ايران  

        www.pyknet.net

   پيك نت

 
صفحه اول پیوندهای پیک بايگانی پيک

11اسفند  1389

infos@pyknet.net

 
 
  آخرین نوشته نوری زاد، در آستانه بازگشت به زندان
زیر حاکمیت سپاه
دریوزگی از سر و کول مملکت می بارد
 
 
 
 

محمد نوری زاد، مستند ساز و جهادگر دوران دفاع مقدس، امروز پس از یک مرخصی کوتاه، به زندان بازگشت. او شب گذشته و چند ساعت پیش از آنکه به زندان بازگردد، یادداشت کوتاه زیر را قلمی کرده که ساعتی پیش در وب‌سایت شخصی‌اش منتشر شد:

ساعت حدود یک بعداز ظهر امروز ۷اسفند۸۹ بود که تلفن زنگ زد. آقای نبوی بود. نماینده ی دادستان تهران. که خبرداد: فلانی، باید برگردی داخل (زندان اوین). گفتم: برمی گردم. اما نه به بند "دو الف". مستقیم می روم بند۳۵۰. گفت: اشکال ندارد. شما بروید ۳۵۰.

آقای نبوی چیزکی پراند، اما هم خود او و هم خود من می دانیم که مرا به بند۳۵۰ نخواهند برد. چرا که در آنجا یکصدوپنجاه زندانی مشتاق چشم به راه من هستند. درست همان جیزی که زندانبانان من شش ماه است از آن پرهیز می کنند. بند دوالف، یک بند غیرقانونی است. زیر نظر سپاه. که یک روز در اساسنامه اش گنجانده شده بود که: نباید درکارهای سیاسی و اقتصادی دخالت کند. امروز اما دخالت نکردن سپاه در کار های سیاسی و اقتصادی و اطلاعاتی، مثل یک توهین کفرآمیز است. که یعنی: در این ملک، کجا را می توانی پیدا کنی که زیر نگین سپاه نباشد؟ از عسلویه تا سهام مخابرات تا بانک تا اسکله های قاچاق تا صادق محصولی تا وزرای سپاهی تا رییس مجلس سپاهی تا شهردار سپاهی تا صداوسیمای سپاهی تا شخص شخیص سردار محمد کوثری در هیبت نماینده ی مجلس سپاهی. و تا هرکجا که شما برآن انگشت بگذارید. و تا: کور شود هرآنکه نتواند دید!

بی دلیل نیست که نکبت از سروکولمان بالا می رود. دوستان سپاهی ما که باید یک روز قامت به زیر بار حیثیت انقلاب می سپردند، اکنون، قامت به زیر پولهای بی زبان و جاذبه های پولی و سیاسی واطلاعاتی برده اند. آنان را چه به: اول کشور پرمصرف مواد مخدر؟ آنان را چه به دریوزگی اقتصادی و فرهنگی و آهنگ دلخراش غارتی که به آستین بزرگان راه برده است؟ سپاه را چه به فلان معاون اول دزد و فلان وزیر دزد؟ سپاه، یک زمانی قرار بود برهمه ی این نابسامانی ها بشورد. حالا مگر می تواند بر نکبتی بربشورد؟ که خود، با همین نکبت ها به همزیستی مسالمت آمیز تن سپرده است.

پس مرا به بند ۳۵۰ نخواهند برد. من نیز به بند دوالف نخواهم رفت. می ماند دوگزینه. یکی: رجایی شهر یا یک زندان بی نشان در هرکجا. و یکی: زور. بله. بلکه به زور مرا به جایی ببرند. من هم کسی نیستم که تن به زور بسپرم. می ماند: ضرب و زور. که بله، این یکی را می توانند. گوارای وجود من و ضاربین. زخمش برای من و کیفش برای آنان.

شاید من امشب به ۳۵۰ بروم. و شاید خسته و زخمی در گوشه ای دیگر در خود مچاله شوم. ….(خلاصه شده)

 
 

اشتراک گذاری: