جهان

        www.peiknet.com

   پيك نت

 
صفحه اول پیوندهای پیک بايگانی پيک  

infos@peiknet.com

 
 
 

مطبوعات فرانسه
 شورش در باغ وحش کاغذی

نوشته
Alain GARRIGOU
برگردان "مرمر کبیر" در لوموند دیپلماتیک فارسی

 
 
 
 
 

 

یک انقلاب ارتجاعی در محافل رسانه ای ـ روشنفکری در حال تکوین است. مضمون اصلی آن چنین خلاصه می‌شود : نفی توده‌های یاغی. نظریه پردازان این انقلاب نوین، دچار همان نگرانی‌های اجتماعی قرن «انقلاب‌ها» شده اند و مجددا اتحاد بین «افراد صالح جامعه» و دانشمندان قلابی را برقرار می‌سازند. نمایش به صحنه گذاشته شده توسط این ضد انقلابیون، در فقدان انقلاب ، در عین حال یاد آوربازگشت رقت انگیز اشراف دست دوم از منطقه کوبلانس ( محل سازماندهی ارتش ضد انقلاب در دوران انقلاب کبیر فرانسه ـ م) ، وحشت «انسان‌های شریف» و « ترس متفکرین خیر خواه» می‌باشد

رای دهندگان حرف نمی زنند، فریاد می‌کشند ؛ آنها دیگرنظرات خود را ابراز نمی کنند، بلکه بالا می‌آورند. و صد البته قادر به فکر کردن نیستند. شب اعلام نتایج رای گیری در مورد قانون اساسی اروپا، ٢٩ مه ٢٠٠٥ ، سرمقاله نویسان نشریات با درماندگی این کلمات را به قلم کشیدند : «سونامی» ، «فاجعه» ، «بن بست» ، «شکست کامل» ، «بحران عظیم» . پیروزی رای «نه» ، مستلزم توضیحی اساسی بود :‌بی‌ظرفیتی رای دهندگان. رای مردم ؟ « این فریاد درد ، وحشت، اضطراب و خشونت است که رای دهندگان چپ، در صندوق‌های رای ریخته اند. » ( سرژ ژولی، سردبیر روزنامه لیبراسیون ، ٣٠ مه ٢٠٠٥) ، این انتخاب «راه فراری بیمارگونه بود که با منحرف ساختن قواعد بازی رفراندوم ، مردم، زرداب‌های درونشان را بر صورت حاکمیت تف کردند. » ( کلود ایمبر ، نشریه لو پوئن ، ٣١ مه ٢٠٠٥). مفسران، در استیصالشان به طور خودبخودی متوسل به دیدگاه‌های « روانشناسی توده‌ها»، رایج در قرن نوردهم شدند، مثل نظرات گابریل دو تارد، سیپیو سیگل و گوستاو لو بن که می‌گفتند : مشخصات مردم عبارتند از « قابل تحریک بودن ، فاقد ظرفیت استدلال ، قضاوت و روحیه انتقادی و افراط در احساسات» (١) . تحلیل گران امروزین نیز، برای محکوم کردن توده‌ها ،از همین دست واژگان تشریح بیماری استفاده می‌کنند : «خشم اعتراضی» (کلود ایمبر) ، «خود آزاری» (سرژ ژولی)، «بیماری همه گیر پوپولیسم» (سرژ ژولی)، «خود بزرگ بینی وحشتناک» (فرانتس الیویه ژیسبر، نویسنده و خبرنگارـم ). واژگانی محترمانه تر از سیفلیس و الکلی که در قرن نوزدهم رایج بود.

چند ماه پس از رفراندوم اروپا، «توده‌های بزهکار» مطابق تعاریف لوبن، جای «توده‌های انتخاباتی» را می‌گیرند. در شرایطی که ظرفیت قوه استدلال به مصاف کشیده می‌شود، مدعیان، معمولا به پیشداوری‌ها جامه عقلائی می‌پوشانند ؛ نیکلا باورز در نشریه لوپوئن ١٠ نوامبر ٢٠٠٥ می‌نویسد : «به دنبال رگ گرفتگی جامعه ، ورشکستگی مدنی سا ل ٢٠٠٢ ( اشاره به انتخابات ریاست جمهوری که در دور دوم شیراک در مقابل لوپن از حزب راست افراطی برنده شد ـ م) و دهاتی بازی‌های انتخاباتی ماه مه گذشته ( منظور رای نه به قانون اساسی اروپاست ـ م)، شورش‌های شهری پایئز ٢٠٠٥ تجسم نوینی از بحران ملی فرانسه و از هم پاشیدگی شالوده پیکره اجتماعی آن است». و یک بار دیگر، بازهم از پشت صحنه هرج و مرج و آشفته بازار، شبح بیماری روانی شورشیان نمایان می‌شود. کلود ایمبر چنین توضیح میدهد : «خشونت هذیانی، بیشتر جنبه روانی دارد تا جنبه سیاسی ».

خشونت و پایگاه اجتماعی شورشیان خجالت‌ها را ریخت و باعث تضعیف بیش از پیش هر نوع ملاحظه کاری شد. سایه ژنرال دوگل لازم بود تا اجازه دهد یک سر مقاله نویس چنین هشدارهای ماقبل انتخاباتی ای را سر دهد : «باید به فرانسویان بد گمان بود، این "گوساله‌ها" که‌بی‌خبر، یک دفعه بعضی وقت‌ها تبد یل به گاو وحشی می‌شوند» (دونی ژامبار ، نشریه اکسپرس ، ٢١ مارس ٢٠٠٥) . با قیام حومه نشینان، بربرها و حیوانات وحشی ، همچون شورش‌های زمان‌های قدیم ، باز سر برآوردند. یک تاریخ نگار می‌نویسد که در در ماه ژوئن ١٨٤٨ « بر دهان یا بر قلم هر "شهروند شریف" ، صرف نظر از سطح فرهنگی اش ؛ خواه مریمه، موسه یا برلیوز باشد و یا هر قلم زن دیگری که تازه از راه رسیده است، اشارات حیوانی جاری بود و به همان سلیسی از شورشیان سخن می‌راندند و می‌نوشتند که ازحیوانات وحشی، سگ‌های‌هار، پلنگ، کفتار، گرگ، حشرات کثیف.... (٢) ». با اینکه عبارات «لات» و «اوباش» به تازگی مورد استفاده قرار گرفته است، هنوز جا برای پس رفت باقی است( اشاره به گفته‌های وزیر کشور نیکولا سارکوزی.م.)

مفسران با نزدیک شدن خطرناک به فحاشی، یاد آور می‌شوند که ضد انقلاب برای بیان نطراتش، الزاما به شیوه خردمندانه و پیچیده متوسل نمی شود. «ملاحظات درباره فرانسه» به قلم ژوزف مستر یا «روانشناسی توده‌ها» نوشته لوبن، وجود قضاوت‌های پرشمار مبتذل دیگر را از یاد ما برده اند، سخنانی سطح پایئن با نتایجی به مراتب پر اهمیت تر. «اشتباهات» چند روشنفکر رسانه ای که بیشتر به دلیل ناشیگری محکوم می‌شود تا عدم واقعیت ، می‌بایست مجددا ارزیابی شود. بلاهت‌هایی که در مورد چند همسری حومه نشینان مطرح شد ، حکایت از نفرتی اجتماعی داشت و سخنانی را که در شرایط دیگر تنها در محافل خصوصی گفته می‌شود، به ملا عام کشید ( اشاره به سخنرانی‌هایی است که اخیرا به هنگام اعتراضات حو مه شهر‌ها در فرانسه، خارجیانی که دارای چند همسرند را محکوم می‌کرد ـ م).

باید پذیرفت که اندیشه ضد انقلابی کنونی ، حد اقل به صورت آشکار، از طرح مفهوم نژاد ، که سابقا در قلب این گونه نظرات بود ابا دارد. ا ما اشاره به مردمی نا آگاه، همچنان به مثابه اصل وجودی برتری‌های اجتماعی، پا بر جاست. در قرن نوزدهم، که به عصری مترقی شهرت دارد، چند بار نادانی سیاسی توده‌ها، دهقانان و کارگران را به رخ کشیدند ؟ پرودن (سوسیالست و آنارشیست فرانسوی ١٨٠٩ ـ١٨٦٥ ـ م) در سال ١٨٦٣ می‌گفت : « آری،جمعیت زیاد نا معقول و کور است» و ژول فری (جمهوری خواه ملی گرا و از مدافعین آموزش لائیک ١٨٣٢ ـ ١٨٩٣ ـ م) در همان سال اضافه کرد : «آخرین مشخصه این نژاد عالی تبار(اشاره به توده‌هاـ م)، بلاهت تمام و کمال اوست»، آلفرد فویه ( فیلسوف ١٨٣٨ ـ١٩١٢) در سال ١٨٨٤ این گفته‌ها را چنین تکمیل کرد : «دهقان نادان از کارگر نیمه آگاه کمتر نامعقول است » و بالاخره ژوفرن سوسیالیست (ژول ژوفرن وکیل مجلس ١٨٤٦ ـ ١٨٩٠ ـ م) در سال ١٨٨٨ موذیانه می‌گوید : «اگر می‌دانستید با چه خزعبلاتی مسحورشان می‌کنیم، باورتان نمی شد». در سال ١٩٠٦، فرماندار منطقه وژ (در شمال شرقی فرانسه ـ م) می‌گوید : « اعتراف می‌کنم که انتظار نداشتم نزد کارگران وژ چنین نادانی مطلقی نسبت به مفاهیم ساده اقتصادی را مشاهده کنم » ، شبیه صحبت‌های یک وزیر سوسیالیست اقتصاد فرانسه ، صد سال بعد از این تاریخ است (٣). چنانچه می‌بینیم فهرست اتهامات ، سرزنش‌ها و افسوس‌ها در این رابطه بلند بالاست. در سال ٢٠٠٥ ، مردم که هنوز در «چاه نادانی سیاسی» گرفتارند ، باز هم به روشنگری نیاز دارند. اما رفراندوم در باره قانون اساسی اروپا، اتفاقا سوال دشواری را برای این مردم پیش کشید و آن‌ها را به اشتباه «دانشجویان حقوق » فرض کرد (لوک نانتوی ، روزنامه فیگارو ، ٣٠ آوریل ٢٠٠٥). اگر این گونه اظهار فضل‌ها ادعای‌بی‌پایه تکیه بر علوم سیاسی را نداشت، می‌شد با آنها به راحتی و با لبخند بر خورد کرد، ادعایی به همان‌بی‌اعتباری ادعای اسلافشان مبنی بر اتکا بر روانشناسی توده‌ها.

اعتبار دانشمندانه برای پیش داوری‌های طبقاتی

نظرات به اصطلاح دانشمندان مردم شناسی ، به این دلیل با توفیق بیشتری روبرو شد که به خیال پردازی‌های سیاسی «انسان‌های درستکار» که از سوسیالسم به وحشت افتاده بودند ، رنگ و لعاب علمی می‌بخشید. اعتبار روشنفکرانه قائل شدن برای پیش داوری‌های طبقاتی ، هنوز نیزپابر جاست. شب رای گیری ٢٩ مه ٢٠٠٥، سیاست شناسان، فرانسه بالایی‌ها، یعنی کارمندان عالی رتبه، مرفه، دارای مدارک تحصیلی و هواداران «آری » (به قانون اساسی اروپا) را در جبهه مخالف فرانسه پایینی‌ها ، کارگران و کارمندان دون پایه، فقرا ، افراد با تحصیلات اندک و هواداران «نه» قرار دادند. به طور خلاصه، افراد با هوش و مطلع در یک سو و احمق‌ها و نا آگاهان در سوی دیگر. پا سکال پرینو، سر مقاله نویس و دارای عناوین معتبر از دانشگاه علوم سیاسی چنین توضیح می‌دهد : «در باره سوا ل مورد رای اشتباه شد» منظور او این است که کسانی که رای «نه» دادند، با توجه به مشکلات داخلی فرانسه رای دادند و به سوال در مورد قانون اساسی اروپا توجهی نداشتند، چنانچه گویا این دو ازهم قابل تفکیک است .... کارشناسان عالیرتبه پر طمطراق ، پشت سرهم دستور صادر می‌کنند «می بایست چنین کرد» ، « باید چنان کرد » ، تجویزاتی که با علم تجانسی ندارد. اما این به اصطلاح دانشمندان، آنقدر لباس علمی خود را با جامه مشاورین و کارشناسان احزاب سیاسی و انستیتو‌های نظر سنجی یا تبلیغات چی‌ها طاق زده اند که عناوین و اصول آن‌ها رنگ و رو می‌بازند.

سیاست شناسان تنها افرادی نیستند که بر تن ترس و واهمه‌های اجتماعی رخت علمی می‌پوشانند، برخی تاریخ شناسان نیز در این کارزارکه در آن حرکتی ایدئولوژیک با عقب گرد روشنفکران همراه گشته ، با سادگی تعجب انگیزی شرکت می‌کنند. مثلا، نشریه Histoire یکی از این مجله‌های تاریخی وقایع نگار که خوانندگان خود را با شرح زندگی وجنگ‌های مردان بزرگ سرگرم می‌کند ، سوال وخیم زیر را روی جلد شماره نوامبر ٢٠٠٥ خود مطرح می‌کند : «لوئی شانزدهم : آ یا باید از او اعاده حیثیت شود ؟ » سوالی احمقانه برای یک تاریخ دان ، اما سوالی مد روز. میشل وینک، استاد دانشگاه علوم سیاسی به این سوال پاسخی دو پهلو می‌دهد :«تکرار نکنیم که هنوز در سال ١٧٨٨ بسر می‌بریم، باید بپذیریم که کج روی‌ها و اشتباهات دوران معاصر در ما سعه صدری بوجود آورده که سابقا همواره شیوه برخورد ما نبوده است».

نبش قبر لوئی شانزدهم ، مستمسکی است برای محکوم کردن «مقاومت در برابر هر گونه اصلاحات» ، «عدم پذیرش تطبیق دادن خویش با روند حرکت جهان» و « رد تنها گشایش اساسی ای که در مقابل ما قرار گرفت ، یعنی رفراندوم قانون اساسی اروپا» . لوئی شانزدهم در نقش پیامبر ناجی «آری» ؟ .... هرگز برای گفتن این که هیچ راه حل دیگری برای انسان‌ها باقی نمانده، دیر نیست. به این ترتیب مشروعیت سلطنتی با مشروعیت معاصر همراه می‌شود ، ارتجاع حقانیت خرد را به رخ می‌کشد و در پس نظم لازم و برقرار، موجودیت خود را توجیه می‌کند.

آیا بلندگو‌های رادیو از ستون‌های روزنامه‌ها، تریبون بهتری برای بازگشت مطرودین نیست ؟ برنامه Réplique (جواب دندان شکن) از آنتن رادیو فرانس کولتور (رادیو فرهنگی دولتی فرانسه ـ م) که آلن فینکیلکروت مجری آن است ، روز ٢٦ نوامبر گذشته بلند گو را دراختیار دو مهمان تعجب بر انگیز قرارداد : یک تاریخ شناس متعهد که از لوئی شانزدهم، پادشاه اصلاح طلب، دفاعی جانانه کرد (کی برسد که از حق شارل دهم هم دفاع شود ؟ ) و دیگری تاریخ نگاری که با جان و دل متن آتشینی در دفاع از ملکه او ادا نمود. اولی ژان کریستیان پوتی فیس، مجلس موسسان بعد از انقلاب فرانسه را «استبدادی » خواند و دومی ، مونا اوزوف، از ماری آنتوانت تصویری مشابه لیدی دی (همسر پرنس چارلز انگلیس که چند سال پیش در تصادف اتومبیل جان سپرد و هنوز موضوع پاورقی‌های نشریات پر فروش است ـ م ) ارائه داد. « این زن قربانی کینه و بغض دموکراتیک شد ، چرا که او همه چیز داشت، زیبا ترین ، جذاب ترین و دارای بهترین امتیازات در هر زمینه ای بود که موجب شد این همه نفرت خاص را به خود جلب کند ... ماری آنتوانت، در تاریخ ملکه‌ها ، پدیده نوینی را بنیاد گذاشت ، که همانا چشیدن مزه لذت آنی ، طعم فردیت رها گشته و تشکیل زندگی ای مستقل برای خویش بود...» . هنگامی که متخصص تاریخ ما ، بالاخره به سرگشتگی خود واقف می‌شود، این پرسه زدن‌ها درزمان محو می‌شود و او اضا فه می‌کند : «ما، من و شما، داریم از شاه اعاده حیثیت می‌کنیم

همگرایی و اتحاد بین «دانشمندان» فرصت طلب و روزنامه نگاران قدرتمند ، امر جدیدی نیست. به شکلی، به همان ترتیب که پیش کشیدن تعبیرات به اصطلاح علمی روانشناسی توده‌ها (لوبن در آن زمان از دورخیم ـ همدوره او که در واقع ازنخستین جامعه شناسان علمی می‌باشد . م ـ مشهور تر بود) به مفسران یاری می‌رساند، امروز نیز آنان از‌بی‌معنی ترین فرآورده‌های «علمی» ، مثل «رفتار شناسی» مبتنی بر نظر سنجی بهره می‌جویند. این پیوند با نزدیکی برداشت مشترک آن‌ها محکم تر می‌شود ، چرا که هر دو در مقابل چالش‌های سیاسی، به پاسخ‌های سیاسی ( و نه علمی) دست می‌یازند. درک مفاهیم در چنین منطقی عبث می‌باشد ، چرا که این رای دهندگانند که تعیین می‌کنند چه باید گفت و چگونه باید عمل کرد. هنگامی که این‌ها با اضافه کردن چند رقم و درصد ارائه می‌شود ، به آن می‌گویند افکار عمومی. چند تصویر در مورد «جامعه مسدود» کافی است تا «سنگینی» و « رخوت» مردمی که به «دستاورد‌های کسب شده شان» چسبیده اند زیر علامت سوال رود. صد البته این سنگینی و رخوت هرگز شامل سرمقاله نویسانی که دیگر از مطالعه دست شسته اند ویا دانشگاهیانی که هر گونه کارعلمی را بوسیده اند و کنار گذاشته اند نمی شود.

در این بده و بستان‌ها ( بین دانشمندان قلابی و روزنامه نگاران)، برخی برای اثبات حقانیت خود، از دانشگاهیانی که بیشتر بر عناوینشان تاکید می‌کنند تا بر عقایدشان، شاهد مثال می‌آورند و دیگران برای نوشته‌های (بی مایه) خود آگهی دست و پا و نارسیسیسم (خود بزرگ بینی و خود پرستی ـ م) خویش را ارضا می‌کنند. از میان آنها ، دومینیک رینیه، سیاست شناسی است که در همه جبهه‌ها حضور دارد. نظراتش در مورد انتخابات، بحران حومه شهر‌ها ی فرانسه ویا انتخابات آتی ریاست جمهوری ، زینت بخش همه نشریات، بلا استثنا ، می‌باشد ؛ فیگارو ، لیبراسیون، لوموند و نشریه سیاسی و پارلمانی ، البته باید به این‌ها نشریات خارجی ای را هم که هیئت تحریریه آن‌ها از نشریات فرانسوی الهام می‌گیرند اضافه نمود. محافل سیاست باز ، این امتیاز را دارند که محتوای غیر معمول بخشیدن به مقالات را ممنوع می‌سازند. محتوایی که ملغمه همیشگی بین چپ‌های چپ و راست افراطی را قرقره می‌کند. دومینیک رینیه ، با ظرافت چپ‌های چپ را در مفهوم «سوسیال ناسیونالیسم» خلاصه کرد و این ابداع او تبریکات صمیمانه مطبوعات را برایش به ارمغان آورد ...

در ایالات متحده ، مفسرینی را که از همه چیز صحبت می‌کنند و در واقع هیچ نمی گویند، «طبقه وراج» Chattering class می‌نامند. در این یک مورد ، نمی توان از استثنا فرانسوی صحبت کرد. عبارات کلیشه ای به همان نسبت بیشتر تکرار می‌شوند که سخنوران، تاثیر گذاری خود را در بین مردم ، که روز به روز انتقادی تر بر خورد می‌کنند، از دست می‌دهند. در این رابطه ، جا داشت رفراندوم مه ٢٠٠٥ ، تفکر و تعمق آن‌ها را بر انگیزد و نه عصبانیت و خشمشان را. در تاریخ روزنامه نگاری، رایج نیست که موضع گیری‌های یکسان و سپس محکوم کردن‌های ناشی از نا توانی در تحلیل، بخشی از خوانندگان و شنوندگان را دور سازد. چه کسی می‌تواند ادعا کند که تنها شمارش تعداد افراد خواننده یا شنونده و یا منافع اقتصادی است که بر کلام روزنامه نگاران فرمانبرداری می‌کند ؟ خود این امر بهترین دلیل ادامه وجود «ایدئولوژی»، نزد آنانی است که فریاد پایان گرفتن دوران آن را سر داده اند.

محو متفکرین منتقد از زندگی روشنفکری فرانسه، نه محصول یک پدیده ژنتیکی است و نه حاصل رقابت بین ارتجاعیون پر استعداد. اما در عوض، بحران دانشگاه‌ها را می‌توان تا حدودی ناشی ازسر فرود آوردن سیاسی و عقب گرد کیفیت فکری دانست. دانشگاهیان که با پیشرفت و ترقی ملاحظه کاران، در بین صفوف خود مواجه می‌شوند، با محتوم گرایی می‌پذیرند که همکارانشان حق دارند نظرات و اعتقادات خود را ابراز کرده و موفقیت اجتماعی خود را در جا‌های دیگر و به شکل دیگر کسب کنند. حضور آن‌ها را در رسانه‌ها و همچنین نوشتار‌های‌بی‌مایه شان را، در خفا مسخره می‌کنند اما خود نیز در برداشتی پیچیده و غیر قابل فهم از علم محبوس می‌شوند.

کنترل همکاران تا حد جزم گرایی، معا یب خود را داشت، اما وقتی از دعوت به احترام به اصول اولیه کار فکری دست برداشته شود، گوشزد کردن به هم ردیفان دیگر حسنی ندارد. طرد متفکرین منتقد و افراد با استعداد از رسانه‌ها نیز در عدم تجدید نسل‌ها و نظرات نقش دارد. باید گفت، حتی اندیشه مرتجع نیزاز این امر زیان دیده است.

١ ) گوستاو لوبن ، La psychologie des foules, Paris, PUF, 1963 (1895), p. 17

٢) Dolf Oelher, Le spleen contre l’oubli, Juin 1848, Paris, Payot, 1992, p. 30

٣) این سیتاد‌ها از مرجع زیر است Ces citations sont extraites de Alain Garrigou, Histoire sociale du suffrage universel en France (1848-2000), Paris, Seuil, 2002.

٤) رادیو فرانس انفو ، ٢٩ مه ٢٠٠٥

دهاتی بازی انتخاباتی» Jacquerie électorale، نیکلا باورز، خبر نگار نشریه لوپوئن این اصطلاح را در رابطه با حرکت‌های اعتراضی نوامبر ٢٠٠٥ در حومه شهر‌های فرانسه به کار برد. «اوباش» Racailles اشاره به صحبت‌های اخیر وزیر کشور فرانسه ، نیکولا سارکوزی است که با اطلاق آن به جوانان حومه شهر باعث بروز آتش سوزی و اعتراضات اخیر شد. او که خیال دارد در انتخابات ریاست جمهوری آینده کاندیدا شود، در سخنرانی‌هایش، عوام فریبانه از واژگان عامه پسند ، به مقصود جلب رای مردم ساده استفاده می‌کند. «بیماری همه گیر پوپولیسم» Epidémie de populisme را نیزسرژ ژولی، خبر نگار نشریه لیبراسیون در رابطه با همین حرکت‌های اعتراضی بیان داشت . م.