www.pyknet.net

   پيك نت

 
صفحه اول پیوندهای پیک بايگانی پيک

19 تیر ماه  1396

  pyknet100@gmail.com

 
 
 

آیت الله زیرکی

که چشم چپ آقای خمینی بود

 
 
 
 

 

موسوی خوئینی را چشم چپ آیت الله خمینی می دانستند. نایب رئیس مجلس بود، امیرالحجاج بود و سرپرست دانشجویان خط امام در جریان گرفتن سفارت امریکا. همگان بخت او را بلند می دیدند به این شرط که آیت الله خمینی چند سال دیگر زنده می ماند که چنین نشد. کینه و دشمنی با او کم نبود، بویژه از جانب روحانیون دست راستی و مرتجع و جناج بازاری- تجاری در حاکمیت و همین دو پس از فوت آیت الله خمینی دست به دست هم دادند و نقش مهمی در برکشیدن آقای خامنه ای بعنوان رهبر جمهوری اسلامی ایفا کردند. البته سهم بيشتر را دراین زمینه هاشمی رفسنجانی داشت که سرانجام نیز چوب تلخ و مرگ این نقش را از همین طیف خورد. پس از آیت الله خمینی، موسوی خوئینی  ها به حاشیه رانده شد. ابتدا از راس موسسه تحقیقات استراتژیک مجمع مصلحت نظام کنار گذاشته شد. همان نهادی که روحانی بعدا در راس آن قرار گرفت و اکنون نور چشمی آقای خامنه ای یعنی علی اکبر ولایتی. این آغاز فرود چوبی بود که پس از آیت الله خمینی برای فرود بر سر موسوی خوئینی ها بلند شد و هاشمی با آن همراه و همآهنگ شد. خوئینی ها، با پیش بینی آینده، به حاشیه حکومت رفت و روزنامه سلام را پایه گذاری کرد تا بلکه تک صدائی و سانسور دوران هاشمی رفسنجانی را بشکند که تا حدودی هم موفق شد. اوج این موفقیت انتخابات مجلس پنجم و سپس انتخابات ریاست جمهوری سال 76 بود که محمد خاتمی پیروز آن میدان شد. خوئینی ها شتاب نکرد. نه به دولت پیوست و نه به مجلس، بلکه به همان روزنامه سلام بسنده کرد، اما آنها که قصد مقابله با خاتمی و اصلاحات را داشتند خوئینی ها را رها نکردند. او را مغز متفکر اصلاحات میدانستند که بيش از محمد خاتمی به احمد خمینی خط می داد. کمر به قتل احمد خمینی و به زندان بردن خوئینی ها بسته شده بود و سرانجام احمد خمینی برای همیشه حذف شد و خوئینی ها با چند مانور زیرکانه نه به قتل زنجیره ای رسید و نه به زندان رفت. او را به جرم انتشار نامه ای که مدعی شدند محرمانه بود به دادگاه فرا خواندند. او پیشدستی کرد و روزنامه سلام را تعطیل. همین عقب نشینی موجب نجاتش شد. او را همین محسنی اژه ای محاکمه کرد. البته با یک واسطه که رئیس دادگاهش کرده بود. به 5 سال محرومیت از هر نوع فعالیت سیاسی و مطبوعاتی محکوم شد. آهسته به سایه خزید. در آغاز قتل های زنجیره ای وقتی حجاریان رئیس شورای شهر را ترور کردند، در بیمارستان به ملاقات دست پرورده نیمه جانش رفت. کادرهائی که او در موسسه استراتژیک و در تشکل دانشجویان خط امام تربیت کرده بود در دولت خاتمی فعال بودند و خطر همه آنها را تهدید می کرد. وقتی از بیمارستان خارج شد، در پاسخ به خبرنگاران فقط یک جمله گفت. البته با اشاره انگشت هایش به سوی خیابان پاستور: "انگشت های اشاره یک نقطه را نشان میدهد!" یعنی فرمان ترور از آنجا صادر شده است. جائی که امثال آیت الله خوشوقت لانه داشت و فتوای های قتل زنجیره ای را صادر می کرد. از جمله فتوای قتل احمد خمینی را. این لانه، همان بیت رهبری بود. اندک زمانی بعد، در یک دیدار محدود درباره مقابله با خاتمی و اصلاحات گفت: "ایشان (خامنه ای) هر روز مملکت را به یک سو می کشد!"

اینها نیز بخشي از ماجرای 18تیر است. نه تنها بخشی از آن، بلکه ریشه های آن شبیخون هول انگیز به خوابگاه دانشجویان دانشگاه تهران.

خوئینی ها حالا رهبری روحانیون خط امام را در مجمع روحانیون مبارز بر عهده دارد. مجمعی که محمد خاتمی نیز در رهبری آن نقش دارد. روحانیونی که اکنون از حسن روحانی حمایت می کنند. شاگردان غیر روحانی او نیز همچنان او را پیر و مراد خود میدانند. شاید در جریان سیب جمهوری اسلامی که همچنان در هوا می چرخد، یکبار دیگر نوبت به او برسد. روحانی زیرک، پرحافظه، مدیر و سیاستمداری که در فاصله سالهای اشغال سفارت امریکا و به ریاست جمهوری رسیدن احمدی نژاد صبر پیشه کرد و  کم کم به درجه اجتهاد نیز رسید و آیت الله شد. امثال احمدی نژاد بادبادکی هستند که هوا می شوند اما او وزنه ایست که به پای نظام بسته شده است. بویژه که میداند در سایه بیش از حضور در وسط میدان میتوان موثر بود.

آیت الله منتظری مغضوب شد و رفت، هاشمی رفسنجانی سرانجامی تلخ تر از او پیدا کرد، خاتمی ممنوع التصویر شد، کروبی در کنار موسوی به حصر رفت و حالا همه در اندیشه شرایط پس از آقای خامنه ای و سرانجام نزدیک بیماری او هستند و موسوی خوئینی های سیاستمدار آهسته و پیوسته پیش می رود. گاه چند گام و گاه چند وجب. چنان که روز گذشته در کانال تلگرامش درباره توقیف سلام و حمله 18 تیر به کوی دانشگاه تهران نوشت:

(نامه سعید امامی معاون وزارت اطلاعات که انتشار آن در سلام بهانه توقیف آن شد) هماهنگی برخی نمایندگان را با وزارت اطلاعات افشا می‌کرد. پس از چاپ نامه، دادگاه، روزنامه سلام را تعطیل کرد. یکی از اتهامات سلام و شاید مهم‌ترین آنها چاپ همین نامه بود، به این بهانه که روزنامه سلام نامه‌ای محرمانه را افشا کرده است. در حالیکه آن نامه محرمانه نبود. با این حال، اگر من می‌دانستم که انتشار آن را بهانه‌ای برای بستن سلام می‌کنند، هرگز این بهانه را به دستشان نمی‌دادم. البته در آن صورت هم به بهانه دیگری متوسل می‌شدند، چرا که سلام برخلاف جهت تک‌صدایی حرکت می‌کرد و همان‌طور که گفتم، تصمیم گرفته بودند سلام را تعطیل کنند. خدا را شکر که شاکی روزنامه سلام مردم نبودند و نهادهای داخلی در جایگاه شاکی بودند، نهادهایی از قبیل وزارت اطلاعات، بعضی از وزرای دولت سازندگی (هاشمی) ، بعضی از نیروهای خاص و شاید برخی نمایندگان مجلس. البته در میان آنها یک استاندار (احمدی نژاد استاندار اردبیل) هم در جایگاه شاکیان نشسته بود که با طرح شکایت از سلام بختش باز شد و پس از آن پله‌های ترقی را به‌سرعت طی کرد و به ریاست‌ جمهوری رسانده شد، اما «از قضا سرکنگبین صفرا فزود، روغن بادام تلخی می‌نمود!»


به تلگرام پیک نت بپیوندید
https://telegram.me/pyknet @pyknet


 پیک نت 19 تیر

 
 

اشتراک گذاری: