پيک هفته

   

پيک نت

پيوندهای پيک بايگانی پيك

hafteh@peiknet.com

 

    hafteh@peiknet.com

 

 
 
 

پرويز فنی زاده و منوچهر فريد در "رگبار"

تاريخ سينمای ايران- مسعود مهرابی
سال 51 و اوج اختناق شاهنشاهی
تپلی و رگبار
کمر سينمای مبتذل را شکستند
البته "پستچی» را هم نبايد از ياد برد
رگبار سرشار از لطافت و زيبائی و تپلی فيلم خوب سينمای ايران است. فنی زاده، همايون و عقيلی با اين دو فيلم، برای هميشه در تاريخ سينمای خوب ايران ماندند!

پوری بنايی عقيلی و همايون در صحنه‌ای از "تپلی
 


 

درخيل فيلم های مبتذل سال 1351، چند فيلم قابل توجه وجود دارد: رگبار، تپلی، پستچی، صبح روزچهارم. دراين سال چند فيلم متوسط ديگرنيزمثل بلوچ، صمد و فولادزره ديو، غريبه، صادق کرده و خواستگار، روی پرده آمد.

سال 1351 را بايد سال بحران و شکست مالی برای سينمای ايران دانست، خصوصا درنيمه دوم سال که فروش هيچ فيلمی به يک ميليون تومان نرسيد و درعوض فيلم های زيادی بودند که زيرسيصدهزارتومان و حتی دويست هزارتومان فروش داشتند. به دنبال اين اتفاق، تعدادی ازدست اندرکاران فيلم سازی ورشکسته شدند و عده ای موقتا دست از کارکشيدند. به رغم اين بحران، درسال 1351، 90 فيلم عرضه شد که رقمی بی سابقه بود.

سنت تقليد و کپيه سازی از روی فيلم های خارجی، که درسال 1308 با "آبی و رابی» پا به سينمای ايران گذارد، دراين سال ها به اوج خود رسيد. دربازنگری فيلم ها می بينيم که تنها داستان سرقت نمی شد؛ گاه تصاويرنيزتمام و کمال با هنرپيشه های ايرانی بازسازی می شود. اما تماشاگران، عموما بين اصلی و بدلی، اصلی را انتخاب می کردند و اين خود يکی ازعوامل بحران مالی بود. اگرتعداد انگشت شمارفيلم های خوب را حذف کنيم، فيلم سازی دراين سال ها به يک شوخی شباهت داشت. هرتازه وارد و تازه کاری فرمول ها را بخوبی ياد گرفته بود. سکس، بعلاوه خشونت، مساويست با فروش گيشه. موفق ترين فرمول، چاشنی اشک و خنده را نيزبه همراه داشت.

دراين سالها دست تنگی برای پيدا کردن سوژه های تازه و يا حتی کمترکارشده به جايی رسيد، که با گل کردن هرسريال درتلويزيون و يا هر ترانه ای دربين مردم، فيلمی سينمائی براساس و يا همنام آن ساخته می شد که فيلم "خانه قمرخانم"، براساس سريال خانه قمر خانم، و ملا محمدجان و خيلی هم ممنون، همنام با آوازهای کوچه بازاری، نمونه هايی در اين زمينه هستند.

"تپلی»- نويسنده و کارگردان: رضا ميرلوحی- تهيه کننده: عباس همايون و ايراج صادقپور- بازيگران: همايون، مرتضی عقيلی، زری خوشکام، بهرام وطن پرست، نعمت گرجی، مهدی فخيم زاده و ذکريا هاشمی.

رضا ميرلوحی بعد ازنوشتن فيلم نامه های رقاصه و کاکو، "تپلی» را  به عنوان اولين فعاليتش درقلمرو کارگردانی می سازد. "تپلی» اقتباس آزادی است از داستان "موشها و آدمها" نوشته جان اشتاين بک که ميرلوحی آنرا به محيط و جامعه ايرانی برگردانده است. اشتاين بک در "موشها و آدمها" به روابط فرادستان و فرودستان پرداخته و ميرلوحی نيز درتپلی چنين مايه ای را دنبال کرده است.

سکانس افتتاحيه فيلم (قبل ازتيتراژ) نمايی عمومی ست ازکی ويلای اشرافی و چند دختر و پسرجوان که طنابی را گرفته و می کشند. طناب با شخصيت اصلی فيلم فاصله دارد، که بعدا می فهميم اين شخصيت کيست و آن فاصله چرا؟ تيتراژ فيلم گويا و زيباست: "اسی» که ازظلم ارباب به ستوه آمده روی به سوی ويلا کرده و مشتهايش را به آن سمت گره می کند. تصويرفيکس و نگاتيف می شود و عناوين فيلم برآن می آيد. اين تصاوير اعتراضی را که خنثی می شود و به نتيجه نمی رسد تداعی می کند.

صحنه های بعدی هريک درشناساندن شخصيت های فيلم تاثيربسزائی دارند. تپلی و اسی در آرزوی دنيايی دست نيافتنی هستند. می خواهند زمين بخرند و در آن کشت کنند، آقای خودشان باشند و نوکرخودشان. اين فکردرتوهمات اسی جان می گيرد: اسی با "ربابه" کلفت خانه ازدواج می کند، و او به همراه تپلی درحاليکه لباسهای شيک پوشيده اند در حال بيل زدن زمين مورد نظرشان هستند. آقا بودن آنها بوسيله لباسها و نوکربودنشان ازطريق بيل زدن القا می شود. تپلی درکنارآلونکی که ساخته نشسته و دارد در قفس خرگوشها آب می ريزد، توپ دخترارباب آلونک او را خراب می کند و "کاخ آرزوهای» تپلی ويران می شود (طريقه اسلوموشن درضبط اين قسمت درتشديد اثرموثراست)

اسی هميشه فعال و حساس و برعکس او تپلی هميشه بی خيال است. اسی می تواند ازشر تپلی که مدام برايش گرفتاری پيش می آورد رها شود، ولی او تپلی را مکمل وجود خود می داند، صحنه ای که اسی درشهر بدنبال کارمی گردد و تپلی آرام و آسوده حرکت اتوموبيل ها را نظاره می کند نمايانگراين واقعيت است. سکانس جنگل نيز موثر و زيباست و ديالوگهای گويای اين صحنه بهمراه فيلم برداری زيبای صادقپور درنمايش فقر و مسکنتی که گريبان گيراين دو و آدم های سرگشته ديگراست، موفق بنظرمی رسد.

با ورود اين دو به کارگاه چوب بری و مساعد بودن محيط برای ميرلوحی جهت بازگو نمودن روابطی که مقصود اوست، اين مضامين شکيل ترو پررنگ تر می شوند. "کارگر وقتی با کارفرما صحبت می کند، بايد چشمانش را به زمين بدوزد و هرآنچه او گفت بايد قبول کند." تعميم يافتن مصايب و آرزوهای اسی و تپلی زمانی جان می گيرد که می بينيم "ميرحسين" کارگر پير و فرتوت هم می خواهد با آنها شريک شود.

درسکانس پايانی که تاثيری غريب برتماشاگرمی گذارد، اسی تپلی را، درحاليکه نويد آينده ای بهتر، نويد خرگوش و زمين پير زن را به او می دهد به ضرب گلوله می کشد. بعد ازاين عمل اسی به ميان آدمهای اميرکه به دنبال تپلی آمده اند می رود و کشته می شود. فيلم که با تصويرنگاتيف از "يک مشت" گره شده آغازشده بود، با تصويری از "مشتهای» گره شده پايان می يابد.

مسائلی که در تپلی مطرح می شود، نوع روابط، پرداخت ميرلوحی، فضاسازی، فلاش بکها، صحنه های رويای آدمها، فيلم برداری زيبای صادقپور، بازيهای خوب همايون و مرتضی عقيلی، همگی باعث شدند تا تپلی بصورت يک فيلم خوب تاريخ سينمای ايران درآيد.

"رگبار"- نويسنده و کارگردان: بهرام بيضائی- تهيه کننده و فيلم بردار: باربد طاهری- موسيقی متن: شيدا قرچه داغی- بازيگران: پرويزفنی زاده، پروانه معصومی، منوچهر فريد، محمد علی کشاورز و عصمت صفوی.

بهرام بيضائی بعد ازتجربياتی درنمايشنامه نويسی، کارگردانی تئاتر، و ساختن فيلم کوتاه عموسبيلو، اولين فيلم بلند سينمايی اش، رگبار، را می سازد. "رگبار" يک فيلم واقع گرايانه درباره زندگی قشرهای پايی جامعه است. بيضائی اين مردم را درارتباط با سرنوشت آموزگاری به نام "حکمتی» بخوبی تصويرمی کند. آقای حکمتی به يکی از دبستانهای پائين شهرمنتقل می شود و درآنجا با خواهريکی ازشاگردانش آشنايی پيدا می کند. تماس اين دو با هم، باعث می شود تا شايعاتی دراطرافشان بوجود آيد و بگويند که به يکديگرعلاقمندند. آقای حکمتی سرانجام به "جبرسرنوشت" تسليم می شود و به دختردل می بازد (توجه شود به صحنه ای که بچه ها به ديوارخط کشيده اند و باعث می شوند آن دو با هم روبرو شوند). دراين ميان مرد قصابی نيز دختر را دوست دارد و می خواهد از آقای حکمتی زهرچشم بگيرد. برای اولين بار سيمای واقعی يک "جاهل" ايرانی بی هيچ اغراق دراين فيلم نمايش داده می شود. ديگر از آن عربده کشی های باسمه ای خبری نيست. بيضائی بخوبی موفق به شناسايی و شناساندن شخصيت های فيلمش شده است. (مرد قصاب همچون آدمهای ديگراحساس دارد، وقتی می خواهد آقای حکمتی را کتک بزند اول عينک او را برمی دارد و در جيبش می گذارد، آنگاه او را می زند و در ضمن دعوا حرف های دوستانه ای هم به زبان می آورد) درجواراين مثلث عشقی، بيضائی به درگيری های آقای حکمتی با اولياء مدرسه پرداخته است. حکمتی سالن مدرسه را به تنهايی برای جشن دانش آموزی آماده می کند و درشب جشن مدير و ناظم مدرسه می خواهند اين کار را بنام خود تمام کنند ولی بچه ها حکمتی را روی صحنه می خوانند. درهمين صحنه توطئه آقای مدير برای انتقال او ازآن مدرسه شکل می گيرد و اينجاست که دوربين از بين حاضرين درجشن روی مردی که عينک سياهی به چشم زده (شايد يک خبرچين) تاکيد می کند و اين همان مردی ست که اسباب آقای حکمتی را درگاری می گذارد و به نقطه ای نامعلوم حمل می کند. آقای حکمتی سرانجام ازعلاقه اش به دختر می گذرد (مجبور است بگذرد، توجه شود به سکانس آخرکه شمعدانی ازدست حکمتی می افتد و می شکند) و درافق به دنبال گاری آرام آرام محو می شود. وی چون "رگبار" مدتی کوتاه برآن محله باريد و قطع شد.

رگباربا بهره گيری فيلم برداری باربد طاهری و ميزانسن های دقيق بيضائی سرشاراز لطافت و زيبائی است. درهرصحنه فيلم نکته ای نهفته است، و هيچکس نمی تواند ادعا کند که تمام ظرايف اين اثر را کشف کرده است. ازلحظه های زيبای فيلم می توان صحنه زن خياطی که آرزو داشت از "طبقه بالا" برايش مشتری بيايد، مادر دخترکه بعد ازمرگ هم چنان دستانش کارمی کرد، کليه صحنه های آماده کردن سالن مدرسه بوسيله حکمتی، نوع زندگی اين معلم، همکاری حکمتی با بچه های قد و نيم قد، خانم معلمی که همه کارهايش برپايه روانشناسی است... و بسياری صحنه های ديگر را می توان نام برد. با يادی از موسيقی خوب قرچه داغی و بازی های راحت و گيرای همه بازيگران فيلم، بخصوص پرويزفنی زاده.

"پستچی»- نويسنده و کارگردان: داريوش مهرجوئی (فيلم نامه براساس داستانی ازگئورگ بوخنر) تهيه کننده: مهدی ميثاقيه- فيلم بردار- هوشنگ بهارلو- موسيقی متن: هرمزفرهت- بازيگرا: علی نصيريان، عزاله انتظامی، ژاله سام، احمد رضااحمدی، بهمن فرسی، و فيلم درجشنواره رتردام- تحسين شده درفستيوال های ونيز، لندن، آدلايده، سيدنی، شيکاگو و تهران- برگزيده منتقدين بين المللی درجشنواره کان.

چنين می نمايد که "پستچی» يک فيلم سياسی تمثيلی درباره جهان سوم است. به روايت مهرجوئی، تقی پستچی نماينده يک آدم جهان سومی است که به اميد واهی (بليط اعانه ملي) دل خوش کرده است. او از نظرجنسی ناتوان است (ازتنها مايملک خود- زنش- نمی تواند استفاده کند) و اين نکته می تواند به نحوی نمادين تعميم يابد (ناتوانی دنيای استثمار شده دربهره گيری از ذخايرخود). مهندس فرنگ رفته زن تقی را از چنگش درمی آورد (مايملک جهان سومی ها به دست عوامل غرب مهاجم می افتد). و ازهمه مهمتر، تقی پستچی مطيعانه به خانواده ای خدمت می کند که بازمانده فئوداليسم سنتی رو به زوال است. مهندس می خواهد پرورش گوسفند را به پرورش خوک تبديل کند و مزرعه گندم را بصورت خوکدانی درآورد. (گوسفند و خوک دراينجا استعاره دو دنيای متفاوت هستند.) تقی برای بازيافتن نيروی جنسی اش شاهدانه نشخوارمی کند و پيش دامپزشک می رود و دامپزشک نيز، به عنوان مظهر يک روشنفکر دور ازمردم، همچون خوکچه آزمايشگاهی از وجودش استفاده می کند. عاقبت تقی با ديدن همخوابگی مهندس و زنش ديوانه می شود و زنش را می کشد. در پايان پليس او را دستگيرمی کند.

برمتن چنين محتوايی، فيلم مهرجوئی ظرايف فراوان دارد (همان مواردی که پستچی را در رديف آثارقابل توجه سينمايی قرارمی دهد). برای نمونه وقتی تقی تفنگ بدست به قصد کشتن ارباب و مهندس می آيد، ارباب، درحالی که پشت يک گوسفند مخفی شده، می گويد "من هيچ گاه تفنگ پر بتو نمی دهم" و درهمان حال بولوزری ديوار پشت سرتقی را خراب می کند. و يا، آن ميهمانی فلينی وار را در نظربگيريم. در اين سکانس پس از پر خوری های ميهمانان وقتی تقی می خواهد پس ازآن همه خدمت و تلاش ذره ای گوشت در دهان بگذارد، دامپزشک اجازه نمی دهد. نمونه ديگرصحنه ای ست که تقی زنش را می کشد و تصوير، تقی و درخت های صاعقه زده را دربرمی گيرد...

مسلما حرفی که مهرجوئی برای گفتن برگزيده بود، درشرايط اختناق امکان نداشت که به شيوه ای صريح و بی پرده بيان شود. بنابراين فيلمساز مانند بسياری ازهنرمندان آن دوران، به تمثيل و نماد و استعاره و ايماء و اشاره روی آورد، و بهمين دليل درک پيام فيلمی مانند پستچی برای مردم عادی آسان نيست. بی ترديد، نقص- شايد چاره ناپذير- فيلم درهمين جاست.

"صبح روزچهارم"- نويسنده و کارگردان: کامران شيردل- فيلم بردار: جمشيد الوندی- موسيقی متن: واروژان- بازيگران: سعيد راد، وجستا، شهرزاد، مهری وداديان، اسماعيل نوری علاء، پروين سليمانی و جلال.

شيردل، پس ازساختن فيلم های تجاری تبليغاتی و چند فيلم کوتاه داستانی، صبح روز چهارم را ساخت. کسانی که "ازنفس افتاده" اثر "ژان لوک گودار" را ديده اند، متوجه شباهت های صبح روزچهارم با آن می شوند. شيردل نيزاين موضوع را می پذيرد و فيلمش را نشانه ارادت و شيفتگی خود به "گودار" می داند. صبح روزچهارم، ازنوع سينمای ضد قصه است، به گونه ای که از کش و قوسهای داستانی درآن خبری نيست و روال معمولی زندگی را درآن می بينيم.

اميرتصادفا دست به قتلی می زند و می گريزد، درشهربه دنبال شخصی است تا او را فراری دهد. فيلم ماجرای سه روزسرگردانی اين آدم است و درصبح روز چهارم براثر خيانت دختری که دوستش دارد، پليس به سراغ او می آيد. مرگ امير به مدد زاويه دوربين و تکنيکی که شيردل بکارگرفته، برای او به مثابه پروازو رهايی است.

"بلوچ"- نويسنده و کارگردان: مسعود کيميائی- فيلم بردار: نعمت حقيقی- موسيقی متن: اسفنديارمنفردزاده- بازيگران: بهروزوثوقی، ايرن، شهرزاد، جلال، منوچهرفريد، امراله صابری و بهارک.

"غريبه"- کارگردان: شاپورقريب- نويسنده: حسن رفيعی- موسيقی متن: بابک بيات، تنظيم: واروژان- فيلم بردار: کنی- بازيگران: وثوقی، فنی زاده، نگار، اکبرمشکين و ديانا.

غريبه، ششمين فيلم قريب، آشفتگی اثرفبلی او- بدنام- را ندارد. سناريو جمع و جوراست. و کمی شخصيت ها دست قريب را دربيان روحيات يکايک آنها بازمی گذارد. قاسم سياه، قاچاقچی سابقه دار، اززندان آزاد می شود (صحنه آزادی او از زندان به مدد ياری خوب بهروزوثوقی، که شادی آزادی به نحوی طبيعی درچهره اش موج می زند، بسيارموثر است) و تصميم می گيرد کارسابقش را کناربگذارد، تا اينکه به دختری علاقمند می شود و چون اين دختربايد همسرمرد ديگری شود، قاسم به کمک دوستش عباس چاخان او را می ربايد. عباس چاخان شخصيت جالبی دارد، او زندگی را به تمسخرگرفته و آنرا سراسر دروغ می داند و خود را با روياهای ساختگی سرگرم کرده و پشت سرهم دروغ می بافد. قاسم به خاطر دختر دستش به خون آلوده می شود و سرانجام آماج گلوله های پليس قرار می گيرد. درپايان فيلم می بينيم که سراسرزندگی اين شخصيت پرشور و شرباطل و بی ثمربوده است. اوکه هدف گلوله قرارگرفته، دو دستش را مشت می کند وازدخترمی پرسد گل يا پوچ؟- گل- ولی دست خون آلودش بازمی شود- پوچ- قاسم جان می دهد، سنگينی هيکلش روی پدال گازاتوموبيل فشارمی آورد و اتوموبيل به راه می افتد، گويی روح او هم می خواهد رها شود، اما اتوموبيل ديگری راهش را سد می کند.

 

"صادق کرده"- نويسنده و کارگردان: ناصرتقوائی- فيلم بردار: نصرت الله کنی- موسيقی: هرمزفرهت- بازيگران: سعيد راد، عزت الله انتظامی، محمدعلی کشاورز، آتش خير و منوچهراحمدی.

"صادق کرده" اولين فيلم بلندی است که درسال 1351 ازناصرتقوائی به نمايش درآمد. (وی قبل ازاين، چند فيلم کوتاه نيزساخته بود و فيلم "آرامش درحضورديگران" به هنگام نمايش صادق کرده درقيد سانسوربود). داستان "صادق کرده" ازيک واقعه حقيقی که در جنوب ايران اتفاق افتاد سرچشمه گرفته است. ازاولين پلانهای فيلم طرح يک فاجعه ريخته می شود. سکانس تيتراژ با نمايی نسبتا دورازيک قهوه  خانه بين راه که فانوسی لرزان درجلوی آن آويزان است و صحنه را آبستن حوادث نشان می دهد، شروع می شود. تقوائی دراين فيلم تماشاگر را زياد غافلگيرنمی کند، هرحادثه ای که می خواهد اتفاق بيفتد، قبلا با اشاره ای هشدارآن را می دهد. ازخصوصيات خوب اين فيلم اين است که تقوائی ازصادق کرده قهرمان نساخته است، با اين همه نتوانسته شخصيت "صادق" را به نحوی منطقی و قابل لمس بيافريند. شايد او قصد داشته است که جنبه مستند بودن داستان را حفظ کند و با فاصله به آدم ها بنگرد. بهرحال صادق کرده فيلمی است نسبتا خوب، هرچند که مايه آن تکراری است ("قيصر"يست که دربيابان اتفاق می افتد).

 

"بی تا"- کارگردان: هژيرداريوش- فيلم نامه: گلی ترقی- فيلمبردار: هوشنگ بهارلو- موسيقی: لوريس چکناواريان- بازيگران: گوگوش، انتظامی، پروانه معصومی، مهين شهابی و اکبرزنجانپور. تهيه شده با سرمايه: تل فيلم (سازمان راديو تلويزيون ملی ايران).

با بی تا، يک فيلم ديگر به تعداد انگشت شمار فيلم هايی که زن محور قصه آنهاست افزوده می شود. زنی که اغلب يک صحنه پرکن بود و يا فقط برای تحريک جنسی تماشاگر در فيلم های فارسی مورد استفاده قرارمی گرفت، بهرحال بنظرمی رسد مونث بودن سناريست "بی تا" نيز در اين موضوع بی تاثيرنباشد. با اين همه، بی تا تصويری جعلی و پرفريب زن درجامعه ما ارائه می دهد. درد و رنج و محروميت های اکثريت زنان جامعه ما کجا و مشکل قهرمان مونث اين فيلم کجا؟ "بی تا" داستان دختری پخمه و جوان است که درگيری هايی با خانواده و اجتماع دارد. پدر بی تا ديوانه است، مادرش تمام وقت خود را صرف آرايش می کند، و خواهرش شخصی است خودستا. درپی مرگ پدر، که بی تا متکی به اوست، و رفتن مردی، که بی تا او را دوست دارد، تنهائی وی را دربرمی گيرد و سرانجام تن به خود فروشی می دهد.

قسمتهايی ازنقد و بررسی اين فيلم که توسط "هوشنگ طاهری» با عنوان "بی تا، نقبی به سوی ابتذال مطلق" نوشته شده، چنين است.

"هژيرداريوش سال ها است که بعنوان فيلم سازو منتقد سينما درايران کارمی کند. در گذشته چند فيلم کوتاه ازاو ديده بوديم، که البته هيچ کدام واجد ارزش هنری نبوده و صرفا می توان آنها را سياه مشق های سينمايی اوبه حساب آورد. اما با کمال تاسف بايد اذعان کرد که اين نخستين اثرطويل او يعنی "بی تا" روی تمام سياه مشق های گذشته اورا سياه کرده است.

چيزی که دراين ميان بيش ازهمه حيرت آدمی را برمی انگيزد، تبليغات سرسام آور و باور نکردنی عوامل ارتباط جمعی است درباره اين فيلم، هيچ يک ازمطبوعات به خاطر پول هنگفتی که برای تبليغات دريافت کرده اند، حاضربه چاپ و انتشارنقد يا مطلبی عليه اين فيلم نيست. سيستم تبليغاتی ما با تمام امکانات وسيع خود بسيج شده است تا بهر وسيله که ممکن است اين فيلم را بما به قبولاند. اما نبايد فراموش کرد که مردم با گذشت زمان به حقيقت پی خواهند برد و درست را از نادرست و ازعوام فريبی تشخيص خواهند داد."

"چشمه"- محصول تل فيلم- کارگردان: آربی آوانسيان- تهيه کننده: تل فيلم و آربی اوانسيان- فيلم نامه: آربی اوانسيان(براساس يک حکايت عاميانه ارمنی به نام "چشمه هفناز")- فيلم بردار: نعمت حقيقی- موسيقی متن: کوميتاس- بازيگران: آرمان، مهتاج نجومی، جمشيد مشايخی و پرويزپورحسينی.

آوانسيان، فبل ازساختن فيلم بلند "چشمه"، سه فيلم کوتاه دارد. "نقاب"(35 ميلی متری، 6 دقيقه)، "پروانا" (35 ميلی متری، 8 دقيقه) و "لئيوس به نام نادئوس (35 ميلی متری، 33 دقيقه)، هرسه فيلم سياه و سفيد هستند، و دوتای اول را به هنگام تحصيل سينما درلندن ساخت.

نمايش فيلم "چشمه" دوبازتاب کاملا متفاوت درميان منتقدين و تماشاگران برانگيخت تماشا گران با عدم استقبال خود نشان دادند که خواستارفيلمهايی ازاين دست نيستند. بيشترمنتقدين دهان به ستايش گشودند و درحد امکان، نظراتشان را درنشريات منعکس کردند.

ديگرفيلم های سال 51:

مهدی مشکی و شلوارک داغ، نظام فاطمی- صمد و سامی، ليلا و لی لی، پرويزصياد- رضا هفت خط، حسين ترابی- علی سورچی، رضا صفائی- قلندر، علی حاتمی- حسن ديناميت، ميرصمدزاده- يک اصفهانی درنيويورک، شاءاله ناظريان- آبشارطلا، ياسمی- توبه، اسماعيل پورسعيد- قدير، رضا علامه زاده- کافر، فريدون گله- صلاح الدين ايوبی، حسن ساسان پور- خوشگله، پورسعيد- باشرفها، قدرت اله بزرگی- خانه قمرخانم، بهمن فرمان آرا- فرشته نجات، رحيم روشنيان- فراراززندگی، رضا صفائی- جدال درکوير، داود ملاپور- احمدچوپان، عباس کسائی- آخرين نبرد، صمدصباحی- خاطرخواه، امير شروان- اتل متل توتوله، ايرج قادری- مرغ تخم طلا، مهدی رئيس فيروز- گذراکبر، محمدعلی زرندی- پخمه، مازيارپرتو- مرد اجاره ای، خسروپرويزی- آشوبگر، سعيد نيوندی- خيلی هم ممنون، منوچهرنوذری- فتنه چکمه پوش، همايون بهادران- فدائی، رضاعلامه زاده- اعجوبه ها، رضاصفائی- ساحره، کامران قدکچيان- قمارزندگی، عباس کسائی- شهرآفتاب، محمدزرين دست- حکيم باشی، پرويزنوری- مرد، فريدون ژورک- لج و لجبازی، رئيس فيروز- ظفر، صابررهبر- بابا نان داد، امان منطقی- مطرب، اسماعيل نوری علاء- قايقرانان، رضاصفائی- ميخک سفيد، رضاصفائی – خانواده سرکارعضنفر، رضاميرلوحی- يک جوغيرت، علی آزاد- ساعت فاجعه، رايموند هواکيميان- خردجال، کمال دانش- فتانه، دستمالچی- کاکل زری، نظام فاطمی- حسن سياه، پرويزاصانلو- عباسه و جعفربرمکی،کوشان- جهنم باضافه من، محمدعلی فردين- سرگروهبان، سعيد مطلبی- فاتح دلها، رضاصفائی- آب نبات چوبی، امان منطقی- هميشه قهرمان، عزيزاله بهادری- استوارو پاسبان، نظام فاطمی- عطش، ايرج قادری- طغرل، ياسمی- نانجيب، عباس کسائی- اسير، توراکراينان اوغلو- دشنه، فريدون گله- شيرتوشير، منصورپورمند- شيربها، ربرت آکهارت- تولدت مبارک، وحدت- تنها مرد محله، داود اسماعيلی- يک ميليونرو دومفلس، محمدمتوسلانی- مردی درطوفان، خسروپرويزی- عاصی، سعيد مطلبی- تختخواب سه نفره، نصرت کريمی- مردان خليج، نظام فاطمی- پدرکه ناخلف افتد، رکنی- خانم خانوما، فتح الله منوچهری- مستاجر، آرمان- ستارخان، علی حاتمی- جاده، همايون بهادران- ضعيفه، ناصررفعت- تجاوز، حميد مصداقی (نمايش داده شده درجشنواره تهران)

درسال 51، ملک مطيعی با بازی درهشت فيلم پرکارترين بازيگرمرد نقش اول بود و بهمن مفيد با شرکت در يازده فيلم پرکارترين بازيگرنقش دوم. پوری بنائی با ده فيلم پر کارترين بازيگرزن اين سال بود و ديانا و لی لی هريک با پنج فيلم درمقام پرکارترين بازيگران زن نقش دوم جا گرفتند.

رضا صفائی با شش فيلم بيشترين رقم توليد را عرضه کرد، و بعد ازاو نظام فاطمی با چهارفيلم قرارداشت.

درسال 51، ازنود فيلم که به نمايش درآمد، ده فيلم رنگی و هشتاد فيلم سياه و سفيد بود. فيلم های مهدی مشکی و شلوارک داغ، يک اصفهانی درنيويورک، صمد و سامی- ليلا و لی لی، خاطرخواه، ظفر، حکيم باشی، بابا نان داد و بلوچ هرکدام دراکران اول تهران بيش ازيک ميليون تومان فروش کردند. دراين ميان "بابا نان داد" با ميليون و هفتصد هزارتومان پرفروش ترين و "چشمه" ساخته آربی آوانسيان با بيست و چهارهزارو هفتصد توما، کم فروش ترين فيلم های اين سال بودند.