|
هیچ انقلابی را در جهان نمی توانید نام ببرید که دو رهبر داشته
باشد. از هر نوع انقلابی. بنابراین، رهبر انقلاب 57 ایران آیت
الله خمینی است و این رهبری ارث نبوده که به کس دیگری – از
جمله علی خامنه ای- منتقل شود.
آقای
خامنه ای نه رهبر انقلاب، بلکه – حداکثر- رهبر کنونی جمهوری
اسلامی است و هر اندازه هم که چاپلوسان سپاهی و خطبه خوان های
نمازهای جمعه و یا پابوسان مجلس بخواهند ایشان را رهبر انقلاب
"جا" بزنند، بیهوده است. تاریخ و جهان برای انقلاب 57 یک رهبر
را می شناسد و ثبت کرده و آن هم آیت الله خمینی است.
نکته دیگری که اتفاقا در خبر ملاقات آیت الله موسوی اردبیلی با
علی خامنه ای در شماره امروز پیک نت نیز می خوانید، مربوط به
شورای انقلاب است، که در هفته های اخیر، هاشمی رفسنجانی نیز
اشاره ای ناقص به آن کرده است. این که در ترکیب اولیه شورای
انقلاب چه کسانی حضور داشتند و این شورا چه زمانی و چگونه
تشکیل شد.
تا آنجا که ما میدانیم، بار اصلی هدایت جنبش انقلابی در داخل
کشور، تا پیش از خروج آیت الله خمینی از عراق و استقرار در
پاریس، بر عهده آیت الله طالقانی بود که بدلیل مناسبات نزدیکی
که با آیت الله منتظری داشت، در برخی موارد با وی مشورت می
کرد. در حقیقت، آیت الله طالقانی یگانه روحانی دارای سوابق
طولانی مبارزه سیاسی بود که از زندان شاه در سال انقلاب بیرون
آمد.
دو حادثه زمینه ساز تشکیل شورای انقلاب شد. نخست تظاهرات عظیم
تاسوعا و عاشورای سال 57 که دعوت مردم و اعلامیه آن راهپیمائی
به خط آیت الله طالقانی بود. در پایان راهپیمائی عظیم تاسوعا،
که روحانیونی مانند آیت الله بهشتی و آیت الله مطهری و هاشمی
رفسنجانی که پیش بینی چنان حرکت عظیمی را نکرده بودند، فشار به
آیت الله طالقانی را شروع کردند و خواهان اعلامیه ای مشترک
برای راهپیمائی عاشورا شدند. آیت الله طالقانی زیر بار نرفت و
به همین دلیل دو واقعه در راهپیمائی عاشورا روی داد:
واقعه اول
چند اعلامیه مستقل برای دعوت مردم به راهپیمائی عاشورا که
مانند راهپیمائی تاسوعا از مقابل خانه آیت الله طالقانی در
ابتدای خیابان تنکابن در پیچ شمیران شروع می شد صادر شد. از
جمله اعلامیه ای با امضای روحانیت مبارز که بهشتی، رفسنجانی و
مطهری از اعضای برجسته آن بودند و شبکه ای از روحانیون محلات و
مساجد را سازمان داده بودند. مردم با همان اطلاعیه آیت الله
طالقانی و دعوتی که در پایان تظاهرات تاسوعا از مردم برای
عاشورا شده بود در مقابل خانه طالقانی جمع شده تا مانند
تظاهرات تاسوعا به طرف میدان آزادی حرکت کنند.
2- از شب عاشورا تا صبح عاشورا بحث ها و پیغام ها و توقعات
برای سهم گرفتن در دعوت مردم به شرکت در تظاهرات عاشورا که
مشخص شده بود حکومت شاه مانند راهپیمائی تاسوعا قصد مقابله با
آن را ندارد و تظاهراتی مسالمت آمیز خواهد بود، سرانجام منجر
به قهر آیت الله طالقانی شد. وی از خانه خیابان تنکابن شبانه
به خانه دیگری رفت و اعلام کرد که در تظاهرات عاشورا دخالت نمی
کند. به دلیل همین غیبت، آنها که در روز عاشورای 57 درمحل
بودند می توانند شهادت بدهند که جمعیت عظیمی که از میدان فوزیه
سابق یا امام حسین امروز تا پیچ شمیران جمع شده برای حرکت
سرگردان بود و نمی دانست چه وقت باید حرکت را شروع کند. از
خیابان های منشعب به خیابان شاهرضا یا خیابان انقلاب کنونی
فشار به جمیعت جمع شده دراین فاصله رو به افزایش بود و انبوه
جمعیت از میدان امام حسین به طرف میدان ژاله و نارمک و
تهرانپارس رو به فزونی و تراکم بود. سرانجام و بدنبال مذاکراتی
که با آیت الله طالقانی شد، وی حضور خود را اعلام کرد. بسیاری
از سران نهضت آزادی – از جمله حاج سیدجوادی و بازرگان و...- در
جریان این مذاکره بودند و شماری از آنها در مقابل جمیعت در پیچ
شمیران ایستاده و مانند بقیه مردم منتظر دستور پشت صحنه بودند.
واقعه دوم
درجریان اعتصاب کارگران نفت جنوب که در حقیقت کمر رژیم شاه را
آن اعتصاب شکست و نه خطبه های نماز جمعه، دو نظر وجود داشت.
دراین زمان آیت الله خمینی به پاریس منتقل شده بود و آیت الله
طالقانی سعی می کرد نوعی هماهنگی عملی با وی در پاریس داشته
باشد. در ماجرای اعتصاب و کمبود شدید سوخت در آن زمستان، آیت
الله طالقانی نپذیرفت که به تنهائی برای مذاکره با نفتگران و
پایان اعتصاب اقدام کند زیرا آن را پوست خربزه زیر پای خودش
میدانست. بیم داشت که برچسب سازشکار به او بزنند که اعتصاب را
شکسته است. بنابراین در هماهنگی و جلب موافقت و دخالت مستقیم
آیت الله خمینی یک هیات برای مذاکره با نفتگران تعیین شد که
زیر نظر آیت الله طالقانی عمل کرد. اما ترکیب این هیات و مضمون
مذاکرات با نظر و تائید آقای خمینی بود. از طرف ترکیب روحانیت
مبارز هاشمی رفسنجانی تعیین شد و از طرف طالقانی نیز مهندس
بازرگان..
پس از این دو واقعه، بویژه تظاهرات تاسوعا و عاشورا که تیر
خلاص به پیشانی رژیم شاه بود، زمزمه ضرورت یک رهبری منسجم
درداخل کشور مطرح شد. درحالیکه تا آن زمان رهبری جنبش انقلابی
در داخل کشور عملا دراختیار آیت الله طالقانی بود.
ترکیب 5 نفره هاشمی رفسنجانی، آیت الله بهشتی، آیت الله باهنر،
آیت الله مرتضی مطهری و آیت الله موسوی اردبیلی بعنوان شورای
رهبری و هماهنگی امور انقلاب در داخل کشور شکل گرفت، اما اصرار
همه این آقایان برای حضور طالقانی در شورا و حتی قبول ریاست آن
با موافقت وی همراه نشد، تنها موافقت طالقانی مشورت با این
ترکیب بود. البته بتدریج برخی گلایه ها را هم از آیت الله
خمینی پیدا کرد که ناشی از عملکرد همین گروه درداخل کشور بود.
این گلایه در نحوه استقبالش از آیت الله خمینی هنگام بازگشت به
ایران و یا تحصن دانشگاه تهران در آستانه بازگشت آقای خمینی به
ایران مشهود بود. همچنین در جریان شرکت در مجلس تدوین قانون
اساسی و نشستن روی زمین به جای نشستن روی صندلی مبله مجلس.
هدف از این مرور گذشته که حتما دارای نواقص و حواشی بسیاری است
که در تاریخ انقلاب و جمهوری اسلامی با جزئیات و مستندات درج و
ثبت خواهد شد، این بود که بدانید در ترکیب اولیه شورای انقلاب،
اساسا آقای خامنه ای محلی از اعراب نداشت که حالا بشود رهبر
انقلاب. ایشان در مشهد ساکن بود و دو روحانی دیگر هم بر ایشان
برتری داشتند. هم به لحاظ مذهبی، هم به لحاظ سنی و هم به لحاظ
سابقه مبارزاتی. آیت الله واعظ طبسی و هاشمی نژاد که دومی ترور
شد و اولی تولیت آستان قدس رضوی را عهده دار.
ماجرای احضار آقای خامنه ای به تهران برای فعالیت درکنار شورای
انقلاب، به دوارنی باز می گردد که بسیار فاصله دارد با دوران
اولیه شکل گیری شورای انقلاب. حتی آیت الله خمینی، علی خامنه
ای را نمی شناخت و عکسی که از او مونتاژ کرده اند که در جمع
اطرافیان آیت الله خمینی در سال 1342 است بکلی عکسی جعلی و
مونتاژ شده است.
هاشمی رفسنجانی در خاطراتش می نویسد که بعدها بدلیل آشنائی که
با خامنه ای داشت از او خواست که از مشهد به تهران بیاید و
گوشه ای از کارها را بگیرد. و بصورت همزمان هاشمی رفسنجانی که
مستقیما با آیت الله خمینی در پاریس در ارتباط بود بدلیل شتاب
گرفتن حوادث انقلابی و گستردگی امور انقلاب، پیوستن خامنه ای و
چند تن دیگر را به شورای انقلاب به آیت الله خمینی پیشنهاد
کرد. این مربوط به دورانی است که از طرف شورای انقلاب، ملاقات
های بسیار مهم با مقامات سفارت امریکا و حتی ژنرال های
امریکائی بر عهده آیت الله موسوی اردبیلی بود و در خاطرات
امریکائی ها از آن دوران به این مسئله بارها اشاره شده است.
آیت الله خمینی، روحانی پیشنهاد شده توسط هاشمی – یعنی علی
خامنه ای- را نمی شناسد و تصور می کند منظور هاشمی سید محمد
خامنه ای برادر بزرگتر علی خامنه ای است. که هاشمی به او توضیح
میدهد که علی خامنه ای برادر کوچک سید محمد خامنه ایست و در
مشهد است. آقای خمینی می گوید چه ضرورتی دارد به تهران بیاید؟
همانجا باشد و به نهضت کمک کند! اما اصرار هاشمی رفسنجانی و
اضافه شدن توصیه های موسوی اردبیلی موجب رضایت آقای خمینی برای
پیوستن علی خامنه ای به شورای انقلاب می شود و شمار اعضای
شورای انقلاب به 9 نفر می رسد که یکی از آنها علی خامنه ای
بود، در کنار مهندس عزت الله سحابی و بعدها دکتر پیمان هم
بعنوان مشاور به این شورا پیوست.
پیک نت
30 بهمن |