ايران  

        www.peiknet.com

   پيك نت

 
صفحه اول پیوندهای پیک بايگانی پيک

11  آبان  1388

infos@peiknet.com

 
 
  نوشته جدید عبدالله شهبازی
قتل های سیاسی در موسسه ای
بنام "چپ نو" طراحی و اجرا شد
 
 
 
 

عبدالله شهبازی محقق و تاریخنگار، در جدیدترین مطلبی که در وبلاگ خود نوشته، پس از توضیحاتی پیرامون نوع ارتباط هایش با اسناد اطلاعاتی، اشاره به نکاتی در رابطه با سعید امامی می کند که در نوع خود بدیع و تازه است. این بخش از نوشته او را در ادامه میخوانید و برای مطالعه تمامی این نوشته می توانید به وبلاگ خود وی از اینجا مراجعه کنید.

 

شهبازی می نویسد:

سعید امامی، آنگاه که معاون قدرتمند امنیت در وزارت اطلاعات بود، از اوائل سال 1375 با سماجت از من خواست مؤسسه‌ای در زمینه «چپ نو» ایجاد کنم و وعده‌های مالی فریبنده‌ ‌داد. به‌رغم مراجعات مکرر، با قاطعیت نپذیرفتم و به صراحت گفتم: وزارت اطلاعات فاقد توانمندی فکری کافی برای پرداختن به مسئله روشنفکران است. و افزودم: حوزه مورد علاقه من تاریخ است و تاریخ را نمی‌توان به «چپ» و «راست» تقسیم کرد. انسان‌ها در طول زندگی از نظر گرایش فکری متحول و متغیرند و تاریخ را بر اساس تغییرات فکری شخصیت‌های سیاسی نمی‌توان به دو حوزه «چپ» و «راست» تقسیم کرد. بعدها دریافتم که سعید امامی به جدّ خصم من است و می‌کوشد حاصل کار مؤسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی را تخریب کند. برای از میان بردن اعتبار کتاب «ظهور و سقوط سلطنت پهلوی» تلاش می‌کرد نوشته‌هایی منتشرنشده از ارتشبد فردوست بیابد و با نام «مؤسسه تحقیقاتی دیدگاه» چاپ کند، که نیافت، و در مقابلِ کتاب «خاطرات کیانوری»، که من تدوین کرده بودم، کتاب کم‌ارزش «گفتگو با تاریخ» را، به‌رغم اعتراض کتبی و شفاهی من، منتشر کرد؛ کتابی زشت با نام «لابه»، با سر هم کردن یادداشت‌های خصوصی احسان طبری منتشر نمود. به‌رغم اعتراض‌های شدید من، خاطرات مبتذل زنی به‌نام پروین غفاری را منتشر کرد به عنوان افشای حکومت پهلوی، خاطرات کم‌ارزش منصور رفیع‌زاده، برکشیده دکتر مظفر بقایی کرمانی و رئیس ساواک در آمریکا و دوست دائی‌اش سلطان محمد اعتماد، را منتشر کرد و قس علیهذا. کارنامه فرهنگی سعید امامی برایم قابل توجیه نبوده و نیست مگر با یک فرض که هماره گفتهام؛ حتی در زمان اقتدار او و پیش از ماجرای «قتل‌های زنجیره‌ای». کاملاً درک می‌کردم که این دعوا «شخصی» نیست؛ سعید امامی تعمداً می‌خواهد حاصل کار مرا متلاشی کند و سبک تاریخنگاری و نهادهایی را که من ایجاد کرده بودم از طریق به ابتذال کشانیدن آن فروپاشاند. آن مؤسسه «چپ نو» نیز، که می‌خواست با مدیریت من ایجاد کند، که خداوند رحم کرد و نپذیرفتم، بعدها به کنام «قتل‌های زنجیره‌ای» بدل شد. از همان زمان در پس کاسه «نیم‌کاسه‌ای» پنهان می‌دیدم. او و دوستانش تا حدودی موفق شدند. سال‌هاست من در شیرازم به دور از مؤسساتی که خود بنیان نهادم.

بعدها، در اواخر دولت آقای هاشمی رفسنجانی، سعید امامی، در پی رسوایی بلژیک و دستور رهبری، از معاونت امنیت برکنار شد ولی فلاحیان او را خانه‌نشین نکرد بلکه در معاونتی گماردش که تحلیل‌ها و بررسی‌های سیاسی را متولی بود. از این زمان فعالیت‌های پژوهشی من به‌نوعی در حوزه ریاست او قرار گرفت. تا آن زمان معاونان مربوطه یا اندکی حمایتم می‌کردند یا بی‌تفاوت بودند ولی زمانی که سعید امامی در این سمت جای گرفت اوّلین اقدامش خانه‌نشین کردن من بود. بدینسان، یک سالی دفتر کارم را از دست دادم، در خانه نشستم و با سماجت جلدهای اوّل و دوّم «زرسالاران» را نگاشتم. در پیامد این کار شبانه‌روزی و وحشتناک یک ساله، و فشارهای عصبی ناشی از رفتار سعید امامی، قلبم به شدت بیمار شد. سرانجام، 2 خرداد 1376 فرارسید. خاتمی رئیس‌جمهور شد و سعید امامی از این سمت نیز برکنار و مشاور وزیر شد. اینک دریافته بود که در موضع ضعف مفرط است. لذا، به بهانه عیادت از من، به همراه گروهی از دستیارانش، به خانه‌ام آمد. زیاد، بسیار بیش از حد معمول، نشست و کوشید خودمانی و صمیمی شود. کاملاً روشن بود می‌خواهد رفع کدورت و دلجویی کند. او از قلم و ارتباطات گسترده‌ام می‌ترسید و دریافته بود که به او مشکوکم. پس از این دیدار، مطلبی دربسته درباره سعید امامی نوشته و به رسم امانت به گاوصندوق دبیرخانه شورای امنیت ملی سپردم تا بعدها باز شود. رفتار و منش و چهره سعید امامی را بسیار شبیه به قدرت‌الله ربیع‌زادگان می‌دیدم؛ دانشجوی دانشگاه شیراز و مأمور ساواک که با من دوست شد و دستگیری من و تعدادی از دوستانم را در سال 1352 سبب شد.