ايران  

        www.pyknet.net

   پيك نت

 
صفحه اول پیوندهای پیک بايگانی پيک

4 بهمن  1391

infos@pyknet.net

 
 
 

اعضای کمیسیون امنیت ملی مجلس
این نامه همسر تاج زاده را خواندند
و آن گزارش شرم آور را دادند!

 
 
 
 

بخش هائی از نامه فخر السادات محتشمی پور همسر مصطفی تاج زاده خطاب به نمایندگان عضو کمیسیون امنیت ملی مجلس که از زندان اوین دیدن کردند و گزارش وقیحانه آنها را در همین شماره پیک نت می خوانید.

 

 

سلام

خیلی خوشحال شدم که در آستانه دهه فجر پیروزی انقلاب اسلامی موفق به دیدار زندان اوین شده اید. در طول سالیان پس از پیروزی انقلاب همه خبرهای خوب را سعی می کردند در این ایام مبارک بدهند. کلی هم بازدیدهای خوب و خداپسندانه در این ایام صورت می گرفت از جمله بازدید از زندان اوین اما یک سوال:

 

مگر مردم انقلابی بلافاصله پس از پیروزی زندانیان سیاسی را آزاد نکردند به امید این که دیگر هرگز زندانی سیاسی – عقیدتی نداشته باشیم؟

آیا بالاخره درِ همه بندها به روی شما باز شد؟ بندهای به قول خودشان امنیتی

 

درِ اتاق های بازجویی چطور؟

شکنجه گاه های مخفی که در آن باصطلاح تعزیز در هنگام بازجویی انجام می شود همان ها که در مورد بعضی از شاکیان از کودتاگران انجام شد و بعضی هایشان را هم بیم دادند و تهدید کردند اما حضور میلیونی مردم در انتخابات آرام ۲۵ خرداد مانع انجام آن شد!

توانستید هیچ زندانی سیاسی را حین بازجویی با چشم بند و به شکل اهانت آمیز رایج مشاهده کنید؟

زندانی سیاسی را پشت آن شیشه های جیوه ای فریبنده دیدید؟

سلول انفرادی که به تعبیر رهبری شکنجه گاه است را چطور؟

 

توانستید با زندانیان سیاسی گفتگو کنید؟

تازه یادتان باشد  که زندان اوین هتل چند ستاره جمهوری اسلامی است و باید به زندان قرچک و رجایی شهر و قزل حصار و کارون و بهبهان و همدان و دیگر جاها بروید تا بفهمید زندانی چه می کشد!

رفتار زندانبان خوب است؟

بازجوهای سابق هم چنان برای زندانی و خانواده اش مزاحمت دارند یا نه؟

بیماری ها به موقع درمان می شود؟

ملاقات ها برایشان مهیاست؟

ملاقات های حضوری چطور؟

از مرخصی ها چه خبر؟

عماد بهاور را دیدید حضرات نمایندگان؟  از خودتان پرسیدید این فرزند جوان و برومند انقلاب با این سابقه عالی و زمینه های عالی و استعدادهای عالی چرا این گونه مورد کینه و حقد و حسد بازجوست که در سه سال زندان از ده سال حکمش حتی یک روز هم مرخصی نیامده است؟

از دیگر جوانک های عمر در زندان تلف شده چه خبر؟ از گمنام ها، بی نشان ها، بی کس و کارها، از آن ها که کس و کارشان را خفه کرده به گوشه ای انداخته اند تا نام زندانی شان در آمار نیاید و در اخبار نیاید و در افواه نیاید که دل صاحبان قدرت قرص بماند؟

 از نام دارها چه خبر؟

آقای میردامادی اوضاع قلبش خوب بود؟

عبدالله مومنی چطور هنوز دارد تاوان افشای شکنجه های سبعانه غیرانسانی را پس می دهد؟

ملی- مذهبی ها چطور بودند؟ هنوز به طور ویژه با آنان برخورد می شود تا به قول فلان بازجوی اطلاعات «به کلی نباشند»تا مأموریت بعضی ها تمام شده تلقی شود؟

دانشجوها را هم دیدید؟ از شما نپرسیدند تاوان سیاسی بودن که سفارش امام راحل بود آیا ستاره دار شدن است و حبس و محرومیت از همه حقوق انسانی؟

زنان چطور؟ از شما نپرسیدند تاوان فعالیت مدنی که حق شهروندی است چرا باید از هم گسیخته شدن خانواده ها و بی سامان شدن فرزندان و آزردن پدرو مادرها باشد؟

ژیلا را دیدید؟ از شما نپرسید مرخصی دادن به همسرش حالا که او در بند است چه لطفی دارد؟ بهایی ها را دیدید؟ مظلومیتشان شما را از خود بی خود نکرد؟

پای صحبت فائزه نشستید تا از مشکلات بند زنان برایتان بگوید که به جای رسیدگی به آن شاکیانش مجازات می شوند؟

راستی جای خالی آقای قدیانی جریحه دارتان نکرد؟ خوب در آستانه دهه فجرِ سالِ آخرِ دولتِ کودتا دیدار با این مرد مبارز و مجاهد زمان شاه و شنیدن خاطرات زندانش می توانست برایتان دل انگیز باشد. حیف که او را همین چند روز پیش، آن ها که برای انقلاب حتی یک سیلی نخورده اند، به نزد انسان های مستضعفی بردند که قرار بود جمهوری اسلامی برایشان قسط را اقامه کند و عدل را به ارمغان بیاورد اما وفور مشکلات اجتماعی از آنان بزه کارانی ساخت که زندان کم می آورند در برابرشان!

از دوالف چه خبر؟ با چریک پیر ملاقات کردید؟ در محضرش تأدیب شدید؟ درس آموزی کردید؟ زمین ادب بوسه دادید؟ حالا پس از آن دیدار چه حسی دارید؟

استاد بهزاد نبوی زندانی دو رژیم، با تجربیاتی گران سنگ، خمیده قامت دربند دو الف، در بیماری روزگاری سخت می گذارند اما روحیه آن چنان عالی است که قابل وصف نمی باشد!

 

اعضای محترم کمیسیون امنیت ملی

 

حالا من به عنوان همسر زندانی خاص جمهوری اسلامی می خواهم یک سوال امنیتی از شما بکنم: گوشتان را نزدیک کنید! آیا درِبند مصطفی هم به روی شما باز شد؟ آیا توانستید زندانی خاص بیت شریف را از نزدیک مشاهده کنید؟ ساعت خوابش نبود؟ نزدیک ظهر اگر رفته باشید حتما او را روزه دار در حال استقبال از نماز دیده اید. خوش به سعادتان اگر پای صحبت هایش که یک سره نصیحت است و موعظه حسنه نشسته باشید. از زندان بان ها نپرسیدید که این زندانی چرا از بقیه جدا افتاده است تا بگویند ما هم بی اطلاعیم فقط گفته اند با او همکلام نشوید وگرنه جایتان زندان سپاه است! هم مرامی که بماند!

راستی آیا آقای بروجردی (رئیس کمیسیون امنیت ملی مجلس) هم با شما همراه بود؟ همان رئیس کمیسیون امنیت ملی که در همان ماه اول کودتا با تنی چند از خانواده های زندانی سیاسی در جلسه کمیسیون مقابلش قرار گرفتیم و گفتیم وظیفه نظارت بر زندان ها را دارید و وظیفه خبر دادن از آن چه بر زندانیان مظلوم ما می گذرد که با گذاشتن نام امنیتی برآنان هرغلطی دلشان می خواهد می کنند و این گناه شماهاست که در مجلس لایحه جرم سیاسی را تصویب نکردید و گناه شورای نگهبان که در مجلس ششم انجام وظیفه نمایندگان را به هیچ گرفت و گناه… در آن جلسه من به رئیس جلسه گفتم: آقای بروجردی صندلی ای که برآن تکیه زده اید تا چندی پیش مقام گاه آقای دکتر میردامادی بود که ایادی حکومت با قدرشناسی از خدمات صادقانه اش او و دیگر همفکران خدوم و صادقش را با دمپایی پلاستیکی و و لباس زندان در منظر میلیون های بیننده تلویزیون قرار دادند، هرچند رئیس قوه قضائیه جدید به ما گفت که این اقدام غیرقانونی بوده و جبران می شود ولی چه سود؟ آب ریخته دیگر به جام بازنمی گردد! گفتم: آقا این صندلی ها با کسی وفا نکرده فکر فردای خود را بکنید و مانع ظلم بیش از حد بشوید!

همسرم در دوران مرخصی برایم روایت کرد که روزی مرا به اتاقی بردند که مرتضوی منتظرم بود و چند سوال نامربوط کرد و جواب شنید و بعد هم کلی مقدمه چینی کرد و بدون چشم بند مرا بیرون اتاق برد و با کلی حاشیه پردازی فهمیدم که بازدیدکنندگانی دارم که باید جواب های معقول به سؤالاتشان بدهم. آقای بروجردی در مورد ضرب و شتم سوال کرد و جواب مثبت دادم و از بیماری و تشدید آن در بازجویی ها گفتم و در پاسخ این سوال که کاری، خواسته ای ندارید؟ گفتم: خیر من از این ها هیچ چیز نمی خواهم. فقط از طریق خواهرتان (اشرف بروجردی) که با همسرم آشناست به او پیغام بدهید که من زنده و سلامت هستم. یادم هست که فردای آن روز بروجردی با من تماس گرفت و گفت: همسرتان را ملاقات کردم خاطرتان جمع باشد خوب است و روحیه خوبی هم دارد. فورا گفتم من از روحیه همسرم مطمئنم جسمش چگونه بود؟ ایشان به من اطمینان خاطر داد و بعد هم آن گزارش کذایی توسط او و آقای جلیلی که وجود هرگونه شکنجه را درزندان تکذیب کرد. البته من با او تماس گرفتم و گفتم: آقا شنیده ام می خواهید رئیس جمهور شوید با تعجب گفت چطور؟ گفتم آخر گزارش دروغ می دهید که شایعه ها را تقویت می کند. "دروغ ممنوع" شعار انتخاباتی ما بود و امپراطوری دروغ و فریب کار خود را کرد و پایه کج را گذاشت. به او گفتم چگونه پیش وجدان خود خجلت زده نیستید از این دروغ ها؟ و او گفت به ما این طور گزارش داده اند!

حضرات عضو کمیسیون امنیت ملی!

از این همه خاطرات تلخ بگذریم. امیدوارم در میان شما مردی پیدا شود که مدرس وار در مقابل ظلم بایستد و گزارش واقعی بدهد که در این زندان چه خطاها و بلکه جنایاتی صورت می گیرد توسط نیروهای اطلاعاتی امنیتی و من به عنوان خواهر کوچک تر شما یادآور می شوم که هرچند حفظ نظام از اوجب واجبات است اما دروغ گناه کبیره است.

پیک نت   4  بهمن

 
 

اشتراک گذاری: