فردی با نام "کوشان. م" که ظاهرا، پس از شنیدن پیام اخیر
رضاپهلوی، دلش بیشتر از همیشه برای بازگشت سلطنت پهلوی به
ایران، حتی به ضرب و زور حمله نظامی امریکا به ایران تنگ شده،
نامه ای خطاب به دکتر خزعلی نوشته که در وبسایت وی نیز منتشر
شده است. وی در بخشی از نامه اش نوشته:
«امروزه در صحنه سیاسی ایران ، تعاریف مختلف و نامعلوم ، با
مقاصد و باورهای گاها مجهول همه با هم در زیر بیرقی به نام
اپوزیسیون سینه می زنند و یا دموکراسی گویان هیئتی عریض و طویل
را نمایندگی می کنند.وسعت این طیف از لیبرال دموکرات های سخت
باورمند به سکولاریسم تا اصلاح طلبان دوستدار دوران طلایی امام
راحلشان، آنقدر گسترده و ناهمگون شده که جزو محالات است یک حبل
متین و نخ وحدت بخش برای این دانه ها متصور شویم و همین باعث
شده مردم هم پریشان تر از همیشه به زیر ظرف دانه ها بزنند که "
بابا نخواستیم همین جمهوری اسلامی هست تا ببینیم آمریکا به داد
ما میرسد یا نه! ".
حق هم با ملت جاری در خیابانهای سیاسی ایران است که چون نیک
بنگریم استامینوفن را برای گلودرد چرکی تجویز می کنند و تازه
غرولند هم بجان تن رنجور بیمار می زنند که به نسخه ما گوش نمی
دهد!»
مهدی خزعلی نیز در پاسخ به وی، گریبان نویسنده نامه را از
همانجائی گرفته که او سعی کرده زیر کروات پنهان کند. خزعلی
نوشت:
«ایشان-رضا پهلوی- که خود را شاهزاده می خواند، باید پیاده شود
و خود را شهروند ایرانی بخواند، حساب و کتاب اموالش را شفاف
برای مردم بگوید، از 33 سال گذشته اش خبر دهد، آن وقت اگر
حسابش پاک است با خیال راحت یک پرواز بگیرد و به ایران بیاید،
بر فرض که به اوین برندش، مگر خون او از ما رنگین تر است، برود
ببیند که ما چه می کشیم! آن وقت که مثل من بدون گرین کارت شد،
می توانیم او را مثل یک شهروند ایرانی بدانیم، آخر باید بتواند
در کنار یک کارگر و یک معلم زحمتکش و یک رفتگر شریف در مترو
بایستد!
ما با این آقازاده بازی و شاهزاده بازی مخالفیم، از نسل هر که
می خواهی باش، خودت باش، فرزند خصال خویشتن باش!
این ملت دیگر شاه و سلطان و ملک و امیر و ... نمی خواهد، می
خواهد خودش بر سرنوشت خود حاکم باشد و با رای خود کسی را به
خدمتگزاری برگزیند و با اشاره خود برکنارش کند، دیگر از هاله
قدسی و نورانی خسته شده است، از سایه سلطان و ظل الله می خواهد
به آفتاب امن آزادی پناه برد. بس است سایه سنگین زید و عمرو،
چرا باید همیشه سایه ای بر سرمان سنگینی کند؟ ما نوکری و
خدمتگزاری می خواهیم که هر وقت نخواستیم با اشاره ای برود و
قدرت به دیگری بسپارد! کسی می خواهیم که بتوانیم او را سخت
بازخواست کنیم، کسی که به تیغ قلم او را هر روز و هر شب
بنوازیم. بی ترس و واهمه، فارغ از دلهره! بی لکنت زبان، بی
مقدمه و بدون القاب دهن پر کن!
دوست عزیز؛ من هرگز دستی آلوده به جنایت نداشته ام، من در
کمیته مهدوی کنی نبوده ام، من حتی از انجمن اسلامی دانشگاه
پرهیز کرده ام، من فقط یک بسیجی خیبری بوده ام و بس، هنوز هم
فضا برایم مهیاست،می خواهید یک بله بگویم و پستی و جایگاهی
بلند و رفیع داشته باشم؟، حتی در زندان هم برایم پیشنهادات
خوبی می آمد! پیشنهاداتی که برخی برای رسیدن به آن تن به هر
ذلت و خواری می دهند.»
1390/9/29
پیک نت 30 آذر |