فیسبوک آقای شهبازی، پژوهشگر تاریخ معاصر ایران، گاه عرصه بحث
های مهمی است. در خلال این بحث ها، گاه اطلاعات و اخبار مهمی
مطرح می شود. ما، تاکنون در چند نوبت سعی کرده ایم از درون این
بحث ها، آن نکات خبری را استخراج کنیم که در تفسیر رویدادهای
ایران می تواند نقش راهنما را ایفاء کند. از جمله، در تازه
ترین بحثی که روی این فیسبوک قرار داد، بررسی تاریخی- سیاسی
نقش بهائیت در ایران است. در این بحث، گرداننده آن – شهبازی-
اطلاعاتی را فاش می کند که بی تردید اگر مستند و قابل اثبات
نباشد، گریبان او را آنها که مترصد گرفتن گلوی او هستند، آن را
پیراهن عثمان کرده و سر از دادگاه و ... در خواهد آورد. به
همین دلیل است که این اطلاعات را
- بی آنکه اساسا بحث بر سر دین و مذهب و ایمان افراد باشد-
باید جدی تلقی کرد. از جمله
در بحث مربوط به بهائیان در ایران، برای نخستین بار فاش می شود
که در میان حزب الهی های دو آتشه، در میان فرماندهان سپاه،
درمیان اطلاعاتی ها و در میان بانکداران و بزرگترین صاحبان
کارخانه های تولیدی بهائیان حضور تاثیر گذار دارند. اگر مبنای
گوشه ای از تفسیر رویدادهای ایران را نفوذ این شبکه و همچنین
شبکه یهودی تبارانی که مسلمان دو آتشه شده اند قرار دهیم،
آنگاه می رسیم به این واقعیات:
اعدام های سیاسی، سرکوب آزادی ها و بویژه آزادی احزاب و
مطبوعات، پرونده قطور ترورهای گروهی و دولتی، شکل گیری گروه
هائی مانند "فرقان" که نخستین برگ ترور در جمهوری اسلامی را با
ترور تیمسار قرنی و آیت الله مطهری نوشت؛ و سرانجام، کودتای 22
خرداد و جنایاتی که علیه مردم مرتکب شدند و به زندان افکندن
نسل اول مذهبی انقلاب که حداقل در کارنامه شان پیشینه تبار
یهودی و وابستگی های بهائیت- مانند دولت و حاکمیت کنونی- وجود
نداشت!
کارنامه جمهوری اسلامی پیچیده تر از آنست که بتوان قضاوت های
سطحی پیرامون رویدادهای آن کرد. و در این کارنامه، سهم علی
خامنه ای در کشاندن انقلاب 57 به منجلابی که انقلاب و نظام و
مردم در آن دست و پا می زنند، سهمی تاریخی است. سهمی که با
کشاندن ایران به یک جنگ تازه و تکه پاره شدن ایران می تواند
کامل تر شود!
در مواردی نه چندان اندک، در کمال ناباوری به کسانی میرسم که
در خاندانهای بهائی ریشه دارند. نمیگویم بهائیاند زیرا
رسماً خود را مسلمان میخوانند و از نظر شرع و قانون این اقرار
کفایت میکند. ولی
نمیتوانم بفهمم چرا این بهائیزادگان، که تا انقلاب به
خانوادههای بهائی فقیر یا در بهترین حالت میانه حال روستایی
یا شهری تعلق داشتند، در طول سه دهه اخیر به متمولین برجسته
ایران بدل شدهاند، و گاه در مناصب حساس جای گرفتهاند و از
نظر مالی و سیاسی بگونهای رشد کردهاند که گویی شبکهای مقتدر
حامی ایشان است و برخی چنان ثروتمندند که کارخانههای دهها
میلیارد تومانی مصادره شده را میخرند و درواقع باز پس
میگیرند. در
مملکتی که گاه سوراخ گزینش چنان تنگ میشود که مسلمانترین
مسلمانان از آن رد نمیشوند، چگونه این بهائیزادگان در مناصب
حساس جای گرفتهاند، یا پیمانهای بسیار کلان دولتی نصیب ایشان
شده و میشود؟ پیشینه فلان فرمانده نظامی پیشین در فلان استان
را میکاوی، به تبار و خاندان بهائیاش میرسی و البته درج
اعلام برائت از خانواده خود در پرونده گزینش وی. به معاون
مالیاش میرسی همین است، به معاون اطلاعاتیاش میرسی همین
است، پیشینه فلان ناظر ذینفوذ در سیمای جمهوری اسلامی را
میکاوی، که در
دهه اخیر
نقش بزرگی در ترویج جن و جنبازی در سریالهای تلویزیون داشت،
به تبار بهائیاش میرسی. شرکتهای بزرگ ساختمانی و پیمانکاران
بزرگ بخش خصوصی را میکاوی، نتیجه همین است.
حیران ماندهام
و نمیدانم کدام را باور کنم؟ آن خراب کردن قبرستان بهائیان در
فلان روستای بهائینشین شرق مازندران، و جنجالی که
برمیانگیزد، یا فیلم گردانیدن آن پیرمرد هفتاد ساله بیمار
قلبی بهائی با دستبند و پابند در خیابانهای تنکابن را، با آن
چهره مهربان که گویی عامدانه برای این کار برگزیده شده، یا این
حضور «بهائیزادگان مسلمان» را در همه جا؛ بویژه در میان کسانی
که یا مسبب تاراجها و مفاسد مالی عظیم پس از انقلابند یا عامل
پدیدههای شوم و جنجالی همچون «قتلهای
زنجیرهای»؟
پس از انقلاب، بخشی از بهائیان در عرصههای اقتصادی، اعم از
دولتی یا خصوصی، حضور جدّی دارند و با وضع قوانین جدید و
پیدایش بانکهای خصوصی در این عرصه نیز به شدت فعال شدند. این
بهائیان در بخش دولتی در کسوت «مسلمانان
حزباللهی»
پنهاناند ولی در بخش خصوصی گاه چندان هم پوشیده نیستند. اینان
از پیمانهای بزرگ دولتی سودهای کلان میبرند. نمونههای متعدد
میشناسم ولی به دلایل روشن از ذکر مصادیق معذورم.
پدیده بهائیت را به سادگی نمیتوان تحلیل کرد؛ پیچیده تر از آن
است که تصور میرود. مسئله بهائیت مسئله یک فرقه دینی نیست؛
مسئله یک سازمان سیاسی است که بعنوان کهنترین و منسجم ترین
سازمان سیاسی ایران شناخته میشود.
آخرین آمار بهائیان به آوریل 1985 تعلق دارد که مرکز سازمان
جهانی بهائیان (حیفا، اسرائیل) شمار اعضای خود را در سراسر
جهان چهار میلیون و 739 هزار نفر اعلام کرد. از این تعداد، 59
درصد در قاره آسیا، 20 درصد در آفریقا، 18 درصد در آمریکا، 6/
1 درصد در استرالیا و نیم درصد در اروپا ساکن بودند. در این
آمار تعداد بهائیان ساکن ایران اعلام نشده است. معهذا، ادعا
شده که دو میلیون و 807 هزار بهائی در قاره آسیا زندگی
میکنند. از آنجا که ایران مهمترین مرکز بهائینشین در آسیا و
جهان است، میتوان حدس زد که از دیدگاه مرکز سازمان جهانی
بهائیان حداقل دو میلیون بهائی در ایران زندگی میکنند. به
دلیل فقدان آمار رسمی بهائیان در ایران راهی برای ارزیابی این
رقم و سنجش میزان صحت و سقم آن در دست نیست. این تصور وجود
دارد که مرکز بهائیت هماره درباره شمار پیروان خود اغراق کرده
و در مقابل منابع ضد بهائی در ایران نیز هماره رقم بهائیان را
ناچیز جلوه دادهاند. به گمان من، شمار بهائیان ایران باید
حدود یک میلیون نفر باشد که امروز بطور عمده ساکن تهران و کرج
و شهرهای بزرگ هستند.
http://www.shahbazi.org/pages/Bahaism_
Holocaust.htm |