ايران  

        www.pyknet.net

   پيك نت

 
صفحه اول پیوندهای پیک بايگانی پيک

11 آبـــــان  1389

infos@pyknet.net

 
 
  سفیری که به توصیه او
"مورگان شوستر" امریکائی راهی ایران شد
 
 
 
 

مورگان شوستر ایران سال‌های پیش از خود و پس از مشروطه را این چنین تعریف می‌كند «مجلس و دولت جدید از اوضاع وخیم و مشكلات بزرگی كه پیش‌رو داشتند نهراسیدند و شجاعانه به كار برای اعاده نظم، حفظ كشور، وصول مالیات و تامین جان و مال مردم پرداختند. البته سراسر ایران دچار نابسامانی بود، ولی آنچه بیش‌تر رمق كشور را می‌گرفت بحران مالی و بدهی خارجی سنگین آن بود.  با وجود توفیق درخشان ملیون در عزل و تبعید محمدعلی‌میرزا پس از بارها عدول از قول و قرار مراعات قانون اساسی و حقوق ملت، احتمال این كه ایران بتواند همه مشكلاتش را پشت‌سر بگذارد و صاحب دولت باثبات و بسامانی شود بسیار ضعیف به نظر می‌رسید.

 

با توصیه میرزا علی‌قلی‌خان اولین سفیر ایران در واشنگتن، ویلیام مورگان شوستر (1877-1960) که آن زمان یک جوان آمریكایی و دنیا دیده‌ بود با كوله‌باری از تجربه كاری در كوبا و فیلیپین در سال 1911 میلادی (اردیبهشت 1290شمسی) یعنی حدود 5سال بعد از انقلاب مشروطه به درخواست دولت ایران برای اداره امور مالی كشور راهی ایران شد و 8 ماه بعد (دی 1290) با اولتیماتوم روس‌ها ناچار به ترك ایران شد. پس از بازگشت كتاب «اختناق در ایران» را نوشت که هم سفرنامه‌ بود و هم گزارشی از اوضاع آشفته ایران در اواخر عصر قاجاریه. حسن افشار در مقدمه كتاب «اختناق در ایران» می‌نویسد: «نوشته شوستر گویی كه از دل بر آمده باشد، سخت به دل می‌نشیند." کتاب را ابوالحسن موسوی شوشتری جزائری به فارسی ترجمه و منتشر کرد.
مورگان شوستر در ابتدای كتابش
از صحنه‌هائی نوشت که سقوط سریع قاجاریه را نشان میداد. زندگی و مبارزات مشروطه‌خواهان ایرانی كه به مرگ بسیاری از آنها منجر شد بی‌نتیجه نبوده است.
مورگان شوستر ایران سال‌های پیش از خود و پس از مشروطه را این چنین تعریف می‌كند «مجلس و دولت جدید از اوضاع وخیم و مشكلات بزرگی كه پیش‌رو داشتند نهراسیدند و شجاعانه به كار برای اعاده نظم، حفظ كشور، وصول مالیات و تامین جان و مال مردم پرداختند. البته سراسر ایران دچار نابسامانی بود، ولی آنچه بیش‌تر رمق كشور را می‌گرفت بحران مالی و بدهی خارجی سنگین آن بود. 

بدبختانه آن عرق ملی كه مجاهدین دلاور را به مبارزه برای خلع شاه سابق و خویشتنداری در زمان پیروزی برانگیخت كفایت نمی‌كرد تا مانع از سوء‌استفاده بسیاری از آنها از وضع آشفته خزانه عمومی و شیوع كلاهبرداری و رشوه‌خواری در ادارات گردد. از این‌رو با خزانه خالی، بدهی خارجی كلان، كسری بودجه روزافزون و هیچ چیز دیگری مگر ویرانه‌های استبداد كه پایه‌های مشروطه بر روی آن گذاشته می‌شد، طبیعی است كه نمایندگان مجلس برای جلوگیری از نابودی كشور و دولت نوپای آن به فكر چاره افتادند. با وجود توفیق درخشان ملیون در عزل و تبعید محمدعلی‌میرزا پس از بارها عدول از قول و قرار مراعات قانون اساسی و حقوق ملت، احتمال این كه ایران بتواند همه مشكلاتش را پشت‌سر بگذارد و صاحب دولت باثبات و بسامانی شود بسیار ضعیف به نظر می‌رسید. این دولت باید هم احترام و حمایت اكثریت ملت را به دست می‌آورد و هم هر بهانه معقولی را برای مداخله قدرت‌های به اصطلاح دوست خود در امور داخلی‌اش از آنها می‌گرفت، قدرت‌هایی كه مدعی برخورداری از منافع ویژه در ایران بودند. مدیریت عمومی دولت در عهد شاهان گذشته – و مهم‌تر از همه ادارات مالی آن – به قدری آشفته و ورشكسته بود كه ایران نه در خارج و نه در نزد مردم خود اعتبار نداشت و برای خروج از ورطه هرج‌ومرج و فساد اداری كه گریبانگیرش شده بود نیاز به نهایت از خودگذشتگی و میهن‌پرستی طبقات آگاهش داشت.

امور سیاسی ایران، با هزار بدبختی و نكبت برای میلیون‌ها انسان بی‌گناه، خیلی شبیه یك نمایش كارگردانی می‌شود – شنیده‌ام برخی منتقدانش آن را با «اپرا بوف» مقایسه كرده‌اند. شخصیت‌های واحدی همه جای قصه دیده می‌شوند، جایی در قالب وزیری شاه‌دوست و جایی در لباس قهرمانی ملی. كابینه‌ها به سرعت برق می‌آیند و می‌روند. اعضای بلندپایه مجلس‌های ملی روزی ناگهان غیبشان می‌زند و روز دیگر با گردش بی‌وقفه چرخ دسیسه از غیب ظاهر می‌شوند. این اشخاص همه از قشری‌اند كه شاید بتواند طبقه حاكمه حرفه‌ای ایران نامیدش. این طبقه در ایران واقعا وجود دارد و ملموس است. در حقیقت، تصور صاحب‌منصب شدن مردی از قشر میانه‌حال یا بدون اسم و رسم، در همین حد تصور نیز، تازه در سال‌های اخیر مقبولیت یافته است. از این‌رو سرنوشت و آمال میلیون‌ها رعیت خاموش تا اندازه زیادی بستگی به راه و روشی پیدا می‌كند كه فلان وزیر یا حاكم حرفه‌ای یا سردار خودخوانده در فلان مقطع تاریخی در پیش می‌گیرد. مزید بر علت اینكه مقصود اصلی از تصدی مقام، همیشه تقریبا بدون استثنا، پركردن جیب خود و كس و كار است و بعضی اقدامات رجال ایرانی به این نكته برمی‌گردد....

در بدو ورودمان به پارك اتابك 15-20 نفری خدمتكار ورزیده دوروبرمان دیده بودیم كه ایرانیان محترمی برای یكی دو روزی كه طول می‌كشید تا با محیط آشنا شویم در اختیارمان گذاشته بودند. هفته‌ها بعد شنیدم كه شایع شده آمریكایی‌ها - یعنی ما- بهایی هستیم و نه برای اصلاح امور بلكه برای تبلیغ بهاییت به ایران رفته‌ایم.

دست‌آخر وزیر مالیه از من خواست قضیه را جدی بگیرم و توصیه كرد خدمتكارها را اخراج كنم «چون همه بهایی‌اند». موضوع برای من تازگی داشت. هرگز فكرش را هم نكرده بودم كه از خدمتكاران شخصی‌ام امتحان بگیرم برای اینكه پی ببرم تا چه اندازه به اصول دین خود پایبندند، به خصوص چون در آمریكا هم این عمل غیرقانونی است. به وزیر مالیه گفتم ما بهایی نیستیم، ولی به دولت و ملت ایران هم توصیه می‌كنم دست از كنجكاوی در مورد دین ما یا خدمتكاران ما یا رنگ كراوات ما بردارند و اگر دولت مساله مهم‌تری ندارد كه درباره‌اش فكر كند بگردد چیز دیگری پیدا كند... در همین گیرودار من با به قول خودشان آنتریك‌هایی كه حول ما و كارهای پیش روی ما جریان داشت آشنا شدم. تقریبا با هر كس حرف می‌زدم در جایی از صحبت‌هایش این كلمه را به زبان می‌آورد. «كابینه دارد علیه شما آنتریك می‌كند». «گمركچی‌های بلژیكی دارند علیه آمریكایی‌ها آنتریك می‌كنند». «آنتریك‌ها اینجا را جهنم كرده‌اند مستر شوستر» «ایران مملكت بلاگ و آنتریك است».

 
 

اشتراک گذاری: