان در گذر زمان " مرحوم نوربخش دبير فرانسه در نشريه دانشسرای مقدماتی” يادنامه گلپايگان، همشهريان با ذوقی كه " سی دی كامپيوتری ورت پاتكان " را تهيه نموده اند ، و بسياری ديگر كه ما نمی شناسيم به كلمات و لهجه اين ديار كهن جان داده اند   .

سابقه تاريخی اين شهر ُكهن به قبل از اسلام بر ميگردد ، " قلعه گبری " كه پيش از ساسانيان بنا شده ، ديوارهای غار" حاج قارا " و نقاشی های ويژه كه خط نوشته های قبل از اسلام را نشان ميدهد ، روستاهائی چون فغستون و نيوون كه قبلاً آتشكده بود و وجود سه حرف از چهار حرفِ غير َعربی پ ـ چ ـ ژ ـ گ ،  ( ژ ، كمتر يافت ميشود )  در محاورات مردم شهر گويای اين امر است - ، فراموش نكنيم كه فغ ، و بغ در زبان پهلوی به معنی معشوق و معبود و خداست و همانطور كه گفتيم فغستان آتشكده بوده است .
در اينجا ميتوان ازمراسم ِ كمتر گفته شده " عروس قنات در گلپايگانكه زنی را به عقد قنات ! در می آوردند تا قنات همچنان بارور و ُپر آب بماند ، از آثار تاريخی اين شهر چون منار ، مسجد جامع ، هفده تن ، ارگ و قلعه علی خانی گوگد كه پس از ارگ ويران شده َبم ، دومين بنای بزرگ خشت و گلی ايران است  و كتيبه های مسجد و منبر سرآور  و . . . سخن گفت. می توان از كبوترخانه ها و برجهای شهر و حتی از كشفيات باستانشناسی در  تَپه سی يلك ، خرقاب و صحرای لورِمش و . . حرف زد.

 ميتوان از اولين نمايندگان مجلس شورا و امثال ميرزا محمد باقراديب و دولتشاهی و يا از فرزانگانی چون دكتر عبدالله معظمی ، آقازاده ،استاد رياضيات و آمار و مولف كتاب ُپرارج ِ "  نظريه نمونه گيری " استاد رياضيات و آمار و مولف كتاب ُپرارج ِ "  نظريه نمونه گيری " دكتر علی عميدی كه در بستر بيماری ست، از آقا رضا تاجداری ، جواد غياثی ، مرحوم علی وكيلی ،  و دهها انسان شريفی كه باعث افتخار و چشم و چراغ شهرند وفعلاً  نميتوانيم نامشان را ببريم ، نوشت، تا بلكه نام نيك گلپايگان را از زير آوار نام و آثار جنايتكارانی كه درابتدا از آن ها نام برده شده بيرون كشيد. 

 ميتوان از حجاران ، خاتم كاران و ُمنبت كارانی چون استاد حيدر قاشق تراش ، معلم هنرمندان بزرگی چون اوسا علی آقا معظمی ، ميرزا علی مختاری ، ميرزا محمد مختاری ، استاد حيدر نيكنام و استاد توسلی . . .  از تابلوهای نقاشی محمد كرمی كه براستی " شعر رنگهاست " ، از رقص زيبای خطوط در خطاطی های مصطفی منصوری و مينياتورهای احسان جمالی واز آواز ُپرشور اكبر گلپايگان  كه در برنامه گلها،  با بنان و عبدالوهاب شهيدی و فاخته ای صدا در صدا انداخت نيز ياد كرد.

ميتوان خاطره ساز محمد لوتی ، تار احمد سرور و تصنيف " گل َپری جون " را زنده كرد ، ميشود از آبگوشت ناظم و صابون حاج محمد زمون ! از خاتون جان خانم و خال طوطی ، مامای مهربان بسياری از پدران و مادران ما ، از پشتكار و استقامت زن شاطر در نانوائی زير دروازه ، و آزار و اذيتی كه ُملا نماهای مرتجع شهر به اسم دين و مذهب روا ميداشتند نوشت .

پس از قرنها " شافعی بازی " نوبت صفويه و سوء استفاده از تشيع رسيد. مثل همه جای ايران، آباء و اجداد ما نيز در گلپايگان به تعصب های جاهلی و جشنهای به اصطلاح " عَمرُكشون " كشيده شدند 

در ادامه ميخواهم چهره های مردم فريبی را كه دراين 25 سال نام اين شهر باستانی را آلوده به اعمال خود كردند افشا كنم:

مرتضی اشراقي

در سال ۶۷، در هيات سه نفره ای كه پس از فتوای كشتار تشكيل شد تا باصطلاح تشخيص موضوع دهند، مرتضی اشراقی گلپايگانی بعنوان دادستان انقلاب جای گرفت. در كنار دو روحانی ديگر بنام های نيری و پورمحمدی عضو وزارت اطلاعات. جنايت چنان هولناك بود كه موسوی اردبيلی قاضی القضات وقت و آية الله منتظری رسماً اعتراض كردند.

حتی آية الله صانعی كه در زمان خودش شكنجه و تيرباران اجرا شده بود، علی رغم مخالفت آيت الله خمينی استعفا داد تا بقول خود "آه مظلومان او را نگيرد"

او در دانشسرای مقدماتی گلپايگان درس خواند و عاری از سجايای يك روحانی با تقوا بود. پس از انقلاب  به برخی پرونده های ساواك رسيدگی كرد و بعد از مأموريت قضائی در سده ـ همايون شهر ـ دادستان اصفهان شد. انصافا در آن دوران در جنايت غوطه نخورد اما در مقام دادستانی انقلاب تهران و سپس در ماموريت قتل عام زندانيان سياسی با سر در منجلاب جنايت در غلطتيد. اشراقی بعدها رئيس شعبه 17 ديوان عالی كشور شد و اكنون در خيابان نادرشاه ( قائم مقام فراهانی ) دفتر وكالت دارد. 

 غلامحسين محمدی گلپايگاني

او اكنون اسدالله َعلم  بيت رهبری است. فرزند ميرزا ابوالقاسم محمدی است و در روستای اسفرانجون به دنيا آمد.  پدرش گرچه مورد احترام مردم و مرد خوبی بود، اما با مقامات رژيم شاه مراوده داشت. خزينه ای در خانه ساخته بود تا با حمام های دوش دار مخالفت كند!

راديو را مردم شهر، از ترس امثال او در هفت سوراخ پنهان می كردند. غلامحسين محمدی كه حالا به آيت اللهی ملقب شده از طريق ری شهری و منتجب نيا و . . . پايش به دستگاههای اطلاعاتی باز شد و يكی از برادران همسرش را نيز كه طلبه بود با خود به وزارت اطلاعات كشيد.  محمدی پس از مشاغل گوناگون در نيروهای مسلح و . . بالاخره راهی بيت خامنه ای شد و اكنون رئيس دفتر و پيك پيام های محرمانه اوست. محمدی گلپايگانی آنزمان كه در نيروی هوائی مستقر شده بود، منزل يكی از ُامرای ارتش در قصر فيروزه را تصاحب كرده بود و مادرش تعريف ميكرد كه خانه آية الله مثل بهشت ميماند و از هر طرف باغش آب روان است، عينهو بهشت! و ادامه ميداد: " غلامحسين " راهی فرنگ كه شد يك دختر انگليسی را مسلمان كرد و به ايران آورد كه نامش را فاطی گذاشتيم و به عقد پاسدار خودش در آورد. آن دخترك چطور و چگونه به اين سرعت مسلمان شد و از انگلستان همراه آقا به تهران آمد تا كنار گوش ايشان و رهبری مستقر شود خدا می داند.

 حسيني

حسينی برادر همسر غلامحسين محمدی گلپايگانی نيز خيلی زود از طلبگی به حجت الاسلامی صعود كرد و از مقامات بالای وزارت اطلاعات شد. او نماينده ويژه مقام ولايت در خريد تسليحات نظامی از خارج كشور است و نقشی مانند ارتشبد طوفانيان در كنار شاه را دارد. خودش می گويد گلوبال! خريد می كند و از ُكد  ِسری بودجه استفاده می كند.

علی رضا بصيري

وی فرزند آخوند بصيری ست كه مردم به او "  آقا  كوچك " می گفتند و در گرماگرم انقلاب به مسجدی در تهران رفت و آمد داشت و اعلاميه ای را كه عنوان امام داشت پخش نمی كرد. می گفت ما امام سيزدهم نداريم! حالا هماهنگ كننده حراست های وزارت خانه ها ، با وزارت اطلاعات است و پشت زندگی پر زرق و برقش ، آه و ناله هزاران هزار مردم بی پناه است.  بسيارند روحانيونی كه ( حتی در گلپايگان) كه امثال بصيری و نكونام و . . . را به خوبی ميشناسند وازعوام فريبی هايشان دل ِ ُپر خونی دارند

محمد ابراهيم نكونام

از مقاماتی چون بازجو و بازپرس و دادستان شهرهای كوچك و . . . عبوركرد و به معاونت قضائی دادستان كل كشور و با حفظ  سِمت به دادستان ويژه روحانيت رسيد. همه طلبه ها و حتی دوستان خودش نيز می دانند كه شيخ محمد ابراهيم حتی دروس مرسوم حوزه، مثل سطح را نيز تمام نكرده است.  وی كه انگشت كوچ امثال يوسفی اشكوری ـ كه اكنون در زندان است و قبل از انقلاب در گلپايگان بود ـ نمی شود در دادگاه عبدالله نوری سنگ ولايت فقيه چند بار به سينه خود و بارها به سر عبدالله نوری كوفت. نكونام  كه دست جنتی و شواری نگهبان به همراهش است، سايه روزنامه نگار مستقل و حتی خودی هائی را كه ادای " اصلاح طلبی " در می آورند را با تير می زند. او در پشت بسياری از توطئه های آشكار و پنهان قرار دارد و به دلائلی از مرتضی اشراقی نيز آلوده ترست.

دكتر عباسعلی زالی، رئيس مركز آمار ايران هم گلپايگانی ا ست. خدماتی كرده، اما همراه با جنايت. " ناصريان " كه همكاسه زالی است، وی را برای مغز شوئی زندانيان سياسی به زندان می آورد.

ناصريان را همه آنها كه زجر زندان در جمهوری اسلامی را ديده و كشيده اند فراموش نخواهند كرد.

محمد رضا عقيقی

پدرش مرد زحمتكشی بود و روبروی دبيرستان فردوسی، در بانك ملی كار ميكرد. يكی از پسرانش ـ احمد رضا ـ  قاضی دادگاههای حقوقی كرج است ، پسرديگرش عليرضا ، مدير كل حقوقی وزارت مسكن و شهرسازی ست كه قبلاً " معاونت حقوقی ستاد اجرائی فرمان امام " را بعهده داشت كه خانه های مردم را مصادره كرده ، می فروختند و تصاحب ميكردند. پسر ديگرش كه ميگويند آلوده به جنايت  نيست، طلبه و در گلپايگان است ، اما محمد رضا كه موضوع بحث ماست ، قاضی به اصطلاح شرع قتل های زنجيره ای بود و مستقر در سازمان قضائی نيروهای مسلح . او خون امثال مختاری و پوينده و مجيد شريف و فروهرها را ماست مالی كرد. مرگ احمد خمينی را هم كه در دايره قتلهای زنجيره ای ست، او مسكوت گذاشته و پرونده اش را بايگانی كرد.

عقيقی می گويد فقط چهار پنج نفر ترور شده اند كه آنهم بدستور امثال رفسنجانی و اژه ای بوده است.

سردار امير اشراقي

در حفاظت اطلاعات بيت رهبری است و معروف است به " امير سلاخ ".در گذشته جلوی منار با چكمه خونی جگر بره می فروخت، زمانی نمايشگاه اتومبيل داشت و بعدها شد راننده تاكسی اما با يك رنو بيست و يك! ۹ برادرند ، اما در ميان آنها اين امير است كه به دليل چسبيد به امنيتی های حكومت و از چشم مردم افتاد. برادرانش نيز از او بدشان می آيد.

سرداراشراقی در َدم و دستگاه صادق ميرحجازی ، در بيت خامنه ای ، كارچاق ُكن زد و بندها و توطئه هاست.   يك روده راست در شكمش نيست.  حالا با ريش مخصوص كه شبيه شعبان جعفری زمان شاه است و با اتومبيل  ماكسيما  به گلپايگان می آيد و بعد از كشيد يك شكم سير ترياك به تهران بر می گردد.

منصور معظمي

معظمی اكنون سفير در كشور برزيل است. يك شارلاتان به تمام معنا. با يقه آخوندی و انگشتر عقيق و تسبيح ، شده است حاج  آقا منصور معظمی. در زمان انقلاب دانشجوی دانشگاه اصفهان بود. وقتی طرفداران آية الله خادمی با آية الله طاهری سرشاخ شدند َسمت    وزش  باد را تشخيص داد و چسبيد به آنطرفی ها. رنگ جبهه و جنگ را هم نديده ، ابتداء با بالاگرفتن َتب ِ" بنی صدر " به اين طرف َغش كرد  و زير َعلم ِ بنی صدر سينه زد! اما بعد ، جانب برادران مكتبی را گرفت و به دولت مير حسين موسوی چسبيد و خودش را در بنياد جنگ زدگان جا كرد . بعد هم بدنبال امثال "برادر رهگذر" سر از وزارت برنامه و بودجه درآورد و به همين سياق در زمان رفسنجانی وارد شركت نفت و مدير عامل شركت گاز ايران شد. منصور، كه در شركت پتروشيمی ايران فعال شد و علاوه بر يقه آخوندی، ذكر هم می گفت!  در دور پنجم مجلس كانديد گلپايگان شد كه دربازی جناح ها رأی نياورد.

 محمد توانا. حاج آقا 34

دوبرادرش كه آنها هم ترياكی بودند، بنام های جواد و مرتضی خودكشی كردند. خودش هم  جدا از دود و َدم... شرم و حيا را قورت داده است.

محمد توانا از هارترين شكنجه گران بند 209 زندان اوين بود. اورا با اسم رمز " 34" صدا می زدند. به لحاظ اخلاقی بهترست مردم شهر خودش قضاوت كنند كه ايشان كه صدها ـ براستی صدها ـ جوان را زير شكنجه های طاقت فرسا آش و لاش كرده و به چوبه های دار فرستاده، در چه پايه اخلاقی است. شايد فقط بتوان او را با  سردار "حاج آقا محمد گوگدی”  كه تا پيش از انقلاب ُجز َقمه ِكشی و پدرسوخته بازی سابقه ای از او باقی نيست مقايسه كرد. گوگدی هم رئيس كميته 14 شاه عبدالعظيم بود و جنايات بسياری از او به ثبت سينه ها مانده است.

ناصری صالح آبادي

در اينجا ازفردی كه گلپايگانی نيست ، اما قبل از انقلاب رياست دادگستری اين شهر را بعهده داشته است می خواهم ياد كنم. از "ناصری صالح آبادی” كه حتی ليسانس حقوق هم نداشت، اما چون همشهری تيمسار نصيری رئيس ساواك شاه  بود، توسط او به دستگاه قضائی آورده شده بود. در جمهوری اسلامی بلافاصله ريش گذاشت و تسبيح بدست گرفت و در دادگستری ابقا شد. وقتی كه مرتضی اشراقی از دادستانی اصفهان  عازم تهران شد ،  ناصری صالح آبادی به آنجا رفت و دادستان عمومی اصفهان شد.

 علی رازينی كه به رياست دادگستری تهران رسيد ، اين جلاد را قائم مقام خود كرد و ناصری همه كاره دادگستری تهران شد. اتاقش مثل اتاق نخست وزيری بود. بعدها عضو هيئت منصفه رسيدگی به جرائم مطبوعاتی هم شد و بعد هم به مستشار ديوان عالی كشور رسيد. كسانيكه در مقطع انقلاب در تظاهرات گلپايگان دستگير می شدند به خدمت ايشان برده می شدند. همانها به ياد دارند كه ناصری چگونه با فرمانداری نظامی و امثال سرلشگر ناجی همكاری داشت.

 

 سرزمين گلهای سرخ ، گلپايگان را گرچه تعدادی جنايتكار با تيغ و تغال خويش آلوده اند ، اما مثل هر شهر و ديار ديگری پر است از مردم شريف وفرزانه  كه از رنگ و ريا بيزارند و عمری را با عزت و شرافت  زيسته اند . از فرزانگانی كه فعلاً نميتوانيم نامشان را ببريم وچشم و چراغ و باعث افتخاراين شهرند ، و از پدران و مادران جان باختگان راه آزادی نيز كه بگذريم ، و جدا از جوانان معصومی كه با انگيزه های پاك راهی جبهه های جنگ شده و قربانی جنگ خانمانسوز شدند و برادران ما محسوب ميشوند  ، " شمعهای شبانه " ای هم هستند كه عشقی جر بهروزی و آزادی مردم خويش نداشتند و در رژيمهای ستمگر شاه و خمينی تيرباران شدند . " شمعهای شبانه " ای كه خوش و بی پروا سوختند تا روشنی بخش محفل ديگران باشند 

 از بيست و هشت مرداد سی و دو تا مقطع انقلاب ، گلپايگان جمعاً شش زندانی سياسی داشت كه سه نفر آنان منوچهر مختاری وفرامرز شريفی وحسين جان زينلی در اين راه جان باختند، اما پس از انقلاب تنها شمار گلپايگانی هائی كه  تيرباران و حلق آويز شدند  بيش از شصت نفر است.

منوچهر مختاری جزو افسر توده ای بود كه پس از كودتای 28 مرداد تيرباران شد. او افتخار گلپايگان و يادگاراستاد هنرمند، ميرزا محمد مختاری، شاگرد كمال الملك نقاش بود.

فرامرز شريفی كه آرم فدائيان از ابتكارات اوست و پژوهشگری كه می توانست فيزيكدان بزرگی شود. محمد باقر عباسيان  استاد دانشگاه و حميد خادمی از آزادگان پرافتخار گلپايگان اند كه در زمان شاه كشته شدند. براستی چه كسی در صداقت امثال جواد توكل و مهدی وثوقيان وعلی زمانی ( كه آرم جهاد سازندگی از اوست ) و يا شمسی رحمتی و فاطمه ُسروری و زهرا شاهوردی و . . . ترديد دارد؟ 

سلام بر شهر گلسرخ. بر گلپايگان

با اشاره به بخشی از وصيت نامه " احمد شربتی” ، آن معلم با احساس و كشاورز سخت كوش كه شيفته سوره " غاشيه " بود ، نام شهدای والامقام گلپايگان را از هر عقيده و ايمان زنده كنيم. گرچه ياد همه آنها در قلب مردم است.

بخشی از وصيت نامه احمد شربتي

« : . . . قسم به َجَسد به دار آويخته شده محمود توكل در اراك ، قسم به پيكرهای شكنجه شده و غرقه به خون تيمور و مرتضی انوری و حميد اماميان ، قسم به جسد سوخته شده حميد خادمی با آرپی جی هفت ، قسم به پيكرهای تيرباران شده جميد رضا جمالی ، حميد ناظمی ، علی رضا اشراقی ، علی زمانی ، جواد توكل ، علی رضا رياضت ، حسين ديانتی ، حسين و علی خادمی ، شمسی رحمتی ، علی نكونام و اعظم حبيبی و عبدالله شاهوردی و . . كه شما آنها را می شناسيد و قسم به رنج و شكنج هزاران شهيد و زندانی ، قسم به آه و ناله ميليونها آواره و دربدر، و حسرت تلخ ميليونها بيكار و قسم به رنج و حرمان و فراق پدران و مادران در سرتاسر ايران ، كه وعده خدا حق است ، ظلم پايدار نخواهد ماند ، و از پس ابرهای تيره و تار ارتجاع ، خورشيد پيروزی طلوع خواهد كرد . اين قانون تكامل است . . . َصَدق الله العلی العظيم

نام شهدای جنگ عراق از گلپايگان

منوچهر مختاری ـ حسين جان زينلی ـ فرامرز شريفی ـ فرزين شريفی - حميد سعيدی زاده ـ حاج حسين اكرمی ـ   محمد رضا  پور اشراقی ـ حسن فرزانه ـ حميد خادمی ـ مجيد خادمی ـ علی خادمی ـ حسين خادمی ـ علی رضا اشراقی ـ علی نكونام ـ اعظم حبيبی ـ رضا امام جمعه ای ـ احمد شربتی ـ زهرا شاهوردی ـ عبدالله شاهوردی ـ زهره شاهوردی ـ علی زمانی ـ سعيد سعيدپور ـ ساسان سعيدپور ـ جواد توكل ـ مرتضی احمدی ـ حسين ديانتی ـ برات حبيبی ـ فاطمه سروری ـ محمد باقرعباسيان ـ علی عباسيان ـ نرگس عباسيان ـ مجيد ناظمی ـ حميد ناظمی ـ نرگس عباسی ـ احمد مير هادی ـ فرشته نوربخش ـ علی رضا رياضت ـ علی شكوهی زاده ـ حميد اماميان ـ محمد تقی شريفی ـ شمسی رحمتی ـ ميرزا رحمتی ـ   ... رحمتی ـ احمد ُحضوری ـ هوشنگ اعظمی ـ عباس ميثمی ـ مرتضی انوری ـ تيمور انوری ـ  محمود توكل ـ محمد ( شاهرخ ) نوری ـ عباس پور اشراقی ـ معصومه پور اشراق ـ فاطمه پوراشراق ـ شهناز علی قلی ـ مادر صافی ـ اكبر شاكری ـ ناهيد جوادی ـ علی بخشائی ـ . . . ُطلوعی ـ مهدی وثوقيان - مصطفی صداقت - حميد رضا جمالی ـ زين العابدين افشون

-----------------------------------------

توضيح :

فاطمه  ُسروری عروس آية الله ! جنتی بود  . حسين جنتی ، همسر فاطمه نيز به شهادت رسيده است .

احمد شربتی همسر زهرا شاهوردی ست كه هردو جان باخته اند . 

علی نكونام و اعظم حبيبی ، همچنين نرگس عباسی و مجيد ناظمی زن و شوهر بودند

شورای پژوهشگران گلپايگان

  
 
                      بازگشت به صفحه اول
Internet
Explorer 5

 

ی