ايران  

        www.pyknet.net

   پيك نت

 
صفحه اول پیوندهای پیک بايگانی پيک

24 اسفند ماه  1392

infos@pyknet.net

 
 
 

نقل از فیسبوک علی خدائی

کاخ گلستان را، تا ویران نشده دریابید! 
 
 
 
 

این کاخ گلستان است. در مرکز تهران پیش از انقلاب. کاخی که ناصرالدین شاه به آن عشق می ورزید، از کاخ آینه آن کمال الملک نفیس ترین تابلوی نقاشی را کشید، احمد شاه قاجار بچگی اش را در آن گذراند، رضاخان پس از آن که شاه شد از خانه ای اجاره ای در دروازه قروین تهران به این کاخ نقل مکان کرد و محمدرضا فرزندش نیز تا قبل از اعزام به سوئیس دوران بازیگوشی هایش را در محوطه همین کاخ طی کرد. بعدها، که بدنبال یک تیراندازی به سویش از تهران به شمیران کوچ کرد، گاهی برای سلام های نوروزی و یا برخی مراسم ویژه و یا ملاقات های شاهنشاهی با مهمانان خارجی چند ساعتی با هلیکوپتر از زیر کوه های شمیران به این کاخ می آمد و باز می گشت. شاید هم برای مرور دوران کودکی گشتی هم در حیاط آن می زد.

21 فروردین 1344 یک سرباز گارد شاهنشاهی در حیاط کاخ مرمر هنگام ورود محمدرضا شاه به داخل ساختمان کاخ به سوی او تیراندازی کرد، که البته تیری به شاه اصابت نکرد، اما سرباز و استواری که خود را سپر کرده بود کشته شدند. طراحان این ترور دستگیر شدند که معروف ترین چهره در میان آنها "پرویز نیکخواه" تحصیل کرده اروپا و عضو کنفدراسیون دانشجویان خارج از کشور بود. با تخفیف به حبس ابد محکوم شد و از اعدام نجات یافت و پس از 5 سال نیز با وساطت فرح همسر شاه از زندان بیرون آمد و بتدریج شد رئیس مرکز خبر و تحقیقات تلویزیون ملی ایران. یکی از قربانیان ناحق اعدام های بعد از انقلاب پرویز نیکخواه بود که در دادگاهش گفت: دست من چه مستقیم و چه غیرمستقیم به خون هیچ فردی آلوده نشده است. و با اشاره به مکاتباتش از داخل زندان به واسطه هائی که نامه هایش را نزد فرح می بردند نیز نوشت: من برای رفرم از زندان بیرون آمدم!

محمد رضا شاه، که پس این تیراندازی دل از کاخ های داخل شهر بعنوان محل سکونت زمستانی کند، همان روز تیراندازی می فرستند عقب سید ضیاء طباطبائی.

سید ضیاء طباطبائی نخست وزیر کودتای 1299 بود. هنوز احمد شاه سقوط نکرده بود. رضاخان با تشویق سید ضیا که ارتباط هائی با انگلیس ها داشت پذیرفت که همراه قوای قزاقش برای کودتا از قزوین به تهران بیآید. طباطبائی که معمم بود، اما عمامه را کنار گذاشته و روزنامه نگاری و سیاست را انتخاب کرده بود، در سالهای آخر حیات دراز خود، مصاحبه مشروحی با صدرالدین الهی در خانه اش در رستم آباد تهران کرد. این مصاحبه بصورت کتاب، 4 سال پیش در امریکا منتشر شد.

سید ضیاء که سیاستمدار چیره دستی بود، در همین مصاحبه، در برابر این سئوال جسورانه دکتر الهی که " شما انگلیسی هستید؟" می گوید: در آن زمان باید فکری برای نجات ایران می شد. انگلستان و روسیه در ایران حرف اول و آخر را می زدند. برای نجات ایران جز حمایت یکی از این دو قدرت جهانی راه چاره ای نبود. من انگلیسی ها را انتخاب کردم! حالا شما هر اسمی می خواهید برایش انتخاب کنید.

همینجا و به نقل از خود سید ضیاء درهمان کتابی که اشاره کردم اضافه کنم که اتفاقا پس از انقلاب اکتبر و سقوط رژیم تزاری در روسیه و برقراری حکومت شوروی، سید ضیاء که عازم اروپا بود در مسکو متوقف می شود و با دیدن اوضاع جدید و رصد کردن تحولات تازه در روسیه، فورا نامه ای به ایران می نویسد و توصیه می کند هرچه زودتر این دولت را به رسمیت بشناسید که با دولت تزاری خیلی تفاوت می کند و ما باید با آن مناسبات خوب برقرار کنیم. آنها حاضرند تمام قراردادهای استعماری روسیه با ایران را لغو کنند.

برای آن که از موضوع دور نیفتیم، کم کم باز می گردم به کاخ گلستان. البته من و شما، مگر کاخ گلستان را به خواب ببینیم. منظورم بازگشت به موضوعی است که می خواهم بنویسم!

سید ضیاء به دیدار شاه می رود و در همان مصاحبه ای که دربالا به آن اشاره کردم می گوید:

وقتی رسیدم به کاخ فورا من را راهنمائی کردند به اتاق اعلیحضرت. یکراست رفتم داخل. تا وارد اتاق شدم اعلیحضرت خطاب به من گفت: می بینی سید. آدم حتی در خانه اش هم امنیت ندارد!

من کمی به ایشان دلداری دادم و گفتم: اعلیحضرت از مردم نباید دور باشند. مردم دوست دارند شاهشان را گاهی به چشم در میان خودشان و در خیابان ها ببیند. شما گاهی با اتومبیل هم شده گشتی در خیابان ها بزنید. اما اعلیحضرت نه تنها این کار را نکردند بلکه خودشان را بکلی منتقل کردند به کاخ های شمال تهران (سعد آباد و نیاوران) و کم کم با هلیکوپتر در تهران اینطرف و آنطرف رفتند و از زمین هم جدا شدند!

این مرور شتابزده را با بهره گیری از حافظه ام نوشتم تا درباره کاخ گلستان بنویسم:

برج های 24 طبقه کاخ گلستان را چنان محاصره کرده اند که بزودی مرگ آن فرا می رسد. کاخ ها نه به شاه وفا می کنند و نه شاه له له ها. چنان که به جمهوری اسلامی هم وفا نخواهند کرد. این بناها که خود بخشی از تاریخ ایران و یادگار حوادث و رویداهای تاریخی اند متعلق به مردم ایران اند و باید حفظ شوند. صدا و سیما که کاری به مردم ندارد چه رسد به میراث مردم و ایران، چرا میراث فرهنگی کوتاهی می کند؟

 

پیک نت 24 اسفند

 
 

اشتراک گذاری: