ايران

www.peiknet.com

   پيك نت

 
صفحه اول پیوندهای پیک بايگانی پيک  

infos@peiknet.com

 
 
 

گفتگوی مهم و پر اطلاعات هاشمی رفسنجانی با همشهری
جبهه ضد سياست جنگی در تدارك است؟
اگر امريكا نفت ايران را
گرفته بود، كار ما تمام بود
دستگيری رهبران حزب توده غلط بود
 قبول ندارم كه آنها می خواستند كودتا كنند!

 
 
 
 
 

هاشمی رفسنجانی با روزنامه همشهری گفتگوی مشروحی پيرامون حوادث سالهای اول انقلاب و بويژه جنگ با عراق انجام داده است. او دراين گفتگو به نكات جديدی اشاره می كند، كه به نوعی پاسخ به مسائل بسيار مهم امروز جامعه است. از جمله مخالفت با جنگ و نتايج ويرانگر آن. رفسنجانی دراين بخش متكی به آخرين سخنان و مواضع آيت الله خمينی – كه از بكار بردن تعبير آن خود داری می كند- با جنگ و سياست جنگی به مخالفت بر می خيزد. او در باره باز توليد دوران سياسی و مخوف دهه 60 و يورش به احزاب و مطبوعات و سازمان های سياسی می گويد كه حتی يورش به حزب توده ايران نيز غلط بود. رفسنجانی برای نخستين بار اشاره به مواضع، طرح های نظامی و پيشنهادهای فرماندهان ارتش در دوران جنگ می كند، كه در نوع خود پيشنهادات نظامی، فكر شده و جنگی است و با طرح هائی كه چند صد هزار نوجوان را بنام جنگ چريكی روی مين ها فرستاد متفاوت است.

 

 

رفسنجانی از جمله می گويد :

- با شروع سال 59، برخی نشانه‌ها از وقوع جنگ خبر می داد، اما حتمی نبود. مثلاً در سه ماهه اول 142 مورد تجاوزات مرزی داشتيم كه هربار مسؤولان عراقی عذرخواهی مي‌كردند، پس از شكست آمريكا در جريان طبس و كودتای نوژه، آقای برژينسكی، مشاور امنيت ملی  امريكا اعلام كرده بود كه استراتژی ما تقويت دولت هايی است كه توان حمله نظامی به ايران را دارند.

در آغاز حمله عراق به ايران ما تصور مي‌كرديم جنگ خيلی كوتاه خواهد بود. در اولين جلسه شورای عالی دفاع، سران ارتش حرفشان اين بود كه «از امام بخواهيم آتش‌بس را نپذيرند، چون ما تحقير شده‌ايم و بايد خودمان را نشان بدهيم و ضربه متقابل را بزنيم». سران ارتش قول دادند ضربه كاری را به دشمن وارد خواهند كرد؛ به خصوص نيروی هوايی در اين زمينه قاطع‌تر حرف مي‌زد و انصافاً خوب هم عمل كرد. وقتی ارتش عراق وارد خاك ما شد، معلوم شد كه جنگ طول خواهد كشيد.

در ابتدای  جنگ، عراقي‌ها قدرت دفاع ضدهوايی خوبی نداشتند و به همين دليل، نيروی هوايی ما توانست خيلی خوب عمل كند و عقبه‌های ارتش عراق را در حد قابل قبولی بزند، اما دليل اينكه بعدها اين عمليات تكرارنشد، اين بود كه اولاً آنها هوشيار شده‌ ودفاع ضد هوايي‌شان را تقويت كردند و ثانياً ما اگر در اين زمينه دچار خسارت مي‌شديم،(سقوط هواپيماها) به راحتی نمي‌توانستيم جبران كنيم.
در اوايل جنگ، نيروی هوايی گاهی كار نيروی زمينی را هم مي‌كرد و نيروهای پياده دشمن را متوقف مي‌كرد. ما چاره‌ای نداشتيم كه ريسك نكنيم و در نيروی هوايی با احتياط و صرفه‌جويی عمل كنيم.

در مقطعی به اين نتيجه رسيديم كه چون ارتش و سپاه در كنارهم خوب نمي‌جنگند، ماموريت‌های مستقلی به ارتش بدهيم. ارتش كلاسيك فكر مي‌كرد و معتقد بود جنگ بايد در محورهای نزديك بغداد گسترش پيدا كند و ما خودمان را به پايتخت عراق نزديك كنيم. عمليات بزرگی را هم طراحی كردند. شهيد صيادشيرازی و حسنی سعدی و دوستانشان كه تيم قوی و پركاری بودند، طراحي‌هايی اجرا ‌كردند و توفيقاتی هم داشتند. سپاه بيشتر به شيوه غافلگيری عمل مي‌كرد. سپاه برای عمليات ادوات زيادی مي‌خواست و ارتش مي‌گفت بايد با نگاه به آينده از ادوات(با حفظ ذخيره سلاح) استفاده كرد.

حوادث سياسی دهه 60 و يورش به احزاب

هاشمی رفسنجانی دربخش ديگری از گفتگوی خود، درباره محدود شدن آزادی ها، پس از جنگ و عمليات نظامی و تروريستی مجاهدين خلق گفت:

ما اگر رهبران حزب توده را دستگير نمی كرديم بهتر بود. ما حزب توده را زيرنظر داشتيم. من برای اين حرف كه آنها به فكر كودتا بودند، دليلی پيدا نكردم، البته به نفع شوروی فعاليت‌هايی داشتند.

سخت ترين دوران

 هاشمی رفسنجانی در باره سخت ترين دوران جنگ گفت:

چندماه اول جنگ كه بني‌صدر فرمانده جنگ بود، خيلی سخت گذشت. دشمن خيلی جاها را گرفته بود. دستمان هم بسته بود و نمي‌توانستيم كاری بكنيم و مي‌ديديم در قرارگاه‌ها چه مي‌گذرد و خون دل مي‌خورديم.

درباره انگيزه های قبول آتش بس و پايان جنگ نيز هاشمی كه فرماندهی جنگ را به نيابت از آيت الله خمينی در اختيار داشت برای نخستين بار و شايد با اشاره به خطراتی كه در صورت حمله امريكا به ايران اكنون وجود دارد فاش كرد:

به نظر من آمريكايي‌ها تصميم داشتند دست ما را از صادرات نفت كوتاه كنند و اگر ما جنگ را ادامه مي‌داديم، آنها اين كار را مي‌كردند. شكست به اين مفهوم كه ارتش عراق پيروز شود، اتفاق نمي‌افتاد، بلكه به اين معنا ممكن بود اتفاق بيفتد كه ما در شرايطی قرار بگيريم كه نتوانيم برای پذيرش قطعنامه شرط تعيين كنيم. وضع اقتصادی ما بد شده بود و دنيا تصميم گرفته بود بدون رعايت مقررات جنگ اجازه بدهد صدام هر كاری مي‌خواهد انجام دهد و نهايتاً اين‌ كه اين خطر وجود داشت كه مردم ما و مردم عراق آسيب‌های جدی ببينند، ما نگذاشتيم اين شرايط حاد بوجود بيايد و با پذيرش قطعنامه و تحميل شرايط ما جنگ را به پايان رسانديم.

رفسنجانی درباره خود گفت:

 بعد ازعمليات رمضان و والفجر مقدماتی اختلاف بين ارتش و سپاه جدی شد و فرماندهان اين دو نيرو نمي‌توانستند با هم توافق كنند. خودشان پيشنهاد كردند فردی بيايد و فرماندهی كند. هر دو گروه هم افراد خوبی بودند. مشكل اينجا بود كه منطق جنگ سپاه و ارتش با هم فرق داشت. يك بار با فرماندهان ارتش و سپاه خدمت امام بوديم.بعضی از فرماندهان سپاه در آن جلسه حرف‌هايی زدند كه معني‌اش اين بود با امكانات كم هم مي‌توانيم خوب بجنگيم. مرحوم ظهيرنژاد آدم محترمی بود، دو زانو نشست خدمت امام و گفت : حرف‌های اين آقايان جواب جنگ را نمي‌دهد. اگر بخواهيم جواب 100 تانك را بدهيم، بايد 200 تانك داشته‌ باشيم يا برای مقابله با توپخانه دشمن فلان قدر امكانات مي‌خواهيم. منظورم اين است كه بحث‌ها در حضور امام به اين حالت رسيده بود. اختلافات غيرقابل حل شده بود و همه به اين نتيجه رسيده بوديم كه كسی بايد فرماندهی جنگ را بپذيرد كه طرفين حرفش را قبول كنند.

هاشمی در بخش ديگری از اين گفتگو، باز بی آنكه اشاره مستقيم به اوضاع امروز ايران بكند گفت:

در آن دوران سخت، ما دوستان زيادی نداشتيم. آمريكا، شوروی، و اروپا با ما رابطه دشمنانه داشتند. با اين حال در محدوده كشورهايی كه با آنها ارتباط داشتيم، موفقيت‌هايی ديده مي‌شد. از جمله اين‌كه با چين و هند خوب كار مي‌كرديم. از طرفی ما توانستيم سوريه و ليبی را از جمع كشورهای عربی جدا كنيم و تا آخر جنگ آنها را برای خودمان داشته باشيم و حتی از آنها اسلحه بگيريم. اينها نشانه‌های موفقيت ما در ديپلماسی بود. از محدوده اين چند كشور كه بگذريم، در ساير نقاط، نقش چندان فعالی نداشتيم و عراقي‌ها در اين زمينه موفق‌تر عمل مي‌كردند. مثلاً وقتی جنگ شهرها شروع شد، مجامع جهانی به نفع صدام عمل كردند و ما به لحاظ ديپلماسی نتوانستيم آنها را مهار كنيم. اما وقتی قدرت دستمان بود، توانستيم از قدرت خودمان استفاده كنيم. به خصوص در آخر جنگ، در تعامل با سازمان ملل كار ديپلماسی خوبی انجام شد. در آن دوره ما دبيركل سازمان ملل را با خودمان همراه كرديم و توانستيم قطعنامه را به آن شكل به نفع خودمان بگيريم.

در ماه های پايانی جنگ عراق از سلاح‌های غيرمتعارف استفاده كرد و می خواست همان كاری را كه در حلبچه انجام داد، در شهرهای بزرگ ايران تكرار كند، اين كار البته قبل از آن هم انجام شده بود، اما نه به‌طور وسيع. موشك‌های عراق به شهرهای ما مي‌رسيد. هواپيمای پيشرفته‌ای هم كه در اختيارشان قرار گرفته بود، مي‌توانست شهرها را بمباران كند، من فكر كردم اگر شهرهای بزرگ مثل اصفهان و تهران بمباران شيميايی شوند، عقبه دفاع ما سست خواهد شد و جنگيدن با مشكل روبرو مي‌شود. اگر چنين حالتی پيش مي‌آمد، بايد آتش‌بس را مي‌پذيرفتيم.

دولت- مهندس ميرحسين موسوی- در آن موقع اعلام كرد كه ديگر قادر به تدارك مالی نيست. از لحاظ ابزار جنگ هم آقای محسن رضايی نامه‌ای به امام نوشت و تجهيزات متعددی از جمله چند صد هواپيما و تعداد زيادی توپ و تانك خواست، آمريكا هم وارد جنگ شده بود. مجموعه اين عوامل ما را به اين نتيجه رساند كه ادامه جنگ بيش از آن درست نيست.

من از حلبچه به جلسه سران سه قوه آمدم و در آنجا به اجماع رسيديم كه جنگ را تمام كنيم. خدمت امام رسيديم و بحث طولانی صورت گرفت. پذيرش پايان جنگ برای امام سخت بود.
امام
تعبيری را به كار بردند كه ما را مايوس كنند. من تعبيری را كه امام به كار بردند نمي‌گويم. من ديدم بحث به بن‌بست رسيده، عرض كردم لازم نيست پايان جنگ را شما اعلام كنيد. من فرمانده جنگ هستم. مي‌روم اعلام آتش‌بس مي‌كنم و آبروی شما محفوظ مي‌ماند. بعد هم اگركار من اشتباه بود، محاكمه‌ام كنيد، اگر هم يك نفر قربانی شود چيز مهمی نيست. چون كشور نجات پيدا مي‌كند و مسائل حل مي‌شود. امام نگاهی كردند و با حالت خاصی گفتند: «قبول مي‌كنم.» بعد گفتند: «برويد علما و شخصيت‌ها را جمع كنيد و آنها را توجيه كنيد و بحث‌هايی را كه در اين جلسه مطرح شد با آنها در ميان بگذاريد كه اختلافی پيش نيايد.»

اگرمي‌توانستيم به هدف نهايي‌مان برسيم و صدام را به محاكمه بكشيم، ملت عراق را آزاد مي‌كرديم و اوضاع كنونی برای عراق پيش نمي‌آمد. اين برای ما مطلوب‌تر بود.