ايران  

        www.pyknet.net

   پيك نت

 
صفحه اول پیوندهای پیک بايگانی پيک

۳ دی ۱۴۰۴

  pyknet100@gmail.com

 
 
 

روسیه فریب امریکا و اروپا را نخواهد خورد

صلح اوکراین در گرو

پیروزی در جبهه هاست

"اسدالله کشتمند"

 
 
 

 

 

از مدتی به این سو، طرح اقای ترامپ پیرامون حل معضل جنگ اوکرائین که هر روز در آن تغییر وارد می شود، جهان را گیج کرده است. عده ای از رهبران دنیا به ویژه هسته سخت ضدروسی و روس هراس اروپائی در وجود مکرون، استارمر، مرتس، اورسلا فن درلاین، کایاکالاس به اضافه زلنسکی و غیره، به انواع گوناگون جوش می زنند. ولی روس ها به مثابه حریف اصلی با آرامش بی سابقه ای در این مورد موضع دارند. در صحنه داخل امریکا نیز بحث های داغی در این زمینه راه افتاده است. آیا آرامش توام با شک و تردید روس ها و نگرانی های بعضاً جنون آمیز رهبران اتحادیه اروپا می تواند آئینه تمام نمای موضع گیری های ماهوی، واقعی و درونی هر دو طرف باشد؟ آیا، بطوریکه ادعا می شود، کوشش برای نجات بشریت از یک رو در روئی هسته ای تباه کن، رهائی اروپا از کابوس جنگ و ویرانی و بالاخره دلسوزی به حال صدها هزارانسانی که در این جنگ با تمام آرزوهای خود به زیرخاک می روند انگیزه این همه سروصدا و جوش و خروش است، و یا اینکه دلایل را درمقیاس دیگری باید جستجو کرد؟

نخست با شناختی که از آقای ترامپ وجود دارد، به سادگی تمام می توان به این نتیجه رسید که همه ملحوظات اساسی مورد نظر پلان وی  پوششی است برای سیاست جدیدی که ظاهر صلح خواهانه دارد ولی به عنوان آخرین راه حفظ آبروی باقی مانده غرب در این جنگی که خود محرک آن بوده است و نجات حاکمیتی دست نشانده و مطیع در کیف، دارای ماهیت تعرضی است. در این طرح از پرداخت غرامت از جانب روسیه، ایجاد منطقه منجمد شده از لحاظ نظامی یا حائل در دونتسک، ارائه ضمانت های امنیتی در حد ضربه زدن به روسیه در آینده به وسیله ارتش امریکا اگر تخلفی صورت گیرد وغیره یاد شده است که فرسنگ ها از ایده پذیرش این شرایط از طرف روسیه فاصله دارد. در این ماجرا، صلح به طور فی النفسه مطمح نظر امریکا نیست؛ "صلح" وسیله ای است برای گریز از دامی که خودش گذاشته و امروز بر ضد خودش عمل می کند. جهانیان می بینند که درغزه، فریاد و ضجه خونین یک ملت مظلوم و به خاک و خون کشیده شده به آسمان ها بالا می رود و انسانیت و حقوق انسانی در تمام قامتش با وحشتی کم نظیر در تاریخ پایمال می شود ولی امریکای "صلح طلب" نه تنها خاموش است بلکه به رژیم کودک کش اسرائیل وسیعاً کمک می کند. غزه آزمون گاه صلح و انسانیت است اگر امریکائی ها طرفدارصلح هستند گام موثر و صادقانه درآنجا بردارند. جهان همچنان شاهد این واقعیت است که ایران چگونه مورد تجاوز قرارمی گیرد و یا ونزوئلا چگونه به وسیله حکومت تحت اداره همین آقای ترامپ مورد بیرحمانه ترین و متفرعنانه ترین وجه ممکن مورد تحقیر و توهین و تجاوز قرارمیگیرد و صلح به ناحق و بی هیچ توجیهی پایمال می شود.

قبل از همه باید درنظرداشته باشیم که پیشنهادات  ترامپ برای صلح در اوکرائین کوششی است برای نجات اردوگاه غربی در جهت حفظ آبرو و اعتبارآن در سطح جهانی؛ تلاشی است از موضع بزرگترین قدرت جهانی که درمیدان جنگ همه چیز را باخته است. در چنین مقام و موضعی دل کندن از مقام اول و رهبری کننده دنیا کارآسانی نیست و چه نگرانی ها، چانه زنی ها، نیرنگ ها و وسوسه هائی در پی دارد و این طرح نماد چنین روحیه ای است. از همین جا است که می بینیم که طرح آقای ترامپ سرگردان است: در جائی به بخشی از واقعیت های میدانی تن درمی دهد؛ گوئی "از کیسه خلیفه" می بخشد یعنی آنچه را روسیه درجنگی نفس گیر به دست آورده است حاتم بخشانه به روسیه می بخشد ولی درعین زمان می خواهد چانه زنی کرده و چیزی پس بگیرد؛ چیزی بزرگتر و خطرناک تر برای روسیه. در این طرح، ترامپ با ظاهر حق به جانب در فکر تلافی است. گذشته از همه می بینیم که اولین باراست که بازنده جنگ می خواهد شرایط صلح را تعیین کند. آیا این برای طرف مقابل که جنگ را برده است، می تواند قابل قبول باشد؟

برای ارزیابی سرنوشت این طرح، قدری به آنچه به معیارهای سنجش اوضاع جهانی مبدل شده است ؛ به گذشته نزدیک مراجعه کنیم: با پایان دور اول جنگ سرد، دوران پایبندی به قول وقرارها واعتنا به قراردادهای رسمی پایان یافت. آن "تعادل ترور" (درحقیقت تعادل نیرو) که ثمره تعادل قوای هر دوطرف بود، با فروپاشی شوروی و سیستم سوسیالیستی فرو ریخت؛ غرب و ناتوی معتقد به "پایان تاریخ" (فوکویاما) و ایفای نقش رهبری "کننده جهان به وسیله امریکا با استفاده از قدرت نظامی" (نظریه وولتوویتس)  به جای قوانین در روابط بین المللی قواعد بازی را که خود براه انداخته بودند مرجح تر پنداشته و به خواسته های طرف یا طرف های مقابل هیچ اعتنائی نکردند و به خشن ترین وجه ممکن در یوگوسلاویا، افغانستان، عراق، فلسطین، سوریه، یمن، سودان، ایران ودیگر جاها عمل کردند. بیرون شدن امریکا از قراردادهای عمده ای که باعث ایجاد اعتماد متقابل می گردید (مانند قراردادABM {قرارداد درباره موشک های آنتی بالیستیک}درسال ۲۰۰۲ و  قرارداد برجام با ایران درآغاز دوره اول ریاست جمهوری ترامپ وغیره)، خلف وعده آن در جهت توسعه ناتو به اروپای شرقی و تا مرزهای روسیه و درنهایت عملکرد فراقانونی و فرا منطقی آن درسراسرجهان باعث ایجاد روحیه ای شده است که حکم می کند برای قول و قرارهای امریکا و نیروهای وابسته به آن مانند ناتو و اتحادیه اروپا و غیره هیچگونه اعتباری باقی نمانده است و باید در برابرآن نیروی بازدارنده را ایجاد کرد ورنه منتظر تباهی بود. ما تا هنوز در فضای چنین وضعی قرارداریم و درنتیجه هیچ نوع اعتمادی به وعده ها و قول  وقرارامریکا باقی نمانده است. اگر از این زاویه طرح آقای ترامپ را مورد ارزیابی قراربدهیم، واقع بینی حکم می کند که در ورای همه مظاهرتفاوت و فاصله بزرگ مواضع بنیادی هر یک یعنی روسیه و امریکا (علیرغم برخورد محتاطانه و ظاهراً خوشبینانه طرف روسی)، به مشکل بتوان سرانجام خوش بینانه ای برای این دور از معاملات سیاسی و مذاکراتی درجهت حل بنیادی این معضل بغرنج منطقه ای- جهانی را تصور کرد. ولی درهرحالی هیچگاهی نباید خوشبینی و امید را از دست داد.

امروز دیگر امر پوشیده ای نیست که سرنوشت "عضویت اوکرائین در ناتو" را روال درحال تحول صحنه جنگ تعیین می کند و ادامه کمک به اوکرائین دیگر عملاً نمی تواند مانع پیشرفت این روند شود؛ پس اقدامات نمایشی آقای ترامپ سر جایش؛ در همه این جنب و جوش ظاهراً صلح طلبانه امریکا تلاش برای برون رفت از مخمصه ای را می بینیم که خودش ایجاد کرده است. منتها برای بیرون آمدن از آن، این بار نه با تحکم و شرط  و شروط گذاشتن های ظالمانه و غیرعملی که در دیگر نقاط جهان به آن عادت کرده است، بلکه با نوعی "تکبرصلح خواهانه" از موضعی بالا عمل می کند. امریکائی که درعین زمان از "مادورو" می خواهد کشور خودش را ترک کند و ثروت های عظیم آن را دراختیار کمپانی های غول پیکر سرمایه داری امریکا بسپارد، ورنه به زور سرنیزه بی رقیب امریکائی سرکوب و به خاک و خون کشیده خواهد شد، دراینجا درکانون پرجنجال جنگ واقعی رودررو با روسیه با مهارت گوئی می خواهد صلح را تحمیل کند. برای جهانیان این سوال مطرح می شود که چطورشد امریکا برای پایان درگیری ها در اوکرائین موعظه می کند؟ ولی آیا به راستی امریکا با این ظاهر به اصطلاح صلح طلبانه خواهان پایان یافتن این جنگ است و یا اینکه یگانه راه برون رفت از این مخمصه؛ از شکست مفتضحانه تمام غرب جمعی، کوتاه آمدن ظاهری در برابر روسیه است؟ زندگی اما، نشان خواهد داد که  امریکا از اوکرائین دست برنمی دارد؛ با طرح جدید خود از در بزرگ بیرون می شود ولی پنجره مطمئن برگشت را با بعضی ازمفردات این پلان باز گذاشته است. بهرحال قبل از هر چیز این ملحوظ را نباید از یاد برد که با در نظرداشت بغرنجی های موجود و برخورد غیرقابل پیشبینی آقای ترامپ، مسلماً نمی توان گفت این مذاکرات به نتیجه ای ملموس منتهی خواهد شد یا نه.

عده ای معتقدند که طرح صلح ترامپ مانند طفلی است که مرده به دنیا می آید یعنی شانس چندانی برای آن قائل نیستند اما از آنجائیکه باب گفتگو و مصالحه را می گشاید، کسانی که واقع بین هستند از آن استقبال می کنند. چنانچه جانب روسی، به ویژه ولادیمیرپوتین دراولین برخورد گفت که اساس خوبی برای گفتگو و یافتن راه حل برای این معضل پیچیده است.

بهرحال پیشگوئی های زیادی درباره سرنوشت این طرح وجود دارد. مثلا ًبه گفته داوید پین (David T Pyne) افسرسابق ارتش امریکا و معاون مدیرگروپ کاری در زمینه امنیت ملی و داخلی، ۲۵یا۲۶ بند از طرح صلح ترامپ را روسیه خواهد پذیرفت. می توان به راحتی به این نظر شک داشت ولی نباید از یاد برد که چنین خوش بینی هائی حتی در محافل آگاه سیاسی در قبال هرآنچه ترامپ انجام می دهد، وجود دارد.

عده ای طرح پیشنهادی امریکا را بیشتر ملهم از خودخواهی امریکا در جهت بازنمودن راه سرمایه گذاری در روسیه و استفاده از ثروت های عظیم آن درغیاب اروپا می دانند؛ عمدتاً رسانه های جریان رسمی اروپای غربی چنین دیدی را تداعی می کنند تا این تصور ایجاد شود که بین امریکا و اروپا در زمینه یافتن راه حل در اوکرائین تفاوت نظر و حتی رقابت وجود دارد. گذشته از اینکه چنین طرحی در اوضاع موجود بسیار ساده لوحانه به نظر می رسد، کیست نداند که  اتحادیه اروپا اطاق انتظار ناتو و اپاندیس سیاست های امریکا است و اکثریت مطلق رهبران اروپائی در سایه قدرت نامرئی دولت پنهان عمل می کنند. در واقع طرح ترامپ و پیشنهادات اروپا دو روی یک سکه و دو واریانت یک سیاست هستند. آن ها می خواهند در دو صحنه بازی کنند. ارباب این جنگ امریکا است؛ وظیفه امریکا بود تا راهی برای برون رفت از افتضاح شکست دسته جمعی غرب پیدا کند. برای دیگران مانند مکرون گذشته از این که روی دیگر سکه را بازی می کنند، خود درگیر بحران داخلی ناشی از بی کفایتی خود می باشند، چسبیدن صوری به تداوم جنگ و به اصطلاح پیروزی بر روسیه که هیچ عقل سلیمی نمی تواند آن را بپذیرد، تلاش متفاوتی است برای حفط آبروئی که در این عرصه تمام شده است و گریزگاهی است از مخمصه اوضاع داخلی. دیده می شود که هرکس به اندازه بضاعت خود در این گردونه گام می زند؛ یکی با حیله و نیرنگ دیگری با طمطراق و گردن افرازی ولی هر دو بازیگر یک صحنه اند.

تمام تلاش های "مکرون"، "مرتس"، "استارمر" و "فن درلاین"، ماهیتاً جز اظهار وفاداری بی خدشه به اتلانتیزم چیز دیگری نیست؛ همه می دانند که طراح، آغازگر، رهبر و مالک این جنگ امریکا بوده است. به اصطلاح مخالفت های ظاهری اروپائییان نه درمحتوی بلکه درشکل ارائه پیشنهادات است. در بین غربی ها حرف برسر۲۸ ماده ای یا ۲۲ ماده ای ویا ۱۹ ماده ای بودن طرح است نه محتویات آن. چنانچه مذاکرات در ژنو بین غربی ها و امریکا و اوکرائین هم یک جلسه فرمالیته ای بیش نبوده و تائیدی است بر این حکم. طرح امریکا و طرح اروپا نه تنها دو روی یک سکه بلکه بهتراست گفته شود مکمل یک دیگرند و به یک امرخدمت می کنند.

جالب توجه این است که فقط چند روز بعد از اعلام این طرح، قبل از اینکه جهانیان وسیعاً از جزئیات آن اطلاع کافی پیداکنند، اقای ترامپ ترک مرض نکرده و زورگوئی در برابر حریف را قبل از آغاز دوربعدی مذاکرات با وضع تحریم های جدید درعرصه تجارت نفت روسیه بکار برد که عمدتاً مشتریان درشت آن یعنی هند و چین را نشانه می گرفت. حالا این نگرانی هم وجود دارد که اگر در پایان این دور از تلاش ها که هر دو طرف خطوط قرمز مشخص و آشکاری دارند، اگر محتملاً وضع متشنجی به میان آید، آیا در آن صورت امریکائی ها مانند گذشته ها بیشتر به ادامه فشار و توسل به سیاست تشنج زا رو خواهند آورد؟ آیا بازهم با ترامپ خشماگین از نتیجه تلاش هایش روبرو خواهیم بود؟ هیچ امکانی را در این زمینه نمی توان غیرمحتمل دانست. ولی یک چیز روشن است و آن این که اگر آقای ترامپ با شکست احتمالی طرح اش برافروخته شود، مسلم است که با در نظرداشت امکانات هر دو طرف در روی صحنه، باز هم در برابر روسیه کاربزرگی را نخواهد توانست از پیش ببرد. فکر نمی شود که تا سرحد جنگ جهانی با روسیه بر سر اوکرائین جلو برود زیرا به خوبی می داند که مبدل شدن اوکرائین به پایگاه تعرضی ناتو و امریکا، درشت ترین خط سرخ و مسئله حیاتی برای روسیه است.

دیده می شود که در وضع کنونی هر دو طرف در جستجوی زمان هستند اما در دو سمت مخالف:

امریکائی ها به بازی دیپلماتیک با جلوانداختن اتحادیه اروپا و زلنسکی ادامه می دهند و با طرح های غیرعملی و غیرقابل قبول برای روسیه ذهنیت عامه اروپا را مصروف نگه داشته و برای اقدامات تشدیدی احتمالی آماده می سازند. می توان سنجید که دور از احتمال نخواهد بود که به علت سنگین بودن این جنگ امریکائی ها فکر می کردند که روس ها را حاتم بخشی های شان از جیب خود روسیه به تمکین وا خواهد داشت. اروپائی ها از آتش بس دم می زدند تا با کمائی نمودن فرصت در صورت موافقت جانب مقابل به کمک ارتش از نفس افتاده اوکرائین برسند ولی روس ها به نحو ماهرانه ای توپ را به میدان خود آن ها برگرداندند و هرگونه ایده آتش بس را یک باردیگر به یافتن راه حل نهائی و دائمی برای این معضل حیاتی موکول کردند. یعنی اینکه تا صلح برقرارنشده است، آتش بس معنی ندارد. آن ها، در این معرکه آتش بس را نتیجه صلح می دانند نه صلح را پیامد حتمی آتش بس.

تمام علایم نشان می دهد که با در نظرداشت تشدید حملات تروریستی اوکرائین به کمک متحدین (به ویژه انگلیس و فرانسه) بر اهداف غیرنظامی و کشتی های حامل نفت روسیه درسواحل ترکیه و حتی در نقاط دورتری چون در مدیترانه و در اتلانتیک جنوبی در سواحل سنگال روس ها را بر این وامی دارد تا به حملات گسترده تر و پیشروی سریع تر درمناطق مورد نظر بپردازند چنانچه پوتین اوکرائین را از محروم ساختن از استفاده از دریای سیاه برای حملات تروریستی آن تهدید کرد. چنین تهدیدی نمی تواند جز آزاد سازی اودسا تلقی شود. اودسا کلیدی ترین منطقه ای است که در این مرحله از روند درگیری ها مطرح می باشد. جالب این است که فرانسوی ها گفته اند که اودسا خط قرمز آن ها است. مگر اینها کی هستند که خط قرمزی در کشوری دیگر با چنین فاصله ای از سرحدات خودشان تعیین می کنند؟

ببینیم دراین طرح پلان چه مطالبی درنظرگرفته شده است:

وقتی به مفردات طرح ترامپ توجه شود می بینیم که نه تنهاعقب نشینی ماهوی در برابر پیروزی های روسیه وجود ندارد بلکه ماهرانه تلاش صورت می گیرد تا روسیه در نقطه فعلی متوقف شود و موانع به مراتب بزرگتری در اینده در برابر روسیه قرارداده شود؛ از ایجاد منطقه منجمد شده در دونتسک گرفته تا پرداخت غرامت به اوکرائین تا راه اندازی ضمانت های امنیتی برای اوکرائین وغیره. حتی وعده های مضحکی چون احیای G۸با موجودیت روسیه که به شوخی کودکانه خنکی می ماند در این طرح جا داده شده است. نگاهی به محتویات این طرح ضرور به نظر می رسد:

- غیرنظامی ساختن اوکرائین و یا لااقل تقلیل ارتش آن از نگاه نفرات در این پلان نه تنها در نظرگرفته نشده است بلکه جهت ارتقائی دارد. غربی ها می خواهند پرسنل ارتش اوکرائین از ۶۰۰ تا۸۰۰ هزارنفر را در بر بگیرد درحالیکه هم اکنون درگرماگرم جنگ، ارتش اوکرائین به مشکل دارای ۲۰۰هزارنفرسربازاست. طرفه این که سه ارتش بزرگ اروپا یعنی فرانسه، انگلستان و آلمان جمعاً دارای کمتراز ۵۰۰هزارنفر هستند.  قراردادی که سقف عددی ارتش آلمان متحد شده را درسال ۱۹۹۱ تعیین کرد ۳۶۹ هزارنفر بود. آلمان در آن زمان دارای ۸۰ میلیون جمعیت بود درحالیکه امروزه اوکرائین دارای ۲۶.۷میلیون نفر است. با این ۶۰۰یا۸۰۰ هزارنفرارتش اوکرائین بزرگترین ارتش اروپا بعد از روسیه و ترکیه خواهد بود. درحالیکه درمذاکرات ماه جون سال۲۰۲۲بین روسیه و اوکرائین در استامبول بین هر دو طرف توافق به عمل آمده بود که ارتش اوکرائین دارای ۶۰هزار پرسنل بوده و تمام سلاح هائی که قابلیت ضربه زدن به داخل و عمق روسیه را داشته باشند، مانند راکت های دوربرد و راکتورهای حامل آن ها وغیره حذف شده و تنها دارای برد تا۴۰ کیلومتری باشند. بطوریکه می دانیم اروپائی ها مانع این شدند که توافقاتی را که نهائی شده بود، اوکرائین عملی سازد و مذاکرات با ناکامی مواجه شد. اگر پلان ترامپ عملی شود و ارتش اوکرائین همچنان ازجانب ناتو تجهیز شود چنین ارتشی که مجهز به ایدئولوژی نازی است مبدل به بزرگترین خطر برای روسیه و تمام اروپا و دموکراسی اش خواهد شد.

- درپلان ترامپ درباره ۱۱%باقی مانده دونتسک یعنی سرزمین روسیه  براساس قانون اساسی آن که تا هنوز تحت تسلط اوکرائین قراردارد و تبدیل آن به منطقه آزاد- منطقه حایل در نظرگرفته شده است که چنین امری عملی نیست و بر اساس قانون اساسی روسیه مورد قبول روس ها نخواهد بود.

- در طرح پلان ترامپ در نظرگرفته شده است که صد میلیارد غرامت از جانب روسیه (پولی که عمدتاً در بلژیک قرار دارد) پرداخت خواهد شد. مسلماً تدوین کنند گان طرح ترامپ می دانند که چنین غرامت هائی را به نیروی فاتح جنگ نمی توان تحمیل کرد ورنه امروز امریکا تریلیون ها دلار به کشورهای مختلفی که به جنگ کشیده است باید بپردازد. دراین مقطع مهم تر این است که در جنگ اوکرائین عمدتاً آن مناطقی ویران شده اند که بر اساس قانون اساسی روسیه جزء فدراسیون روسیه هستند. اگر روزی روسیه تقاضای غرامت بکند شاید این کسانی که از روسیه طلب غرامت دارند، هم تعجب بکنند و هم  به خود بلرزند.

- درطرح ترامپ ضمانت های امنیتی برای اوکرائین بعد ازجنگ در نظر گرفته شده است. جزئیات این ضمانت ها اگر عملی شود اوکرائین به یک نیروی نیابتی رسمی تا حد برخورداری از امکانات تا حد عضویت در ناتو مبدل خواهد شد. تضمین امنیتی برای اوکرائین هیچگونه موضوعیتی ندارد. باید چنین تضمینی به طور معکوس به روسیه داده شود که دیگر ناتو ازطریق اوکرائین به تجاوز علیه روسیه نمی پردازد.

- درپلان صلح ترامپ فروش سلاح به اوکرائین برای مدت ده سال و بعد از آن هم درج است. مسئله سلاح های ناتو و امریکا مسئله روز در جنگ کنونی اوکرائین است؛ پس صلحی در کار نیست.

- دراین طرح تقریباً هیچگونه عقب نشینی واقعی وجود ندارد. درست است که با بخشی از خواسته های روسیه مطابقت دارد ولی این خواسته ها قبلاً تحقق یافته اند.

- اروپائی ها مسئله عضویت اوکرائین در ناتو را برخلاف امریکائی ها در طرح خود جا داده اند. آن ها همچنان درباره حضور موقتی نیروهای ناتو در اوکرائین تاکید دارند و این راه را برای حضور دائمی نیروهای ناتو در اوکرائین باز می گذارد. اروپائی ها ازغرامت ۳۰۰ میلیارد دلاری سخن می گویند یعنی تقریباً آن مقدار پولی که از روس ها درغرب منجمد شده است. دیده می شود که اروپائی ها به طور اعجاب انگیزی با طرح ناممکنات از صلح دوری می کنند.

در ورای آنچه گفته شد جان مطلب در این است که: پذیرش واقعیت روند در حال عروج جریان چند قطب گرائی جهانی برای امریکائی ها با شدت و به شکل کامل آن مطرح است درحالیکه با در نظر داشتن وضع و امکانات موجود، اروپائی ها در مقیاس کوچکتری متاثر از این وضع هستند زیرا نقش بزرگی درشکل گیری و یا تاثیر بر این روند با اهمیت تاریخی- جهانی را ندارند. امریکائی ها مجبور شده اند این واقعیت را برای حفظ منافع حیاتی خود در نظربگیرند. اما اروپائی ها به علت دنباله روی کامل شان چنین مسئولتیی را به عهده ندارند و تحت تاثیر تبعات آن مانند امریکائی ها قرارندارند و درنتیجه در صحنه عمل بین اروپائی ها و امریکا گاهی به طور موقت و گذرا سوء تفاهم  رخ می دهد و یا در مقاطعی عدم درک رهبران بی تجربه و احساساتی اروپائی از سیاست های امریکا تبارزمی یابد. "مارکو روبیو" وزیرخارجه و مشاور امنیت ملی امریکا علیرغم این که  از سرسخت ترین آنتی کمونیست ها و آنتی کاستریست ها بوده و از مخالفین سرسخت روسیه است و از اولین کسانی بود که مسئله تجاوز بر ونزوئلا را مطرح ساخت، در اولین روزهای اشغال پست وزارت خارجه به واقعیت وضعیت کنونی جهان که مبتنی بر چندقطبی بودن است، اعتراف کرد. وقتی اظهارات اخیر مکرون و مرتس و عده ای دیگر از رهبران اروپائی شنیده می شود، این تصور به میان می آید که به علت همین تفاوت موقتی دیدگاه در قبال اوکرائین، امریکائی ها یک بار دیگر اتحادیه اروپا را با رهبران  احساساتی و کم تجربه، نارسیسیست و پر روی آن قربانی "عظمت" خود می سازند. به تازگی سنداستراتژی امنیتی امریکا منتشرشده و به این تصور قوت می بخشد. زندگی بعد از جنگ جهانی دوم، به ویژه بعد از ایجاد سازمان پیمان اتلانتیک شمالی (ناتو) نشان داده است که به جز استثنائات (مانند موضع گیری های دوگل) رهبران اروپائی بسیار زود تفاوت دید و اختلاف نظر را از یاد برده، در صف قرارمی گیرند و تبعیت خود را به اثبات می رسانند. در این مقطع باید گفت که به اتکای دلایل فراوانی این اختلاف نظر بین امریکا و اتحادیه اروپا که به احتمال قوی نوعی ترفند سازمان داده شده هم می تواند باشد، به زودی کنار خواهد رفت و امریکا و اتحادیه اروپا به یک صدا آهنگ ضدیت با روسیه در قبال اوکرائین را خواهند نواخت.  اما در مورد سند استراتژیک امنیت ملی امریکا می توان چنین برداشت کرد، که گذشته از شکست سنگین نظامی و دیپلماتیک در اوکرائین و تلاش برای برون رفت آبرومندانه، حکومت پنهان امریکا به عنوان عمده ترین مرکز سیستم سرمایه داری جهانی با اتکای بی چون وچرا به اصل منفعت و سود با واقع بینی بر پایه منافع خود به این نتیجه رسیده باشد که گیرماندن امریکا در دائره به اصطلاح دفاعی اروپا دیگر در شرایط کنونی مفیدیت و موضوعیت مبرم ندارد و نوعی گیرماندن به تعهدی است که در زمانی دیگر و در شرایطی دیگر مطرح بوده و امروز مانند آب در هاون کوبیدن است. نکته مهم در این امر نهفته است که محافل هوشیارامریکائی که درعرصه رودرروئی با روسیه دستی بر آتش دارند می دانند که خطر روسیه برای اروپا(آن طوریکه افرادی چون "مکرون"، "فان درلاین"، "مرتس"، "استارمر"، رهبران کشورهای بالتیک و پولند(لهستان) وغیره ادعا دارند) واقعی نیست. درواقع روسیه هیچ منفعت و دلیل منطقی برای حمله به کشورهای اروپائی را ندارد. معضلات بازمانده از فروپاشی شوروی با کشورهای عضو سابق شوروی راه حل های بسیار آسان و بی دردی دارد که در صورت غلبه عقل سلیم همه بدون رفتن به نهایت ها مانند اوکرائین می تواند راه حل بیابد.

واقعیت این است که اصولاً اروپا از اقدامات امریکائی ها به شیوه ترامپ باید خشنود باشند. زیرا شکست اوکرائین در تصور همگانی جهانی شکست ناتو و مجموع غرب استعمارگر و متفرعن است. حالا که ترامپ می خواهد به نحوی و تا حدود معینی از آبرو ریزی علنی جلوگیری می کند، همه باید خشنود باشند. این آمادگی های آلمان و فرانسه و انگلستان برای جنگ با روسیه پنج، شش یا ده سال بعد یک مضحکه بچه گانه است که تنها درغرب به علت آماده سازی قبلی ذهنیت ها در بین اقشار ساده و سطحی نگر جامعه می تواند خریدار موقتی داشته باشد. در پی این سیاست های بی پایه و مقطعی، فرار از مشکلات داخلی و ارائه تصوری فریبنده از یکپارچگی غرب وهمبستگی اتلانتیک نهفته است. وانگهی شرایط امروز اروپا با سالهای بعد از ختم جنگ جهانی دوم از ریشه متفاوت است. مسلماً امریکائی ها این را به درستی درک می کنند. امریکا در چنین معادلاتی عاشق چشم و ابروی اروپا نیست. بلندپروازی های نئومحافظه کاران امریکائی در قبال اروپا دیگر زمینه عملی ندارد؛ چنانچه آخرین تلاش عمده آنان برای تجزیه و یا محدودساختن روسیه کودتای سال۲۰۱۴ در اوکرائین و بعداً ایجاد زمینه های جنگ اوکرائین با روسیه بود که نتائج دلخواه را نه درجهت امنیتی و نه در جهت شکست و تجزیه روسیه و نه درجهت ایجاد زمینه های استفاده از ثروت های این منطقه برای آن ها ببار نیاورد و پافشاری دراین عرصه برای شان مفید نخواهد بود. چنین حکمی به معنی آن نیست که امریکائی ها از آخرین امکانات و ترفندها چه درعرصه عملی پنهانی و چه درعرصه دیپلماتیک استفاده نخواهند کرد. آنان از رودرروئی کامل با روسیه نتیجه دلخواه را به دست نیاوردند و در فرآیند به مثابه افراد باعقل و بیدار از این عرصه بیرون شده و تقابل را درمقیاسی دیگر و با اهدافی دیگر که منطبق با روحیه و خواست وضع کنونی است دنبال خواهند کرد. ناگفته پیداست که این فرایند مثبت برای روسیه، نه تنها دراثر پایداری، تجربه، فراست و احساس وطن پرستی روس ها در صحنه جنگ به دست آمد، بلکه موجودیت پایه های نیرومند زیربنائی دوران شوروی سوسیالیستی باعث آن شد تا در کنار این عوامل، سلاح های نیرومند و بی رقیبی وارد میدان شوند که صحنه های آخر پایان درام طول دادن به جنگ اوکرائین را تحت تاثیرآن ها رقم می زند. در جنگی چنین عظیم که سراسر اعضای پیمان اتلانتیک شمالی (ناتو) را به حرکت و استفاده از آخرین امکاناتش درآورده است، ورود این نوع سلاح ها نمی تواند درعرصه تصمیم نهائی و تعیین کننده،  نادیده گرفته شود.

درنظر داشته باشیم که تغییراتی که در مقیاس نظم جهانی و روابط عمومی بین المللی رخ می دهد، نمی تواند تابع یک عامل ولو هر قدر بزرگ و دارای ابعاد وسیع، قراربگیرد. به یاد داریم که ایجاد نظم تک قطبی در دهه آخرین قرن گذشته، تنها با فروریختن دیواربرلین و یا بستن درهای پیمان وارسا یا فروپاشی شوروی صورت نگرفت بلکه همزمانی و یا در فاصله نزدیک قرارگرفتن حوادث بزرگ و روند های عمومی از افق های گوناگون باعث یک جریان عمومی متشکل از ماهیت های نه کاملاً یکسان، همگرا شده و درهمآهنگی سراسری باعث ایجاد روندی شد که همه را در برگرفته و به جریان مسلط تبدیل گردید. این امر درمورد ایجاد نظم چندقطبی کنونی که درحال تکوین است، صدق می کند. درشرایط کنونی نظم چند قطبی نوین جهانی ثمره امتزاج شرایط پسا سقوط شوروی خواهد بود که تجربه منفی نظم تک قطبی عمدتاً درعرصه اقتصادی، امنیتی و استقلال ملت ها، ظهور و عروج نیروهای تاثیرگذارنوین سیاسی و اقتصادی، تجربه خونبارخاورمیانه و نقش پیشرفت های علمی – فنی را برجبین خواهد داشت. درواقع این گرایش بشریت به سوی ایجاد یک جهان چندقطبی که در آن اراده و خواست بخش بزرگی از جهان را مطرح می سازد، نتیجه مسلم همگرائی و تراکم پدیده هائی است که به طور طبیعی زمینه های تغییرنظم جهانی را رقم می زند.

بارها گفته شده است که جنگ اوکرائین یکی از نقاط عطف درعرصه تبارز و حتی تکوین و قوام پایه های نظم نوینی در جهان را تشکیل می دهد که خصوصیت عمده آن چندقطبی بودن است. امریکا به مثابه پرقدرت ترین، باتجربه ترین، هوشیارترین و موثرترین مرکز رهبری دنیای سرمایه داری بیشترازهر نقطه دیگری در دنیای سرمایه داری به واقعیت این تغییرکیفی در روابط بین کشورها و قطب های نیروهای جهانی پی برده و در فکر جلوگیری از رشد این گرایش جهانی و ایجاد موانع بر سر راه آن وارد میدان شده است. درحالیکه نو به دوران رسیده های اروپائی چون مکرون و استارمر و مرتس و فاندرلاین و غیره هنوز هم در خواب خرگوشی به سرمی برند وفکر می کنند آنچه در جهان و به طریق اولی در اروپا می گذرد فقط همین جنگ روسیه در برابر اوکرائین است و دشمن هم تنها همین روسیه است درحالیکه اینجا نه یک فرد یا یک دولت بلکه یک روند بزرگ جهانی مورد بحث است که جنگ اوکرائین فقط  یک رکن آن می تواند باشد.

 رودرروئی امریکا با روسیه در اوکرائین مسئله کوچک و ساده ای نیست؛ دراینجا آخرین دست آوردهای تکنولوژیک تسلیحاتی ناتو علیه روسیه به مقدارکافی وارد میدان شده. در رهبری عملیات نظامی فرماندهان و نظامیان عالی رتبه ناتوئی دست باز دارند، در پشت مجموع عملیات خراب کارانه و تروریستی در خاک روسیه سازمان های اطلاعاتی غربی قراردارند، نیازمندی های دولت دست نشانده کیف به طور کامل تامین می شود و چشمان حریص "سی. آی. ای." و "ام. آی. ۶" وهمقطاران شان ازآن بالاها ازطریق ماهواره ها و پروازهای جاسوسی پیرامون روسیه، لحظه ای بسته نمی شود. چنین دشمنی و خصومتی، از لحاظ ماهوی در رودرروئی امریکا با روسیه در اوکرائین در حدی بوده است که بعد از جنگ جهانی دوم کمتر دیده شده است، منتهی این بار غرب و ناتو در ارزیابی نیرو و امکانات حریف، قبل از راه اندازی رودرروئی دچار اشتباه سنگینی شده اند؛ اینجا دگر آن کشوری نیست که سناتور جنگ طلب امریکائی "مک کین" آن را به "پمپ بنزین" تشبیه می کرد که "خود را به جای یک کشور جا زده است" و یا "اوباما" آن را "یک قدرت منطقه ای" می خواند که "با چنگ و دندان سعی در حفظ آخرین باقی مانده از نفوذ خود دارد". اینجا کشوری است که امروز اقتصاد آن به گفته بانک جهانی در سال گذشته بیشتراز۴%رشد سالانه را هم زمان با جنگ دراوکرائین داشته و در رده اقتصادهای بزرگ دنیا قرار دارد، ملت آن آمادگی کامل دارد تا در صورت ضرورت به جبهه جنگ بپیوندد و نیروهای مسلح اش با پشتوانه زیربنای مستحکم مادی ساخته شده به وسیله دولت سوسیالیستی شوروی مجهز به سلاح های برنده ای است که در دنیا بی رقیب اند؛ این ها است که در مقطع جنگ اوکرائین شرایط کوتاه آمدن آقای ترامپ را فراهم کرده اند. این وضع است که حکومت پنهان امریکا را وادار به عقب نشینی تاکتیکی کرده است. مبادا تصور شود که امریکا در قبال این جنگ صلح طلب شده است؛ امریکائی که ادعا دارد خواهان پایان دادن به این جنگ است، درعین حال، به گفته "ماریا زاخارووا"سخنگوی وزارت خارجه روسیه درفیلیپین در پی استخدام نظامیان کارکشته فیلیپینی در ازای پنج هزار دلار درماه برای جنگیدن در اوکرائین است.

در فرجام باید گفت که با در نظرداشتن پس منظر روابط شوروی و بعداً روسیه با ناتو و غرب و درجه اعتمادی که در اثربستن قراردادها وجود دارد، آیا روسیه به چنین قراردادهائی با جانب امریکائی نیازدارد؟ شاید بتوان گفت ازمنظر روابط بین المللی روسیه به مقداری از تعارفات معمول باید توجه داشته باشد ولی درعین حال بعضی ازتحلیلگران روسی منفعت ماهوی روسیه را بالاتر از هرچیزی در ادامه پیشروی در جبهه جنگ می دانند!


به تلگرام پیک نت بپیوندید
https://telegram.me/pyknet @pyknet


 پیک نت  ۲۴ دسامبر  ۲۰۲۵

 
 

اشتراک گذاری: