ايران  

        www.pyknet.net

   پيك نت

 
صفحه اول پیوندهای پیک بايگانی پيک

2 اردیبهشت  1398

  pyknet100@gmail.com

 
 
 

گفتگو با محسن صفایی فراهانی

قبول اشتباهات 40 ساله

نیازمند یک اراده انقلابی است

 
 
 
 
 

 

اعتماد مصاحبه ای مشروح با محسن صفائی فراهانی انجام داده است. این مصاحبه بصورت تصویری نیز پخش شده است. ما از متن این مصاحبه نکاتی را استخراج کرده ایم که می خوانی و در صورت تمایل می توانید فیلم را نیز از روی لینکی که در پایان این خلاصه منتقل کرده ایم ببینید.

فراهانی می گوید:

 یک عده اقتصاد این کشور را غارت می‌کنند. اقتصاد زیرزمینی در حال فلج کردن کشور است. سیل دارد مملکت را می برد اما ، آنها نگران نقل‌وانتقال پول خودشان هستند!

بحران اقتصاد ایران محصول سال 97 نیست. میراث‌دار یک مدیریت غلط سیاسی بر اقتصاد هستیم. الان  بدهی بانک‌ها به بانک مرکزی بالغ بر 150 هزار میلیارد تومان است. از کوزه همان برون تراود که در اوست. آنچه را که کاشتیم در حال برداشت آن هستیم.

رشد اقتصادی پنج‌ساله آقای روحانی یک درصد است. این نشان می‌دهد که کشور در شرایط رکود دچار یک تورم شدید هم شده است. بنابراین در این شرایط وقتی از بیرون تلنگری وارد می‌شود که آن تلنگر الان خود را در قالب یک تحریم شدید نشان داده، وضعیت این‌گونه می‌شود. با همه رویدادهایی که در این چهل سال به دلیل روابط سیاسی ایران با غرب وجود داشته و همواره مسئولین کشور می‌دانستند که بدلیل تک محصولی بودن، اقتصاد ایران آسیب‌پذیر است، نه برای برون‌رفت از این نحوه سیاست‌گذاری و نه برای مقابله با آن تدبیری اتخاذ نکرده‌اند و همواره صدمه‌پذیری کشور در امواج این جریان بالاتر رفته است.

برآوردی که مرکز پژوهش‌های مجلس داده بود حکایت از این دارد که تورم نقطه به نقطه در آخر اسفند به حدود 50 درصد رسید و این یعنی فشار مضاعف بر زندگی و معیشت مردم و از آن‌طرف خوابیدن کارخانه‌ها. بحران شدید دیگر این است که به دلیل نبودن بودجه عمرانی پروژه‌ها متوقف شده‌اند و از ناحیه توقف فعالیت شرکت‌های پیمانکاری (پیمانکاران علاوه بر کارکنان مستقیم، در هر پروژه‌ای که کار می‌کنند ده‌ها شرکت جانبی به آن‌ها خدمات ارایه می‌دهند و وقتی پروژه تعطیل می‌شود به‌طریق‌اولی همه آن‌ها  تعطیل می‌شوند) یک موج جدید بیکاری به وجود آمده است!

 

 

در سال 98 هم دچار ادامه رکود و رشد تورم خواهد بود.

 

 

اگر واقعا سیاسیون کشور روش عدم تعامل خود با دنیای غرب را می‌خواستند ادامه دهند، دو هدف ملی را باید به‌صورت جدی در دستور کار قرار می دادند. یکی بالا بردن صادرات گاز به سایر کشورها که باید به‌ نوعی با اتخاذ تدابیر خاص در رده‌های بالا این اتفاق می‌افتاد که این کار را انجام نشده! یعنی مانند روسیه، چرا روسیه در اوکراین آن شرایط سخت را به وجود آورد شبه‌ جزیره کریمه را ضمیمه خاک خود کرد اما بازهم آسیب پذیریش مانند ما نیست؟ امروز 11 میلیون بشکه در روز نفت تولید و نزدیک به 40 درصد گاز شمال اروپا را هم تأمین می‌کند. همه این‌ها به دلیل همین حجم از انرژی دنیا است. اگر امروز 11 میلیون بشکه نفت را از نفت دنیا خارج کنند، قیمت نفت یک‌ دفعه بالای 150 دلار در بشکه می‌رود. اینجاست که آسیب‌پذیری صنعتی کشورهای توسعه‌یافته آغاز می‌شود. برای اینکه این اتفاق رخ ندهد می‌بینید که روسیه از این تحریم‌های سنگین به دور است. یا نگاه کنید به رابطه آلمان با روسیه که در همه این سال‌ها به‌هیچ‌وجه خدشه‌دار نشده است، چرا؟ چون 40 تا 45 درصد گاز مصرفی آلمان را از روسیه می‌گیرند. پس مسئولین با این سیاست‌ها آشنا هستند اما می‌بینیم که در این سی‌وچند سال بعد از جنگ دنبال چنین فرایندی بعنوان عزم ملی نرفتند! اگر ایران امروز 6 تا 7 میلیون بشکه نفت تولید می‌کرد و گاز هم حداقل به یونان و اتریش رسیده بود، اقتصاد کشور این‌قدر آسیب‌پذیر نبود!

نتیجه این شده که پلیس مداوم درباره افزایش ناهنجاری‌هایی مانند کیف قاپیدن، تلفن مردم را دزدیدن، از دیوار خانه مردم بالا رفتن و... هشدار می‌دهد، چرا؟ به دلیل رشد بیکاری، فشار شدید معیشت و... آثار همه این‌ها در جامعه تبدیل به همین ناهنجاری‌ها می‌شود و می‌تواند منجر به یک سری بحران‌ها شود.

عملا کشور نه در نفت و گاز آن جایگاه را دارد و نه در سرمایه‌گذاری‌هایی صنعتی که انجام داده است! توجه داشته باشید ایران بیش از ترکیه به لحاظ حجم سرمایه‌گذاری صنعتی رشد کرده است، اما چرا ترکیه می‌تواند160 میلیارد دلار درآمد از صادرات خود داشته باشد و ایران در حد بسیار محدود! این از چه چیزی نشأت می‌گیرد؟ غیر از این است که کشور از یک سیاست‌گذاری بهینه برخوردار نیست؟

نظام بانکداری، بودجه‌ریزی، خزانه‌داری و... ایران با یک‌فاصله مثلا دو تا سه دهه‌ای نسبت به کشورهای دیگر عقب مانده است. این‌ها همه نشان‌دهنده آسیب‌پذیری کشور است.

برای برون‌رفت از مشکلات هیچ‌وقت چاره‌اندیشی نشد! یک مثال ساده بزنم. از نظر وصول مالیات سه دهه است اعلام می‌شود که فرار مالیاتی در کشور زیاد است، مشکلات عدیده داریم و بهتر است که نفت صرف هزینه‌های جاری نشود و درآمد مالیات جای هزینه‌های جاری را بگیرد. این لقلقه دهان همه مسئولین کشور و در حد شعار است. چرا در حد شعار؟ چون نمی‌روند داخل موضوع و بگویند اگر می‌خواهیم این بیماری را حل کنیم متخصص این بیماری چه کسی است؟ مریض را می‌بینیم که رو به موت است اما باید آن را دست چه کسی بدهیم که معالجه‌اش کند. در سال‌هایی که من در وزارت اقتصاد بودم دوستان سازمان مالیاتی به این فکر بودند که طرح جامع مالیاتی حتماً در ایران پیاده شود و با هم‌فکری و تلاش‌هایی که شد به این نتیجه رسیدیم که به مرجع و متخصص این بیماری در دنیا مراجعه کنیم. رفتیم دکتری پیدا کردیم که ببینیم در کشورهای مشابه ما این بیماری را چگونه علاج کرده است. دیدیم بله، دکتری هست که در تایوان و تایلند که کشورهای مشابه ما جهان‌سومی هستند و همین معضلات  فرار مالیاتی ما را داشتند نسخه داده و نسخه عملیاتی شده و این بیمار نجات پیدا کرده است. رفتند این فرد را آوردند و این بیمار را بررسی کرد و یک گزارش هم داد. آن‌هایی که علی‌القاعده خود را دکتر می‌دانستند وقتی این نسخه را دیدند، گفتند عجب نسخه خوبی و ما تابه‌حال به این موارد توجه نکرده‌ایم و باید همین را اجرایی کرد. نشستند با این دکتر توافق کردند که تو نسخه بده و ما چه به لحاظ نرم‌افزاری و چه سخت‌افزاری طرح جامع مالیاتی را در ایران پیاده کنیم. دادن این نسخه هم‌زمان با تغییر دولت و آمدن دولت نهم روی کار شد. آن موضوع را جمع کردند و کنار گذاشتند و گفتند آقای دکتر ما به شما احتیاج نداریم و خودمان دکتر زیاد داریم!!

خب چه اتفاقی افتاد؟ اگر ما دکتر زیاد داشتیم چرا مریض معالجه نشد؟ از سال 84 تا امروز سیزده سال گذشته است. این مریض ما رو به موت‌تر شد. بانک‌هایمان هم همین است. ما همان‌طور که نتوانستیم موتور پیکان را بهینه کنیم در مورد بقیه چیزها هم همین طور رفتار می‌کنیم.

باید بفهمیم که بلد نیستیم به معنای واقعی سیستم بانکی خود را تغییر دهیم. شعار زیاد می‌دهیم اما یکی باید بپرسد که شما اگر دکتری هستید که مریض را معالجه کنید پس چرا مریض دائماً بدحال‌تر می‌شود.

بعد از برجام همه فحش می‌دهند اما در واقع از واقعیت‌ها فرار می‌کنند. در خردادماه گذشته فقط هشت بانک توانسته‌اند ترازنامه خود را به تصویب برسانند. نه خارجی‌ها، نه تحریم، نه نیروی بیگانه و نه استکبار جهانی دخالت کرده بود، هیچ‌یک از این‌ها نبود. زمانی که آمدند کمی استانداردهای خود را به‌روز کنند نتوانستند آن را جمع کنند. چه کسی به این‌ها توجه می‌کند؟ هیچ‌کس.

 همان نوع سیاست‌هایی را که در بودجه سالانه است متاسفانه در ارز هم داریم. با اعمال نظرهای سیاسی می‌خواهیم ارزش پول ملی حفظ شود! ارز پدیده‌ای اقتصادی است. ارز با سکه فرقی ندارد. اگر سکه یک‌ میلیون تومانی امروز چهار یا پنج میلیون تومان شده است، ارزش یک واحد است. پول ملی کشور است که سقوط می‌کند، قیمت ارز بالا نرفته است. اشکال همین است که اکثراً تشخیص نمی دهند و دائماً می‌گویند که ارز گران شده است. شما به یک کشور در حال توسعه‌ بروید و ببینید که در طول سه سال گذشته نوسان پول آنها چگونه بوده است. مثلاً به مالزی بروید، ببینید رینگت مالزی نسبت به دلار تغییراتش در سه سال گذشته چقدر بوده است. ببینید که تغییرات آن در حد صدم رینگت است یا نه!

سیاسیون که نباید درباره اقتصاد تصمیم بگیرند، اقتصاد را باید دست کسی داد که کارش این است. بعد هم مگر ما با بقیه دنیا چه تفاوتی داریم؟

ایران نفت دارد و باید روی زنجیر پتروشیمی کار می کرد چرا روی زنجیره پتروشیمی به‌عنوان یک تولید صنعتی که می‌توانست راهگشا باشد، کار نکردیم؟ چرا زنجیره پتروشیمی در ایران کامل نیست؟ چرا در پتروشیمی هم مواد آن به‌صورت نیمه‌خام صادر می‌شود. این ها نشان می‌دهد که سیاست‌گذاری‌ها معیوب است، این سیاست‌گذاری‌ها نیاز به بازنگری و کمک و فکر گرفتن از متخصصین دارد.

واقعیت این است که سیاستمداران در بودجه دخالت می‌کنند و بدون توجه به قوانین و ضوابط مالی و پولی شرایطی به بودجه تحمیل می شود این انبساط‌هایی که به وجود می‌آورند، باعث به هم ریختن پایه پولی و بعد از آن تورم مزمن دورقمی می‌شود. ارز و یارانه  هم همین است. این‌ها از یک جنس از درد هستند. شما می‌دانید که دوباره سوبسید پنهان انرژی‌ در سال چقدر شده است؟ یعنی برق، گاز، نفت، بنزین و... بسته به نرخ ارز به‌صورت متوسط بین 50 تا 80 میلیارد دلار سوبسید پنهان پرداخت می گردد.

 

 

 

نتیجه آن می‌شود که به این فکر کنند در مرزها چگونه سیم‌خاردار بکشند و موانع به وجود بیاورند و... تا کسی دو بشکه نفت را نبرد بیرون بفروشد. این مشکلات ریشه ایست نمی‌خواهند حل شود!  این‌ها دستورالعملی نیست، مدامی که با نرخ ارز بازی می‌کنید، در بودجه دخالت می‌کنید. از آن‌طرف سوبسید‌های پنهان را دائماً در اقتصاد کشور تزریق می‌کنید.

از دوره آقای احمدی‌نژاد تا الان قوانین پولشویی در کشور مطرح است؛ یعنی لایحه آن را همان دولت به مجلس داد و تا الان کش آمده است. اصلاً فکر می‌کنیم که این پدیده در ایران، یعنی چه؟ آیا منظور از پولشویی ریختن پول در تشت آب و شستن آن است؟ اگر دعوا بر سر این است، خب تشت‌ها را جمع می‌کنیم، اما اگر نه، داستان چیز دیگری است و زمانی که آقایان می‌آیند گزارش می‌دهند و می‌گویند خیلی خوب توانسته‌ایم با قاچاق مبارزه کنیم و از 25 میلیارد دلار قاچاق سالانه رساندیم به 15 میلیارد دلار! من هم خواهش می‌کنم که 15 میلیارد دلار را ضربدر دلار یازده هزار تومان کنیم. ببینیم آثار این پول در جامعه چقدر می‌شود؟ آیا می‌ارزد که همه سیستم را به هم بریزیم، مقامات را درگیر کنیم و هر جور دلمان می‌خواهد بگوییم که ما دلسوز مملکت هستیم و به همین دلیل این حرف‌ها را می‌زنیم. اما نمی‌رویم ببینیم که پشت آن پانزده میلیارد دلار چه کسی است؟ ستاد مبارزه با مواد مخدر در سال 93 گفته که کشور بیش از یک تن مواد مخدر در سال مصرف می‌کند. یک تن می‌شود هزار کیلو، هر کیلو هم هزار گرم است. شما ببینید که پول همین بالغ بر 5 هزار میلیارد تومان می‌شود. این‌ها را کنار هم بگذارید. حسابهای ملی سال 96 نشان می‌دهد که در شش‌ماهه دوم بیش از بیست میلیارد دلار خروج ارز از کشور اتفاق افتاده است. این اتفاق از چه طریقی رخ داده است؟ سیستم بانکی یا چمدان؟

فرآیندهایی که در اقتصاد کشور ایجاد شده آنقدر سوراخ و سنبه زیاد دارد و کاریکاتورهایی دارد که اصلاً به آن توجه نمی‌شود! حجم پولشویی که در ایران در حال وقوع است، به عوامل حکومتی ارتباط ندارد، اصلاً مشکل، حضور سپاه قدس و حزب‌الله لبنان و... نیست که برخی آقایان سعی می‌کنند با طرح بعضی مسایل، شرایط را وارونه جلوه می دهند.

عوامل اصلی که با مسئله پولشویی در کشور مشکل دارند، آن‌هایی هستند که پشت این درآمدها هستند. آن 15 میلیارد دلار قاچاق یکساله را با آن 20 میلیارد خروج ارز سال 96  جمع کنید و ببینید که حجم این پول در طول یک سال در بازار  بیش از بودجه سال 96  دولت است. آیا نمی‌ارزد برای این حجم پول هر نوع اقدامی را در این کشور انجام دهند که جلوی قوانین پولشویی گرفته شود؟ اقتصاد زیرزمینی در حال فلج کردن این کشور است

 مین موجب شده است که عده‌ای کاسه از آش داغ‌تر شوند که نه، این (پولشویی) این به نفع کشور نیست و نباید تصویب شود و این عوامل استکبار است و.... این به عوامل استکبار چه ربطی دارد؟ یک مشت آدم هستند که اقتصاد این کشور را غارت می‌کنند. اقتصاد زیرزمینی در حال فلج کردن این کشور است. دارد منافع آن را می‌برد، آنها نگران نقل‌وانتقال پول خودشان هستند! اگر سیستم بانکی نظم پیدا کند، اگر هرکسی رفت به بانک پول بدهد، بدون سند نپذیرند ... بدیهی است او نگران می شود.

همین دو سه محدودیت هایی که بانک مرکزی وضع کرد که با کارت نمی‌توان بی حد مبادله کرد و... ببینید چقدر آقایان را نگران کرده است، برای نجات اقتصاد باید از یک نظام منسجم عقلی برخوردار شویم. فردوسی می‌گوید: «به یزدان که گر ما خرد داشتیم/ کجا این سرانجام بد داشتیم»

تصمیمات کوتاه ‌مدت است، بازار یک بازار بی‌ثبات است و همه این‌ها موجب شده تا مثلا این‌ همه گوشت که با هواپیما وارد کرده‌اند نتوانست در بازار تأثیر خود را بگذارد. همین چقدر در زندگی مردم توانست تأثیر بگذارد؟ حالا این را به بقیه مسائل تعمیم دهیم. کارخانه‌هایی که مواد به آن‌ها نرسیده و مشکل دارند، کشورهایی هم که ما به آن‌ها نفت می‌دهیم که مشخص هستند و آن کشورها هم که به‌صراحت می‌گویند ما غیر از اینکه ارز را به مواد غذایی و دارو اختصاص دهیم برای کار دیگری نمی‌دهیم. بنابراین معلوم است که در سال آینده بقیه مصرف‌کنندگان ارز دچار معضلات نقل و انتقالی پول می‌شوند و تأمین مواد اولیه، تأمین قطعات نیم‌ساخته و همه این‌ها برایشان مشکل است، هرروز هم شرایط در حال پیچیده‌تر شدن است.

همین‌الان واحدهای صنعتی به سختی در ایران نفس می‌کشد و سال آینده مشکلاتش بیشتر می‌شود.

بحث فعلی ایران کلان‌تر از بحث خصوصی‌سازی است.

بحث من اصلاً خصوصی‌سازی نیست، چون در این شرایط خصوصی‌سازی اصلاً معنی نمی‌دهد. خصوصی‌سازی نیاز به یک بستر آرام و رو به رشد دارد نه اینکه شما در یک بستر بحرانی و در یک شرایطی که اداره واحدهای صنعتی و اقتصادی و حتی بانک‌ها با مشکلات عدیده‌ای روبروست به سراغ آن بروید. وقتی می‌گویم که بیش از 150 هزار میلیارد تومان بانک‌ها به بانک مرکزی بدهکار هستند این در معنا نشان می‌دهد که بانک‌های ما هم در این شرایط چقدر مریض شده‌اند. این‌ها یک زنجیره به هم پیوسته هستند

همین‌جا وقت را مغتنم می‌شمارم و از کسانی که به صحبت‌های من گوش می‌دهند، خواهش می‌کنم کتاب هنری کسینجر به نام «چین» را مطالعه کنند. انقلاب چین 1949 پیروز شد. انقلاب کمونیستی بود و سوسیالیسم بودند، درها را بستند، بگیروببندهای شدید، حتی انقلاب فرهنگی را پیاده کردند و در انقلاب فرهنگی گاردهای سرخ به نحوی عمل کردند که تقریباً می‌توان گفت که نمونه آن را در هیچ‌یک از انقلاب‌ها مشابه نداریم. یعنی رفتند معاون نخست‌وزیر را از پشت میزش برداشتند و فرستادند در مزرعه برای اینکه بگویند که درک تو از شرایط سوسیالیسم هنوز درست نشده و باید بروید دوره ببینید و آنجا کار کنید. اما سال 69 مائو به این می‌رسد که اشتباه کرده است و به هیچ وجه این را پنهان نمی‌کند. چطور پنهان نمی‌کند؟ دو اقدام علنی می‌کند که هر دو اقدام علنی، نشان‌دهنده این است که به‌عنوان فرمانده و به‌ عنوان کسی که یکی از کاریزماترین شخصیت‌ها در کشور خود بوده است به این نتیجه رسیده است. می‌آید با ادگار اسنو، خبرنگار آمریکایی مصاحبه می‌کند و در آن مصاحبه به‌ صراحت می‌گوید که من در انقلاب فرهنگی اشتباه کردم. فکر می‌کردم این‌هایی که این مطالب را مطرح می‌کنند و این رفتارها را انجام می‌دهند به من درست منتقل می‌کنند، اما بعد متوجه شدم که این‌ها بیشترین دروغ را می‌گویند. بعد گفته بود در جامعه‌ای که ارکان حاکمیت آن دروغ می‌گویند چگونه می‌توان آن کشور را اداره کرد. بنابراین می‌آید همه این‌ها را جمع می‌کند و آن افرادی را که به مزارع فرستاده بودند، برمی‌گرداند. امروز می‌گوییم که بعد از 1978 و با فوت مائو، دنگ شیائوپینگ آمد تغییرات و یک اصلاحات اساسی در چین راه انداخت. اما برنمی‌گردیم ببینیم که دنگ چه کسی بود؟ دنگ معاون «چوئن لای» بود که مائو او را برگرداند سر کارش. یعنی فردی را که به مزرعه فرستاده بودند، داشت یونجه می‌کاشت را بازگرداند و گفت برگرد ما به فکرت احتیاج داریم، اشتباه کردیم. در معنا باید به‌ نوعی بگوییم که گفته غلط کردیم، برگرد بیا می‌خواهیم از شما و امثال شما استفاده کنیم. نتیجه چه می‌شود؟ بعد از فوت مائو دنگ می‌آید و می‌بینید، روندی را در چین انتخاب می‌کند می‌گوید ما تا 50 سال نمی‌خواهیم با هیچ جای دنیا بحث غیرتعاملی داشته باشیم. تا مادامی‌که نتوانیم خود را پیدا کنیم، نمی‌خواهیم بحث غیرتعاملی داشته باشیم. برای ما چین مهم‌تر از هر چیز دیگری است.

اقدام دوم او هم نامه‌ای بود که «چوئن لای» از طریق رئیس‌جمهور وقت پاکستان برای آمریکایی‌ها و نیکسون می‌فرستد. در آن هم می‌گوید که ما با شما 20 سال مبارزه کردیم و شما را به‌عنوان امپریالیسم در دنیا زیر سؤال بردیم و الان می‌خواهیم بنشینیم و با شما تعامل کنیم. پس ببینید در یک مقطعی، یک رهبر وقتی نگاه می‌کند و می‌بیند تصمیماتی گرفته که در کشور آثار نامطلوب می‌گذارد، جرأت این را که تصمیم جدید بگیرد در خودش دارد و بعد می‌آید آن تصمیم را عملی می‌کند. درست است که اگر شما بیاید نگاه کنید می‌گویید بین سال 70 که نامه اولیه «چوئن لای» به آمریکا می‌رود و تا زمانی که این روابط برقرار می‌شود بیش از هشت تا 9 سال طول می‌کشد، اما در همه این هشت نُه سال تعامل آن‌ها برقرار بوده است. این نامه‌ای که گفتم سیکل جالبی دارد. این نامه را می‌فرستند و آمریکایی‌ها بلافاصله به این نامه جواب می‌دهند که ما آمادگی داریم. سه ماه طول می‌کشد و چینی‌ها جواب نمی‌دهند. تصور آمریکایی‌ها این بوده که چینی‌ها کلک و بلوف زده‌اند و می‌خواسته‌اند مانور دهند. دوباره به پاکستانی‌ها پیغام می‌دهند که به چینی‌ها بگویید که این مانور بوده است؟ وقتی این پیام دریافت می‌شود مائو می‌گوید این‌ها نمی‌دانند که ما برای آرام کردن جناح تندرو داخلی خود به زمان نیاز داریم و نمی‌توانیم به همین راحتی وارد بحث شویم. بعد برای اینکه حسن‌نیت خود را نشان دهند، چون تیم پینگ‌پنگ آمریکا و چین در ژاپن بودند، از مسئولان تیم پینگ‌پنگ چین می‌خواهند که تیم آمریکا را دعوت کنند و به چین بیاورند تا آمریکایی‌ها متوجه شوند که این حرف‌هایی که به آن‌ها زده اند، جدی است. این کار را می‌کنند و تیم آمریکا می‌رود و کسینجر می‌گوید بزرگ‌ترین اتفاق افتاد، چون در تالار خلق که فقط سران را می پذیرفتند. چوئن لای برای اینکه نشان دهد که چقدر به حرفی که زده شده ایمان دارند؟ که می‌خواهد رابطه برقرار شود، تیم پینگ‌پنگ را مانند سران یک کشور در تالار خلق می‌پذیرد و با آن‌ها ملاقات می‌کند. این‌ها در دنیا مفاهیمی دارد. وقتی شما می‌خواهید یک تحول دیگری اتفاق بیفتد و می‌خواهید یک رفرم و اصلاحات بنیادی به وجود آوردید، باید به دنبال تفکرات بنیادی بروید. با چینی بند زدن که نمی‌توان بشقاب چند تکه را دوباره سالم کرد. باید یک فکر دیگر برای این چینی شکسته کرد. اگر واقعاً بعد از چهل سال از پتانسیل ملی خود استفاده کنیم و توانایی‌های ملی بتواند در بازسازی و رونق کشور نقش اساسی پیدا کند ما کاری کرده‌ایم. من واقعاً اعتقاد دارم که حق ما در دنیا خیلی بیشتر از این است. ما یک درصد جمعیت دنیا و نزدیک به 10 درصد انرژی دنیا را داریم. اگر ما توانایی و مدیریت مطلوب داشته باشیم دیگر دلیل ندارد کسی که مدرک دکتری دارد در مترو دستفروشی کند. ما به وجود آن تحصیل‌کرده‌ها نیاز داریم. برای رشد اقتصادی و اینکه تولید ناخالص ملی از 400 میلیارد دلار به بالای هزار میلیارد دلار برود خیلی بیشتر به این مغزها نیاز داریم. ولی زمانی این شرایط اتفاق می افتد که مدیریت عقلانی به سیستم برگردد.

مذاکره در دنیا به مفهوم این نیست که ناتوان هستیم. هیچ‌کس امروز در دنیا نمی‌گوید که چین تسلیم آمریکا شد، حتی زمانی که در میدان «تیان آن من» آن اتفاق در سال 1989 افتاد که روزنامه‌های غربی نوشتند بیش از سه هزار نفر کشته شدند و آمریکا چین را تحریم کرد. متن مذاکرات سران آمریکا با «جیانگ زمین» مشخص است.«جیانگ زمین» ثمره اتفاقات میدان «تیان آن من» است. در «تیان آن من» وقتی که آن بلوا و آشوب به وجود آمد دبیرکل حزب را برداشتند، «جیانگ زمین» جای او نشست. آیا او رفت تسلیم آمریکا شد؟ یا نه با عقلانیت هم استقلال چین و هم تعامل خود را با دنیا حفظ کرد. بنابراین چین امروز در حال تبدیل‌ شدن به بزرگ‌ترین اقتصاد دنیا است.

توجهتان را به این جلب می‌کنم که صادرات چین در سال 2017، دو هزار و دویست میلیارد دلار بوده که بیش از 90 درصد آن کالای صنعتی است. این آمار بانک جهانی است. بعد از چین دومین صادرکننده آمریکا است که هزار و چهارصد میلیارد دلار صادرات داشته است. چین امروز 14 درصد تولید ناخالص دنیا را دارد. نفر اول آمریکا است که 24 درصد است و نفر سوم ژاپن است که یک‌دفعه به نزدیک 5/5 درصد می‌رسد آیا آن تصمیمی که در سال 1969توسط مائو گرفته شد که منجر به یک رفرم اساسی در چین شد باعث اقتدار چین شد یا سرشکستگی آن. آیا تعاملی که چین در دنیا انجام داد خودفروختگی تلقی شد یا قدرت؟

بنابراین هر نوع مذاکره‌ای به معنی وادادگی و سرشکستگی نیست. مذاکره اگر با فکر، اقتدار و توانایی باشد به توانایی‌های ملی کمک می‌کند. این‌طور نیست که تصور کنیم هرکسی رفت و مذاکره کرد یعنی واداده، سرشکسته است و باید توی سر او بزنند. اما به‌ موقع مذاکره کردن و باسیاست بلند مدت تدبیر داشتن راه نجات و برون‌رفت کشور است. آن‌وقت اگر ما سیاست‌های درونی و بیرونی خود را واقعاً بر اساس یک عقلانیت و یک تدبیر بلندمدت سامان دهیم خاطرجمع باشید که به یک اقتدار بین‌المللی می‌رسیم. بله الان به لحاظ نظامی در منطقه خاورمیانه یک کشور قوی شده‌ایم. اما اگر شرایط اقتصاد کشور ما بهینه نشود، آن‌وقت ممکن است این بخش اقتدارمان هم آسیب‌پذیر شود. پس ما فعلاً باید اقتصادمان را هم دریابیم. تجربیات دنیا، تجربیاتی است که کشور باید از آن استفاده کند. شوروی سابق یک روزی ابرقدرت نظامی دنیا شده بود و با آمریکا مقابله می‌کرد اما نتوانست وضعیت اقتصادی خود را درست کند. آیا توانست ابرقدرتی را حفظ کند؟ پس باید توجه کنیم که به‌عنوان یک قدرت در خاورمیانه زمانی می‌توانیم این اقتدار را تداوم دهیم و در صحنه بمانیم که بخش اقتصادی‌مان هم به‌اندازه توانایی‌های دیگرمان رشد کند و درآمد سرانه ما به بالای سه چهار برابر موجود برسد. اگر چنین شرایطی را محقق کنیم مطمئن باشید که ملت پشت این اقتدار می‌ایستد و ما چندین برابر امروز که توان داریم، توان‌خواهیم داشت.

آن‌هایی که سال گذشته 20 میلیارد دلار را تکه‌تکه از ایران برداشته و برده‌اند، کجا برده‌اند؟ وقتی این کسری را در حساب‌های ملی می‌بینید یعنی خروج سرمایه در ایران اتفاق افتاده است.


به تلگرام پیک نت بپیوندید
https://telegram.me/pyknet @pyknet


 پیک نت 2 اردیبهشت

 
 

اشتراک گذاری: