پس از آزادی از برادرم حاج عباس پالیزدار خبری نبود. نگرانش
شدم. مگر میشود عباس مرا فراموش کرده باشد، تلفن را هم جواب
نمی
داد، تا این که خبردار شدم در سی
سی
یو بستری است.
یادش بخیر جزیره مجنون، او آرپی
جی زن بود و من بیسیم
چی، او برجک تانک میزد و من پیام پیروزی مخابره می
کردم. گذشت و گذشت تا سال 87 که او برجک مفسدان اقتصادی را زد
و زندانی شد و من در بهشت زهرا بر مزار شهدای خیبر سخنرانی
کردم ، آن روز فریاد کردم که باز هم خیبر است، باز هم آرپی
جی زن ما – حاج عباس – برجک آقایان را می زند و من باید پیام
او را فریاد کنم.
امروز هر دو زندانی هستیم، یکی بر شکمبارگی مفسدان شوریده و
دیگری بر ظلم و ستم و بیدادشان! جرم ما چیست؟ مگر چه کرده
ایم؟ جز این که از ارزشهای انقلاب دفاع کرده
ایم؟ جز این که به سیره علوی دعوت کرده ایم؟ جز این که
شکمبارگی آقایان و آقازاده ها را تحمل نکرده
ایم؟ جز این که بر مظلومیت اسلام عزیز گریسته
ایم؟ راستش را بگویید، جرم ما چیست؟ از این الفاظ دهن پر کن
صد من یک غاز برایمان نبافید، " اقدام علیه امنیت ملی" "
تبلیغ علیه نظام" " اجتماع و تبانی علیه نظام" " اهانت به
زید و عمرو و حسن و حسین و تقی و نقی"
یا لااقل نظام را برایمان تعریف کنید، آیا حضرت آیت الله
کارخانه دار و معدن دار و جنگل دار و آقازاده رانت خوار
نظامند؟ آیا دولت دروغ و فریب و نیرنگ و جن و رمل و اسطرلاب،
نظام است؟ آیا دکترهای آکسفورد نرفته نظامند؟ آیا
....
90/5/29
مهدی خزعلی |