ايران  

        www.pyknet.net

   پيك نت

 
صفحه اول پیوندهای پیک بايگانی پيک

16 بهمن  1390

infos@pyknet.net

 
 
 

دهمین نامه نوری زاد به خامنه ای
شما بر طبل جنگ می کوبید
مردم خاتمی صلحدوست را می خواهند


شما سخت بدهکار مردمید. سخت. بسیار سخت. امروز به کنار، فکری آیا برای فردای خود فرموده‌اید؟ پلیدترین و هیولاترین افرادی که می‌شود آنان را از میان پلیدان و هیولایان برگزید، در کنار شما و گوش به فرمان شما و مدعی حمایت از شمایند. همه ما اطمینان داریم اگر خاتمی به جای شما بود، حتماً سپاهیان را از ورود به کارهای سیاسی و اقتصادی و اطلاعاتی بر حذر می‌داشت. و البته میرحسین موسوی نیز. راز واژگونی انتخابات دو سال پیش نیز در همین نکته است. خدا می‌داند در پستوهای وزارت اطلاعات چه لخته‌هایی از خون بی‌گناهان را شسته‌اند و کسی نیز از نام و نشان قربانیان خبر ندارد. قتل‌های زنجیره‌ای، صمیمانه بگویم: به وجهه شما آسیب فراوانی وارد آورد، و به وجاهت خاتمی افزود.
 

 
 
 
 

در تمام سال‌های پس از انقلاب و سال‌هایی که من جانانه از جناب شما حمایت می‌کردم، تلاشم این بوده که نه وامدار جناح چپ باشم و نه راست. گزیده‌ای از نوشته‌های آن سال‌های من که در چهار جلد منتشر شد. راستش را بخواهید با نگاهی به اطرافیان شما، از برادران لاریجانی گرفته تا همه مجلسیان و دولتیان و امامان جمعه و نمایندگان مطلوب شما، کسی را نیافتم تا برگزینم و او را با خصلت‌های خاتمی بسنجم.

می‌خواهم به برخی از خصوصیات جناب شما و سید محمد خاتمی اشاره کنم و برتری‌های شما دو تن را برگزینم و برشمارم. علت این که من از میان همه روحانیان و شخصیت‌های مطرح کنونی، سید محمد خاتمی را برای مقایسه برگزیده‌ام، نه به این خاطر است که وی تنها رقیب صنفی و سیاسیِ شماست، نخیر، بل به این خاطر که وی را برای شما این‌گونه آراسته‌اند که ظهور او، با فرودِ فروغِ شما مترادف است. و شما را بر سر این قرار نشانده‌اند که باید بر ظهور نامبارک خاتمی خط کشید و راه بر درخشش او بست. وگرنه ناگهان به خود می‌آیید و او را برآمده، و خود را فروفتاده می‌بینید.

قصد دیگر من از طرح یک چنین مقایسه پرمخاطره، نه برکشیدن وی، و فرو کاستنِ فروغِ شماست، نخیر، بل به این خاطر که آن‌سوتر از تبلیغاتی که بر شما فرو می‌بارند، پرده از جمال دوستان واقعی شما برافکنم و شما را به حادثه‌های در کمین اشارت دهم. حادثه‌هایی که دیگران طراحی می‌کنند و امضایش را از شما می‌ستانند.

آن چفیه‌ای که هماره بر گردن دارید، یعنی: آهای مردم ایران و جهان، بدانید که من مرد جنگم و برترین خصیصه‌ای که پرچمش کرده‌ام و به گردن آویخته‌ام، همین روحیه پنجه درانداختن با دشمنان است. و یعنی زیستن در متن دشمنانی که در همین نزدیکی‌اند و عن‌قریب از پنجره‌ها داخل می‌شوند.

در اطراف شما متأسفانه آدم‌های مسأله‌دار فراوانند. نیز البته انسان‌های درستکار. سکوت شما درباره خطاکاری اطرافیان و حامیانتان، اولین تعبیر ناجورش را به جانب شما باز بُرده است. در یک قلم، چرا باید نور چشم شما آقای علی لاریجانی پیش چشم شما در دزدی احمدی‌نژاد و معاون اول او سهیم بوده باشد و دستگاه قضایی شما از او عبور کند؟ و سوزناک‌تر این که: شما که از این دزدی‌ها و دیگردزدی‌ها خبر داشته‌اید، چرا بنا بر سکوت گذارده‌اید؟

نمی‌دانم آیا این را شنیده‌اید که در وزارت اطلاعات و سپاه و سازمان بارزسی کل کشور و دیوان عدالت اداری، پرونده دزدی‌های آقای احمدی‌نژاد در استانداری اردبیل و شهرداری تهران و سال‌های ریاست جمهوری‌اش را، و دزدی‌های اعوان و انصار او را با فرغون جابه‌جا می‌کنند؟

نه تنها ما و مردمان جهان، که همه ساکنان و مجاوران کهکشان راه شیری و همه ساکنان هفت آسمان نیز متحیرند که چه الفت و مقاربتی میان شما و پدیده احمدی‌نژاد به چشم آمد که شما همه اندوخته‌های اعتباری خود را مصروف این فرد نامتعادل فرمودید؟ فردی که نمونه‌اش نه در اطرافیان آقای خاتمی، که در اطرافیان عقلای دوردست تاریخ نیز به چشم نمی‌آید.

بر خلاف شما که حساب و کتاب مالی‌تان روشن نیست، حساب و کتاب مالی آقای خاتمی روشن است. که اگر نبود، همان آقای طائبِ دم دستتان، هزار باره به سقف آسمانش می‌چسبانید. این که می‌گویم حساب و کتاب مالی شما روشن نیست، خدای ناکرده روی سخن مرا به کج‌دستی تعبیر نفرمایید. زندگی ساده شما مگر از نگاه ما پنهان است؟ بل مراد من از این سخن، پول‌های تریلیاردی این مردم است که به دستور و فرمان و خواست شما به سمت افغانستان و حزب‌الله و لبنان و سوریه و هزار جای دیگر سرازیر شده.

ایرادی نداشت اگر مردم ایران می‌دانستند پولشان به فرمان شما به چه منظوری و به کجاها رفته و می‌رود. نمی‌دانم چرا به این مهم دست نمی‌برید؟ با شناختی که از آقای خاتمی دارم، و اطمینان دارم خود جناب شما نیز در این سخن با من هم‌رأی و هم‌نظرید، وی اگر به پول مردم دست می‌برد، حتماً بابت ریال به ریالش پاسخگو بود. و این پاسخگو بودن وی و پاسخگو نبودن شما نه کم اختلافی است. مهم این که ظاهراً آقای خاتمی از همین منظر بدهکار مردم نیست. شما اما سخت بدهکار مردمید. سخت. بسیار سخت. امروز به کنار، فکری آیا برای فردای خود فرموده‌اید؟

مجامع علمی و فرهیختگی کشور ما عمدتاً به جناب خاتمی گرایش بطئی و آشکار دارند. از صمیم دل برای او احترام ویژه قائلند. او را فردی موافق و همراه برای فرا بردن علم و فرهیختگی و واگشایی ساحت‌های اندیشمندی یافته‌اند. دانشگاهیان و دانشمندان ما اما شما را مسؤولی می‌دانند که گاه دست بر گلوی علم نیز می‌برد. مسؤولی که هر از چندی باید به محضرش برده شوند تا او با آنان سخن عالمانه بگوید.

داستان استحاله دانشگاه‌ها در مفاهیم اسلامی که به تقلیل مرتبه علمی کشور انجامیده و نهایتاً به تفکیک جنسیتی در دانشگاه‌ها رضایت داده است، و داستان فرو کوفتن علوم انسانیِ متداول، و برکشیدن علوم اسلامی که خودِ جنابِ شما آن را باب فرموده‌اید، داستان غمباری است که تا هماره با نام شما همراه خواهد بود. داستانی که شرمنده‌ام بگویم: خیلی زود به طنز گرایید و راه به جایی نیز نبرد.

خود می‌دانم که برای بیان این سخنانِ نامتعارف بهای سنگینی خواهم پرداخت، اما چرا نگویم آنانی که شما را به فرو کوفتن علوم انسانی ترغیب کردند، اکنون خود پس کشیده‌اند و نام شما را به امتداد نامِ علم‌ستیزان سپرده‌اند. پس در عرصه علم و دانش و دانشگاه نیز، آنکه خواستنی‌تر است، آقای خاتمی است.

آنگاه که جمعی از دانشجویان را برای مجالست و مؤانست به نزد شما می‌آورند، به شکل و شمایلشان بنگرید و ببینید آیا همگانِ آنان برگزیده و یکجور نیستند؟ و مثلاً در میانشان آیا دانشجویان غیربسیجی و غیرچادری پیدایند؟ بله، این همان دروغی است که شما را به امضای آن تحکم کرده و می‌کنند.

بیایید و به یک آزمون پیشنهادی من تن در دهید: در دو تالار بزرگ و مجاور هم، شما و آقای خاتمی با دانشگاهیان سخن بگویید. با تبلیغاتی متعارف. بی هیچ ویژگی رهبری و فرماندهی کل قوا برای شما، و بی‌کسی و بی‌کارگی برای آقای خاتمی. اطمینان دارم نتیجه‌ای که از در و دیوار این دوتالاربه بیرون خیز برمی‌دارد، شما را با من بر سر این مدعا همرأی می‌کند که آقای خاتمی از وجاهت علمی فراوان‌تری برخوردار است.

پنج: آقای خاتمی اگر همین اکنون بخواهد به کشوری سفر کند یا حتی به کشوری پناهنده شود، بلااستثنا همه کشورهای جهان پذیرای او خواهند بود. شما اما نه .متأسفانه کشوری در این جهان مشتاق شما نیست.

شاید چاپلوسان اطراف شما گردن‌کشانه بگویند: خاتمی را اگر همه کشورها می‌پذیرند، به خاطر خصلت‌های وادادگی و جاسوسی و «سوروسیِ» اوست. و اگر مولا و مقتدای ما را نمی‌پذیرند، به خاطر استکبارستیزی و سر خم نکردن او در برابر جهانخواران است. که می‌گویم: مگر قرار نبود آوازه انقلاب ما را جهانیان بشنوند و مشتاق ما شوند؟ خوب بسم الله، این جهان و این ما و این رهبر فکری ما. رهبر ما برای این ارتباط کجا باید برود؟

 ما و شما با به صحنه آوردن یک جور اسلام متغایر و گزیده‌گرا، که فساد را در "فاضل خداداد" دیدیم و در "رفیق‌دوست" ندیدیم، و غیرت‌مندی را در پاره شدن عکس امام دیدیم اما در مغز متلاشی شده جوانان مردم ندیدیم، ضربه‌ای کاری به اصل این دین آسمانی زده‌ایم. دین‌گریزی مردمان ما، و روی‌گردانی مردمان جهان از ما، باعث شده که مخاطبان جغرافیایی ما روز به روز از گردونه دوستی با ما کنار روند.

نویسندگان و هنرمندان کشورمان به خاتمی متمایل‌ترند. چرا که در او ادب را و پاکی را و درستی را و فهم را و هنردوستی را و مردمداری را باور کرده‌اند. البته جماعتی از نویسندگان و هنرمندان نیز پای در رکاب شما دارند. اما فاصله ملات هنری و قابلیت‌های ادبی این دو، به قدر خشت خام از خشت پخته است. البته منکر حضور انسان‌های شریف و کارفهم و درستکار در کنارشما نیستم. منتها معدل افرادی که گرداگرد شما مجتمع شده‌اند، مشترکاتی در چاپلوسی و لکنت زبان و آب زیر کاهی دارند. وگرنه این همه دزدی و آسیب و نفرت از کجا برمی‌جوشد و به جان جامعه فرو می‌نشیند؟

پلیدترین و هیولاترین افرادی که می‌شود آنان را از میان پلیدان و هیولایان برگزید، شرمنده‌ام، در کنار شما و گوش به فرمان شما و مدعی حمایت از شمایند. این هیولایان، چه در بخشی از وزارت اطلاعات و چه در جاهایی ازسپاه، به اعمال زشت‌ترین رفتارهای غیرانسانی با مجرمان و متهمان، و به سر فرو بردن به کانون خانواده‌ها و به هم زدن مناسبات اخلاقی و فرهنگی و اقتصادی و سیاسی کشور مشغولند و احتمالاً خود جناب شما نیز به چند و چون رفتار اینان اشراف و وقوف دارید. و گرنه مگر باورکردنی است جناب شما از هزار اسکله قاچاق سپاهیانتان بی‌خبر باشید؟ یا به روبیدن سهام مخابرات توسط آنان، دستور نفرموده باشید؟ و به تک تک پرونده‌های معترضان سیاسی نظر نینداخته باشید؟

در پستوهای این دو نهادی که من منکر شایستگی‌های آنان نیستم و قدردان زحمت پاکانشان هستم، رنج‌ها و آسیب‌ها و دژخیمی‌هایی دست به دست می‌شود که وای اگر فردا روزی پرده‌ها فرو افتند و ما بدانیم مثلاً حجت‌الاسلامان طائب و حسینیان و فلاحیان در چه فاجعه‌هایی سهیم بوده‌اند و از کجاها و چه کسانی دستور می‌گرفته‌اند.

در پرونده خاتمی اما از این هیولاها خبری نیست. اطرافیان او اگر هم خسارتی به بار آورده باشند، نه از هیولاگونگی و پلیدوارگی، که از ندانم‌کاریِ آنان بوده است. دست خاتمی و اطرافیان او برخلاف ما از «خون» مبرّاست.

در میان دارایی‌های سید محمد خاتمی هر چه که باشد، «اوباشان مذهبی» نیست. این دارایی اما مخصوص جناب شماست. من در «نامه نوزدهم» به توصیف بخشی از هزارتوی این جماعت خودجوشِ کفن‌پوش پرداخته‌ام. بی‌خردانی که ریسمان اراده آنان نه در دست پاسداران است و نه در دست نیروهای انتظامی.

بدا که این اوباشان مذهبی را شما به کار انداخته‌اید، و آنان نیز تنها و تنها از جناب شما حرف‌شنوی دارند. وگرنه چگونه می‌شود جماعتی تهی‌مغز انسان‌نما، جلوی چشم پاسداران شما و مأموران انتظامی شما، فریادکشان و الله اکبر گویان زیر و بالای زندگی یک مرجع تقلید یا یک معترض را به هم بدوزند و کسی نیز متعرضشان نشود؟ 

همه ما اطمینان داریم اگر خاتمی به جای شما بود، حتماً سپاهیان را از ورود به کارهای سیاسی و اقتصادی و اطلاعاتی بر حذر می‌داشت. و البته میرحسین موسوی نیز. راز واژگونی انتخابات دو سال پیش نیز در همین نکته است. نامحرمان نباید سر به اندرون بساط فربگی سپاهیان فرو می‌بردند و کامشان بر می‌آشفتند. شما اما به سپاهیان اجازه ورود به این حوزه‌ها را دادید تا با سر فرو بردن به فرصت‌های خاص و روبیدنِ اموال مردم، به بهره‌مندی‌های ویژه درافتند. امروز مگر اینان را با هزار خط و نشان و توپ و تشر می‌توان به جای نخست‌شان باز می‌بُرد؟ هرگز! طعم مال حرام به کام جماعتی که نشست، تا پای جان از او صیانت می‌کند.

خاتمی «حفظ نظام» را در حفظ و برپایی علم و ادب و قانون و برآمدن شایستگان تعریف کرد. ما و شما اما حفظ نظام را به «حفظ خودمان» تغییر ماهیت دادیم. جوری که نظام از همین تغییر زاویه‌ای که ما بر او بار کردیم، از ریخت افتاد و همه حاجت‌های انقلابی‌اش که برکشیدن عدل و انصاف و انسانیت و رشد و بالندگی و استقلال بود، به خاک نشست. امروز در سخنرانی نماز جمعه خویش به استقلال کشور اشاره فرمودید. عجبا که شما نام «التماس» به چین و روسیه را – برای آنکه در مجامع جهانی جانب ما را داشته باشند – استقلال نهاده‌اید.

راستی وابستگیِ ما به چین و روسیه آیا بیش‌تر است یا وابستگی شاه به آمریکا؟ داستان نیروگاه اتمی بوشهر را که این روزها خاک می‌خورد، در نظر آورید. که چهار برابر پول داده‌ایم و یک بساطِ بی‌مصرفِ پرهزینه و از رده خارج را به زیر بغلمان داده‌اند. نکند اسم این ورشکستگی را فراورده علمی بگذاریم؟

بر خلاف ما که با دروغ بناهای فراوانی برساختیم و با دروغگویان نرد عشق باختیم، خاتمی اما صداقت را برکشید و همکاران خود را به راستگویی و راستکاری دستور فرمود. او برای نخستین بار صداقت را با مسؤولیت آمیخت. درست همان چیزی که ما بدان پشت فرمودیم. همین امروز جناب شما در نماز جمعه فرمودید که جامعه ما از آزادیِ وافری برخوردار است. برخلاف زمانِ شاه که از اختناق آکنده بود!

این آزادی را اگر از مطالعه «کیهان» و «رجانیوز» دریافته‌اید، یک نگاهی نیز به صدا و سیما بیاندازید. صدا و سیمایی که در زیر لایه‌های سنگینِ سانسور به خفگی دچار شده و با پخش این سخن شما (که ما را آزادی فراوان است) به صورت مخاطبان خود لبخند می‌نشاند. می‌دانید چرا؟ دلیلش بماند برای فرصتی که روی در روی شما بایستم و ساعت‌ها درباره نبود آزادی در جمهوری اسلامی سخن بگویم. اجازه بدهید تنها به همین بسنده کنم که: صدا و سیمای ما یکی از پرسانسورترین رسانه‌های جهان است.

شاید بفرمایید آیا این آزادی نیست که تو- نوری‌زاد – هر هفته سخنان شرم‌آور می‌پراکنی؟ که می‌گویم: من آقا جان، جانم را کف دست گرفته‌ام. مأموران شما پلیدترین رفتارها را با من و خانواده‌ام پرداخته‌اند. من چیزی برای از دست [دادن] ندارم. من و خانواده‌ام خود را مهیای همه آسیب‌ها ساخته‌ایم. کسی که به استقبال یک چنین سرنوشتی شتافته، این مقدار آزادی را از حلقوم حاکمان بیرون می‌کشد. اسم این آزادی نیست. اسمش هیاهوی پیش از مرگ یک محکوم به اعدام است.

خاتمی مقام جوان را فرا بُرد و تا جایی که توانست به جوانان بها بخشود، ما و شما اما جوان را در بسیجیانِ تحت فرمان خود محدود کردیم. به همین دلیل است که تا جوانان دیگر سر برآوردند که: ما نیز هستیم، با چماق جوانان بسیجی بر سرشان کوفتیم. همین امروز، جمعی از جوانان بسیجی را اگر وا گذاریم، مابقی آنان به خاتمی متمایلند. می‌دانید چرا؟ برای این که ما و شما جوانی را به محدودیت تحکم می‌فرماییم، و خاتمی، جوان را با مختصات فطری‌اش می‌خواهد. و برای تجلی همان فطرتِ جوانی فضا می‌پردازد. تمام محدودیت‌هایی را که ما و شما و دستگاه‌های فرهنگی ما بر سر جوان و موسیقی و هنر و قلم بارانده‌ایم، بر خلاف خواست ما امروزه به ظهور گستره‌ای از آسیب‌ها منجر شده است. خاتمی بر خلاف ما و شما این را می‌دانست. به همین دلیل است که خاتمی در میان جوانان از ما و شما خواستنی‌تر است.

خاتمی تا توانست به رسانه‌ها – غیر از صدا و سیما که تحت فرمان جناب شما بوده و هست - اکسیژن رساند، و ما و شما همان اکسیژن را از گلوی رسانه‌ها بیرون کشاندیم. اهالی رسانه، که بانی یکی از محکم‌ترین ارکان فرهنگی و هنری و اجتماعی‌اند، از دوران خاتمی به دوره تنفس رسانه‌های مکتوب یاد می‌کنند. و بدیهی است که او را بیش از ما و شما بخواهند.

خاتمی گرچه یک روحانی است اما هرگز به تعصبات مذهبی روی نبرد. ما و شما اما با همین تعصبات مذهبی به جان مخالفان خود فرو شدیم و تعریف تازه‌ای از مدارا را به نمایش گذاردیم. خاتمی به ساحت روحانیان آسیب نرساند. بر خلاف ما که بر بنیان روحانیت تبر کوفتیم.

در سخنان نماز جمعه امروز، برای نخستین بار به واژه «گفتمان و منطق» متوسل شدید. مخاطب شما آمریکا بود. همان آمریکایی که در این سال‌ها مضروب غلیظ ‌ترین شعارهای آتشین شما بود. امروز اما، به جای شعارهای تند احساسی، چه خوب که سخن تازه‌ای از شما شنودیم. چه؟ گفتمان، رفتار مبتنی با منطق؛ که یعنی در جایی که آمریکایی‌ها می‌توانند با جمهوری اسلامی گفتمان کنند و با او به منطق سخن بگویند، چرا می‌خواهند به زور روی برند؟

آیا باورکردنی بود این سخن؟ شمایی که همیشه با تندترین الفاظ و واژه‌ها با آمریکا سخن می‌فرمودید، امروز از «گفتمان و منطق» سخن به میان آوردید. و این البته اگر چه دیر اما رویکرد مبارکی است از جانب شما. خاتمی برخلاف ما از همان ابتدا به گفتگو و منطق ایمان داشت. گفتگوی تمدن‌ها را او پایه نهاد و ما از فرط حسادت قدرش ندانستیم. خاتمی وقتی سخن از گفتمان می‌گفت، یا به منطق اشاره می‌کرد، مجامع جهانی او را باور می‌کردند.

البته به آمریکایی‌ها اجازه بدهیم این الفاظ دیرهنگام شما را باور نکنند. چرا ما آمریکا را به گفتمان و منطق می‌خوانیم و باب همین دو رویه را به روی معترضان خود می‌بندیم و از گفتمانِ با آنان هراس می‌ورزیم؟

راز قتل‌های زنجیره‌ای که آشکار شد، هیولاهای وزارت اطلاعات به خاتمی التماس کردند که بیا و این فضاحت را علنی مکن. چرا که علنی کردن این فاجعه، حیثیت وزارت اطلاعات و حیثیت خیلی‌ها را به باد می‌دهد. در عوض ما قول می‌دهیم که دست از کشتن مابقیِ فهرستِ آنانی که باید کشته شوند، بداریم. با اطمینان می‌گویم اگر هر مسؤولی به جای خاتمی بود، به همین وعده بسنده می‌کرد و پای از خطر به در می‌برد. اما او بر علنی کردن آن فاجعه پای فشرد.

به همین دلیل، ما تا همیشه تاریخ مدیون این رشادت خاتمی هستیم. خدا می‌داند در پستوهای وزارت اطلاعات چه لخته‌هایی از خون بی‌گناهان را شسته‌اند و کسی نیز از نام و نشان قربانیان خبر ندارد. قتل‌های زنجیره‌ای، صمیمانه بگویم: به وجهه شما آسیب فراوانی وارد آورد، و به وجاهت خاتمی افزود.

مجلس مورد نظر خاتمی مجلسی مستقل و صاحب رأی است و مجلس مورد نظر شما مطیع و حرف گوش کن. قبول می‌فرمایید که مجلس اول کارا و پویا و مجلس دوم خفیف و متزلزل است. و این تزلزل، همان خصلتی است که ما و شما در این سال‌ها بر همه هیکل مجلس فرو بارانده‌ایم و مصرانه خسارت‌های آن را انکار فرموده‌ایم.

صمیمانه می‌گویم که خاتمی از همه کسانی که شما نام ببرید، خواستنی‌تر و درستکارتر است. و من حیران اینم که شما چرا این مرد بزرگ را وانهاده‌اید و از ریسمان فردی چون شریعتمداری و علم الهدا و سید احمد خاتمی و احمدی‌نژاد آویخته‌اید. شما اگر یک دوست صادق داشته باشید، خاتمی است. همو که خیر شما را می‌خواهد و مردمان فراوانی چشم به او و به قدم‌های او دارند. قدر او را بدانید و دست او را به گرمی بفشارید و از او دلجویی کنید و با او به راه‌های ناپیموده درافتید.

جمعه چهاردهم بهمن سال نود

با احترام و ادب: محمد نوری‌زاد

بدرود تا جمعه‌ای دیگر

منبع: وبسایت رسمی محمد نوری‌زاد (این نامه با اندکی تلخیص در پیک نت منتشر شد)

پیک نت 16 بهمن

 
 

اشتراک گذاری: