ايران

www.peiknet.com

   پيك نت

 
صفحه اول پيوندهای پيک بايگانی پيک  

infos@peiknet.com

 
 
 

نامه سرگشاده احمد قابل
آقای خامنه ای!
فقر- فساد- تبعيض
حاصل 16 سال رهبری شماست

 
 
 
 
 

چهاردهم خرداد ، پايان شانزدهمين سالی است كه حكومت ايران با تمامی سازو كارهای لازم ، تحت رهبری و مديريت مطلقه‌ی شما بوده است. ٢ سال عضويت در شورای انقلاب ، مجلس و نمايندگی رهبری در شورای عالی دفاع ، ٨ سال رياست جمهوری و ١٦ سال رهبری ، مسئوليت تمامی اوضاع كنونی كشور را در مرتبه‌ی اول بر دوش شما و در مرتبه‌ی دوم بر دوش آقای‌هاشمی رفسنجانی می‌گذارد ( ٩ سال رئيس مجلس ، ٨ سال رئيس جمهور ، ٨ سال رئيس مجمع تشخيص مصلحت ). مديريتی كه به سبب آن ، كشور در آستانه‌ی اتفاقات تعيين كننده و خطيری قرار گرفته كه سر نوشت همه را شديدا تحت تاثير قرار می‌دهد و ملك و ملت را در دو راهی موجود ، يا به سلامت رهنمون می‌شود و يا اندوخته‌ی ساليان دراز رنج و كوشش و سرمايه گذاری مادی و معنوی‌شان را به تاراج بيگانگان و تروريست‌‌هايی از سنخ القاعده می‌دهد.

گزينش رياست جمهوری در چنين شرايطی ، حكم « رفراندومی » را پيدا كرده است كه از ميان چهار گزينه‌ی ؛ « نفی جمهوری اسلامی ، تغيير ساختار كلی قدرت در قانون اساسی ، قرائت استبدادی از قانون اساسی و حفظ وضع غير دموكراتيك موجود ، اصلاحات بنيادی و كارساز و محدوديت همه‌ی قدرتمندان در چارچوب قانون اساسی با قرائت و رويكردی علمی و دموكراتيك » يكی بر كرسی واقعيت می‌نشيند. واقعيتی كه در شرايطی ناعادلانه ، غير آزاد و غير دموكراتيك شكل گرفته و می‌گيرد و پيشاپيش به اعتبار آن صدمه‌ی جبران ناپذيری خورده است.
با همه‌ی اين نابسامانی‌‌ها و رفتارهای ناعادلانه ، اگر اكثريت ملت ايران به پای صندوق رأی بروند ، يكی از گزينه‌‌های سوم يا چهارم را برخواهند گزيد و اگر از رأی دادن امتناع كنند ، يكی از دو گزينه‌ی نخست رأی خواهد آورد. اين داوری ، برآيند حقيقتی است كه در ايران می‌توان به آن رسيد ، چرا كه هم شما و اقتدارگرايان حامی شما سخن از « لزوم و وجوب شركت » به ميان می‌آوريد و هم مخالفان شما گزينه‌‌های « لزوم شركت و رأی دادن به اصلاحات » يا « لزوم عدم شركت و تحريم » را تبليغ كرده و می‌كنند.

وضعيت شكننده و خطر ناك موجود ، البته ناشی از اختيار و انتخاب شما و ياران و همراهان صادق و غير صادق شماست كه در طول ٢٦ سال تسلط بر قدرت ، شكل گرفته و می‌رود كه به تصميمی سرنوشت‌ساز ( كه يا به « خيانت » می‌انجامد و يا به « فداكاری و از خود گذشتگی ضروری » اما به ياد ماندنی ) منتهی شود.

می‌خواهم برای ياد آوری ، چند نكته‌ی تاريخی را ياد آور شوم كه در پديد آمدن اين دو راهی خطير ، برجستگی بيشتری از ساير نكات دارد و برخی از آن‌‌ها كمتر مورد توجه سياستمدارانی قرار گرفته كه خطر تذكر به شما را به جان خريده و معمولا مواردی از اقدامات شما و منصوبان شما كه بر خلاف قانون و يا خلاف شرع بوده است را كم و بيش تذكر داده‌‌اند.

اين مواردی كه بر می‌شمارم ، علاوه بر تذكراتی است كه ديگر ناصحان مشفق ، از باب « فذكر ان الذكری تنفع المؤمنين » در فرصت‌‌های مختلف علنی يا مخفی به شما ياد آوری كرده‌‌اند. شايد خدای سبحان در اين بيان ، تأثيری مثبت گذارد و در تصميم صحيح ، به شما ياری رساند.
١- همه‌ی آدميان در زندگی گذشته‌ی خويش ، كم يا بيش ، خطا‌‌هايی داشته‌‌اند. چه در انديشه و چه در عمل. خطای بزرگ روحانيت ما اين بود كه بدون دانش « مديريت » مدعی « حكومت » شد و با سرمايه‌ای به نام « فقه » كه در جای خود ارزشمند است و به گفته‌ی مرحوم آية‌‌الله محمد حسين غروی اصفهانی ( معروف به كمپانی ) ؛ « هيچ ارتباطی به رياست حكومت و نظام و مديريت ندارد » ، نامزد رياست و سياست شده و بر اركان قدرت مسلط شد و « ولايت مطلقه » را طلب كرد. ولايتی كه با قرائت رايج در بين اصحاب قدرت ، نه امكان منطقی داشت و نه عملی و علمی بود ، ولی در برخی زمينه‌‌ها ، مصداق « آش نخورده و دهان سوخته » شد ، هرچند در برخی زمينه‌‌های منفی ، چهره‌ای ناپسند از آن پديدار شد كه در ادامه به برخی از آن‌‌ها اشاره می‌كنم.
البته در سال آخر عمر ، مرحوم بنيانگذار جمهوری اسلامی نيز به اين نكته واقف شد و با صراحت اعلام كرد كه در امر حكومت ؛ « فقه مصطلح ، كفايت نمی‌كند ». يعنی در برخی زمينه‌‌ها ، به همان نتيجه‌ای رسيد كه مرحوم كمپانی به آن رسيده بود.

٢- از آغاز جمهوری اسلامی ، حكومت ايران در صحنه‌ی سياست داخلی ، به دام خشونت‌طلبان افتاد و چهره‌ی « اسلام » با غبار خشونت‌‌های غير اصولی و اعدام‌‌های مكرر و تصميم به حذف و هتك مخالفان سياسی و اعتقادی ( از جبهه‌ی ملی و نهضت آزادی تا مجاهدين خلق و ماركسيست‌‌ها ) همراه شد و به جای « همزيستی و تحمل و مدارا با مخالفان » كه توصيه‌ی عقل و شرع بود ، قيچی دو دم « مخالفان مسلح خشونت طلب ، همچون مجاهدين خلق و فدائيان خلق و احزاب مسلح كرد و عرب و تركمن و بلوچ از يك سو و دستگاه‌‌های اطلاعاتی و قضائی به شدت كم تجربه و يا بی‌تجربه و جوانان احساساتی و خشن مسلط بر اين دستگاهها از سوی ديگر » كشور و نظام حاكم بر آن را به سوی دره‌ای عميق و هولناك از كينه و انتقام و جنگ طلبی و بی‌اعتمادی مطلق ، سوق داد.
كشور از سوی دو نيروی مخالفان مسلح انقلاب اسلامی و برخی حاميان مسلط بر قدرت ، كه وجه مشترك آنان « اسراف در قتل و خون ريزی » بود ، به وادی خشونت بی‌مهاری كشيده شد كه حاصل آن ، كشتار هزاران نفر از سرمايه‌‌های انسانی بود كه بسياری از آنان «جرمی در حد قتل » نداشتند و به ناحق كشته شدند ، برخی از سوی مخالفان حكومت و بسياری از سوی حاميان خشونت طلب حكومت.

ملت ايران هرگز از ياد نخواهد برد كه در دو طرف قضيه ، افرادی قرار داشتند كه در تصميم گيری نسبت به سلب « حق حيات » ديگران و گرفتن جان آنان شديدا اسراف كردند و اساسا هيچ ارزشی برای « انسانيت انسان » قائل نبودند و به راحتی ، دستور قتل و خون‌ريزی مخالفان خود را صادر كرده و يا خود اقدام به كشتن آنان می‌كردند. گويی « جانی بالفطره » بودند و از جنايتكاری لذت می‌بردند.

نقش شما در اين ميان ، چه در هنگامی كه به مراجعان خود از پاسداران انقلاب در خراسان توصيه می‌كرديد كه ؛ « خان ستمگری از اهالی بجنورد را بدون ارجاع به دادگاه انقلاب و گرفتاری در پيچ و خم آن ، اعدام كنند و از شرش راحت شوند » و چه در هنگامه‌ی « محاكمه و اعدام دوست و همراه و همفكر سابق شما ، مرحوم شيخ حبيب‌‌الله آشوری ، به اتهام ارتداد » كه سكوت كرديد و شاهد جان باختن فردی شديد كه به جرم انتشار كتاب « توحيد » و اصرار و شهادت آقايان ؛ شيخ ابوالقاسم خزعلی ( عضو سابق شورای نگهبان ) و شيخ محمد تقی مصباح يزدی ، مبنی بر كفر آميز بودن مطالب و مرتد بودن نويسنده‌ی آن كتاب ، اعدام شد.

وجدان شما بهتر از هركسی گواهی می‌دهد كه در جلسات متعدد و تلاش‌‌های مكرر و نا موفق دوستان مشهدی و خراسانی برای آشتی دادن شما با مرحوم آشوری ( پيش از پيروزی انقلاب )، سخن اصلی شما اين بود كه « مطالب كتاب توحيد ، از من است كه اين آقا به نام خودش چاپ كرده است ». شگفت انگيز نيست كه از دو نفر با يك ديدگاه ، يكی اعدام شود و ديگری تكريم؟!! يكی شايسته‌ی « گور » باشد و ديگری شايسته‌ی « رهبری نظام اسلامی ».

البته از دهها نفری كه از چند و چون اين ماجرا باخبر‌‌اند ، هنوز تعداد بسياری زنده‌‌اند و هنوز وجدان بيدارشان اين حقيقت را گواهی می‌دهد.

كاش اين شهادت را در دادگاه مرحوم آشوری و نزد دوستان خود ( آقايان خزعلی و مصباح ) نيز می‌داديد تا يك روحانی زاهد و فقير و معتقد به خدا و رسول ( ولی مخالف شما ) مظلومانه كشته نمی‌شد و همسر و فرزندانش بی‌سرپرست و يتيم نمی‌شدند.

البته كم نيستند كسانی كه سخنان پر شور شما در مسجد امام حسن (ع) را در مشهد و قبل از انقلاب را به ياد دارند كه پس از قرائت آيه‌ی ؛ « و نريد ان نمن علی الذين استضعفوا فی الأرض ، و نجعلهم ائمة و نجعلهم الوارثين » با صدای بلند ، فرموديد: « ماترياليسم تاريخی ، آقا ، ماترياليسم تاريخی »!!!
جناب آقای خامنه‌ای ، اين رويكردهای نظری متفاوت با آنچه اكنون به آن رسيده‌ايد ، حق شماست. ولی آيا اگر از اعدام مرحوم آشوری جلوگيری می‌كرديد ( با فرض اينكه تصورات او خطا بوده باشد) آيا امكان منطقی تغيير رأی و رسيدن به حقيقت برای او وجود نداشت؟! چرا بايد شما اين فرصت را داشته باشيد ولی ديگری از اين فرصت محروم بماند؟ آيا از نظر شما ، مرحوم آشوری مستحق اعدام بود؟!!

آيا اين خون به ناحق ريخته شده و خون صدها بی‌گناه ديگر در اعدام‌‌های سياسی و امنيتی دادگاه‌‌های انقلاب در سال‌‌های ٦٠ تا ٦٨ ، سرنوشت خطير امروز را رقم نزده است؟

٣- در دوران رهبری شما ( ١٦ سال ) ستم دستگاه‌‌های قضائی و شبه قضائی و اطلاعاتی و امنيتی بيش از گذشته فزونی گرفته است و قانون شكنی و قانون گريزی در آن‌‌ها به يك روند ، تبديل شده است. مخالفان سياست‌‌های شما ، شديدا سركوب شده و با محروميت‌‌های مختلف از حقوق فردی و اجتماعی مواجه بوده‌‌اند. به نمونه‌‌هايی از آن تذكر می‌دهم ؛

الف ) ترورهای مخالفان سياسی و اعتقادی در داخل و خارج كشور ادامه يافته است. برای نمونه به قتل برخی كشيش‌‌ها ، فعالان سنی مذهب ، و دگر انديشانی چون سعيدی سيرجانی اشاره می‌كنم.

ب ) برخوردهای نامشروع و غيرقانونی با علما و مراجع مخالف سياست‌‌های شما درحوزه‌‌ها از قبيل آقايان ؛ سيد حسن قمی ، سيد صادق روحانی ، مرحوم سيد محمد روحانی ، مرحوم سيد محمد شيرازی و... ادامه يافت و اين آقايان با حصر دراز مدت يا محروميت‌‌های مختلف اجتماعی و سياسی روبرو بوده‌‌اند. گرچه در اين اواخر ، يكی دو نفر از آنان آزادی مختصری پيدا كرده‌‌اند ولی برخی ديگر تا زمان مرگ ، مورد تعرض دستگاه‌‌های امنيتی و قضائی شما قرار داشتند.
پ ) برخوردهای خشن و غير قانونی و غير اخلاقی با آية‌‌الله منتظری و منسوبان و اماكن مربوط به ايشان از سوی ارگان‌‌های شبه قضائی و امنيتی رسمی و منسوب به شما و هتك حيثيت ايشان از جانب شخص شما در بيانات و جلسات مختلف و « حصر غير قانونی پنج سال و اندی ايشان » و بی‌توجهی مكرر شخص شما در اين خصوص به راهنمايی‌‌ها‌ی دلسوزان و بزرگان.
به ياد آوريد كه در پاسخ برخی پيشنهادات مبنی بر رفع حصر از ايشان ، با تأكيد گفته بوديد: « تا من زنده‌ام ، ايشان بايد در حصر بماند » !!!

هنوز هم اموال و املاك شخصی ايشان و بستگانشان در قم و مشهد ، در تصرف غاصبانه‌ی دادگاه ويژه و سپاه پاسداران است و موقوفاتی كه ايشان متولی خاص آن‌‌ها است در تصرف غاصبانه‌ی ديگران است.

ت ) سريال قتل‌‌های زنجيره‌ای و اظهارات عجيب شما پس از قتل مرحوم فروهر و اسكندری ، بدون آنكه تسليتی به بازماندگانشان بگوييد و شتاب بيش از حد شما در انتساب بی‌دليل آن اتفاقات فجيع به «استكبار جهانی و اسرائيل » و محكوم كردن كسانی كه انگشت اتهام را به سوی نهادهای حكومتی نشانه می‌گرفتند ، اقدامات غير قانونی فراوانی را در پی داشت كه بعدها در فيلم اعترافات خانم سعيد امامی در قالب « اصرار بازجويان ، همراه با شكنجه برای اعتراف متهمان به ارتباط با اسرائيل» خود را نشان داد ، تا اتهامات القاء شده از جانب شما را مستند كنند.

برملا شدن حقيقت آن جنايات ، بر اثر اصرار آقای خاتمی ، و روشن شدن خطای شما در انتساب آن جنايات به بيگانگان و در محكوم كردن مخالفان خود، حتی يك عذر خواهی ساده از جانب شما را درپی نداشت!!.

به ياد آوريد كه « بوش و بلر » در مورد « اطلاعات غلط در مورد جنگ عراق » از ملت خود عذر خواهی كردند ولی شما در تمام دوران زمامداری خويش ، از اين وسيله‌ی مطلوب خدا و خلق خدا ( عذر خواهی از مردم )، بهره نگرفته‌ايد.

حتی بنيانگذار جمهوری اسلامی نيز در موارد مختلف ، و از جمله در مسأله‌ی پذيرش قطعنامه‌ی آتش بس و عدم توفيق كامل در دفاع ٨ ساله، از ملت ايران عذر خواهی كرد.

رويكرد حكومت به ترور مخالفان سياسی ، ناشی از عادت حاكمان به اين روش ( ترور ) برای حل مشكلات انسانی فرا روی حكومت بوده است. وقتی برای پرهيز از حساسيت مجامع بين المللی حقوق بشر ، دستگاه قضائی بجای محاكمه و اجرای حكم از طريق قانونی ، به ترور افراد شرور و باجگير در مناطق جنوبی تهران پرداخت و شما در برترين منصب حكومتی ، مانع از اين پديده‌ی شوم نشديد ، بايد امكان تسری اين روش به ساير موارد را نيز در نظر می‌آورديد.
سكوت و رضای شما به اين اقدامات ، تا آنجا پيش رفت كه مباشر اصلی قتل‌‌های زنجيره‌ای سال ٧٧ ( كاظمی ) آن را دليلی بر رضايت شما نسبت به قتل‌‌های زنجيره‌ای دانسته بود و به هيئت مشترك شما و رئيس جمهوری گفت ؛ « ما در موارد مشابهی به آقای خامنه‌ای گفتيم كه از ترور استفاده كرده‌ايم و ايشان لبخند زد و در مورد ديگری سكوت كرد ». گرچه شما در برابر گزارش هيئت ياد شده ، گفتيد: « اين‌‌ها دليل نمی‌شود » ، ولی آيا نسبت به اتهامات ديگران نيز از همين منطق استفاده می‌كنيد يا در ايراد اتهام به مخالفان خود ، از نظر شما اينگونه موارد « دليل می‌شود »؟!!
ث ) در مورد متهم شدن روزنامه‌‌های اصلاح‌طلب از طرف شما به عنوان « پايگاه دشمن » كه بدون ارائه‌ی دليل در سال ٧٩ تحقق يافت و توقيف موقت تعداد كثيری از نشريات ، مبتنی بر اظهار نظر شما ( كه برخی از آن‌‌ها هنوز هم در توقيف موقت بسر می‌برند ) ، بايد به اطلاع برسانم كه جز « اقارير آقای سيامك پورزند » هيچ دليل ديگری برای ادعای شما در مجموعه‌ی دستگاه قضائی و اطلاعاتی كشور پيدا نشده است.

آيا رهبری نظام حق دارد كه بدون دليل معتبر و به صرف حدس و گمان ، كاركنان نشريات را به انواع اتهامات متهم كرده و سال‌‌ها از درآمد مشروع خويش محروم كند و در نهايت نيز « دليلی از نوع اعترافات پورزند ، در خلوت بازداشتگاه » را كه نه اعتبار شرعی دارد و نه اعتبار قانونی ، به عنوان مستند خويش به ملت ايران عرضه كند؟!! ( اين اعترافات، تداعی می‌كند اعترافات تحت شكنجه‌ی خانم سعيد امامی و همكاران او يا اعترافات وبلاگ نويسان را كه برای قوه‌ی قضائيه‌ی شما نيز قابل قبول نبوده است ).

وقتی مقام رهبری كه بايد استحكام منطق و وقار رفتاری او به ديگران آرامش دهد ، و تشويش اذهان را برطرف كند ، برعكس رفتار كند و خود بدون سند و مدرك به تهمت زدن بپردازد و اذهان را مشوش كند و آرامش شغل و زندگی شهروندان را برهم زند ، چه اتفاقی جز آنچه امروز در ايران و در اتباط با جايگاه رهبری افتاده است را می‌توان انتظار داشت.

جناب آقای خامنه‌ای ، آيا جری شدن بيگانگان را ناشی از تضعيف جايگاه رهبری ( كه ناشی از عملكرد شخص شماست ) و ساير مسئوليت‌‌های قانونی نمی‌دانيد؟

ج ) در انتخابات مجلس چهارم و پنجم و رياست جمهوری آقای‌هاشمی در دو دوره ، بی‌توجهی به قانون و رد صلاحيت‌‌های مكرر و غير قانونی ، چه اثری جز روگردانی بيشتر مردم از انقلاب را درپی داشت. مگر اين روند خسارت‌بار را مكررا نيازموده‌ايد كه هنوز هم بر تكرار آن ابرام می‌ورزيد؟

چ ) در انتخاب آقای خاتمی به رياست جمهوری ، ابتدائا دريافتيد كه « ملت راهی دگر برگزيده است». كاش اين فرصت را مغتنم شمرده و لااقل به آقای خاتمی اعتماد می‌كرديد و راه خدمتگزاری را برايش باز می‌كرديد و به بحران آفرينان هشدار داده و يا آنان را از قدرت بركنار می‌كرديد تا اين « فرصت طلايی جمهوری اسلامی برای بقاء » را اين گونه راحت از دست نمی‌داديد.
دوم خرداد ٧٦ تمامی بيگانگان را مات كرد و آنان را وادار به تأمل و تدبير كرد. تدبيری كه اگر می‌خواست به « شكست جمهوری اسلامی » بيانجامد ، هيچ روشی جز « بحران آفرينی‌‌های مكرر و نا كارامد جلوه دادن اصلاحات درونی نظام » و رساندن مردم به گزينه‌‌های ؛ « ١. تغيير ساختارهای بنيادی نظام از طريق تغيير قانون اساسی ٢. تغيير نظام جمهوری اسلامی از طريق رفراندوم » را درپيش نمی‌گرفت. كاری كه شما و همراهان و همفكرانتان به آن مشغول شديد و حقيقتا در اين كار ( مأيوس كردن اكثريت مردم از اصلاح درونی نظام ) موفق بوده‌ايد.

بستن دست و پای دو دولت آقای خاتمی و بستن دست و پای مجلس ششم با فعال‌تر كردن شورای نگهبان ، مجمع تشخيص مصلحت نظام و قوه‌ی قضائيه و ايجاد نهاد‌‌های موازی اطلاعاتی كه با هدايت و تأييد شما انجام گرفته است ، تنها بهره‌ای كه رساند اين بود كه ؛ « در اين كشور تنها يك نفر حكومت می‌كند و اگر او نخواهد ، نه رئيس جمهور و نه دولت و نه مجلس شورا ( دو قوه‌ی اصلی و انتخابی نظام ) هيچ اقدام مثبتی نمی‌توانند انجام دهند ».

شايد در نگاه اول ، اين پيام سترگ ، برای شخص شما شيرين و دوست داشتنی جلوه كند ، ولی ملت ايران هميشه مثل حاكمانش نمی‌انديشد. اين پيام حاوی « بی‌خاصيت بودن قوای مقننه و مجريه در نظام جمهوری اسلامی » نيز بوده است. پيامی كه شهد پيش گفته را دركام صاحبان قدرت به زهری كشنده تبديل می‌كند و ياد آور « جام زهر »‌ی ديگر می‌شود.

ح ) در انتخابات مجلس خبرگان رهبری در سال ٧٧ با تمام وجود به صحنه آمديد و لشكر شكست خورده‌ی جناح راست را سازمان دهی كرديد تا تمامی مخالفان سياست‌‌های شما ( جز ١٠ تا ١٢ ) نفر را رد صلاحيت كنند تا نظارت مؤثر بر عملكرد ، استيضاح يا عزل رهبری در مجلس خبرگان ناممكن گردد. اظهار نظر‌‌های مكرر و دفاع بی‌پايان شما از اقدامات غير قانونی شورای نگهبان ، از چشم بيدار ملت دور نمانده است.

خ ) وقايع ١٨ تيرماه ٧٨ و لرزه‌ای كه بر اركان قدرت نشاند ، می‌توانست به تصحيح برخی روش‌‌ها بيانجامد ولی اقتدارگرايانی كه مورد عنايت شما قرار دارند ، با جمع آوری نيروهای خاص ، راه سركوب و ارعاب را در پيش گرفتند و شما به آن رضايت داديد. مجرمان وقايع فجيع كوی دانشگاه آزادانه به راه خود رفتند و وكيل دانشجويان مضروب و مجروح ، راهی زندان شد. اعتماد مردم به رهبری كه در خصوص جنايات كوی گريه می‌كند و از مجازات مجرمان سخن می‌گويد و آخر الأمر در دستگاه قضائی تحت امر او تنها يك سرباز وطيفه به جرم « دزديدن ماشين ريش تراشی » محكوم می‌شود ، تا چه اندازه سلب می‌شود و تا چه حدی باقی می‌ماند؟ خود به آن پاسخ دهيد. از طرفی ، دانشجويانی وجود دارند كه از آن روز تاكنون در زندان بسر می‌برند.
اين وقايع در دانشگاه تبريز نيز تكرار شده بود و باز هم افرادی كه مورد تعدی وتجاوز قرار گرفته بودند ، تحت تعقيب قضائی قرار گرفتند.

د ) زندانی كردن عبدالله نوری و ساير روزنامه‌نگاران زندانی همچون عمادالدين باقی و اكبر گنجی و بسياری از فعالان سياسی ملی و مذهبی و روحانيان مخالف سياست‌‌ها ( كه از ديگر افراد فعلا گرفتار زندان به آقايان ؛ ناصر زر افشان ، رضا عليجانی ، هدی صابر ، تقی رحمانی و عباس عبدی نيز اشاره می‌كنم ) روند بی‌اعتمادی به نهادهای مورد حمايت شما را به نهاد حامی آنان ( نهاد رهبری ) تسری داده است.

كمتر كسی است كه از مخالفت‌‌های شما با عفو مشروط آقای عبدالله نوری مطلع نباشد و يا از دفاع بی‌چون و چرای شما از دادگاه ويژه‌ی روحانيت بی‌خبر باشد.

ذ ) انتخابات مجلس ششم و وقايع نفس‌گير پس از آن ، تا جايی كه سخن از كودتا به ميان آمد و كميته‌ی بحران تشكيل شد و بسياری از دلسوزان ملك و ملت را از اصلاح نظام از طرق قانونی و مسالمت آميز مأيوس كرد ، نيز نمونه‌ای از اتفاقات دوران مديريت عالی شما بر كشور است. نتيجه‌ی ملموس آن ابطال بی‌دليل و غير قانونی ٧٥٠ هزار رأی مردم تهران و نشاندن آقای حداد عادل بر كرسی آقای عليرضا رجايی بود. گويی گرفتن حقوق ماهيانه‌ی ديگری ونشستن بر جايگاهی كه حق ديگری است ، نه عنوان « غصب » را دارد و نه « لقمه‌ی حرام » را تداعی می‌كند!!
اين همه ، در مرآی و منظر رهبری نظام انجام گرفت و جز تأييد و تشكر شما از شورای نگهبان و تهديد و تحقير مخالفان ، نتيجه‌ای در بر نداشت.

ر ) ترور حجاريان و اقدام نامناسب دستگاه قضائی در نحوه‌ی پی‌گيری اين فاجعه و رفتار تحقير آميز متهمان يا مجرمان با پديده‌ی ترور در متن دادگاه ، جز سكوت و تأييد رهبری را درپی نداشت.
ز ) اقدامات دستگاه قضايی و ضابطان آن در مورد بازداشت و شكنجه‌ی شهرداران مناطق تهران و محاكمه و زندانی كردن آقای كرباسچی ، اعتبار اين دستگاه تحت امر شما را از بين برد. شما از تعقيب آقای تيمسار نقدی و عوامل آن فاجعه حمايت نكرديد و هرگز آنان مجازات نشدند.
اين در حالی بود كه دستگاه قضائی مكررا ( قبل و بعد از اين فاجعه ) مورد تأييد شما نيز قرار گرفت.

ژ ) اقدام فاجعه بار دستگاه قضائی در مورد محاكمه و محكوم كردن آقای دكتر آقاجری به اعدام ، آنهم با جوسازی و اتهام اهانت به مقدسات ، حيثيت سياسی ، علمی و حقوقی نظام را بكلی مخدوش كرد و دو سال تمام ، بسياری از نهادهای علمی و سياسی غير دولتی و دولتی بين المللی را عليه نظام جمهوری اسلامی به تحرك واداشت و افكار عمومی داخل و خارج ، خصوصا دانشگاهيان را به شدت نسبت به حاكمان ايران بدبين كرد و در تمام اين مدت ، هيچ اقدام فوری و مؤثری از جانب شما انجام نگرفت.

می‌خواهم بدانم كه ؛ « اگر سخنان آقای آقاجری اهانت به مقدسات بود ( كه نبود ) آيا اقدام بازجويان خانم سعيد امامی كه با شكنجه و تهديد ، زن مسلمانی را وادار به اعتراف دروغ در مورد "شنيع‌ترين اهانت به قرآن" می‌كردند ، مصداق اهانت به قرآن و مقدسات نبود و نبايد به اين جرم محاكمه می‌شدند؟!! ». آيا با توجه به اينكه نوار آن شكنجه‌‌ها به شما داده شد و از متن آن اطلاع يافتيد ، هيچ اقدامی برای توبيخ يا مجازات اين اهانت كنندگان حقيقی و واقعی انجام داديد؟ چرا آن افراد هنوز مورد توجه و عنايت شما و دوستان شما هستند؟!!

س ) فاجعه‌ی قتل زهرا كاظمی كه نقش مجرمانه‌ی قاضی مرتضوی در آن ( كه شما در خصوص اقداماتش بر عليه مطبوعات ، شديدا و مكررا از وی حمايت كرده بوديد و با نظر مساعد شما ، ارتقاء يافته و دادستان تهران شده است ) تا آنجا آشكار است كه منسوبين شما به آن اعتراف كرده‌‌اند ، و اقدامات خلاف شرع دستگاههای رسمی ، پس از آن ، نسبت به عدم ارسال جسد به كانادا ( برخلاف نظر پسر و مادر مقتوله ) و تدارك ديدن اقدامات شديد بين‌المللی در محكوميت ايران از نظر نقض حقوق بشر ( كه كاملا صحت دارد ) چيزی جز رسوايی و اضمحلال اخلاقی و سياسی حاكمان ايران را تداعی نمی‌كند. بر فرض كه آن بانوی محترم ، تخلف كرده يا جرمی مرتكب شده بود ، آيا از نظر حكومت شما مستحق قتل بود؟

اگر جناب عالی با اين اقدامات موافق نبوديد ، بايد با پی گيری شديد نسبت به آن واكنش نشان می‌داديد و مجرمان را شديدا تنبيه می‌كرديد. ولی گويا كشتن مظلومانه‌ی يك زن مسلمان ايرانی بی‌پناه در خلوت بازداشتگاه ، از نظر شما ارزشی كمتر از تعرض به يك زن يهودی تحت حمايت حكومت اسلامی و سرقت زينت و زيور او دارد كه علی (ع) می‌فرمايد: « اگر آدمی از غم اين واقعه ( سرقت ) بميرد ، سزاوار است » و شما از دادن يك پيام تسليت ( برای قتل حكومتی ) و اظهار تأسف ، خودداری كرديد !!

اگر تصور عمومی اين باشد كه ؛ « شما از اين مجرمان حمايت می‌كنيد » نبايد كسی جز خود را ملامت كنيد. چرا كه گفتار و كردار شما ، بيانگر حمايت از آنان است.

ش ) جناب آقای خامنه‌ای ، اختصاص بودجه‌‌های كلان دولتی برای سفرهای جنابعالی و همراهان در داخل كشور كه تنها در سال ٨٠ ، بالغ بر ٣٧ ميليارد تومان بوده است ، تحميل هزينه‌ای هنگفت به بودجه‌ی عمومی است. جناب عالی كه در زندگی شخصی ، فردی اهل مراعات و زهد نسبی هستيد ، آيا در خصوص اين مبلغ درشت ( و ساير مبالغ هنگفتی كه مسرفانه در دستگاه رهبری و نهادهای وابسته هزينه می‌شود ) هيچ مسئوليت شرعی و ملی احساس نمی‌كنيد؟ آيا بنيانگذار جمهوری اسلامی كه به چنين سفرهايی اقدام نمی‌كرد ، توفيق كمتری از شما در امر رهبری كشور داشت؟ آيا بهتر نيست كه اين سفرها به صورت ناشناس و بدون اطلاع قبلی و برای كشف كمبود‌‌ها و خدمات و درك تصور حقيقی ملت از حاكميت ، تحقق يابد؟

ص ) سلب حقوق بسياری از فرهيختگان ملت در مسأله‌ی رد صلاحيت‌‌ها از طريق شورای نگهبان منصوب شما و دفاع‌‌های مكرر و صريح شما از اين رفتار غير قانونی و تعرض به حقوق ملت ، عليرغم امضای قرارداد اجتماعی و ميثاق ملی « قانون اساسی » از سوی شما در دو يا سه نوبت ، برگی سياه در كارنامه‌ی اين دو دهه‌ی حكومت است. دورانی كه ٨ سال آن با رياست جمهوری شما و سياست گذاری سران سه قوه همراه بود و ١٦ سال آن با رهبری و ولايت مطلقه‌ی شما.
جالب است كه خود
اعتراف كرده‌ايد كه پس از اين دوره‌ی مديريت عالی شما بر كشور ، مشكل اصلی مردم سه چيز است ؛ « فقر و فساد و تبعيض ». البته از اصلاح‌طلبان توقع داشتيد كه در زمانی اندك و بدون ابزار لازم برای تصميم‌گيری و اعمال برنامه‌‌های علمی ، اين سه آفت رشد يافته را از دامان كشور و زندگی ملت ، پاك كنند !!

ض ) حساسيت فوق‌العاده‌ی شخص رهبری نسبت به عناوين بكار رفته در مطبوعات و بيانات افراد كه آيا از عناوينی چون « رهبر معظم » بهره می‌گيرند يا خير؟ آيا « تيتر اول را به رهبری اختصاص می‌دهند يا خير؟ » و... كه پس از چندی به ساير اعضای بيت رهبری نيز سرايت كرده است ، و تعيين ملاك « موافق و مخالف نظام » در بهره گيری يا عدم بهره گيری از اين عناوين و سپس رويكرد برخورد و حذف مخالفان ، امروز نيز ادامه دارد.

پخش مكرر مراسم دست بوسی‌‌ها و مديحه سرايی‌‌ها در مورد رهبری ، از صدا و سيما را با واكنش منفی آية‌‌الله خمينی در مراسم حسينيه‌ی جماران و تعاريف آقای فخرالدين حجازی ، مقايسه كنيد تا معلوم گردد كه كدام روش ناپسند ، جمهوری اسلامی را تا اين حد در معرض سقوط قرار داده است و مقصران اصلی اين معركه‌ی خسارت بار ، چه افرادی هستند؟

و..... گر بگويم جمله‌ی آمار را // مثنوی هفتاد من كاغذ شود.

4- در زمينه‌ی سياست خارجی ، تصورات نادرست بزرگان جمهوری اسلامی از توانايی‌‌های خود و رقيبان اصلی منطقه‌ای و جهانی و برخی اظهارات شتاب زده ، منجر به بی‌اعتمادی منطقه‌ای و بين المللی گرديد و تلاش برای سرنگونی نظام در قالب آشوب‌‌های قومی ، درگيری‌‌های امنيتی ، جنگ ٨ ساله‌ی عراق عليه ايران ، تحريم‌‌های بين المللی ، قطع ارتباط ديپلماتيك با برخی كشورها ، اقدامات تلافی جويانه‌ی امريكا بعد از اشغال سفارت امريكا در تهران ( كه برخلاف قوانين پذيرفته شده‌ی بين المللی بود ) خود را نشان داد.

از طرفی نيز جمهوری اسلامی با تلاش و اقدام برای ترور مخالفان سر شناس خود در خارج از كشور ، ياری رساندن به برخی گروه‌‌های پيكارجو‌ی مسلمان در جوامع مختلف ، با عنوان « نهضت‌‌های آزاديبخش » و اتهامات جدی و همراه با برخی قرائن مبنی بر دخالت ايران در بعضی اقدامات تروريستی از قبيل « رستوران ميكونوس » و... و دخالت در اوضاع داخلی افغانستان و لبنان و ارسال سلاح همراه كاروان‌‌های حج به عربستان سعودی ، عملا چهره‌ای مهاجم از خود به حكومت‌‌های منطقه و جهانيان نشان می‌داد.

اين رويكرد‌‌ها ، عملا به تشنج در روابط بين‌المللی و سياست خارجی كشور می‌انجاميد و خسارت‌‌های جبران ناپذير مادی و معنوی را برای كشور درپی داشت.

در رويكرد آقای خاتمی از مقوله‌ای به عنوان « تشنج زدايی از سياست خارجی » سخن به ميان آمد كه اقدامات اوليه‌ی عملی ايشان با واكنش مثبت جهانيان و بخصوص حكومت‌‌های منطقه رو برو شد. نتايج پربار اقتصادی و سياسی اين روش تا آنجا بود كه اكنون در مقام نظر ، رويكرد اصلاح طلبانه‌ی ايشان به اصلی تغيير ناپذير در سياست خارجی تبديل شده است.

0-         اكنون آن بذرهای كاشته شده در سياست داخلی و خارجی جمهوری اسلامی در طول ٢٥ سال گذشته به بار نشسته است.

1- رقيبان خارجی ، در منطقه‌ی خاورميانه و در سطح بين‌المللی ، پشتوانه‌ی مردمی جمهوری اسلامی را به عنوان مانعی بزرگ برای زياده خواهی‌‌های خويش ، به ياری عملكردهای نادرست حاكميت ، از سر راه خود برداشته‌‌اند و از تفرقه ی‌ای كه بين ملت و حاكميت پديد آمده ، به نفع سياست‌‌های خويش بهره می‌برند.

2- دير زمانی است كه در مذاكرات رويا رو با اروپا ، حكومت ايران در موضع ضعف قرار دارد و مجبور به دادن امتياز شده است و هرروزه عقب‌نشينی می‌كند ولی باز هم شما اين حقيقت را به ملت نمی‌گوييد و همچنان در تبليغات داخلی ، به تهديد و تحقير لفظی رقيبان بين المللی می‌پردازيد تا كسی از شكست سياست‌‌های غير علمی شما در سياست خارجی باخبر نشود و بتوانيد به روش گذشته بر ملت حكومت كنيد. اين موضع ضعف ، خود را در بسياری موارد و از جمله اختلافات منطقه‌ای در مورد جزاير سه گانه در جنوب و سهم ايران از دريای خزر نيز نشان داده است.
در مذاكرات مربوط به نيروگاه اتمی بوشهر نيز ، بارها و بر خلاف موازين حقوقی ، مجبور به تجديد نظر در قرار داد با روسيه شده ايد.

٦- از همه مهمتر اين است كه ، موجوديت حكومت با خطر مواجه شده است. در تمام ٢٥ سال گذشته ، ايران تا اين حد در موضع ضعف نبوده است كه حكومت امريكا با صراحت از « تغيير حكومت در ايران » دم بزند. آيا نقش خود را در پديد آمدن اين وضعيت كم‌تر از ديگران می‌دانيد؟ آيا در نيمه‌ی دوم سال ٧٦ نيز چنين جسارتی در موضع‌گيری دولت مردان آمريكايی وجود داشت؟
از خود بپرسيد كه فاصله‌ی بين « پذيرش خطا در مورد رفتارهای گذشته و بخصوص در مورد كودتای ٢٨ مرداد ، توسط وزير خارجه‌ی امريكا در دولت كلينتون ، تا تصريح به لزوم تغيير حاكميت در ايران در دولت بوش را چگونه و با چه سرمايه‌ی عملی طی كرده ايد؟ ». چه اتفاقی در اين ميان افتاده است كه اين تغيير رفتار را شاهديم؟

لحن نيروهای سياسی نيز تندتر شده و برخی از آنان در درون كشور ، سخن از ضرورت رفراندوم در مورد نظام به ميان آورده‌‌اند و يا از لزوم تغيير ساختار قدرت در قانون اساسی سخن می‌گويند و ظاهرا خطر اين پيشنهاد‌‌ها را به جان خريده‌‌اند. البته عدد آنان نيز چندان كم نيست كه زندان‌‌های جمهوری اسلامی توان پذيرايی از ايشان را داشته باشند.

پيشرفت مطالبات سياسی را می‌توان در تبليغات نامزدهای رياست جمهوری نزديك به خودتان نيز مشاهده كنيد. حتی يكی از كانديداهای راست گرای رياست جمهوری ، از ضرورت انطباق ولايت فقيه با تسلط احزاب و لزوم ايجاد فرصت و امكان برای اجرای برنامه‌‌های حزبی سخن گفته است.
جناب آقای خامنه‌ای ، اگر با اصرار غير اصولی برخی از ياران شما ، تلاقی احتمالی خاتمی و كلينتون در سازمان ملل ، كه فرصتی طبيعی برای آغاز رفع تنش بين ايران و امريكا بود را با رفتاری تحميلی و غير اخلاقی تعويض نمی‌كردند ، امروز همان دوستان شما مجبور نبودند كه از حضور احتمالی امريكا در مذاكرات هسته‌ای ذوق زده شوند و در مقابل با استنكاف امريكا مواجه شوند ، يا در مراسم تشييع و تدفين پاپ ، عليرغم تلاش ژاك شيراك برای تلاقی بوش و خاتمی ، با بی‌اعتنايی طرف آمريكايی مواجه شوند.

٧- اكنون نيز « كوره راهی برای ماندن جمهوری اسلامی » باقی مانده است كه شما را به پيمودن آن دعوت می‌كنم.

1- من متكی بر منطق « گرچه دانی كه نشنوند ، بگوی // هرچه دانی زخير خواهی و پند... » و بدون نيت توهين و اسائه‌ی ادب ، تصور خود و برخی همفكران خود را از روشی معقول برای ماندن جمهوری اسلامی  به اطلاع می‌رسانم ، گرچه اميدی به توجه شما ندارم. بنا بر اين طرح ، لازم است كه رهبری ، اقدامات زير را شخصا انجام دهند ؛

الف ) اعلام عفو عمومی در مورد تمامی سوابق سياسی و امنيتی ايرانيان داخل و خارج و آزادی تمامی زندانيان سياسی و مطبوعاتی و اينترنتی و تضمين امنيت آنان كه درخارج از كشور هستند برای بازگشت به ايران.

ب ) جدا كردن اعتبار و موجوديت نظام از اعتبار افرادی چون اعضای شورای نگهبان و مسئولان متخلّف يا ناتوان قوه‌ی قضائيه و برخی اعضای مجمع تشخيص مصلحت نظام در اسرع وقت و اختصاص عادلانه‌ی عضويت شورای نگهبان به گرايش‌‌های مختلف علمی و سياسی ( به نحوی كه گرايش‌‌های مختلف فقه سنتی و پويا و نيروهای علمی و حقوقدانان برجسته‌ی نزديك به اصلاح‌طلبان و محافظه‌كاران كه خود از آن‌‌ها به « دو بال نظام » تعبير كرديد لااقل با عدد مساوی در آن حضور داشته باشند ) و سپردن قوه‌ی قضائيه به افرادی غير وابسته به گرايش‌‌های سياسی يا با اشتهار به اعتدال در گفتار و كردار ، می‌تواند بخشی از اعتماد از دست رفته‌ی مردم به حاكميت را بازگرداند. بديهی است كه تداوم رويكرد پيشنهادی و تلاش علمی و عادلانه‌ی افراد جديد ، می‌تواند اعتماد عمومی را برگرداند.

پ ) اعلام كتبی تضمين اجرای برنامه‌‌های رئيس جمهور منتخب. البته ، بايد نامزد‌‌های رياست جمهوری نيز برنامه‌‌های خود را به صورت شفاف و عملی ارائه كنند. آنان بايد مجاز باشند كه حتی نسبت به تغييرات در قانون اساسی ، طرح مشخص خود را به مردم ارائه دهند و در صورت انتخاب به رياست جمهوری ، تعهد كتبی رهبری مبتنی بر پذيرش آن طرح بوده و در گزينش شورای بازنگری قانون اساسی ، اكثريت افراد آن شورا از حقوق دانان با سابقه‌ی كشور و موافق با نظر رياست جمهوری انتخاب شوند.

ت ) گرچه مسأله‌ی رد صلاحيت‌‌ها با همان روش غير منطقی و غير قانونی گذشته سپری شد ولی برای تأمين بخشی از اعتبار ازدست رفته ، با دعوت رسمی از نهادهای بين المللی ، نظارت ناظرانی از سازمان ملل و سازمان كنفرانس اسلامی بر انتخابات پذيرفته شود.

گمان نمی‌كنم كه جناب عالی ، ترديدی در علاقه‌ی مردم ايران به نظام جمهوری اسلامی داشته باشيد. اگر در اين باور خود كه بارها اعلام كرده‌ايد ، راسخ هستيد و در آن هيچ خللی نمی‌بينيد ، مطمئن باشيد كه اين اقدام پيشنهادی ، كشورهای بيگانه را خلع سلاح خواهد كرد و كشور را از خطر تكرار اوضاع عراق و افغانستان و صربستان ايمن می‌گرداند. البته ممكن است به محدوديت اقتدار رهبری در قانون اساسی بيانجامد كه در صورت گرايش اكثريت مردم ، چاره‌ای جز پذيرش آن نخواهيد داشت. در هر صورت ، گمان نمی‌كنم كه در ديدگاه شما ، ماندن نظام جمهوری اسلامی و بقای عزتمندانه و محدود به قانونی اصلاح شده برای رهبری ، بدتر از سناريوی جايگزين آن ، يعنی حذف نظام جمهوری اسلامی و سرنوشتی مشابه ميلوشوويچ ،ملاعمر و صدام حسين برای رهبری باشد.
روی ديگر اين سكه ، بی‌اعتنايی به اين تنها راه باقی مانده و رفتن به سوی انتخاباتی همچون انتخابات مجلس هفتم است كه نهايتا و پس از عدم حضور حد اقل نيمی از صاحبان حق رأی ، با عدم پذيرش
نتايج آن در داخل و خارج كشور مواجه می‌شويد و راه نفوذ بيگانگان و رفتن به طرف برخورد نظامی با ايران و حذف حاكميت باز می‌شود كه با خون ريزی و سلسله‌ای از اقدامات تروريستی پس از سقوط حكومت همراه خواهد بود. گزينه‌ای كه هر فرد دوستدار ملك و آئين ، از انتخاب آن بايد پرهيز كند و هستی ملت محروم ايران را به آتش خشم و خشونت بيگانگان و قدرت طلبان داخلی نسوزاند.

از خدای بزرگ می‌خواهم كه همه‌ی ما را به آنچه صلاح همه‌ی آحاد ملت ايران است ، راهنمايی كند و رحمت خويش را بر اين كشور و ملت گسترش دهد.

برای شما توفيق جلب رضايت خدا و خلق را آرزو می‌كنم و از شما می‌خواهم كه اين مطالب را از منظر يك انسان دلسوز ارزيابی كنيد ، شايد تأثيری مثبت داشته باشد ( لعل‌‌الله يحدث بعد ذلك امرا ).