ايران

www.peiknet.com

   پيك نت

 
صفحه اول پیوندهای پیک بايگانی پيک  

infos@peiknet.com

 
 
 

مصاحبه تلویزیون "هما" با عطاءالله مهاجرانی
گویا دو دولت احمدی نژاد و بوش
زبان همدیگر را بهتر می فهمند!
تخریب و حذف چهره ها و بزرگان از همان ابتدای انقلاب غلط بود و باید جلوی آن گرفته میشد. ما به مرحله ای خواهیم رسید که شاهد هتک حرمت کسانی خواهیم بود که اکنون در قلب نظام قرار دارند

 
 
 
 
 

عطاء الله مهاجرانی وزیر ارشاد در دولت خاتمی، در مصاحبه با داریوش سجادی در تلویزیون هما که از خارج کشور برنامه پخش می کند گفت:

اگر دولت آقای هاشمی دولت سازندگی بود و دولت آقای خاتمی دولت اصلاحات، دولت آقای احمدی نژاد دولت ولایت است. دولتی که ارتباط مستقیم با رهبری دارد. این یکپارچگی و یکدستی که اتفاق افتاده می شود مثبت تلقی کرد، چرا که بالاخره دولت، دولتی است که هیچ نیازی برای اینکه نهادهای موازی در کنار او فعال باشند ندارد و در واقع می شود گفت اين دولت، دولتی است نه هماهنگ با رهبری بلکه یک آهنگ با رهبری است.

 

وقتی وزیر فرهنگ و ارشاد بودم، اعلام کردم که این آخرین سمت دولتی من خواهد بود و بعد از آن تمام تلاش خودم را به نوشتن خواهم کرد و این وعده ای بود که من در سال 1378 دادم. از همان موقع هم به دلیل شرایطی که پیش آمده بود از وزارت فرهنگ و ارشاد استعفا دادم و در صدد بودم زندگی دانشگاهی و نویسندگی را به عنوان کار اصلی خودم ادامه بدهم. در طی سالهائی که گذشت من 4 رُمان منتشر کردم و احتمالاً تا پایان امسال رُمان ديگری را هم منتشر خواهم کرد و بطور کلی وقتم را بیشتر صرف کارهای پژوهشی و فرهنگی خواهم کرد. اما اين بمعنای آن نيست که از حوزه مباحث سیاسی غافل و برکنار بودم. من به اتفاق همسرم خانم دکتر کدیور سایت اینترنتی داریم که خوشبختانه مراجعین خوبی هم دارد و در آنجا درمورد مسائل اصلی کشور هم مطلب می نویسیم و مطالب ما هم در سایتهای دیگر و روزنامه ها هم طرح می شود. من به هیچ عنوان در موضع خروج از حاکمیت و پيوستن به اپوزیسیون نیستم. البته موضع انتقادی بر آنچه که در کشور می گذرد دارم. اما گمان می کنم که منتقد نگاهش به اصلاح امور است و از درون نگاه می کند در حالیکه کسی که موضعش خروج از حاکمیت باشد از بیرون نگاه می کند و در جهت تغییر نظام و یا دگرگونی نظام تلاش می کند. من مطلقاً چنین قصد و هدفی ندارم و تمام تلاشم در نوشتن وصرف آموختن می شود.
25
سال اول عمرم را صرف آموختن کردم. 25 سال دوم را صرف کار سیاسی کردم و آنچه که باقی مانده را امیدوار هستم صرف رُمان کنم.

 

در بخش دیگری از این مصاحبه مهاجرانی در باره تغییر قانون اساسی گفت:

بحث تغيير قانون اساسی که شما مطرح کرديد در مقطعی بود که همه ما احساس می کردیم که کشور به طرف یک استبداد و یک دوره تاریک خواهد رفت. تقریباً هیچ عنصر امیدی در ایران پس از آقای رفسنجانی مطرح نبود. چنانچه حتی در آن مقطع آقای مهندس موسوی هم که برای نامزدی ریاست جمهوری مطرح بودند، اطلاعیه ای دادند که در انتخابات شرکت نخواهند کرد. در چنان وضعيتی آن پيشنهاد مطرح شد و پيشنهاد تنها تعلق به من نداشت و ديگرانی هم قائل به آن بودند چرا که به دلیل شرایط موجود ما بيم آنرا داشتيم تا پس از دوره ای که دوره سازندگی و تلاش بود دوره استبداد حاکم شود. در کل مجموعه شرایط در دوران آقای رفسنجانی ، دوران کار و تلاش بود و بالطبع در آن شرايط آن بحث مطرح شد و ما می دانستیم این بحث مورد موافقت قرار نخواهد گرفت اما طرح اين بحث یک فرصتی بود برای مجموع دوستانی که نگران آینده کشور بودند و خوشبختانه فرصتی فراهم شد تا جناب آقای خاتمی به عنوان کاندیدا مطرح شدند و شرایط هم بگونه ای پیش رفت که محصول 8 سال دوران سازندگی آقای هاشمی، تحویل آقای خاتمی شد تا قضایائی به نام دوم خرداد شکل گرفت. نکته دیگر اینکه من گمان می کنم آقای هاشمی در مقاطعی که خودشان را بعنوان کانديدا عرضه کردند به رغم کهولت سن و مجموعه شرایطی که بوجود آمد نقش تاریخی و سیاسی و مدیریتی خودشان را انجام دادند.

شما ملاحظه کرديد که در همين انتخابات اخير رياست جمهوری ایشان تعبیری را به کار بردند به این مضمون که شرکت در انتخابات برای من به منزله یک داروی تلخ است. من گمان می کنم این را باید به عنوان یک امتیاز تلقی کرد، که یکنفر به هیچ عنوان حاضر نیست خودش را از صحنه کنار بکشد.
اما علی رغم آن ديديم که هم در انتخابات مجلس ششم ايشان توسط برخی از دوستان اصلاح طلب و روزنامه نگاران تخريب شدند و هم در انتخابات رياست جمهوری توسط برخی از دوستان محافظه کارشان تخريب شدند.

اما من گمانم این است که آقای هاشمی با توجه به دلبستگی هائی که اول به اسلام و دوم به انقلاب و سوم به نظام جمهوری اسلامی دارند کسی نيستند که در حاشیه قرار بگیرند و تاثیرگذار نباشند. طبیعی است اگر ایشان در موضع ریاست جمهوری بودند نوع تاثیرگزاری شان مجال بروز و ظهور بیشتری پیدا می کرد و در حال حاضر هم در کسوت رياست مجمع تشخیص مصلحت نظام مجمعی را اداره می کنند که هر سه قوا اعضایی در این مجمع دارند. در مجموع من گمان نمی کنم که نقش سیاسی ایشان با این انتخابات تمام شده باشد.

البته در انتخابات مجلس ششم همه تخريب گران آقای هاشمی، اصلاح طلبان نبودند، اما همان بخش های اصلاح طلب هم که عمل تخریب را انجام دادند اشتباه کردند، اشتباه استراتژیکی هم کردند. البته من در آن زمان به عنوان وزیر فرهنگ و ارتباطی که با آقای خاتمی و ديگر دوستان داشتم مکرراً به آنها می گفتم که این شیوه ها، شیوه های اشتباهی است و به نفع جریان اصلاحات تمام نمی شود. ولی آن دوستان به نظر می رسید که سرمست پیروزی هستند و گمان می کنند که فقط یک گام مانده که مجلس را تماماً در اختیار گرفته و اداره کنند. لذا حضور آقای هاشمی را در مجلس به عنوان یک خطر تلقی می کردند. به زعم ايشان اگر آقای هاشمی در مجلس باشد طبیعتاً بعنوان رئيس مجلس انتخاب خواهند شد و در آنصورت دوستان آنطور که می خواهند نمی توانستند مجلس را در دست بگیرند. اما در انتخابات ریاست جمهوری من گمان می کنم که اولاً دوستان متوجه شدند که اشتباه کردند و دوم اینکه شرایطی را پیش بینی می کردند که در صورت عدم رای آقای هاشمی شرایطی پیش خواهد آمد که دست اصلاح طلبان تنگ خواهد شد و ناگزیر پذیرفتند که از آقای هاشمی حمایت کنند.

تصور من آنست که 10 میلیون رای آقای هاشمی را می شود در کفه آراء کیفی کشور قرار داد، چرا که اين آراء محصول وحدت و همدلی و هماهنگی بین نخبگان کشور و نیروهای سیاسی وحتی روحانیت بود. ما شاهد بودیم که چهره های شاخص روحانیت با اطلاعیه ای که دادند رسماً از آقای هاشمی حمایت کردند. همچنانکه عموم نخبگان و چهره های دانشگاهی و فرهنگی نيز مجموعاً در صف حاميان ايشان قرار گرفتند. ولی خوب مجموعه شرایط به گونه ای پیش رفت که مشاهده کرديد کاميابی نصيب رقيب ايشان شد.

کسی می تواند از این ذخیره استفاده کند که بتواند راه کارهای سازمان دهی سیاسی آنرا هم پیدا کند. البته ما شاهد بودیم در انتخابات اخیر هم گروهی که سازمان دهی سیاسی داشت، توانستند در تمام شهرها با دفاتری که داشتند از قبيل دفاتر کمیته امداد و ائمه جماعت و بسیج و ... پيروز انتخابات شوند. اين نکته را هم بايد در نظر داشت که در دمکراسی، آرا ماهيت کمّی دارند، یعنی اینگونه نیست که در انتخابات رای يک استاد دانشگاه يا مرجع تقليد، ارزش و اعتبار بیشتری نسبت به فردی که ممکن است حتی به لحاظ ذهنی هم انسان سردرگم و پریشانی باشد، مُرجح باشد.
لذا اين ذخيره و ظرفيت در کشور وجود دارد اما شرط استفاده از آن سازماندهی کردن آن است. در غير اين صورت اگر این 10 میلیون سازمان دهی نشوند تقریباً شبیه به لشگری در سایه هستند که فقط می شود به آن اشاره ای کرد و رد شد.

حالا شايد بدليل تعريف سياسی روشن حزب ممکن است اين کار عملی نباشد، ولی بالاخره این مجموعه را در یک جبهه به خوبی می توان سازمان دهی کرد چون ما شاهد تنوع حامیان آقای هاشمی در انتخابات بودیم. لذا ممکن است این تنوع حامیان در قالب یک حزب مجتمع نشود ولی در چهار چوب یک جبهه به خوبی می توان آنها را سازمان داد.

- بحث مناسبات ایران و آمریکا طی 27 سال گذشته مُبدل به يک تابو شده اما علی رغم این، جنابعالی يکی از اولین کسانی بودید که حدود 15 یا 16 سال پیش طی مقاله « مذاکره مستقیم» تان که در روزنامه اطلاعات چاپ شد، اولین بار پیشنهاد این را دادید تا برای حل و فصل مشکلات مبتلا بین دو کشور بايد با دولت آمریکا مستقيماً وارد مذاکره شد. با توجه به روی کار آمدن دولت جدیدی که به صفت ظاهر مواضع پرخاشگرانه ای هم با دولت آمریکا دارد، آینده مناسبات دو کشور را چگونه ارزیابی می کنيد؟

عطاء الله مهاجرانی: البته از یک زاویه ممکن است تلقی کنیم که دولت جدید در ایران امکان انتخاب یک راه معتدل در رابطه با آمریکا را پیدا نخواهد کرد، اما از سوی دیگر هم به نظر می رسد که همانگونه که بوش و تیم او بیشتر یک تیم نظامی هستند و تیم جدیدی هم که در ایران روی کار آمده گرایش نخست اش، نظامی خواهد بود لذا ممکن است که این دو مجموعه حرف يکديگر را بهتر بفهمند. همانگونه که دولت آقای خاتمی و کلینتون برای حل مسائلی فی مابين سازگارتر بودند، من گمان می کنم که آقای احمدی نژاد و بوش هم نسبت های نزدیک تری به هم دارند و ممکن است که این تفاهم و نزديکی در اين دوره اتفاق بیافتد. نکته دیگر اینکه ما شاهد بودیم وقتی دولت های قبلی برای حل مشکلات با آمریکا گام هائی را بر می داشت بدليل مواضعی که رهبری داشتند آن گام ها با ثمر نبود و تلاش ها به حال تعلیق باقی می ماند.

در واقع می شود گفت که اگر دولت آقای هاشمی دولت سازندگی بود و دولت آقای خاتمی دولت اصلاحات، دولت آقای احمدی نژاد دولت ولایت است. دولتی که ارتباط مستقیم با رهبری دارد. این یکپارچگی و یکدستی که اتفاق افتاده و گويا قرار است کشور با یک بال پرواز کند، از این زاویه می شود این جریان را مثبت تلقی کرد، چرا که بالاخره دولت، دولتی است که هیچ نیازی برای اینکه نهادهای موازی در کنار او فعال باشند ندارد و در واقع می شود گفت اين دولت، دولتی است نه هماهنگ با رهبری بلکه یک آهنگ با رهبری.

مشکلی که وجود دارد این است که بالاخره محافظه کاران و رهبری در پيشينه خود مواضع سخت سرانه ای در مقابل آمریکا داشته و همواره بر آن مواضع اصرار هم ورزيده اند، لذا من نمی دانم این مجموعه چطور می توانند افکار عمومی برای مذاکره با آمريکا توجیه کنند ... ولی به هر حال باید پیش داوری نکنیم و صبر کنیم ببنیم با این مسئله چگونه رفتار خواهند کرد.

نکته دیگر آنکه زمانی که من آن مقاله را نوشتم، شرایطی طلائی برای گفتگوی ایران با آمریکا فراهم بود. در آن مقطع ما شاهد یک وحدت و همدلی در کشور بودیم، جنگ تمام شده بود و ما در موقعيت خیلی خوب و مثبتی قرار داشتیم. از سوی ديگر در آن مقطع پیشنهاد گفتگو با ایران را جورج بوش پدر، رئيس جمهور وقت آمریکا مطرح کرده بود. اما در وضع فعلی که ما صحبت می کنیم به کلی شرایط دنیا دگرگون شده. ارتش آمریکا دراطراف مرزهای ما در آماده باش کامل است. اين ارتش در عراق وافغانستان کاملاً مسلط شده و در کشورهای دیگر منطقه هم پایگاه هائی دارد و این شرایط با شرایط آن موقع کاملاً متفاوت است. گمان می کنم در این مقطع گفتگو با آمریکا را بايد با حساسیت بیشتری بررسی کرد.

آمریکا در وضعیت فعلی به گونه ای به جهان نگاه می کند که گويا رهبری جهان را برعهده دارد و در واقع خود را در قالب مجموعه ای می بيند که گويا برخوردار از يک رسالت تاریخی و دینی می باشند. اتفاقاً ما آن رسالت تاریخی و دینی را در طرف مقابل هم می بینیم. از يک طرف می بينيم جانشین فرمانده سپاه می گوید گام اول ما این است که دولت را اسلامی کنیم و گام دوم اسلامی کردن جامعه و نهايتاً در گام سوم بدنبال اسلامی کردن جهان هستيم و هم زمان با اين اظهارات می بينيم اتفاقاً آمریکائی ها هم درست همین نگاه را دارند تا بتوانند اراده خود را بر دنیا حاکم کنند. طبعاً در اين راستا آمریکائی ها نمی خواهند دولتی که در جهت اراده خودشان حرکت نمی کند، بر روی کار باشد. آمریکائی ها پذیرفته اند تا اراده شان را در کشورهای منطقه تحکیم کنند. ما شاهد آن بودیم که در یکی از کشورهای منطقه وقتی آمریکائی ها تشخیص دادند که ولیعهد آن کشور با بیش از 30 سال سابقه ولیعهدی ديگر نمی تواند کارگزار خوبی برای آنها باشد، وی را تغییر داده و بعد هم ولیعهد جديد بلافاصله پادشاه اردن شد. این نوع نگاه آمریکا به کشورهای منطقه است. يعنی کشورها باید در طول اراده آمریکا حرکت کنند، سوگولی آمریکا هم که در منطقه، اسرائیل است. لذا این کاملاً طبیعی است که کشوری مانند ایران را نمی پسندن،د همچنانکه هیچ ایرانی آزاده ای هم نمی پسندد که بر اراده کشورش نوعی دخالت خارجی حاکم باشد.

 اگر آمریکائی ها بخواهند اراده خودشان را تحمیل کرده و ایران را به عنوان یک کشور آزاد و مستقل که به هیچ عنوان هیچ اراده خارجی بر حکومت او تحمیل نمی شود، برسميت نشناسند در این صورت من آینده متفاوتی را نسبت به دهه ای که گذشت پیش بینی نمی کنم.
 مردم ایران در مورد استقلال و وحدت ملی و دفاع از انقلابی که در کشورشان اتفاق افتاده هیچ تردیدی ندارند. لذا چنانچه آمریکائی ها اين واقعيات را به رسمیت بشناسند، طبیعی است که گفتگو با آمریکا هم عملی خواهد بود.

- یکبار دیگر هاشمی ...

در شرق سرنوشت سياستمداران سرنوشتی غريب است. آقای هاشمی در دهه 20 عمرش کتاب امیر کبیر را نوشت و گمان نمی کرد در دهه 70 عمرش هم با مشکلی از این قبیل مواجه شود. من معتقدم که شاید برخی از این تلخی ها و تخریب ها که بوجود آمد، توجه به خود را ایجاب می کند. بالاخره ما در انقلاب اسلامی وقتی که دیگران تخریب می شدند گاهی سکوت می کردیم. چهره هائی مانند مهندس بازرگان که در آن زمان آنگونه دچار تخریب شدند،که شايد خود ما هم به اعتبار جوانی سخن تندی عليه ايشان داشتيم بزرگان باید جلوی این تخریب را می گرفتند که نگرفتند. مرجعی مانند آقای شریعتمداری را تخریب کردند. آقای منتظری را به خاطر یک سخنرانی به 5 سال خانه نشینی محکوم کردند و درب خانه شان را بر روی وی جوش دادند، دیگران سکوت کردند. وقتی آقای کرباسچی به زندان رفتند، سکوت کردند. وقتی عبدالله نوری سه سال در زندان بود و حذف شد، سکوت کردند.
طبيعی است که اين آسياب به نوبت است.

اگر در همان آغاز که حرکت های حذفی شروع شد، از آن جلوگیری به عمل می آمد در حال حاضر وضع طور دیگری بود و طبیعی است که در چنين صورتی روزی شاهد هتک کسانی خواهیم شد که جايگاه آنها در قلب نظام قرار داشته.

(روابط عمومی بنياد پژوهش های ايرانی ـ تلويزيون هما)