|
من در این گوشه دنیا که بدان پرت شده ام، گاهی دیرتر از خیلی
ها، از بعضی رویدادها، آنوقت به فراوانی و تکرار با خبر می
شوم. از جمله در دوران بستری شدن آقای خامنه ای در بیمارستان و
آن اظهار نظر بد ترکیب و مقایسه ایشان
میان پروین اعتصامی و فروغ فرخزاد که خیلی دیر بدستم رسیدو من
خدا وکیلی، از این که ایشان با آن دقت و فصاحت و به مقتضای
شرایطی که در آن قرار داشت، شعر پروین را خواند لذت بردم. الحق
حق شعر را ادا کرد، حتی اگر از پیش چنین صحنه و شعری را برای
چنین بیان نظری تدارک دیده بود. البته، حالا بیشتر از گذشته
تعجب خواهم کرد که شخصی به شعر فارسی چنین تسلطی داشته باشد و
عربی را در میان جملات فارسی بگنجاند. اما بحث من این نیست.
بحث من اینست که ایشان یک اظهار نظر نادرست کرد و گفت که "فروغ
را بزرگ می کنند که پروین را بکوبند و پروین را شاعر نخود و
لوبیا معرفی کرده اند". بعنوان روزنامه نویسی که رشته
دانشگاهیش بحث و جدل ادبیات فارسی بوده و هستم و بحث شعر
نیمائی و شعر کلاسیک را پیوسته دنبال کرده است، شهادت میدهم که
هرگز چنین برداشتی در باره پروین اعتصامی در جامعه ادبی ایران
وجود نداشته است. شاید یک آدم کم سواد و بی سلیقه ای در جریان
جدل میان شعر نیمائی یا بقول خود فروغ "شعر امروز" و شعر
کلاسیک یک چنین اصطلاحی را به کار برده باشد که البته من ندیده
و نخوانده ام، اما این برداشت از پروین اعتصامی که ایشان به آن
اشاره کرد هرگز مطرح نبوده است. پروین اعتصامی، حتی بی تفاوت
به زن بودن وی، یکی از شعرای برجسته معاصر ایران است که قربانی
ارتجاع مذهبی شده است و قد برافراشتن مردان او را در مقابله با
اشارت اجتماعی زن ایران دیده ام
زن در ایران پیش از این گوئی که ایرانی نبود
پیشه اش جزتیره روزی و پریشانی نبود
زندگی و مرگش اندر کنُج عزلت می گذشت
زن چه بود آن روزها گر زآنکه زندانی نبود
کس چون زن اندر سیاهی قرن ها منزل نکرد
کس چون زن در معبد سالوس قربانی نبود
پروین از پیشتازان استقبال از رفع حجاب اجباری در دوران رضاشاه
بود. و این تعبیر ملک الشعراء بهار در باره شعر پروین، کلام
شاعر و ادیبی است که میگویند قصیده ایران به سبک خراسانی با او
ختم شد:
"زبان
پروین با وجود رعایت کامل تکنیک قوی ومستحکم شعرکلاسیک، ساده و
روان و بسیار زیبا و دلنشین است. اشعار او را می توان بدون
احساس خستگی خواند و لذت برد.
و ضیاء هشترودی در منتخب آثار خود که اولین جنُگ شعر معاصر
فرارسی است، درباره پروین می نویسد:
"افکار
سالکین بزرگ اجتماعی – سوسیالیست ها- در آثار او تاثیر دارد."
اما، برابر هم قرار دادن فروغ و پروین هم از آن اشتباهاتی است
که نباید مانند آقای خامنه ای – حتی برای یک کار تبلیغاتی- به
دام آن افتاد. این دو، هر کدام زبان خاص خود را دارند. چنان که
برخی شعرهای اجتماعی فروغ زبان ساده و معاصر اشعاری اجتماعی
پروین است.
برای مثال پروین در رنجنامه دهقانان:
حاصل ما را دگران می برند
زحمت ما زحمت بی مدعاست
سفره ما از خورش و نان تهیست
در ده ما بس شکم، ناشتاست
مردمی و عدل و مساوات نیست
زان ستم وجور و تعدی رواست
و شیوه فروغ: باز هم برای مثال این برگزیده از یک شعر بلند او
را بخوانید:
من خواب دیده ام که کسی می آید
من خواب یک ستاره قرمز دیده ام
و پلک چشمم هی می پرد
و کفشهایم هی جفت می شوند
و کور شوم
اگر دروغ بگویم
من خواب آن ستاره قرمز را
وقتی که خواب نبودم دیده
کسی می آید
مثل آن کسی است که باید باشد
و صورتش
از صورت امام زمان هم روشنتر
و اسمش آنچنانکه مادر
در اول نماز و در آخر نماز صدایش میکند
یا قاضی القضات است
یا حاجت الحاجات است
و میتواند حتی هزار را
بی آنکه کم بیاورد از روی بیست میلیون بردارد
کسی که از آسمان توپخانه در شب آتش بازی میآید
و سفره را میندازد
و نان را قسمت میکند
من خواب دیدهام
...
شرح بیشتر بماند برای فرصتی دیگر. فقط برایتان می نویسم که من
هم پروین را دیدم و هم فروغ را. پروین را در کودکی ام و در
آستانه مرگ سئوال برانگیز و مشکوکش و فروغ را در آستانه آن
حادثه رانندگی مرگبار. با فروغ روبروی هم نشستیم تا من سئوال
کنم و او پاسخ بدهد. از آن گفتگو و حال و هوا و فضای آن مصاحبه
بزودی می نویسم. در این نوشته فقط خواستم هم یادی از پروین
خانم کرده باشم و هم اشاره ای به آن مقایسه آب نکشیده آقای
خامنه ای در مقایسه فروغ و پروین.
اما پروین را کی و کجا و چگونه دیدم؟
من تا شهریور سال 1320 که به دبستان رفتم، روزها به کودکستان
"برسابه" در اول خیابان اکباتان می رفتم. پدرم که محل کارش در
دیوان محاسبات بود، مرا به کودکستان می برد. در اکثر روزها که
دست در دست پدر از کوچه "علاج" بیرون می آمدم، در سر کوچه
"کیا" یا کمی بالاتر، با خانمی برخورد می کردم که به پدرم سلام
می کرد و من هم به او سلام می کردم. و او دستی به سر من می
کشید و با مهربانی جواب سلامم را می داد. این خانم گاهی سر
برهنه بود و گاهی روسری کوچک و آب رفته ای به سر می بست که
صورت گرد و چشم های گرد و درشت، اما تقریبا بی حالش را برجسته
تر نشان می داد. لباس متداول روز به تن داشت: پیراهن آستین
بلند و با دامن بلند، و همیشه، یا اغلب، چند کتابی هم در دست
داشت. گاهی روزها چند قدمی همراه ما می شد و با پدرم از آب و
هوا حرفی می زد. این دیدارها تقریبا همه روزه بود و به دیدار
دو همسایه وقت شناسی می مانست.
یک روز از پدرم نام او را پرسیدم. گفت "پروین" خانم دختر
اعتصام الملک است و در کتابخانه مجلس کار می کند. من، کودک شش
ساله، هیچکدام از این نام ها را نمی شناختم و اصلا نمی دانستم
مجلس کجاست؟
در یک روز بهاری، پدر زودتر از اداره آمد و حدود سه یا چهار
بعد از ظهر، بعد از چرتی، با مادر از خانه بیرون رفتند. مادرم
لباس سیاه داشت و یادم است که یک چادر سیاه تا کرد و در یک کیف
توری گذاشت و با پدر رفتند و در جواب سوال من که کجا می روید؟
چیزی نگفتند. کلفت خانه به من گفت: پروین خانم همسایه مرده است
و پدر و مادرت به سرسلامتی رفتند.
در بازگشت، مادرم خیلی غمگین بود. چای دم کرد و کلفتمان که به
دستور پدر قلیان در آب انداخته بود، قلیان را چاق کرد و پیش
پدر گذاشت. پدرم وقتی خیلی غمگین بود یا خیلی خوشحال قلیان می
کشید و جز آن هرگز دود نمی کرد. وقتی مادر چای را جلو او گذاشت
و او قلیان را دود می کرد، بعد از دو سه پک و یک قلپ چای گفت:
-
لا اله الا الله، الله اکبر، عجب این دختره خودش را از بین برد.
و مادرم گفت:
-
دیر بهش رسیدند. شاید اگر زودتر رسیده بودند این طور نمی شد.
بعد هم با رضا و تسلیم اضافه کرد:
-
آقا عمر دست خداست، لابد پیمانه اش پر شده بود.
و پدر بدون این که به او جواب بدهد به رقص برگ های سبز در کوزه
بلور قلیان خیره ماند و دود را از دماغش بیرون داد. این نوع
قلیان کشیدن غمگین او را یک بار دیگر، چهار پنج سال بعد دیدم.
آن روز از اداره برگشته بود و سید احمد کسروی را که برای
مبارزه با ارتجاع تشییع از لباس آخوندی بیرون آمده و کمر همت
بسته بود، درست کنار وزارت دارایی در وزارت دادگستری یا عدلیه
در حالیکه آماده می شد تا به سئوالات مامور پرونده جواب بدهد
با چاقو کشته بودند. قاتلین از فدائیان اسلام بودند که رهبرشان
نواب صفوی چند ماه پیش از آن نامردانه بسوی کسروی تیراندازی
کرده بود.
پروین زاده تبریز بود. ازدواج را دو ماه بیشتر تاب نیآورد.
شوهرش از صاحب منصبان شهربانی وقت بود و خلق و خوی افسران بد
اخم و تلخ رضاشاهی را داشت. او تنها دو ماه توانست با چنین
شوهری در کرمانشاه زندگی کند و سپس طلاق گرفت و به تهران
بازگشت. در آن هنگام شوهرش رئیس شهربانی کرمانشاه بود.
عربی و انگلیسی را در حد ترجمه آنها به فارسی میدانست و
تحصیلات خود را در مدرسه امریکائی ها به پایان رسانده بود و
هنوز مد نشده بود که فارغ التحصیلان مدرسه امریکائی را جاسوس
امریکا خطاب کنند!
۲۵
اسفند
۱۲۸۵
در تبریز به دنیا آمد و فروردین 1320 در تهران خاموش شد و در
آرامگاه خانوادگی در صحن حرم حضرت معصومه قم به خاک سپرده شده
است. مادرش نیز
شاعر بود و پدرش مترجم. چند مدال و جایزه حکومتی به او دادند
ولی هرگز از این مدالها و جوایز استفاده نکرد.
آقای خامنه ای که علاقه عجیبی به جنگ دارد، روی تخت بیمارستان
هم جنگ فروغ و پروین را راه انداخت. اما تاریخ ادبیات و تاریخ
سیاسی ایران ایشان را تائید نمی کند و به محاسن مبارکشان
پوزخند می زند.
علاوه بر مدال ها و جوایزی که به پروین تا پیش از مرگ ناگهانی
اش تعلق گرفت و علاوه بر چاپ اشعارش در کتب مدرسه ای دبیرستانی
و شعرهائی چون "ای گربه" و "مناظره عدس و ماش" دوران پیش از
انقلاب، به صورت گوتاهی که از ویژه نامه های پروین در مجلات و
روزنامه های پیش از انقلاب یافته ام نگاهی بیاندازید:
-
م. آزاد "اختر چرخ ادب" (بمناسبت سی و دومین سالروز مرگ پروین)
اطلاعات- 16 فروردین 1352
-
به . آذین "درباره شعر و شخصیت ادبی پروین اعتصامی" فرهنگ نو
سال یکم شماره 8
-
سیمین بهبهانی "پروین بانوی آزرمگین شعر فارسی" اطلاعات 23
اسفند 1352
-
ج.م "درکار پروین اعتصامی و نیما یوشیج (مصاحبه با خانم سرور
مهکامه محصص) اطلاعات پنجشنبه 6 بهمن 1349
-
حکمت. فروغ "پروین اعتصامی و دیوان او" مجله ایران وامریکا
شماره های 7 و 9
-
فریده خالقی- "پروین از دیدگاه یک زن" ویژه نامه اطلاعات 6
اردیبهشت 1352
-
عبدالعلی دستغیب "نقد و بررسی اشعار پروین اعتصامی" شیراز مجله
دریا شماره 2 مرداد 1341
-
قدمعلی سرامی "دزد اگر شب گرم یغما کردنست- دزدی حکام روز
روشنست" اردیبهشت ماه 1352
-
دکتر علی سلطانی- "پروین اعتصامی شاعر نامی ایران را از آثار
وافکارش بشناسید" مجله نگین مهر ماه 1353
-
علی اکبر سلیمی-زنان سخنور ایران و و شاعر بزرگ مهستی و پروین"
ایندو ایرانیکا شماره های 1 و 2
-
ع. کبیری- "شاعری که شهرتش به پایه عظمتش نرسیده است" مجله
فردوسی چهارم فرودین 1352
-
سعید نفیسی "پروین اعتصامی" مجلهپیام نو شماره 2
-
عبدالحسین نوائی: پروین اعتصمامی" اطلاعات ماهانه اردیبهشت
1322
-
پروین شاعرترین زن دیارمان" مجله امید ایران 27 فروردین 1352
-
خواهرم پروین- اطلاعات 6 اردیبهشت 1352
------
در این یادنامه ها که اغلب نویسندگان آنها چهره های شناخته شده
ادبیات ایران اند، هرگز سخنی از نخود و لوبیا نیست و نمی دانم
مطبوعات در دوران جمهوری اسلامی، که بانوی غزل ایران "سیمین
بهبهانی" را یادشان رفته، از پروین باندازه ای که در زماه شاه
یاد شد، یاد کرده اند؟ عکس پروین را با کلاه بره و یا با آن
روسری که به دستمال جیب می ماند و من دیدم که هیچ شباهتی به
حجاب و چادر نداشت و یا بدون آن روسری منتشر کرده اند؟ ظلم
ستیزی و ارتجاع ستیزی و مخالفتش را با چادر و حجاب چطور؟
آیا هرگز شعر بلند مناظره "مست و محتسب او را که در آن مست
"داروغه" را که "پاسدار" آنروزهاست به سخره می گیرد در جائی
چاپ کرده اند؟
محتسب، مستی به ره دید و گریبانش گرفت
مست گفت ای دوست، این پیراهن است، افسار نیست
گفت: مستی، زان سبب افتان و خیزان میروی
گفت: جرم راه رفتن نیست، ره هموار نیست
گفت: میباید تو را تا خانهی قاضی برم
گفت: رو صبح آی، قاضی نیمهشب بیدار نیست
گفت: نزدیک است والی را سرای، آنجا شویم
گفت: والی از کجا در خانهی خمار نیست؟
گفت: تا داروغه را گوئیم، در مسجد بخواب
گفت: مسجد خوابگاه مردم بدکار نیست
گفت: دیناری بده پنهان و خود را وارهان
گفت: کار شرع، کار درهم و دینار نیست
گفت: از بهر غرامت، جامهات بیرون کنم
گفت: پوسیدست، جز نقشی ز پود و تار نیست
گفت: آگه نیستی کز سر در افتادت کلاه
گفت: در سر عقل باید، بی کلاهی عار نیست
گفت: می بسیار خوردی، زان چنین بیخود شدی
گفت: ای بیهودهگو، حرف کم و بسیار نیست
گفت: باید حد زند هشیار مردم، مست را
گفت: هوشیاری بیار، اینجا کسی هشیار نیست
من توصیه می کنم به آقای خامنه ای و روحانیون، که درباره تحریف
تاریخ صدر اسلام و نقش روحانیون در ایران، هرچه می خواهد دل
تنگشان بگویند، اما به تحریف تاریخ باستان و تاریخ سیاسی و
تاریخ ادبیات ایران بر نخیزید که پشیمان می شوند!
حیفم می آید، چند بیتی از شعری که پروین برای سنگ قبرش سروده و
روی سنگ قبرش حک شده را برایتان ننویسم و همینجا یادآور نشوم
که او بعد از ایرج، دومین شاعری است که برای سنگ قبر خود شعر
سروده و نخواسته است که کلمات سنتی مذهبی روی سنگ قبرش باشد!
این که خاک سیهش بالین است
اختر چرخ ادب پروین است
گرچه جز تلخی از ایام ندید
هرچه خواهی سخنش شیرین است
دوستان به که ز وی یاد کنید
دل بی دوست، دلی غمگین است
خاک در دیده بسی جانفرساست
سنگ بر سینه بسی سنگین است
---------------------------
لینک فیسبوک دکتر صدرالدین الهی
https://www.facebook.com/
pages/%D8%B5%D8%AF%D8%B1%D8%A7%D9%84%D8%AF%DB%8C%D9%86-%D8%A7%D9%84%D9%87%DB%8C-Sadreddin-e-Elahi/67558838443?ref=hl
پیک نت 14 آبان |