محمد نوریزاد شرف ماندههای نسل اول
است. تا امروز ۱۵ نامه به رهبر خود
نوشته، و دریغ از دو سطر پاسخ. اگر در
روی کرهی زمین فقط یک نفر طالب
رستگاری رهبر فعلی باشد، همو است.
او در نامهی آخر از جمعی معروف
خواسته که اگر هیچ کار ازشان بر
نمیآید، دستکم چیزی برای رهبر
بنویسند. اکثر این معروفها از روحانیت
هستند.
جسته و گریخته دلایلی از طرف روحانیت
در باب بی عملیشان به گوش میرسد، که
نوریزاد در نامهی آخر خودش هم به
آنها اشاراتی داشت.
لازم است با هم آنها را بررسی کنیم.
۱. عدم احتمال تاثیرگذاری: اینکه
نامهی ما تاثیر ندارد.
سوال این است که «بر کی؟». بر رهبر
فعلی شاید، ولی بر بعضی دودل ها چه؟
بر جوانانی که ادعای معلمیشان را
دارید چه؟ بر ملتی گرسنه و بیکار و
فسادزده چه؟
سواستفادهی دشمنان: اینکه این
نامهها باعث سواستفادهی دشمنان
میشود.
دشمن کار خودش را میکند، و چقدر هم
با سکوت شما موفق است. شما هم کاری
بکنید.
۳. عدم اطمینان از گفتهها: اینکه
مغرضان اشکالات را بزرگتر جلوه
میدهند، و وضع به آن خرابی نیست که
تذکر مستقیم ما را طلب کند.
در این صورت مردم میپرسند روحانیتی
که در بدست آوردن تواتر یک حدیث ۱۴۰۰
ساله ادعای استادی دارد، چطور از بدست
آوردن تواتر حرف و حدیث زمان خودش
ناتوان است؟ زمانی تاجزاده، دیگر شرف
نسل اول گفته بود، وقتی آقای جنتی
روزگار خودش را درست تحلیل نمیکند،
چطور میتوان ادعای تحلیل ۱۴۰۰ سال
پیش را از او قبول کرد.
بسیاری از جماعت اسم آورده شده در
نامهی نوریزاد، برای امور شخصی یا
نیمهشخصی نامه و پیام میفرستند. آیا
به اسارت رفتن یک ملت ارزش دو خط نامه
را ندارد؟ |