ايران  

        www.pyknet.net

   پيك نت

 
صفحه اول پیوندهای پیک بايگانی پيک

5شهریور  1390

infos@pyknet.net

 
 
 

افطار اصلاح طلبان در خیابان
افطار جوان ها در پارک ملت
و درمحاصره مانور وحشت

 
 
 
 

دکتر مهدی خزعلی درباره مراسم افطار در خانه دکتر تاجرنیا نوشته است که ماموران امنیتی راه را بر روزه داران اصلاح طلب بسته و آنها که شمارشان ظاهرا 200- 300 نفر بوده کنار خیابان و نه بر پشت بام خانه تاجر نیا افطار کرده اند.

یک گزارش دیگر هم در فیسبوک منتشر شده درباره افطار در پارک که می خوانید:

پنجشنبه سوم شهریور. مثل خیلی ها برای افطار به پارک ملت رفتیم . جو امنیتی سنگینی در پارک حاکم بود و پارک کاملا تبدیل به یک پادگان بزرگ شده بود! . ساعت 19:15 با دوستان به درب پارک رسیدیم . از همان ابتدای در ورودی "عجالتا" دو ماشین بنز پلیس ایستاده بود و چند پلیس و پاسدار که گاهی از مردم سوالاتی می کردند ولی ما از آنجا رد شدیم . باورمان نمیشد که قرار است جو امنیتی به وجود آید و گفتیم شاید طبیعی است . چند نفری از جوانان را هم دیدم که صحبت از فیسبوک و مراسم افطار می کنند و وسایل افطار همراهشان بود .. و خوشحال حرکت کردیم. ولی کمی که جلوتر رفتیم و وارد سربالایی شدیم دیدیم که از ضلع جنوبی پارک چند ماشین پلیس با چراغ گردان روشن مشغول گشت زنی در کوچه های تنگ پارک هستند !  بلافاصله دو ون پلیس را هم دیدیم که پشت سرشان بود .. (تعداد ون ها تا انتها که آنجا بودیم به نزدیک 10 رسید.) قرار بود ساعت 19:30 در بالای پله های پارک (ضلع شرقی دریاچه) حضور داشته باشیم و با پخش ربنا، به همراه دیگران مراسم را آغاز کنیم .. که تا 19:50 چند ده نفری در آنجا آمده بودند ولی به خاطر جو امنیتی شدید کسی نمی توانست حرفی بزند و یا موبایلش را روشن کند (برای پخش ربنا)
پس ما هم محل را به سمت پایین پله ها ترک کردیم که با صحنه گشت موتور های دو ترکه با کلاه کاسکت مواجه شدیم که در پارک شروع کرده بودند به مانور دادن ... یادآور روزهای ....! از قسمت جنوبی دوباره به سمت دریاچه آمدیم و در اینجا بود که همزمان با پخش اذان (20:01) یک ماشین پلیس به همراه یک ون با چراغ گردان روشن از سمت پایین دقیقا در محل تجمع اصلی (شرق دریاچه) مانور دادند و بعد پارک کردند ! و پشت آن ها هم موتور سیکلت ها شروع به مانور وحشت کردند (البته نه خیلی تابلو) و تمام دور دریاچه را به گشت زنی مشغول شدند .. و دقایقی بعد که طوفان و بعد باران شدید شروع شد و ما هم 20 دقیقه ای در جایی پناه گرفتیم تا آرام تر شود ..

بعد دوباره به سمت دریاچه رفتیم و حدود ساعت 20:45 به خاطر باران شدید تقریبا پارک خالی شده بود .. ولی آن دو ماشین هنوز در ضلع شرقی دریاچه مستقر بودند ...

شروع کردیم که از پارک خارج شویم .. از سمت مقر پلیس .. که مشاهده کردیم که 3 یا 4 ون پلیس هم آنجا مستقر هستند و حدود 20 گارد ضد شورش! را دیدیم که گوشه ای ایستاده بودند و با هم بحث می کردند و به نظر میرسید برای ترساندن مردم و خانواده هاشون با هم اختلاف نظر دارند

بگذریم .. از پارک خارج شدیم و لحظاتی بعد دیدیم که تمام چراغ های پارک را رسما خاموش کرده اند (ساعت 9:15)(مطمئن نیستم ، شاید برق رفته بود) و یک ماشین پلیس هم نور بالای خودش رو به سمت بیرون پارک روشن کرده بود

 

پیام ها:

... و ما تا آخر با شما بودیم و همراه شما زیر بارانی که به اندازه اشک خدا خیس بود لرزیدیم ... و نالیدیم و خدا هم صدای ما را شنید و گریست .. مگر میخواستیم چه کنیم ؟ ... بغضم گرفت وقتی نگاه جستجوگر مردم را می دیدم .. که در میان آن جو امنیتی در پارک ملت دنبال نگاه آشنا می گشتند و شاید دنبال شریکی تا افطارشان را با او قسمت کنند ...
-----------------------

تحمل یک ساعت و نیم افطار دور همی ایرانی ها را هم نداشتند ؟ شاید ما مسلمان نیستیم ؟ نکند ایرانی هم نباشیم ؟ کدامش را تحمل نکردند ؟ ربّنا را ؟ افطار را ؟ شاید ایران دیگر مرزش پر گهر نیست که خواندنش جرم باشد !

-----------------------
یک بار، فقط یک بار به ما اعتماد کنید ... گارد و موتور ضد شورش ؟ برای افطار کنندگان؟ باور کنید ما هم از جنس خودتان هستیم ... عزیزی که با بیسیم مراقب بودی تا کسی در کنار دیگر هموطنانش افطار نکند .. تویی که "مامور بودی و معذور" تا خانواده ها را بترسانی تا "ایـــــران" را نخواند ! ... آیا یک بار، خودت شرح مراسم ما را خواندی؟ زیبا نبود ؟ آرامش در متن آن، هیچ جذابیتی برایت نداشت ؟ افسوس!

 
 

اشتراک گذاری: